عصر نو
www.asre-nou.net

نگاهی به رمان «استر»


Mon 11 01 2021

شهریار حاتمی

new/shahryar-hatami1.jpg
متنی که می خوانید، یک نگاه و برداشت از رمان استر است. در این سطور، نگارنده انگیزه ی بررسی ادبی رمان را ندارد و تنها به برداشت شخصی و شناختی که از نویسنده ی رمان دارد، بسنده می کند.

استر نام تازه ترین کار محسن نکومنش فرد است که در ۲۰۵ صفحه توسط نشر باران در استکهلم منتشر شده است. نویسنده پیش تر از این چند رمان دیگر به نام های "دوردست های مبهم"، "از هرات تا تهران"، "در سایه ی دیوار های گذشته" و همچنین داستان کوتاه "زخمه ی طار" و "الگوریتم" نیز به قلم او منتشر شده است.
به نظر می رسد که دغدغه ی نویسنده در رمان استر از جنس همان دغدغه هایی ست که در رمان های پیشین خود، داشته است. با این وجود خواننده از خواندن رمان های او به تکرار خسته کننده و گلایه آمیز بر نمی خورد چرا که او در مسیر رمان نویسی اش، از رمان "دوردست های مبهم" گرفته تا این رمان تازه ی او، استر، به نوعی تحول و تکامل دست یافته است. نقطه ی مشترک رمان های او مسئله تبعیضی ست که یک اکثریت، خواسته یا ناخواسته، بر یک اقلیت تحمیل کرده است اما او در رمان استر جامع تر و گسترده تر با این معضل برخورد می کند. گر چه که او در بیان نظرات اش صریح است و سپیدی را از سیاهی تمیز می دهد اما نگاه او به این معضل سیاه و سفید نیست. محسن نکومنش، در رمان استر، در سرزنش تبعیض و بیگانه ستیزی که در بسیاری موارد در جامعه نهادینه شده اند نه تنها به فرهنگ جاری و باورهای عمیق مردم خُرده می گیرد، بلکه گریبان خدایان را هم می گیرد و آن ها را نیز در محکمه اندیشه اش بر صندلی متهمان ردیف اول می نشاند.

استر دختر جوان یهودی ست که گرایشات سیاسی چپ دارد و در طول زندگی به طور چند جانبه مورد تبعیض های گوناگون قرار می گیرد. او در جامعه ی ایران که مذهب مطلق حاکمیت می کند، در وهله ی اول، یک زن است و تنها زن بودن اش کافی ست تا او طعم تلخ تبعیض را بچشد. فعالیت سیاسی آن هم با گرایشات چپ و نیز یهودی تبار بودن اش بار سنگین این تبعیض را برای او چند برابر می کند و ماجرای دلدادگی اش به یک پسر از یک خانوادهی مسلمان بر این سنگینی می افزاید.

اگرچه رمان استر با تعریف ماجرای مبارزات سیاسی گروهی با باورهای مارکسیستی و عواقب ناشی از آن، در پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷آغاز می شود اما به نظر می رسد که هدف اصلی نویسنده تکرار مکرراتی نیست که نویسندگان بسیاری در این باره نوشته اند. با وجود بیان دشواری ها در مسیر مبارزات عدالت خواهانه، تمرکز او تنها بر بیان تحمل مرارت ها و گذشت ها در این مسیر نیست. وجه تمایز رمان های او از دیگر رمان های مشابه در این است که او از این راه ماهرانه نقبی به ریشه ها می زند و در آن اعماق به دنبال علت العلل ها می گردد بی آن که در را به روی عوامل تا کنون ناشناخته نمی بندد.

نویسنده در عین حالی که سخت با بیگانه ستیزی می ستیزد اما از افرادی که بیگانه ستیزند و یا تحت تاثیر فرهنگ بیگانه ستیزی که بر جامعه حاکم است، قرار گرفته اند، هیولا نمی سازد. او آن ها را محصول باورهای معوج مذهبی می داند و درجه ی بیگانه ستیزی شان را هم یک سان نمی داند و الزاماً همه را با یک چوب نمی راند. یکی از این نمونه ها مادر فرهاد است که زنی ست مهربان و انسان دوست اما در عین حال تحت تاثیر فرهنگ حاکم بر جامعه از اصطلاح رایجی استفاده می کند که نشانه ی بارز بیگانه ستیزی ست. او مسئولیت را تنها بر دوش او نمی گذارد و او را مقصر اصلی نمی شناسد بلکه او را تاثیر گرفته از فرهنگ حاکم بر جامعه می داند. تاثیر عمیق و درازمدت باورهای مذهبی چنان گسترده است که در راه پیمایی گروه مبارز چپ با اندیشه های مارکسیستی به طرف غار، برای این که زنان را از نگاه هوس انگیز احتمالی مردان و نیز مردان را از آلودکی به هوای نفسانی، در امان بدارند، مردان در پیش و زنان از پی آن ها در حرکت اند.

نویسنده در مسیر نقب خود به ریشه ها و علت العللِ بیگانه ستیزی در جامعه، نقش فرد را در عین حالی که تا حدود زیادی او را تحت تاثیر باور و فرهنگ حاکم می داند، کم رنگ نمی بیند. گرچه که او ریشه های این نوع بیگانه ستیزی را در فرهنگ و باور های جامعه جستجو می کند و باور دارد که راه حل این معضل نیز در بازنگری در فرهنگ حاکم است اما فرد را هم دست بسته اسیر فرهنگ حاکم نمی داند و او را در دادگاه وجدانش تبرئه نمی کند. نگاه ملامت انگیز او به بی تفاوتی در برابر بی عدالتی و بیگانه ستیزی ازین دست اند. دل جویی فرهاد و استر از زن یهودی که نئونازیست ها سنگ قبر همسرش را شکسته اند و اعلان آمادگی شان برای شرکت در اعتراض علیه اقدام یهودی ستیزان در جامعه، نشان از عدم بی تفاوتی آن ها دارد. در این جا نقش فرد پررنگ می شود. این دل جویی و همراهی با آن زن یهودی تا حدی ست که فرهاد، با آن که خود مسلمان زاده است، کلاه کیپا بر سر می گذارد تا در ابراز همدردی اش، برای آن زن احساس امنیتی را فراهم کند.

محسن نکومنش در نگارش رمان استر قلمش را در جوهر واقعگرایی می زند و ماجرایی را می نگارد که می تواند به وقوع پیوسته باشد اما او زیرکانه در بیان ماجرای گرفتار شدن گروه مبارز در غار و وحشت آن ها از هیولای درون غار و همچنین در شنیدن صدای شخصیت پهلوانی که بیش از پنجاه سال پیش از دنیا رفته است، از بیرون غار که پیامی خیرخواهانه دارد، خواننده را در نشئه ی فراوقعیت فرو می برد و او را تا چشمه ی فراواقعیت پیش می برد اما تشنه باز می گرداند. او تا پایان رمان واقعیت را پنهان نگاه می دارد. آیا او آگاهانه این کار را انجام می دهد تا خواننده را تا آخر ماجرا همراه خود نگاه دارد باید رمان را خواند تا بتوان در این باره داوری کرد. نکومنش در استفاده از واقعیت های ممکن و پدیده های موجود برای نقب به تخیل از توانایی خوبی بهره مند است. او در بیان ماجراهایی که رخ می دهد توانسته است خواننده را به ناگهان از متن واقعیت به فراواقعیت بکشاند. او خواننده را در این خلسه به امان خدا رها نمی کند و او را در مقطعی و به همان شیوه ی غیر منتظره به واقعیت باز می گرداند.
به نظر می رسد که هدف دیگر نکومنش در توصیف غار اشاره ی او به تاثیرات عمیق و ماندگار باورها در جامعه است. آن جا که می نویسد "این غار عمر هزاران ساله دارد و تغییرات در آن به کندی صورت گرفته است" و نیز آن جا که در باره ی گروه مبارزی که در غار گرفتار شده اند می نویسد ذهن هیچ کدام از موجودات خیالی خالی نیست، از تاثیر عمیق فرهنگ حاکم بر جامعه و این گروه که خود را پیشگام جامعه می داند، سخن می گوید. پیشگامان جامعه به هنگام گرفتاری در غار و وحشتی که از صدای مهیب ایجاد شده، از روشن کردن چراغ می پرهیزند چرا که شاید تاریکی کمتر از روشنایی رعب آور باشد. اشاره ی کنایه آمیز نکومنش در جمله جمله ی رمان خودنمایی می کنند. در این جا او یاد آور احساس امنیت کاذبی می شود که آدمی گاه در حفظ باورهایش دارد به جای آن که چراغی بیفروزد و در آن ها بازنگری کند. از همین رو او به یک دگرگونی بزرگ و سریع در بنیادهای فکری آدمی باور ندارد. او از امکان این تغییر نا امید نیست و آن را غیر ممکن نمی داند بلکه او باور دارد که این تغییرات در زمانی طولانی رخ خواهد داد و به همین جهت و واقع بینانه از برخورد احساسی با معضل هایی این چنین خودداری می کند.

راوی ماجراهای رمان، استر است اما فرهاد در گذرگاه هایی در روایت ماجرا، سکان هدایت را از او می گیرد و ماجرا از زبان فرهاد پیش می رود. استر و فرهاد دلباختگانی هستند که در طول راه وصال، با موانع و مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند تا وصال را ممکن کنند. وصال برای آن ها محدود به وصال تن نیست. آن ها برای وصال آرمان های خویش نیز بسیار کوشیده اند.

تبعیض و بیگانه ستیزی از پدیده هایی نیستند که تنها در جوامعی که حاکمیت دیکتاتوری دارند پدیدار می شوند. نویسنده این را در تجاربی که استر، شخصیت اول رمان، در چند کشور با حاکمیت های متفاوت و گاه متضاد، به دست آورده است، به خوبی نشان می دهد. هرچند که مراتب و درجات این بیگانه ستیزی متناسب با شرایط اجتماعی، فرهنگی و حاکمیت در هر کشوری متفاوت است اما او اثر انگشت باورهای دیرین مذهب را در بیگانه ستیزی به گونه ای آشکار نشان می دهد. این را در بخش پایانی رمان و از زبان استر و در افسوس فقدان بزرگی که او را آزرد، به روشنی می توان خواند.

استکهلم ۲۲ دی ماه ۱۳۹۹
شهریار حاتمی