عصر نو
www.asre-nou.net

ماجرای یک محنت

نقد و بررسی کتاب
Sat 7 11 2020

رضا اغنمی

new/reza-aghnami1.jpg
نام کتاب: ماجرای یک محنت
ولایت فقیه و اضمحلال سوژه
نام نویسنده: سپنتا خسروی
طرح روی جلد: کامران منفرد
صفحه آرایی: سهند رهنما
نام ناشر: چاپ مرتضوی . کلن آلمان
چاب اول: پایَیز ۱۳۹۹

این کتاب یکصد وشصت وشش برگی همانگونه که درعنوان ش آمده به همت وارسته مرد انسانگرا و تلاشگر آزادی وادبیات که حضورش درتبعید ناخواسته برای هموطنان به ویژه اهل قلم امید سرایی ست که می باید غنیمت شمرد، چاپ ومنتشرشده است.

نخستین برگ کتاب با گفتاری از«واسلاو هاول» : «وجامعه، جانور مرموزی است با سیماهای بسیار و گنجایش های پنهان، و ... کوته بینی بی حد خواهد بود اگر فکر کنیم که سیمایی که جامعه تصادفا در لحظه خاصی ازخود برایتان به نمایش می گدارد سیمای حقیقی آن نیست.هیچ کدام ازما ازتمامی گنجایش های که درروح جمعیت نهفته اند خبرندارد» وسپس روایتی از دانیال نبی باب پنجم آمده است.

فهرست کتاب شامل: پیشگفتاری درهشت ونیم برک وسپس متن اثر در۱۴ عنوان که با پیشگفتار شروع با «درنا گزیری انقلاب به پایان می رسد.

پیشگفتار با آیه ای ازقران :«آن ساعت فرا رسید وماه بشکافت» سوره ی قمرآیه ۱

شد آن که اهل نظر بر کناره می رفتند
هزار گونه سخن دردهان و لب خاموش
حافظ

سر آغاز سخن:« این نوشته ماجراها دارد. به معنایی بیش از چهل سال درحال نوشته شدن بود. اما از لحاظی اگر اعتراضاتی که درابان ماه ۹۸ مردمی به ستوه آمده را در اقصی نقاط کشور به خیابان ها کشید، وواکنش خشونت بار و غیرانسانی حکومت به رنج کاملا انسانی و قابل فهم اقشار محروم نبود شاید هرگز نوشته نمی شد. درآن ۷۲ ساعت، رژیم ولایت فقیه تتمه های مشروعیت خودرا ازدست داد. چنان به روی مردم محروم وغیر نظامی آةش گشود که فکرنکنم درتاریخ متاخر ایران سابقه داشته باشد.

نویسنده، با علم و آگاهی کاملا مسلط به اوضاع کشور درنهایت صمیمیت و پاکد لی، فضای سرکوب و خفقان حکومت فقها را شرح می دهد. همو، باتوجه به دستاوردهای حکمرانی فقها اضافه می کند: «رژیم پا به راه بی برگشت نهاده، و رفتنش ناگزیر شده است و اینک انقلاب لازم گشته است. ازاین پس گزینش بین اصلاح و انقلاب نیست، بین انقلاب و فروپاشی است» با اشاره به «قانون» :«انقلاب لزوما خشونت و خونریزی نیست. برعکس آنگاه که بالقوه ای دیگروضع موجود فرو پاشی باشد، تنها راه جلوگیری ازآن است». نویسنده درپنج گفتار سنجیده وعلمی اصلاح طلبی وفرآیند ان را به تفصیل شرح می دهد. درنخستین ش، پس ار توضیح یاداور می شود که: «ولایت فقیه بماهو مفهوم نا مطلوب نیست. اهانتی ست به شان انسان، ومصیبتی است برای زیست جهان سوژه» از برنتافتنی انسان درهستی می گوید که «وجدان بیدار انسان را نه به اصلاح طلبی بلکه به نافرمانی به عدم مشارکت و همکاری می خواند. اصلاح طلبی منکر وجود«امر برنتافتنی» است یا اگرهست رژیم ربانی سالار حاکم بر ایران را «برنتافتنی» نمی شناسد. و به هرحال همگان را به برتافتن وحتی به خدمتکاری ان می خواند . . . لازم نیست انسان برای مشارکت درامرسیاسی به فربه ترین معنای انَ، یعنی تغییر سر نوشت خویش وجدان واخلاق وشرافت ودیگرارزش های انسانی اش را درپیشگاه مصلحت قربانی کند . . . یعنی آزادگی اوبا تسلیم آن به ولی فقیه است شرکت کند» دربند دوم:«. . . اصلاح طلبی یک سبک کار سیاسی نیست، یک ایده ئولوژی به سخیف ترین معنای آن است و اگر اصلاح طلبی از بالقوه گی های رژیمی نباشد، آنگاه اصلاح طلبی جزیک « تظاهر»، یک بازی «وانمود سازی» فریبا وشاید فریبکارانه نخواهد بود». دربند سوم تآکید می کند: «این همان حقیقتی که ایدئولوژی می کوشد تا با پنهان نگاه داشتنش به قوی ترین شکل از آن حراست کند». دربند چهارم :‌«ولی فقیه تجسد استعلایی درجهانی است که، به سبب مدرنیت، خود محلی برای هبوط امر استعلایی ندارد. جهان مدرن جهانی است سراسر درون بودی. بی کران است وبیرون وماورا ندارد. تصاد میان ولی فقیه به عنوان تجسد استعلایی و ساختاری انسان محور به نام ملت دولت به مثابه امری مشترک المنافغ جز بازور وتحمیل، جز با تسلیم یکی از به اقتضايات دیگری حل شدنی نیست. . . . حکومت مدرن بخشی از قدسی زدایی درفرآیند مدرنیت است.. . . . باید گفته شود که خشونت وجنایت حکومتی که به نام خدا ویک دین وسنت ریشه دارتاریخی و ازجایگاه رسمی اقتدارمذهبی، نوعی خلافت یا امامت انجام می شود ازنوع عادی این تبهکتاریها نیست،

صرفا به این دلیل که این یک تبهکاری مقدس است. . . . ازضرورت جباریت حکومت نه تنها ذره ای کاسته نشده بلکه برعکس، چنانچه در خونریزی ابان ماه ۹۸ دیدیم افزون ترنیزشده است و افزون تر نیز خواهد شد.

نویسنده ی هشیار زمانه، بادلی آکنده ازاندوه و حرمت اتسان وانسان دوستی، ازعنوان «سوژه مخدوش» و«سوژه محروم» می ،گوید: پیاست که مخاطبش کیست: «این شخص به ماهو شخص نیست، که در مقابل ریختن خون محرومان به ستوه آمده، وسکوت می کند وبا دوشکاهای سپاهیانش را برای بستن پناهجویان تهیدست به رگباربه نیزارها می فرستد، بلکه این حرکت عمومی بنداشت ولایت فقیه برای تحقق خویش است که چنین می کند. تنها آنکه نافرمانی می کند ازاین چرخش شوم بیرون می ماند».

با آیه قرانی : «کیست ایا آنکه دعای مظطررا به اجابت رساند و گره ازکار فروبسته بگشاید، وشما را جانشینان زمین قرار دهد؟» سوره ی نمل، آیه ی ۶۲

پیشگفتار به پایان می رسد.

فصل یکم با سخنرانی مارتین لوترکینگ شروع می شود:«خطاب به کسانی که به من می گویند دهانم راببندم، می گویم من نمی توانم این کاررا بکنم من مخالف جداسازی نژادی درپیشخان های ناهارهستم، و نمی خواهم ملاحظات اخلاقی ام را جداسازی کنم و باید بدانم که مواضعی هستند که جبن درباره آنها می پرسد«آیا امن هستند؟» مصلحت طلبی می پرسد«آیا سیاست مدارانه هستند؟» عافیت طلبی می پرسذ«آیا می پرسد آیا مردم پسندند؟» اما وجدان این سيوال را می پرسد «آیا برحق اند؟» و زمان هایی هستند که شما باید موضعی را اتخاذ کنید که نه امن است ، نه سیاست مدارانه ونه مردم پسند، ولی شما باید چنین کنید زیرا برحق است» سخنرانی مارتین لوترکینگ، سخنرانی ا مه ۱۹۶۷

نویسنده درپس گفتار سنجیده وبرحق آن جانباخته مردمبارز می نویسد که :«حرف اول وآخرهراصلاح طلبی، هرلباس وعنوانی که داشته باشد، این است که درجهان هیچ چیزنیست که ارزش انقلاب داشته باشد. درلغتنامه ی او هیچ واژه ای منفورتر و منحوس تر و به هرروی خوفناکترازانقلاب نیست.» ادعاهای فریبکارانه ی اصلاح طلبان را فاش می کند ومی نویسد:« او کمتز ازسپاه پاسداران مراقب آن نیست که مبادا آتش انقلاب ازجایی درون اندیشه ی عقل تاریخی واقعیت شروع بشود . او حاضراست با افتخار و بعنوان نوعی تعیین نرخ در وسط دعوا بگوید : جمهوری اسلامی بدون اصلاح طلبی امکان زیست ندارد. و هرکاری ازدستش برمی آید برای استمرار حیات آن انجام بدهد».

پژوهشگر، دقیقا با شناخت ریشه های ریاکارانه ی «اصلاح طلبی» اعلام می کند: «نشان خواهم داد که این سوژه ی مخدوش، چگونه به هر رطب ویابسی آویزان می شود، ودست به هر مصادره به مطلوب وقیحانه ای می زند تا مانع ازجابجایی پارادایم حکومتی درایران بشود . . . مقصود وشیوه، مغلطه، وجهل ساختار شناختی نیست، وازاین بابت حتی از ایدئولوژی دیگر رژیم، یعنی اصولگرایی، بی مبناتر، آشفته ترو مغلطه آمیزتراست . . . اصلاح طلبان به ویٰژه بعد از زمستان ۹۶ وآن شعارتاریخ ساز، به میزان کافی معلوم وآشکار هست که بتوان نقد رادیکال معرفت شناختی اصلاح طلبی را ازهمین جا وبیش ازآن بررسی مفصلترآغاز کرد. وقتی خوب به امتناع تفکردر میان روشنفکران، اصلاح طلب، جاخالی دادن های خستگی ناپذیرو کف ناپیدای خفت پذیری، انان بنگریم می بینیم که این پیکربندی ازنظر معرفت شناختی درمقابل با «اصولگرایان» برافراشته نشده است بلکه مقصود آشکارآن دیواری است مقابل هر اندیشه ای که خواهان جابه جایی ساختاری وسریع وضعیت حاکم باشد. اصلاح طلبی درنهایت پادتنی است علیه انقلاب، نه علیه اصولگرایی» همو، که با صبر و حوصله و درنهایت کنجکاوی باشرحه شرحه کردن رفتارها وفرآیند اندیشه های اصلاح طلبان وحامیان را مستند کرده، بازبانی محکم، توانمند وموثر، ولو اندکی «عتاب آمیز» اضافه می کند : «اصلاح طلبان،بیش ازاصول گرایان، در تهی کردن مفهوم سیاست از دغدغه ی اخلاقی سهم داشته اند. سیاست آنان تکنوکراتیک و فاقد درداخلاقی است. اگر جزاین بود، اگر وجدان درآنان زنده وجاندار بود، سال هاپیش با «امر برنتافتنی» مواجه شده بودند، چنانچه آیت الله منتطری شد. شناخت آیت الله از مفهوم ولایت فقیه ووفاداری او به آن ازمجموع اصلاح طلبان کمتر نبود، نور وجدان دراو درخشان تر ازجملگی ایشان می تابید» فصل یکم به پایان می رسد.

فصل دوم:
اصلاح طلبی و زوال اندیشیدن

پژوهشگر، درسرآغاز با آوردن سخنی از«هنری دیوید تورو، نافرمانی مدنی» که حضور انسا ن را درهستی، از«شیطانی یا الهی بودن» تمیز می دهد: «باید ازمعرفت شناسی شروع کنم. درمیان همه ی چیزهایی که دراین چهل سال دستخوش آشفتگی، اگرنگوییم زوال، شده یکی هم بنیان های تفکراست. بی تردید این محنت ناشی از ماهیت ونوع حکمرانی رژیم ولایی شیعی است. تا نکوشیم که تعریف دقیق و مشخصی ازین پدیده ای بیابیم راهی به جایی نخواهیم برد . عقل ایرانی وقت چندانی صرف پالایش وازصافی گذراندن داده ها، وتحدید و تشکیل مفهوم ها نمی کند. من به تجربه دریافته ام که دوستان ایرانی ام نظرشان را راجع به یک امر صدوهشتاد درجه تغییرمی دهند. بی آن که روش یا تفکری را که باآن باراول به باوری رسیده بودند تغییر دهند. ایشان امید وارند باهمان طعمه ای که دفعه ی قبل مگس گرفته بودند این بارزنبورعسل بگیرند» همو، با فکروانیشه ی سالم وکارساز، آثار«امتناع تفکر»یا«تفکرخام وعلیل» راشرح می دهد. مخاطبین را با هردین و ایمان و باور به سمت وسوی اندیشه وعقل دعوت می کند. قضا وقدری ها را حرجی نیست همه چیزخود را واگذارایت للهی کرده اند که مرجع تقلیذند. و زنجیر بندگی «امت» به دست آن هاست. طرف صحبت پژوهشگر، جستجوگران وتلاشگران دگرگونی ونوخواهی هستند. با این حال نگران است:‌«چنین عقلی درپرسشگری ازخطاهای خود به هردلیلی اویزان می شود تا مبادا خودرا به پرسش بگیرد». به درستی بحران فکری جامعه بعد ازواقعه ی شهریور۱۳۲۰، به ویژه جوانان و اهل قلم وکتاب را یادآور می شود وشک وتردید درصحت وسقم«ایده ئولوژی» های گوناگون را که رایج شده بود وبیشترها وارداتی بودند. از مصادره به مطلوب و آشفتگی مفهومی که فرایند آن می باشد:«مبانی و اصول متضاد و متناقض دارند .این مصادره به مطلوب ها عامل اصلی اغتشاش فکری به خصوص درمیان اصلاح طلبان است . . . اصلاح طلبان که همه چیزشان التقاطی است، نمونه بارز این التقاط شتر و گاو وپلنگ است به نام روشنفکر «دینی» که اغلب درچراگاه های اصلاح طلبان دیده می شوند». ازقانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید و مصادره به مطلوب های همان :«آزادی، دموکراسی وشهروندی همگی به شیوه ی مصادره به مطلوب و درواقع دزدیده شده اند تا به چیزی جزخود دلالت کنند . . . مثلا شهروندی مفهومی نیست صرفا درمقابله با استبداد سیاسی بلکه به همان اندازه مفهومی ست درمقابل تحمیل و(تبعیض) مذهبی. یا ادعا می کنند«قانون اساسی میثاق ملی است»درحالی که درحقیقت یک میثاق مذهبی است و درآن، «ملی» مصادره به مطلوب شده است»

ازعلم کردن فرهنگ واخلاق می گوید: که ازهمان مصادره به مطلوب هاست:«‌.‌ . . که پس از دگردیسی اخلاقی ولی فقیه آن شد، ازایزان وجهان اسلام بهشتی خواهد ساخت که رشک فردوس برین خواهد شد، ودرآن یک بهایی ازهمان حقوقی برخوردارخواهد گشت که یک شیعه باآن علامت داغ پیشانی! . . . انگار دراین چهل سال نیز به نتایج اشکاری رسیده اند . . . منکر آن می شوند که رژیم بیماراشخاص بی اخلاق تولید می کند، ومرداب نمی تواند جایی باشد جزبرای تخم ریزی حشرات فاسد، واین، ازنظر تاریخی ، بزرگترین جنایتشان است علیه میراث عصر روشنگری»

یا درک وحس قوی برآمدن جمهوری اسلامی را، به درستی با وجدان پاک وپاکیزه نقد کرده به تاریخ واگذاشته است. با این جمله این فصل بسته می شود:

«امروز کسی نیست که متوجه زوال عقل سیاسی درمیان ایرانیان نشده باشد. اصلاح طلبان سهم اصلی را دراین زوال دارند . آنان برای آن که رژیم را حفظ کنند اب را گل آأود کرده اند».

فصل سوم: باعنوان: «مفهوم انقلاب وپالایش چندمفهوم دیگر» درپس سخنی از«گاندی ۱۹۳۰» و گفتاری از:«هانا آرنت، درباره خشونت» مفاهیم و تعابیرگوناگون انقلاب را شرح می دهد:«انقلاب مفهومی است با کاربردی وسیع، که به سیاست محدود نمی شود. . . . ما انقلاب علمی داریم. مثلا با کشف نیروی جاذبه توسط نیوتون ، یا نظریه های نسبیت با انیشتین، یا تکامل باداروین. انقلاب های هنری داریم مانند اتقلاب شوتنبرگ درموسیقی. یا پیکاسو در نقاشی. انقلاب های تکنولوژیک داریم. مانند انقلاب عصر نوسنگی، یا انقلاب، یا انقلاب الکترونیکی. درواقع دشواراست که حوزه ای ازفعالیت های انسانی یافت، ازآشپزی گرفته تا ارتباطات تا فشن تا مدل موومذهب، که درآن «انقلاب» نه تنها معنادار، بلکه تقریباهمیشه یک پدیده ی ستایش آمیز، حتی ضروری، نباشد» پژوهشگرسرانجام به درستی براین ست که:«هرواژه ی «انقلاب» به خودی خود بیش ازهرقلمرو دیگری یاد انقلاب سیاسی می افتیم.

فصل چهارم باعنوان قانون اساسی وآسیب شناسی«ولایت مطلقه ی امرو وامامت امت»

جهان کهنه رو به مرگ دارد و جهان نو می کوشد تا زاده شود: اینک هنگام هیولاهاست.

منتسب به آنتونیو گرامشی

نویسنده آغازاین فصل را با همان گفتار ولحن انتقادی، زمینه های مذهبی ولایت فقیه را برای حکومت شرح می دهد:

«ولایت فقیه نوعی بازگونه از قرارداد اجتماعی برای ایجاد یک حکومت حد اکثری است. حداکثری، زیرا این حکومت به عنوان امارت مطلقه ی ولی فقیه بنا به تعریف رژیمی است که انسجام خودرا ازانسجام نظری شخصی می گیرد که نقطه تماس یک مذهب حد اکثری با زندگی دنیوی واخروی آدمیان است. رژیم حد اکثری نه یعنی رژیمی که همه چیزرا تعیین می کند بلکه یعنی رژیمی که منحصرا تعیین می کند . . . چه چیز حلال و چه چیز حرام است و چه چیزی را مباح می شمارد» با اشاره به«تعیین کننده نظام حقوقی امریکا با رژیم ولایت فقیه : «تفاوت تعیین کننده ی نظام حقوقی ایالات متحده با رژیم ولایت فقیه در ان است که دردومی منشاء همه ی این اجازه ها ولی فقیه است. مطابق قاجا ( قانون اساسی جمهوری اسلامی) هیچ کس صاحب هیچ «حق» ی نیست مگرخدا بنا به فهمی که ولی فقیه ازکلام آفریدگار دارد این اجازه را به او داده باشد. ازنظر مفهومی، ولی فقیه، صرف نظرازروال قرارگرفتن شخصی دراین مقام نماینده ی خدا ومشیت اواست و نه نماینده ی مردم وامیال انان. قانون اساسی ایالات متحده مبتنی بر حقوق سلب ناشدنی است ، حقوق که حتی و به خصوص به نام خدا نمی توان ازکسی سلب کرد. درمقابل، مطابق نص قاجا، حق تغییر مذهب شیعه به عنوان سقف « حقوق» ازمردم سلب شده است. مردم ایران حق ندارند در کشوری زندگی کنند که تشیع مذهب حاکم برآن نباشد. قاجا مبتنی برسلب این حق است». نویسنده، با توضیحات عقلانی ومبتی برزیست بومی زمان، اززوایای گوناگون «قاجا» را زیر ذره بین نقد: جباریت تام ، خفقان وسرکوب استبداد و تحجرفقها را عریان کرده، خصلت سه گانه آن می نویسد: «قاجا با چباریت تک سالارانه، جایگزینی مفهوم « اجازه» به جای حق و فروکاست شهروند به مقلد، وتبدیل کشور به ابزاری درخدمت یک پروژه ی مذهبی فراملی ازهرمنظر که به آن بنگریم، دراساس، وبه رغم آشفتگی منطقی وعملی درکمابیش سراسرمتن آن، این قانون اساسی یک ملت دولت نیست».

گفتنی ست که نویسنده آگاه درادامه ی بحث «قاجا» :

فصل پنجم را نیزباعنوان :«قاجا به عنوان سند تآسیسی «ولایت مطلقه ی امرو امامت امت واحد جهانی» ادامه داده است.

فصل ششم باعنوان : «بسط حق مطلقه ی ولی فقیه شیعی درقانون اساسی».
فصل هفتم با عنوان: «رژیم به مثابه بسط قدرت ولی فقیه».
«ما سربازان شما درقوه ی قضائیه هستیم» رئیس قوه ی قضائیه خطاب به ولی فقیه».

فصل هشتم با عنوان: «اصلاح طللبان به مثابه مشاطه گران ویلایت فقیه»

:«به نظر من بزرگترین جنایتی که درجمهوری اسلامی شده ودرتاریخ مارا محکوم می کنند و به دست شما انجام شده، و(نام ) شمارا درآینده جزو جنایتکاران درتاریخ می نویسند». آیت الله منتظری خطاب به هیئت مرگ،۱۳۶۷

فصل نهم: سربازان ولایت و عمق استراژیک رژیم . «سردار سلیمانی سرباز لایق مکتب ولایت بود». ابراهیم رئِسی،رِئس قوه قضاُئیه
عناوین بالا، دربرگیرنده ی مفاهیم پژوهش های بنیادی نویسنده ای ست آگاه با وجدانی انسانگرا، که خواننده را در وادی حکومت فقها می گرداند ومی چرخاند، تا فرهنگ برده داری وبندگی دوران جاهلیت را یادآورشود ومهمترمیراثداری فقهای مسند نشین را.

با پرهیز ازاطاله کلام نگاهی به فصل چهاردهم که آخرین فصل کتاب است باعنوان:

«درناگزیزی ازانقلاب»

درپس گفتاری از«هنری دیوید تورو، نافرمانی مدنی»، نویسنده :« به واقع پرسش آن نیست که انقلاب مطلوب است یا نه، پرسش این است که آیا لازم است یانه. سوژه ی مؤمن وسوژه ی مخدوش، هرکدام به شیوه ی خود، پرسش اول را به جای پرسش دوم نشانده اند. هردودراین جایگزینی نفع مشترک دارند، یکی برای آنکه انقلابش را انجام داده است، یکی برای آنکه نوروجدان براوکم سو میتابد وبنا براین هنوز نه تکلیفش را تا ته ماجرا با انقلاب اسلامی روشن کرده و نه حاضراست به روشنی بگوید بی لیاقتی، فساد وجور مزمن وسیستماتیک رژیمی که حاضراست دردفاع ازآن تفنگ به دست بگیرد، ازچه جنسی است وازکجای جهان آن برمی جوشدکه چنین آن را زمین گیرکرده است. پس پرسش این است: آیا انقلاب ناگزیرشده است؟ ناگزیر به این معنا که: آیا جهان به دوراهی « یا فروپاشی . یا انقلاب رسیده است؟».

پژوهشگر، با نگاهی تیز و واقع بینانه، جوروجفای بنیادی حکومت فقها را شرح داده. انگار پیام ازیک « ناجی » صلح جوی مدبر است: که رسالت آزادی و رهایی ملتی دربند اسارت برده داران اساطیری قد علم کرده است!.

اندک تآمل و دقت درمفهوم پیام زیر:

«دررژیمی که یک سوژه بیشترنداشته باشد، وآن سوژه نیزبنا به قانون تآسیسی اش به هیچ کس رسما پاسخگونباشد، فساد و بی کفایتی رواج می یابد. ازطرف دیگر، رژیمی که بنا به قانون تآسیسی اش نسبت انگلی با واقعیت ملی دارد نمی تواند جز با ادغام پنهان کاری وتزویر، رسالت اصلی خودرا از پیش ببرد».

حس، و درک این گفتارهای نویسنده قابل حرمت است وسپاس. باید که ارج نهاد.

می نویسد:«قاجا درچهل ویکسال گذشته خودش راازطریق ایجاد وحل تضادها و بحران های خودش پیاده کرده است. دانه به دانه تضادهای درونی ایده ی رژیم پخته شده وبیرون زده اند ورژیم هربار باحل آن تضادها زبده تر و به اصل خود نزدیک ترکرده است . . . بر خلاف رژیم مشروطه ی سلطنتی که با نقض اصل خود (مشروطه) به بن بست رسید، رژیم ولایی با تحقق اصل خود(ولایت مطلقه) به بن بست خواهد رسید.آن رژیم ناموفق بود و ازاین رو کارش به آخرکشید این رژیم موفق است و برای همین دارد به پایان خود نزدیک می شود. انقلاب از ناگزیری گذشته، هم اکنون درراه است. پرسش این است :آیا زودتر ازفروپاشی خواهد رسید تا ما را نجات دهد؟

پایان این فصل با نافرمانی ست وانقلاب : « فرد را برپا می سازد، انقلاب. سوژه را به مثابه جمع با سوژه ی نافرمانی ست دراین میان سوژه ی نافرمان است که دستش را برزمین میکوید و اعلام می کند. انقلاب ناگزیر ولاجرم وبنا برابن ستودنی شده است:

اونذا سرمی دهد، هنگام آن است که . . .فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»

وکتاب به پایان می رسد

هریک ازفصول این کتاب، دریچه درخشانی ست که نورآگاهی و بیداری را براندیشه ها، ولوتاریک وپریشان می تاباند. باید که قدردان ناشربود که با چاپ و نشر این دوجلد کتاب کم نظیر:«روزهشتم هفته، دینوری درزمانه کرونا اثر میترا معتمدی». و «ماجرای یک محنت ولایت فقیه واضمحلال سوژه، اثر سپنتا خسروی» به خدمات فرهنگی خود درتبعید افزوده است.