عصر نو
www.asre-nou.net

گروه ملی و قومی حزب چپ ایران(فدائیان خلق)

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش دوم)


Thu 17 12 2020

new/logo_hezbe-chap.jpg

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش اول)

٢) آذربایجان و کم و کیف مسئله ملی در امروز آن

٢.١) اگر از این تعارف دیرینه که آذربایجان را "سر ایران" توصیف می‌کند بگذریم، در پیوستگی این خطه تاریخی – جغرافیایی از جمیع جهات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با کل ایران کمترین تردید جایز نیست. هم‌آمیزی درجه بالای اقتصاد آذربایجان‌ با چرخه تولید و بازار سراسری، شیعی مذهب بودن آن، داشتن جایگاه خاص به عنوان قطبی پیشرو در ایران معاصر، نقش برجسته‌ای که در جنبش روشنگری، آزادیخواهی و مدرنیته کشور ایفاء کرده، و سرانجام ناشی از حضور قابل توجه آن در انواع سازه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی و فرهنگی کشورحتی علیرغم پاره‌ای تضعیف موقعیت‌ها در چند دهه اخیر، آذربایجان را در موقعیت خاصی از یگانگی با بقیه کشور نشانده است.

٢.٢)اینهمه اشتراکات نهادینه اما، نافی خودویژگی‌های‌ آذربایجان بمثابه یک هویت خاص نیست؛ هویتی که، تبعیض‌گرایان مرکزگرا نخواسته‌ و نمی‌خواهند این واقعیت را بدانگونه که هست برتابند و بپذیرند. در قلب و سر این خودویژگی‌ها، زبان آذربایجانی با منشاء ترکی قرار دارد. آذربایجان عمدتاً بخاطر سخن گفتن به این زبان متفاوت از زبان رسمی ایران است که خصلت متمایز می‌یابد و نیز در کنار آن موسیقی و ادبیاتی که اگر هم نتوانسته درون خود آذربایجان بخاطر محدودیت‌ها و فشارها‌ی سیستماتیک طی صد سال گذشته در حد لازم بشکفد، در خارج از آن اما توسط آذربایجانی‌ها از غنا و گنجینه فزایی‌ چشمگیری برخوردار شده است.

٢٠٣) چالش محوری در "مسئله ملی" آذربایجان، از یکسو به رسمیت شناساندن هویت ملی آذربایجان با حفظ همپیوندی ارگانیکی‌اش با کل ایران و از سوی دیگر درآمیختگی‌ "مسئله ملی" در آن با گرایش‌های متفاوت اجتماعی منعکس در برنامه‌های مختلف است. در آذربایجان، "مسئله ملی" وجود دارد و جدی هم است اما با این تفاوت که نظر به درجه پیشرفتگی‌ نسبت به همانندهای خود در کشور، "مسئله ملی" در آن گره‌خورده و هم‌پیوند با مبارزات اجتماعی است. به همین اعتبار، "مسئله ملی" در آذربایجان با بروزات آن در دیگر مناطق تحت تبعیض ملی کشور تفاوت‌هایی دارد و درآمیختگی تاریخی آن با نهضت چپ برجسته‌تر است.

٢.٤) تاکید بر هویت ملی آذربایجانی و تلاش برای آنکه چنین هویتی جنبه حقوقی به خود گیرد، واقعیتی مکرر از مقطع مشروطیت طی چندین برهه سیاسی – تاریخی تا به امروز بوده‌ است. نشاندن ماده قانونی ناظر بر انجمن‌های ایالتی – ولایتی به همت آذربایجانی‌ها در قانون اساسی مشروطه، تاکید نهضت خیابانی بر اجرایی شدن همین ماده قانونی، تداوم مبارزه برای مطالبات ملی در پسا دیکتاتوری پهلوی اول، اوج‌گیری آن در وجود نهضت ملی - دمکراتیک ٢١ آذر و حکومت فرقه دمکرات، و بازتاب مطالبات ملی آذربایجانی‌ها در جنبش چپ عدالت خواه ایران در طول صد سال گذشته، نشانگر فروزان بودن شعله این حق‌طلبی در دلآذربایجانی‌‌هاست. این مطالبه خواهی ملی، در ایران معاصر و کنونی نشان از پتانسیلی دارد که در هر سربزنگاه‌، فعلیت‌‌اش قطعی و قابل انتظار است.

٢.٥) بنا به شواهد فراوان، بر بستر تداوم تبعیض ملی و عملکرد یک رشته تحولات سیاسی در منطقه، حساسیت نسبت به این تبعیض در آذربایجان طی چهار دهه گذشته و به ویژه دوره اخیر رشد کرده و با فراگیر شدنش جنبه توده‌ای به خود گرفته است. این روند شتابان، خط تمایزی است که دوره فعلی را قسماً از دوران پیش از انقلاب و یا اوایل حاکمیت رژیم کنونی جدا می‌کند. پایوران جمهوری اسلامی نیز با آگاهی به همین برجستگی روانشناسانه است که به هنگام کاندیداتوری برای رسیدن به منصب و مقام، از آذربایجانی بودن دم زده و تظاهر به هویت آذربایجانی می‌کنند و امنیتی‌کاران ‌رژیم نیز در وقوف به همین فضا می‌کوشند با بهره گیری از تمایلات ملی، بر این ظرفیت دمکراتیک مردمی سوار شده و آن را مختل و از اصالتی که دارد منحرف کنند.

۶.٢) این فراگیری سر مطالبات ملی دو مولفه در بردارد که در عین اعتراض مشترک‌ به تبعیض ملی در حق آذربایجانی‌ها، از منظر اجتماعی و نیز اندیشه راهنما و سمتگیری برنامه‌ای در دو سمت مخالف سیر دارند. یکی از این دو، برآمده‌ از دل سنت دیرینه چپ در آذربایجان است که بر متن ستیز با هرگونه تبعیض، آذربایجان دوستی خود‌ را در تلاش برای پایان دادن به تبعیض ملی علیه آذربایجان و هر نقطه از کشور در چارچوب ایران پی ‌می‌گیرد. این جریان فکری – برنامه‌ای در حذر از پوپولیسم ناسیونالیستی برآنست که با روشنگری‌های خود سموم "تورانیستی" را از مبارزه در راه تثبیت هویت ملی‌ بزداید و با پژواک صدای خود در فضای "مسئله ملی" بر روندهای مرتبط با این "مسئله" تاثیر ترقیخواهانه نهد.
٢.٧) نمودهای ترقیخواهانه در تحرکات ملی‌گرایانه آذربایجان، نشانگر نقشی است که نیروهای مترقی در آنها دارند. برگزاری چندین مراسم بخاطر تجلیل سردار مشروطیت ستار خان که در تبریز و تهران صورت گرفته، مضموناً و نهایتاً در خدمت بزرگداشت ارزش‌های مشروطیت بوده و هست. صعود دستجمعی همه‌ساله دختران و پسران به قلعه بابک به نشانه اعتراض علیه تبعیض ملی در فضایی دمکراتیک و توام با شعر و آواز، تجلی ضمنی اعتراض مدنی نسبت به تحمیلات حکومت دینی در موضوع سبک زندگی است. حلقه بستن زنجیره انسانی در ساحل دریاچه ارومیه به عنوان اعتراض به فاجعه برباد رفتن این ثروت آذربایجانی را می‌توان نوعی از ابراز نارضایتی نسبت به بی اعتنایی‌ها و خرابکاری‌ها علیه محیط زیست هم دانست. کانون تجمع و تغذیه این مبارزات عمدتاً محافل روشنفکری آذربایجانی و دانشگاه‌ها در شهرهای آذربایجانی زبان و به ویژه دانشگاه‌های تبریز، ارومیه و زنجان است که در وجهی از خود با مبارزه سراسری دمکراسی خواهانه ایران همپیوندی‌هایی‌ هم دارند.

٢.٨) طیف دیگر که نحله‌ها و محافل متعددی را در بر می‌گیرد، کلاً در تعلق به "تورکچیلیک" (ترک‌گرایی) قابل طبقه‌بندی ‌است که طی سه دهه گذشته حامیانی قابل تاکید در درونمرز و برونمرز یافته است. گرچه وجود این گرایش، پدیده تازه‌ای در آذربایجان نیست، اما رشد چشمگیر آن طی دهه‌های اخیر جای مکث جدی دارد. زمینه اصلی آن را البتهدر تداوم تبعیض ملی در همین جمهوری اسلامی و تحقیرهای خرد و کلانی باید جست که شهروند ایرانی آذربایجانی اصل در معرض آنهاست. جمهوری اسلامی همچون وارث حق‌کشی‌های پیشین در این عرصه، با افزودن بر میزان نارضایتی‌ها همانی را هم که خود در دو اصل ١٥ و ١۹ قانون اساسی‌اش‌‌ پذیرفته است طی این چهل سال پشت گوش انداخته و این بی اعتنایی قانونی به ویژه بر متن تحقیرهای عملی، موجب تشدید رشد ناسیونالیسم افراطی در آذربایجان شده است. برانگیختگی توده وسیع آذربایجانی نسبت به آن هزل منتسب به رئیس جمهور وقت در اوایل دهه هشتاد و یا خیزش اعتراضی دهها هزار نفری مردم تبریز و اعتراضات دیگر مناطق آذربایجانی زبان علیه کاریکاتور تحقیرکننده معروف به "سوسک" بهیچوجه تصادفی نبوده است. این نکته‌ای است گرهی که توده جمع شده زیر پرچم ترک گرایی را نباید با اندیشه‌سازان "تورکجبلیگ" یکی گرفت. آنها نه سرداران که سربازان ترک گرایی هستند به تقصیر ستمگری جمهوری اسلامی، تحریکات شوینیسم فارسی و اغواگری‌های ناسیونالیسم افراطی خودی.

٢.۹) زمینه‌های درون کشوری را فعل و انفعالات برون کشوری تکمیل و تقویت می‌کند. رشد انفجاری ناسیونالیسم آذربایجانی طی واپسین سال‌های بحران شوروی که هم از خاطره تاریخی حکومت "مساوات" سال‌های١۹٢٠-١۹١٨و پان ترکیسم فعال در ترکیه تغذیه می‌شد و هم قسماً از تحریکات و تعرضات ناسیونالیسم افراطی ارمنی در قره باغ "حقانیت" ملی می‌پذیرفت، در اندک مدت باکو را در ناسیونالیسم تند فروبرد. میدانداری "تورکجلیک" در جمهوری آذربایجان، روح تاریخی ناسیونالیسم همچون آلترناتیو نهضت چپ را دیگربار احضار کرد و خونی تازه در کانون‌های دیرینه پان ترکیستی دمید. در همین جو داغ "تورکجیلیک" بود که از آلپ آرسلان تورکش پان تورانیست معروف ترکیه در باکو استقبال وسیع به عمل آمد. این فعل و انفعالات بر ذهنیت بخشی از مهاجرین سیاسی ایرانی مقیم جمهوری آذربایجان و کشورهای غربی هم تاثیر مستقیم گذاشت و نیز بگونه غیر مستقیم در فضای سیاسی آذربایجان ایران بازتاب یافت. همین تحولات، در شرایط خلاء چپ ناشی از سرکوب وسیع و شدید آن توسط جمهوری اسلامی، شوقی نوین میان ملی‌گرایان آذربایجانی برانگیخت و میدان داد تا پدیده "میلتچی" رشد کند. این گرایش رو به گسترش را مراکز پان ترکیستی مانند "آذربایجان کولتور اجاغی" (کانون فرهنگ آذربایجان) آنکارا زیر تغذیه فکری خود گرفتند و ایستگاه‌های رادیویی نظیر "اروپای آزاد" در بخش آذربایجانی خود بلندگوی تبلیغاتی آنان شدند. بستر ایدئولوژیک و فکری چنین برنامه‌هایی، رویکرد "راه توران از تبریز می‌گذرد" قرار گرفت و جهتگیری ضد چپ در انتشارات ترویجی و تبلیغی آنان‌ بروز علنی یافت. در ادامه همین روند بود که تدریجاً محافلی همانند "بویوک آذربایجان بیرلیگی" (وحدت آذربایجان بزرگ) نیز سربرآوردند.

٢.١٠) این حرکت، نگرانی و توجه همزمان دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی را شدیداً برانگیخت. نگرانی ‌ از بابت نفوذ دولت‌های خارجی به اتکای "تجزیه طلبان" داخلی، و توجه اطلاعاتی نیز از این نظر که، امکانی بالفعل جهت منحرف کردن مبارزات دمکراتیک در آذربایجان شکل گرفته است. حکومت، در قبال این موج ناسیونالیستی، مشی همزمان تهدید از برون و نفوذ از درون را در دستور کار خود قرار داد. سیاست مبتنی بر بازداشت، فشار و نیز زندانی کردن فعالینی از هویت طلبان هم متعلق به گرایش ناسیونالیسم افراطی ("میلتچی") و هم آزادیخواهان مترقی (فدرال – دمکراتیک) را به جریان انداخت و در کنار آن، تاکتیک جذب عناصری از "اسلامی"ها به کارزار "تورکچلیک" در پیش گرفت تا برخی از برنامه‌هایش را به خورد ناسیونالیسم افراطی دهد.

٢.١١) سال ٨٥ نشر کاریکاتوری که از آن تشبیه ترک زبان‌ با سوسک مزاحم استنباط می‌شد، خشم فروخورده نیروی تبعیض ستیز در آذربایجان را شعله‌ور ساخت و تبریز و چندین شهر دیگر ترک آذری زبان را بدل به میدان تظاهرات گسترده‌ای کرد که نظیر آن در دو دهه پیش ولو در ابعاد کوچک هم وجود نداشت. حرکتی که حتی میان ترک زبان‌های غیر آذربایجانی کشور هم بازتاب یافت. این حرکت توده‌ای اما با اولین مقابله تند جمهوری اسلامی به خشونت گرائید و سرکردگی در آن، سریعاً دست افراطیونی افتاد که شعار دادن‌های ناموجه علیه "فارس"‌‌ها را بر به صدا درآوردن ندای آزادی و دمکراسی ترجیح ‌می‌دادند. این حرکت از سوی جمهوری اسلامی که سخت از آن به وحشت افتاده بود شدیداً سرکوب شد و در پی آن، شکاف و نقار میان هویت طلبی آذربایجانی با "تهران" عمق بیشتری یافت. حرکت توده‌ای سال ٨٥، هم پتانسیل نیرومند تبعیض ستیزی در آذربایجان را به تماشا نهاد و هم موجب بادکردن و بهره برداری "میلتچی‌ها" شد.

٢.١٢) ملی‌گرایی همواره و همه جا در پی نماد سازی برای خودش است. در آذربایجان جهت ایفای یک چنین نقشی، تیم فوتبال مطرح و پر تماشاچی تراکتور سازی کشف شد و از دل آن سریعاً پدیده اجتماعی - سیاسی "تراختور" سر برآورد. اولین پیام "تراختور" نه گفتن به سروری "تهران" و رقابت با آن بود و بیشترین کارکردش نیز تخلیه انرژی و خلجانات روحی جوانان تبریز و بعدها آذربایجان که برای عرضه کردنش چیزی قابل دسترس‌تر از این نداشتند! این بروز مدنی توده‌گیر را نمی‌شد نادیده گرفت و بر همین پایه، اقتضاهای "تدابیر امنیتی" رژیم حکم کرد تا این پدیده نه مورد یورش مستقیم بلکه زیر کنترل امنیتی قرار گیرد ولو که در جاهایی مهار نیز از دستش دربرود! گرچه "تراختور" را صرفاً از زاویه آلت دست امنیتی‌ها دیدن خطاست، اما واقعیت دارد که "تراختور" تنها به اتکای مدیریت سپاه پاسداران توانست این چنین پروار شود. توسط نهادی که، هم پول دارد و هم سرباز فوتبالیست در بدنه خود. با اینهمه آن را می‌باید یک نهاد مردمی با درونمایه هویت آذربایجانی دید ولو در اکنون خود زیر نفوذ فرهنگی و سیاسی ناسیونالیسم "میلتچی" با میزانی از حضور امنیتی‌ها در آن. "تراختور" که طی سالهای گذشته در جهت "تورکجلیگ" تقویت شده و روحیه ضد فارس، ارمنی و کرد در آن شدت گرفته است، مقدر هم نیست این چنین بماند. این نهاد نماد هویت طلبی، نیازمند خانه‌تکانی روشمند است تا به پرچم دمکراتیک و مردمی آذربایجان بدل شود؛ چیزی مانند "بارسلونا" برای "کاتولونیا"!

٢.١٣) اما بار دیگر می باید بر این تاکید داشت که ناسیونالیسم افراطی برای دمیدن روح نفرت در جنبش تبعیض ستیز آذربایجانی و پروراندن روحیه بیزاری از ناسیونالیسم حاکم و ناسیونالیسم‌های دیگر در قالب "تراختور"، زمینه رشد و منبع اصلی تغذیه‌ خود را همانا از تداوم تبعیض ملی، بروز هر از چندی انواع تحقیرها در حق "ترک"ها و نیز احساس تهدیدها علیه هستی فرهنگی آذربایجان که در آذربایجانی‌ها شکل می‌گیرد. از جمله می‌توان به "طرح بسندگی زبان فارسی" اشاره کرد که از چندی پیش توسط فقاهتی‌های فارسی‌گرای برخوردار از تشویق و پشتیبانی پان ایرانیست‌های سکولار پیش کشیده شده است. این طرح، مظهر دگرستیزی آشکارا شوینیستی است و چیدن هیزمی دیگر در کوره داغ "هویت طلبان" افراطی آذربایجانی به شمار می‌رود. ناسیونالیسم پان ایرانیستی، بگونه آشکار و نهان و تحت عناوین مختلف و از جمله تز "ایرانشهری"، رویکرد آسیمیلاسیونیستی در بطن خود دارند.

٢.١٤) از سوی دیگر شاهد پاره‌ای داعیه‌های فزون طلبانه همچون "کردستان بزرگ" هستیم که از موضع پان کردیسم، مناطقی از آذربایجان را در نقشه بزرگ خود می گنجانند و با تحریک توده آذربایجانی، برای تبلیغات "تورکچلیک" علیه "غیر ترک" سفره خوراک می‌چینند. جای بسی درنگ است که تا ارتش ترکیه در فضای تند ناسیونالیسم ترکی کردهای سوریه را درهم می‌کوبد عکس چند پاسدار در استادیوم تبریز که در زدوخورد میان سپاه و "پژاک" کشته شده‌اند به عنوان شهیدان آذربایجان بر روی پلاکاردها بالا می‌رود و شعار علیه کردها در فضا پژواک می‌یابد. یا در ارومیه فلان کاندیدای حکومتی بر زمینه تقابل "ترک – کرد" رای جمع می‌کند و اکثر جریانات "هویت طلب" هم یا رسماً به پشتیبانی بر می‌خیزند و یا بگونه شرمگینانه آن را تایید می‌کنند! جلوگیری از دامن زده شدن به چنین نقارهایی اهمیت بزرگی برای فضای مسالمت و مناسبات دمکراتیک میان اتنیک‌های همجوار دارد.

٢.١٥) تازه‌ترین پدیده در بررسی احساسات ملی در آذربایجان به شعله‌ور شدن آتش جنگی دیگر میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان حول مسئله "قره باغ" و مناطق اشغالی آذربایجان توسط ارمنی‌ها برمی‌گردد. در این دور از جنگ، موج حمایتی نیرومند و بسیار فراگیری در همه مناطق آذربایجانی زبان کشور نسبت به اقدام جمهوری آذربایجان مبنی بر باز پس گیری مناطق اشغالی قره باغ از دست اشغالگران راه افتاد. حتی چهار امام جمعه تبریز، ارومیه، اردبیل و زنجان اعلامیه حمایتی از "برادران آذربایجانی" صادر کردند و به ارمنستان هشدار دادند! این واقعه تقریباً همه جریانات سیاسی کشور از حکومتی‌ها تا بیشترینه مخالفان و منتقدان آن را وادار به موضع‌گیری کرد و انواع سوگیری‌ها نسبت به واقعه را نشان داد. در آئینه این موضع‌گیری‌ها بود که بار دیگر رنگارنگی نگاه به "مسئله ملی" در پرتو "مسئله ملی آذربایجان" از ابراز آمادگی برای پیوستن به ارتش آذربایجان در منتهی الیه این سو تا نوعی جانبداری از ارمنستان از سوی دیگر به نمایش درآمد! در این میان هشداردهنده‌تر از همه، به میدان آمدن "تورکجیلیگ" بود با شعار "مرگ بر ارمنی"! گرچه این صدای خطرناک بازتابی ممتد نیافت، نفس بروز آن اما هشدار دهنده بود. تقابل دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان و هر دو در همسایگی دیوار به دیوار ما و متمرکز بر جنگ ناسیونالیستی دارای امتداد در ایران، بار دیگر اهمیت "مسئله ملی" در آذربایجان و کل کشور را نشان داد و هم پیوستگی حل این "مسئله" با ژئو پولتیک ایران و دکترین ملی آن را به تماشا نهاد.

٢.١۶) حرکت ملی‌گرایانه آذربایجانی‌ درونمرزی در چرخه تاثیر متقابل با تحرکات و تولیدات فکری آذربایجانی‌های برونمرز قرار دارد. دو گرایش اصلی در تبعیض ستیزی درون کشوری و البته با تنوعاتی در هر کدام آنان، عیناً در برونمرز هم جاری است و خود را در چالش‌های نوشتاری و گفتاری بین آنها نشان می‌دهد. در این مجادلات، پان ترکیسم ترکیه و مراکز ناسیونالیسم افراطی جمهوری آذربایجان طرف "تورکجیلیگ" جدل را تقویت فکری می‌کنند. چالش میان این دو طیف، از جمله خود را در شکل سازمانی و موضوع مناسبات کانون‌های ملی گرای منطقه‌ای با احزاب سراسری هم به نمایش می‌نهد. بیشترینه "میلتچی"ها به جریانات سیاسی سراسری ایرانی صرفنظر از مواضع برنامه‌ای و سیاسی آنها، نگاهی دستکم مبتنی بر سوء ظن دارند و در میان آنان این تفکر که "ترک متحدی غیر ترک ندارد!" قویاً عمل می‌کند. از سوی دیگر هم البته در میان بخشی از جریان‌های سراسری نگاه نسبت به مبارزه در راه مطالبات ملی آذربایجانی، غالباً بدبینانه و در حدی حتی خصمانه است. در این میان اما جریانات سراسری چپ، جملگی بر حق ملی مردم آذربایجان در ایرانی دمکراتیک تاکید دارند و هر یک به درجاتی تفاوت‌ها و جهتگیری‌های درون حرکت تبعیض ستیزی در آذربایجان را در نظر می‌گیرند. مناسبات جریان‌های ملی‌گرای آذربایجانی و سراسری در وجه منفی آن، در تحلیل نهائی ناشی از تقابل فکری و نحوه رفتارهای مبتنی بر ستیز انواع ناسیونالیسم‌های افراطی در برابر یکدیگر است.

٢.١٧) این پرسشی است مطرح که چرا آذربایجان خلاف رویه و سنت تاریخی‌ آن که همواره در حرکات عموم کشوری نقشی فعال و اکثراً در طراز پیشاهنگ ایفاء کرده، طی خیزش‌های اخیر نه تنها چنین نبوده بلکه عمدتاً روحیه عدم مشارکت از خود نشان داده است؟ واقعیتی که به ویژه در جریان "جنبش سبز" بروز یافت و خود را به رخ کشید. این رویکرد نه تصادفی که مسلماً خصلت واکنشی داشته است؛ طوری که "میلتچی"ها این حرف را در دهان‌ها انداختند که: "دیگر تمام شد، ما را با تهران کاری نیست"! در آن حرکت اعتراضی دمکراتیک، خبری از تبریز قلب آذربایجان نشد و آذربایجان زادگاه مهندس موسوی به حمایت از وی در اعتراض به تقلب در انتخابات برنخاست. علت این را نمی‌توان صرفاً با فضای امنیتی موجود که حکومتی‌ها سریعاً در تبریز حاکم کردند به توضیح برخاست؛ اگر حرکتی در آن صورت نگرفت بیشتر بدین خاطر بود که جوانانش بمثابه موتور حرکت - همانند هر حرکت دیگری - به دلیل رنجیدگی خاطر و خشم از تداوم تبعیض و تحقیر ملی انگیزه کافی برای مشارکت در اعتراضات عمومی نداشتند. این بی انگیزگی، طبعاً از سوی امنیتی‌های نفوذ کرده میان هویت طلبان افراطی تقویت شد ولی این هم هست که می‌باید زمینه‌ای می‌بود تا حرکتی صورت نگیرد. چنین انفعالی از نگاه تحلیلی، نشانگر این حقیقت بود و هست که مبارزه برای دمکراسی در آذربایجان و مناطقی مانند آن که از تبعیض ملی رنج می‌برند اگر نتواند خواست ملی برحق آنها را پوشش دهد مشکل خواهد توانست موتور حرکت در آنها را روشن کند .

٢.١٨) اما خیزش آبان ماه ۹٨ با درونمایه اعتراض اقتصادی و اجتماعی تصریحی دیگر بر گزاره‌ای شد که در بند ٢٠٣ این بخش از جمع بست آمده است: همپیوندی حرکت هویت طلبی ملی با مبارزه اجتماعی در آذربایجان. حضورآذربایجان در خیزش آبان ماه ۹٨ بر چند نکته تاکید داشت: آ) پایگاه اجتماعی "تراختور" که در اکثریت خود دربرگیرنده توده جوان زحمتکش با داشتن حساسیت نسبت به بی عدالتی و ستم اجتماعی است، نمی‌تواند نسبت به حرکات معترضانه اقتصادی - سیاسی سراسری بی اعتنا مانده و خود را شریک آن نبیند؛ ب) این نوع اعتراضات، نه بستر عمل رهبری ناسیونالیسم افراطی و به ویژه حامیان غرق در پول آن، برعکس عرصه حضور برای تبعیض‌ستیزهای ترقیخواه و عدالت خواه است؛ و پ) در اینجا امنیتی‌ها فقط باید شلیک ‌کنند، پس صریحاً بی ماسک به میدان می‌آیند و لذا فرصت چندانی برای بازی‌های اطلاعاتی خود نمی‌یابند!‌ نتیجه اینکه در دوره پیش روی، بر بستر تشدید تقابل جامعه ایران و جمهوری اسلامی با درونمایه درهم‌آمیزی آزادی و عدالت، زمینه برای تقویت خصلت مطالبات اجتماعی در حرکت دمکراتیک تبعیض ستیزانه آذربایجان فراهم‌تر خواهد بود و می‌تواند صف‌بندی‌های درونی آن را دستخوش دگرگونی کند.

٢.١۹)نکته آخر در رابطه با وضعیت کنونی صف‌آرایی‌ها در حرکت ملی تبعیض ستیز آذربایجانی اینست که، ضمن چشم نبستن بر خطراتی که این جنبش را تهدید می‌کند انگشت را اما باید بر نکات مثبت نوین رو به تقویت در آن گذاشت. یک اینکه میان جریان "تورکجیلیک" بر سر این موضوع کلیدی که "مسئله ملی" باید جواب خود را در چارچوب ایران فدرال بگیرد و یا در جدائی از آن، شاهد شکاف‌هایی ضرور به نفع دومی هستیم که بیانگر تحولی مثبت و دمکراتیک است و باید بستر گفتگوی سازنده با آنها در جهت گذر از "تورکجبلیگ" به آذربایجان دوستی در ایرانی دمکراتیک قرار گیرد. دو دیگر اینکه، در طیفی از "هویت طلبان" نسبت میان مطالبه ملی و خواسته‌های دمکراتیک به سود توده زحمتکش در جهت دومی رو به تقویت دارد که این خود، بازگشتی می‌تواند باشد در فرازی تازه به اصالت مبارزه ملی – اجتماعی در آذربایجان. تکیه را بر این نقاط قوت و مثبت باید گذاشت.

گروه ملی و قومی حزب چپ ایران(فدائیان خلق)
تاریخ ٢٧ آذر ماه ١٣٩٩ برابر با ١٧ دسامبر ٢٠٢٠
لینک بخش اول
https://bepish.org/node/4658


جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش دوم)

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش سوم)

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش چهارم)

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش پنجم)

جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش ششم)


جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران (بخش هفتم)