عصر نو
www.asre-nou.net

نیرو هائی که حتی قادربه ایستادن کنار هم نیستند


Thu 11 03 2021

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
نمی دانم چرا نمی توانم با قطعیتی که بعضی ها موضع گیری های سیاسی را درک می کنند و نتیجه آنرا در پراتیک اجتماعی روشن و قابل پیش بینی می دانند طوری که مو لای درز آن نمی رود، من متوجه نمی شوم و مرتب از خود سئوال می کنم سیاست و موضع گیری که منجر به جذب نیروی معین اجتماعی، هم‌گرائی و تاثیر گذاری بر اساس توانمندی ناشی از این همگرائی نشود، چگونه می تواند تاثیر گذار در بازی های سیاسی با قدرت حاکمه باشد؟ اگر چنین است چرا بعد چهل سال حتی از جائی که بودیم عقب تر نیز رفته ایم؟ اگر آن طور که می گویند هست پس کو دنبه اش؟

نمی توانم تناقضی را که در شعارها و عمل کردهاست درک کنم .می توان گفت قریب به اکثریت اپوزیسیون خارج از کشور خواهان برکناری این حکومت اسلامی و برقراری حکومتی مبتنی بر سکولاریسم، انتخابات آزاد بر اساس منشور حقوق بشر،آزادی و عدالت اجتماعی هستند . خواهان یک وحدت حداقل حول شعار" نه "به جمهوری اسلامی! تصور کنید این خواست عمومی اپوزیسیون را !

حال بیائیم به صحنه عملی که باید منطبق با این خواست باشدو ببینیم صحنه چگونه است.

نخستین بانگ نا هماهنگ از یک گوشه اپوزسیون شنیده می شود: "هنوز عمر اصلاح طلبی بپایان نرسیده. هنوز اصلاح طلبان نیروئی جدی وتاثیر گذاری هستند که می شود با آن ها هم آهنگ شد. مقابل افراط گرائی حاکمیت ایستاد ودر پروسه بدون آن که کشور دچار سرنوشت سوریه شود آرام آرام تغیر را پیش برد. هنوز مردم به خاتمی وموسوی اعتماد دارند. افکار عمومی آن ها را بیشتر قبول دارد. اگر اجازه شرکت به آن ها داده شود ماشاهد مشارکت بالای مردم در انتخابات خواهم بود.این حکومت ساقط کردنی نیست تنها از طریق مبارزه نافرمانی ،تقویت جریان های اصلاح طلب ونیرو های معتقد به تغیر تدریجی است که می توان امید گشایشی یافت. نگاهی که در عمل نمی تواند در جبهه برای سرنگونی بهر طریق ممکن باشد.این نیروغرق در رویای چنین اتفاقی باز بدنبال همان ساز وکارهای قدیمی و پلیمیک پایان ناپذیر سیاسی با دیگر نیرو ها به همان روال تکراری چهل ساله است. وقتی هم می پرسی پس تکلیف شعار برکناری حکومت و سکولاریسم و انتخابات آزاد چه شد؟ صد ها دلیل می آورند که نتیجه آن این است که در فضای نسبتا بازی که ممکن است اصلاح طلبان بوجود بیاورند.مردم نفسی براحتی می کشند ،جامعه تلطیف می گردد ،امکان برای کسانی که در سازمان های اجتماعی مردم نهاد مبارزه می کنند فراهم می شود و ده ها خیالات این چنینی که خود درون آن با مسرت خاطر غوطه می خورند و هر گونه مخالفت با چنین نظری را سنگ اندازی در جهت مبارزه آرام مدنی تلقی می نمایند.این ها هنوز بیشتر از آن که به هم گرائی بخشی از سلطنت طلبان ،مشروطه خواه،جریان های جمهوری خواه ، ملیون، بخشی از چپ ها ،اقلیت های قومی ،مذهبی،تشکل های گروهی آزادی خواه،شخصیت های سیاسی ،اجتماعی ،فرهنگی علمی ،هنری وورزشی که می تواننددر یک جبهه مشترک زمانی جهت مبارزه با استبداد حاکم و "نه "به جمهوری اسلامی جمع شونداعتقاد داشته باشند علنا و عملااز جبهه داخلی فرضی با زعامت اصلاح طلبان حمایت می کنند.ادعایشان برای سرنگونی و انتخاات آزاد ودولت سکولار در عمل مشخص شعاری بیش نیست وقدمی در راستای همبستگی بر نمی دارند.
بخش دیگر چپ سنتی ارتدوکس است که تکلیفش مشخص، سرراست و عمل کردش منطبق بر پرچم سرخ طبقاتی تاریخی و صف مستقلی است که هم چنان در برابر چشمانش برای عدالت اجماعی رژه می روند و هنوز سرود انترناسیونال می خوانند.او نیز در عمل با وجود مخالف دو آتشه رژیم بودن کوچکترین قدمی در جهت ایجاد یک جبهه ضذ استبدادی با دیگر نیرو ها بر نداشته خود را منزه تر، پاکیزه ترومحق تر از تمام جریان ها دانسته و خود را نماینده سیاسی تشکیلاتی طبقه کارگر میدانند.با چنان توهمی مسلما نمی نمیتواند هم صدا با چنین اپوزیسیون نا هم خوانی گردد.

درجریان سلطنت طلبان و مشروطه خواهان نیز طیف گسترده ای از سلطنت طلبان دو آتشه تا مشروطه خواهان معتدل قرار دارند که هنوز در کشمکش با همند و از هم نیرو می گیرند برخی خواستار دخالت خارجی و حکومت سلطنتی هستند. برخی مخالف دخالت. برخی کوشندگان برای شکل دادن و تشکیل یک جبهه وسیع از مخالفان با عقیده، هر وابستگی حزبی و سازمانی زیر شعار "نه " به جمهوری اسلامی هستند! تعدادی از سلطنت طلبان اقبال سال های اخیر بخشی از مردم بخصوص نسل جوان به دوران پهلوی را را نشانی از حقانیت خود تلقی کرده و با همان معیارهای ایران بر باده خود خود به مسئله نگاه میکنند و شعار می دهند. در این میان خود آقای رضا پهلوی واقع بینانه ترو با انعطاف بیشتری عمل کرده و نسبت به مواضع ونقش خود و هم گرائی وسپردن حکومت آینده بدون پیش شرط به انتخاب مردم قدم بر داشته و در جهت یک هم گرائی با دیگر نیرو های اپوزیسیون عمل می کند . تغیری مثبت که دیگر نیرو های اپوزیسیون هیچکدام به این میزان تغیر در خود ایجاد نگرده اند.

حزب چپ تازه پای در میدان نهاده سر گرم کشمکش با بخشی از سازمان فدائیان اکثریت چنان مشغول خود هست و وضعیتی دارد که با وجود چشمک زدن به این جبهه "نه" به جمهوری اسلامی. قادر به موضعگیری صریح نسبت به این جبهه فرا گیر نیست! از این رو گاه به نعل می زند گاه به میخ .بیشترنگران شنل نمایندگی چپی است که زیر عنوان حزب چپ بر دوش افکنده اما هنوز قادر به بستن بند های نگهدار نده آن نیست تا با خیال راحت با شنل حزب چپ تمام قد و مستقل ویکدست بر آمد کرده واعلام موضع نماید.چرا که رشته های زیادی اورا به خانواده چپ سنتی و نیروهای مانده در تشکیلات سازمان فدائیان خلق اکثریت متصل می کند که او خود را بیشتر جوابگو به این بخش می داند تا بیک جبهه که تابوی حضورسلطنت طلبان ومشروطه خواهان در آن باشد.

حساب سازمان مجاهدین خلق همیشه جدا بوده وجدا خواهد بود. تا زمانی که دیگر تشکیلات پیر شده وفرسوده از زمانش از درون خود را بخورد. چونان عصای سلیمان که سال ها موریانه در حال جویدن آن بودند ولی کسی جرئت نزدیکی به سلیمان مرده را نداشت. سازمانی که دل در گروه همان عملکرد بشیوه فروغ جاویدان دارد وهرگز ارزشی برای دیگر نیروهای اپوزیسیون قائل نبوده وخود را فراترو انقلابی تر جدا بافته وجدا تافته تر از دیگران می داند وکاری هم به تغیرمردم، تغیرافکاروقضاوت مردم نسبت به عمل کرد گذشته وحال خویش ندارد او مرکز حقیقت است هر کاری که می کند هر سیاستی که اتخاذ می نماید به هر نیروی خارجی که تکیه میزند درست است و جای سئوالی ندارد.او درست یا غلط امر رهائی از جمهوری اسلامی را تنها در خیزش و گسترده شدن دامنه جنبش اعتراضی مردم نمی داند. بدون حضور یک اپوزسیون قدرتمند ، یک چهره شاخص رهبری مورد قبول مردم و تشکیلات منسجم برای سازمان دهی وپیشبرد این اعتراضات اوهیچ شانسی جز گلوله باران شدن وحشیانه برای مردم و شکست آن ها در این رویا روئی نمی بیند. لذا حضور قدرتمند یک نیروی خارجی برای از میان بر داشتن این حکومت را محتمل ترین راه می داند و تمامی تخم مرغ های خود را در سبد جنین نیروئی می گذارد. بهمان گونه که در سبد صدام نهاد. کاری به دیگر نیروهای مخالف جمهوری اسلام ندارد.

سازمان اکثریت فرمول که بر که را هنوز مجدانه دنبال می کند ودر تشکیلات خود نیز به گونه ای گرفتار همین زور آزمائیست.در تئوری و اعلام نظر خواهان بر کناری ولی فقیه، حکومت سکولار بر اساس انتخابات آزادو خواهان وحدت نیروهای عمدتا چپ و ملی است اما عملا دل در گرو اصلاح طلبان ملی مذهبی خواهان اصلاحات دارد که از نظر او هنوز پایه وسیع مردمی دارندکه قادر به پس راندن جناح های تند رو حاکمیت و بر قراری دولتی نظیر دولت خاتمی و اصلاحات است.دولتی که سایه یک جنگ را کم کند.

نیرو های متشکل درجمهوری خواهان نیز بدلیل این که بافت فکری و تشکیلاتی آنها عمدا از نیروهای سازمان های چپ بخصوص ازسازمان فدائیان اکثریت تشکیل شده عملکردش تابعی از بالا وپائین رفتن بر آیند این نیرو ها در کشمکش مبارزه روزانه است.از این رو مرتب در حال انبساط وانقباض بخاطر سیال ویک دست نبودن ترکیب نیرو ها متشکل درآن است که در تصمیم گیری و قبول حضورش در جبهه "نه "به جمهوری اسلامی تعلل ایجاد می کند.

پرداختن به دیگر نیروها وعمل کرد ها که متاسفانه هر کدام چه گروهی و چه شخصی ساز خود را می زنند ومنیت های گروهی وفردی خود را بر یک اتحاد عمل فارغ از نام ونشان صرفا در راستای منافع مرد ایران ترجیح می دهند در مجال این نوشته نیست. اما آن چه در در عمل پیش می رود همین نگاه و شیوه است.

حال تجسم کنید نتیجه این عمل کردوپراکندگی و تشتت اپوزیسیون خارج از کشور را در تظاهراتی در ایران. نسلی که جان بر سر دست می گیرد و بمیدان می آید جوانانی که در سال های اخیربخشی از شعارها یشان "قطع امید از حکومت واصلاح طلبان است"اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمامه ماجرا "همراه شعار های مرگ بر دیکتاتورو ...چه انتظاری از اپوزیسیون خارج از کشور دارند؟ یکی آن ها را به چپ می کشاند دیگری به راست. یکی مدافع زمان شاه است دیگری محالف آن . یکی خواهان تعمیق اعتراضات است دیگری خواهان کم کردن دامنه آن با گوشه چشمی به اصلاح طلبان و در هراس از سوریه ای شدن .در این وسط آن چیزی که گمشده شعار نه به جمهوری اسلامی و مرگ بر دیکتاتوراست و خنده حکومت بر نقش چنین اپوزیسیونی که جز افزودن بر تشتت فکری و انشقاق در صفوف مخالفان و افزودن بر پراکندگی ودلسردی عمل کرد دیگری ندارد. از چنین اپوزیسیون در هم ریخته ،گرفتار در خود و متفرعن خود خواه !که غم باورهای منجمد شده و گروهی خود را بیشتر دارد تا غم مردمی که در چنان فلاکتی گرفتار آمده اند که تن به خوردن پوست مرغ کیلوئی ششهزار تومانی می دهند چه انتظاری میتوان داشت؟ .مردمی که روزانه آب می شوند وفشار زندگی دارد سیمای انسانی آن را سخت تر می کند و خصوصیات خوب ملی و فرهنگی رادر آن ها کم رنگ می سازد و روز به روز نه تنها اعتمادشان به حکومت بلکه نسبت بهم دیگر هم کم می کند .

درناک تر،تلخ ترو خطرناک تر از جامعه ای که مردمانش نسبت به حکومت و نسبت بهم باور خود از دست داده باشند جامعه ای نیست. گناهی هم ندارند نه حکومتی غمخوار وسالم !نه اپوزیسیونی متعهد که نگران وضعیت او وهمدل وهم کلام با هم و بااو باشند !مردمی که نیاز به یک همگرائی وسیع وتلاش برای پایان دادن به حکومت استبدادی قرون وسطائی از طرف اپوزیسیونی که کم نیستند و اما پراکنده و گرفتار در خود هستند دارند! اپوزیسیونی که باید امید بیافریندو چشم انداز شادی بخش بگشاید جز جدال بین خود چیزی بنمایش نمی گذارد! چگونه می خواهد تشکیل جبهه دهد؟ جبهه ای که امید آفرین باشد ودر برآمد مردم تاثیر گذار ؟