عصر نو
www.asre-nou.net

من میخندم پس هستم.


Sun 15 11 2020

امید همائی

رنجت را ببر
دردمند دردت باش
به خود به پیچ از درد
بگذار که درد چهره ات را بخراشد.
زخمی شو
از زخمهای خونینِ و خونچکان.
وحشت کن
آنقدر که ندانی چه میکنی.
کابوس را ببین.
بهراس
تنها و بی یاور.
فریاد کن
که کسی برایِ شنیدن نیست.
عرقِ سرد را بر پیشانی ات
بگذار بنیشند.
بغض کن
آنچنان که گلویت را بفشارد.
تلخکامی را تجربه کن
و اندوهِ بی تسکینش را.
و فریب را
آنگونه که باور نا کردنی است.
گم شو
در کوچه هایِ غربت و تنهائی.
گیج و گم شو
بی هیچ یقین و
بی باور.
ضرباتِ تازیانه را
بر پشتت حس کن
تا سراسر درد و زخم شوی.
با انگشتانِ خونین
چنگ بزن
خارایِ صخره ها را
و بیاویز خودرا.
شاید که فردا
لبخندی چهره ات را بگشاید.
پس بخند و فریاد کن:
من می خندم
پس هستم.

از دریافتِ نظراتِ شما خوشحال خواهم شد.
homaeeomid@yahoo.fr