عصر نو
www.asre-nou.net

حیرانی درون موزه ارمیتاژ!

"مهاجرت" قسمت چهل هشتم
Wed 18 11 2020

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
وارد سرسرای عظیم موزه می گردیم اوج نمایش اشرافیت روس در شمای سبک باروک. پله های مرمری که با انحنا وظرافتی مانند بازوان گشوده یک زن در دو طرف سرسرای ورودی وارد شونده را به طبقه بالا فرا می خواند.از همان آغاز سردی ونوعی خشونت بدوی خوابیده در فضا را حس می کنی.حضور سلاطین مستبدی را که تلاش می کردند با تجملات اشرافی نهفته در سبگ و آرایش باروکی سیمای تازه ای از روسیه روستائی سال ها مانده در استیلای مغولی ،استیپ ها ، جگل ها اقوام مختلف که بعد قرن ها در زیر پرچم روسیه متحد گرد آمده بودند ترسیم کنند.
حاصل کاری که اصطلاحا"باروک روسی یا باروک الیزابتی "نام گرفت.قصری عظیم برکناره رود نوا با متجاوز از هزار پانصد پنجره و ذخیره شگفت آور درون آن. مجموعه ای از تمدن وهنر تمامی ملت ها وهنرمندان جهان .می گویند اگر برای دیدن هر اثر موزه تنها یک دقیقه وقت بگذاری بعد از یازده سال قادر به خارج شدن از ارمیتاژ می گردی.
اطاق در اطاق، تالار در تالار اوج هنر وزیبائی انسان.
عجله دارم راهم را به آرامی جدا می کنم .سال هاست آرزوی دیدن طالار نقاشان امپرسیونیست فرانسه را دارم دیدن نقاشی های منحصر به فرد، از رامبراند،میکل آنجلو ،رافائل ،داوینچی .. میزان نقاشی ها گرد آوری شده دراین موزه اعجاب آور است! چه از نظر کمی وچه از نظرکیفی.
کاترین کبیر سه قرن قبل دستور داد که سفیران و نمایندگان او در سراسر اروپا در همکاری با هنر شناسان بکار جمع آوری معروف ترین آثار نقاشان از کللسیون های خصوصی بپردازند .او افزون بر دویست تابلو فراهم آورد و آن ها را در یکی از بزرکترین تالارهای قصر زمستانی "ارمیتاژ" کنونی قرارداد. آن اطاق را"ارمیتاژ"به معنی "خلوتگده "نامید.آثاری که کاترین بعد ها با هدیه این تابلو ها وهزاران سکه باستانی دستور داد موزه ارمیتاژبر پا شود.
خلوتگده ای که آن را "عزلت گاه کاترین "نیز می گویند.
او ساعت ها در آن می نسشت وغرق در این آثار خیره کننده وتفکربرانگیزبزرگترین هنرمندان جهان می گشت."تنها من و موش ها می توانیم این زیبایی را تحسین کنیم". این جمله ای است که کارتین کبیر درباره مجموعه هنری گرد آوری کرده خود در این طالاردر نامه ای به یکی از دوستان خود نوشته است.تالاری در اوج زیبائی با فضائی که اگر خلوت باشد می تواند ترا درآثار صنع حیران کندودر فضائی خارج از دسترس عقل معلق ات سازد .
تلفیقی از سه معماری غریب از استیل مراکشی با آن سنگ وگچ بری های اسلیمی در یک کنج تا درگاه های کلاسیک رومی ونهایت تزیینات باروکی.با کف پوشی از چوب که در هیچ کجای جهان نظیر آن را نمی توان یافت .فرش نگارینی بافته شده از چوب! با تکرار نقشهائی که در سقف تالار نقاشی شده است.
صد ها چوب درصد ها رنگ طبیعی خود که فرشی جادوئی را می سازند .کار نجاران وهنرمندان روس. چوبهای گران قیمت حمل شده از سرتاسر روسیه و جهان .الواری تاریخی که با بر زمین غلطیدن ده ها بلوط پیر که چوبی به سختی الماس دارند امکان پذیرشده است.چوب های حمل شده از سیبری ، سال ها مانده در آب که به سختی بریده می شوندچوبی به نام "دوب "در روسی که هر میزان آب در جان آن بنشیند محکم تر و براق تر می گردد.
در ان تالار ها می توانی مجموعه ای ازبهترین نقاشی های امپرسیونیست های فرانسوی که در خود فرانسه نیز نظیر آن را نمی یابی تماشا کنی .کار هائی ازسزان ،رنوار،مونه،داکا ،تا وان گوک بامعروف ترین تابلو یش "کافه شبانه" و ماتیس با تابلوی بی نظیر" رقصندگان" پیام آوران شادی ،صلح و دوستی !
تابلوهای "هائیتی" پل گوگن با آن روشنائی جادوئی وسکون نهفته در خاک رس آخرائی رنگ هائیتی! ظرافت"بالرین" های بیسارو .مجموعه ای فراوان از پیکاسو ، از مارک شاکال ودنیای افسانه ای او،مردان وزنان شناور درفضائی اثیری غرق در رنگ های سبز وبنفش .
هرگز نمی توانم تاثیر بصری این تالار بی همتا را فراموش کنم.تالاری که جدا از تابلو های خود، تاریخی زیبا از وطن پرستی یکی از اشراف زاده های روس رانیزبازگو می کند.مردی بنام "ایوان موروزف "که اکثر تابلو های امپرسیونیست های فرانسه متعلق به مجموعه شخصی اوست.مردی که حاضر نشد این گجینه خصوصی را از کشور خارج کند .آنها را در اختیار دولت انقلابی نهاد با این شرط که حراستشان کنند.دولتی که وزیر فرهنگش ادیب وهنرمندی چون "لونا چارنفسکی بود.
یاد "فرح پهلوی "می افتم تلاش گرانقدر او در جمع آوری بهترین کار های هنری جهان وساختن موزه هنرهای معاصر وموزه فرش و موزه عباسی برای آیندگان! ونهایت انقلابی که از دل خود غول های یک چشمی مانند خمینی را بیرون داد که در مکتبش نقاشی حرام بود وخلخالی مورد تشویق کسی که می توانست براحتی اگر امکانش را می یافت سنگ بر سنگ تخت جمشید نگذارد.
چه سرنوشتی یافت هنر و هنرمنددر سرزمین من؟
در اطاق نقاشان هلندی غوغاست! "رامبراند" حاکم بلا منازع این طالاراست! با آن نور زرد سحر آمیز که نمی دانی از کجا سرچشمه می گیرد و حساس ترین قسمت تابلو را روشن می کند . ارمیتاژ بزرکترین مجموعه از کارهای رامبراند را در خود جا ی می دهد .از نخستین کار های او "لاشه آویزان شده گاوی بر چنگگ قصابی "تا آخرین کار نا تمام او بازگشت "پسر عیاش به خانه".
فصلی از انجیل "پسربزرگ با پیکری نحیف ولباسی مندرس نادم از ترک خانه پدری به خانه بر میگردد زانو زده در مقابل پدر که با دستانی گشوده فرزند را می پذیرد .از گوشه اطاق برادر کوچکتر تماشا گر این صحه است با سوالی منعکس در چهره. بخش نیمه تمام تابلو.
پدر نشانی از خدا که فرزندان نادم را در آغوش می کشد و می بخشد .داستان در انجیل بدینگونه خاتمه می یابد ."شب برادر کوچک به اطاق برادر بزرگتر می رود او از رنج های خود می گوید ونهایت به برادر کوچکتر می گوید "این راه وتجربه من بود .اما تو نیز باید راه خود را بروی وخود تجربه کنی " دمدمه های صبح برادر کوچکتر خانه پدری را ترک می کند تا راه خود را برود و تجربه کند ".
فکرمی کنم به خارج شدن خود از خانه پدری، سال ها سختی ومرارت ،سخت راه ها وکژ راهه های رفته .اما هنوز ندامتی از راه رفته ندارم.چرا که با عشق شروع کرده بودم نه به دنبال عیاشی مانند پسر عیاش! بل بدنبال عدالت وآزادی !نمی دانم چه وقت زمان مرا نیز به باز خوانی راه رفته مجبور نماید .لیک مسلم می دانم که در این باز خوانی باز گشتم نه به بارگاه پرجبروت خداوندی! بل به انسان وتوانائی های انسان خواهد بود .
وقت اندک است نمی توان قدیمی ترین فرش ایرانی "پازیریک" یافته شده در میان یخ های تاریخی باجسدی یخ زده بر آن را ندید! و به آسانی از کنار تمدن مصر،آشور ،ایران ،ایتالیا ،یونان عبور کرد!

ادامه دارد