عصر نو
www.asre-nou.net

ریشه های مابعدالطبیعه در علوم تجربی


Tue 3 11 2020

فرهاد قابوسی

نخست اینکه همچنانکه پیش از این نیز متعددا تاکید کرده ام، از نظر من ریاضیات در ساختار نامتناقضش همواره توام با فیزیک علمی تجربی محسوب می شود. چون همچنانکه وایتهد و راسل در «پرنسیپیا» (1) در مورد تناقضات "مجموعه اعداد حقیقی" و من در کتابم "نقد عقل علمی: خطای اینشتین" در مورد ابعاد فضا استدلال کرده ایم (2) تناقضات ریاضی باواسطه و بیواسطه ناشی از تجرید و تعمیم غیر منطقی متعدد نتایج تجربی می باشند.
دوم اینکه متاسفانه نه تنها غیر متخصصین بلکه "متخصصین" نیز امروزه تصوری غیر منطقی و اساطیری از علم دارند و همچنانکه قبلا یاد آوری کرده ام، علم بدل به آخرین اسطوره بشری کشورهای پیشرفته شده است. تاجائیکه رابطه منطق و علم که بواسطه تحقیقات راسل، وایتهد و کارناپ در حال نزدیکی بودند، عملا قطع شده و سطح بینش منطقی جامعه "علمی" پائین تر رفته است. اما برخی جهت خودنمایی هم که شده، دایم به انتشار داستانهای شبه علمی "ساینس فیکشن" کوانتومی و غیره در سایت های ایرانی و خارجی مشغولند.
بی آنکه متوجه باشند که مجامع دست راستی ایرانی هم نظیر "خلق گرایان" و معتقدین به "طرح باهوش" طرفدار ترامپ در آمریکا از ابهامات شبه علم کوانتومی به نفع عقاید مخبط خویش سوء استفاده می کنند. به سخن دیگر داستانسرایی شبه علمی برای عوام و متخصصین جای استدلال منطقی را گرفته است. تا جایی که متخصصین طرفدار ریاضیات نظیر ادوارد ویتن نیز از فرط استیصال منطقی حتی در "مهمترین سخنرانی های" مراکز علمی نظیر "اینستیتوی مطالعات عالی پرینستون"، عوض استدلال علمی با روابط ریاضی لازم جهت توضیح نظرات خویش، به نقاشی لوله های "پرده ای (غشائی)" روی آورده اند.
نماد بارز سطحی شدن بینش علمی همانا وفور سایت های مجازی تخصصی و عمومی است که می بایست دایم با داستانهای شبه علمی ظاهرا تخصصی پر شوند تا خواننده عامی در تصورات عامیانه اش نسبت به "پیشرفت" تمدن ارضا گردد. اما زمینه این سطحی شدن علم در نهاد های مابعدالطبیعی اساسی و ریشه های عمده متافیزیکی علم معاصر نهفته است که موجب تشدید و تکثیر داستانسرایی شبه علمی بجای استدلال تجربی ـ منطقی شده است.
در واقع تناقضات متعدد علم از «تناقض عدم توافق نظریه های اساسی کوانتوم و نسبیت فیزیک» تا «بحران اساس ریاضیات» نشان می دهند که برخلاف تصور عوام و متخصصین نیز، مابعد الطبیعه دارای ریشه های اساسی و قوی در علوم جدید می باشد.
در این خلاصه مایلم به دو زمینه اساسی موجد عمق و قدرت ریشه های اساسی مابعدالطبیعه در علوم اشاره کنم که در نوشته های علمی و خصوصا فارسی تاکنون مطرح نشده اند تا پرده از برابر چشمان حقیقت طلب بر افتد.
اول تعبیه ارتباط تاریخی میان "انقلابات" علمی و انقلابات اجتماعی.
و دوم ساختار مابعدالطبیعی ـ فنی علم کلاسیک و خصوصا تعبیر ریاضی طبیعت از دکارت و نیوتن به اینسو.
تحقیق در تاریخ علوم روشن می کند که عامل اساسی تاثیر تبلیغ "پیشرفت علمی" قرون هفده و هجده، باوجود نقائص عمده منطقی دست آوردهای معمولا فنی (غیر علمی) آنعصر و آلودگی آنها به تصورات عمیق سحر باوری و کیمیاگری نظیر مورد نیوتن (3)، همانا ایجاد ارتباط و تبلیغ ارتباط میان پیشرفت و "انقلاب علمی" قرون هفده و هجده با "انقلاب فرانسه" بود (4). یعنی مثبت شمردن بی چون و چرای پیشرفت علمی قرون هفده و هجده در دنیا که از دالامبر و کلروا به ارث رسیده است، ناشی از تصور ارتباط میان پیشرفت علمی و انقلاب اجتماعی ـ سیاسی فرانسه و تبلیغ صرفا سیاسی آن در دنیای بعدی است.
درحالیکه سوای آنچه که در خود این انقلاب پیش آمد، دیکتاتوری ناپلئون اول و سوم بعد از انقلاب مشعشع فرانسه، نتایج تاریخی انقلابات اجتماعی متاثر از آن، جنگهای مستعمراتی طولانی فرانسه و نظام نئولیبرالیستی امروز فرانسه نشان می دهند که انقلاب فرانسه چنان که تبلیغ شد و می شود، اساسی و مثبت به حال اکثریت نبود و در عمل نظام فاسد سلطنتی قدیم با نظام فاسد ریاست (!) جمهوری جدید تعویض شده است. و اگر تغییراتی صورت گرفته است به جبر گذشت زمان بعنوان نماد تغییر و تحولات است و نه صرفا نتیجه منافع "انقلاب"!
در تعبیر مرجوع به سابق این حقیقت تاریخی در مورد "انقلاب علمی" ارتباط داده شده با "انقلاب فرانسه" است که متوجه می شویم، "انقلاب علمی" یاد شده نیز آنچنانکه تبلیغ شده است، اساسی و مثبت نبود و در عمل همچنانکه گفته شده، به "پیشرفتی حلزونی" می ماند که گاه به موضع پیشین برگشته است. لذا علم متاسفانه آنچنانکه تبلیغ می شود، از گذشته مابعدالطبیعی خود نبریده و پیش نرفته است، بلکه همچنانکه ما در تحلیل مورد دوم یاد شده در بالا نشان خواهیم داد، از مابعدالطبیعه به متافیزیک در افتاده است.
پیش از این من در توضیح "سحر باوری" و "کیمیاگری" نیوتن (3) و اثبات "ریاضی" خدا وسیله دوقائمه بودن مجموع زوایای مثلث هندسه غلط اقلیدسی توسط دکارت و کانت یاد آوری کرده ام که متافیزیکی بودن ساختار اساسی علم معاصر در ترکیب ریاضی ـ فیزیکی آن محرز است (5). کمااینکه جدید ترین نظریه های فیزیکی و ریاضی هنوز مبتنی بر اساس اقلیدسی و نظام ارسطویی ـ نیوتنی باقی مانده اند. و هنوز نه تنها نظریه باصطلاح مدرن کوانتوم دقیقا مشابه قوانین نیوتن مبتنی بر مسیرهای مستقیم الخط در فقدان نیرو بیان می شود. بلکه ریاضیات "مافوق مدرن" معاصر نیز مبتنی بر تصورات "متری" اقلیدسی مسطح و رجحان بینش مطلقا مسطح اقلیدسی نسبت به تعبیرات منحنی است. یعنی برخلاف تصورات عامیانه اهل علم، علم معاصر در همه موارد باصطلاح پیشرفته، انقلابی و جدید هنوز اساسا متکی بر تصورات متحجر ارسطویی ـ اقلیدسی است.
آنچه که این نظر را در رابطه با اساس متافیزیکی علم کلاسیک و نتایج مدرن آن کاملا تایید می کند، اینست که مساعی دکارت، نیوتن و کانت در علم و فلسفه صرفا متوجه کنار گذاشتن اناجیل و جایگزینی آنها وسیله دلایل علمی جهت اثبات خلق عالم وسیله خدایی منظم و مخیر به انتخاب آزاد بود، نظمی که می بایستی وسیله تحقیقات "علمی" کشف می شدند. از این نقطه نظر چون "قوانین" طبیعت آزادانه وسیله خدا انتخاب شده اند، کافی است که با تجربه صرف کشف شوند. تا عالمیان از طریق نظم عالم به وجود خدا پی برند.
در این میان همچنانکه پیشتر استدلال کرده ام، نقش ریاضیات بعنوان علم باصطلاح مجرد این بود که تجرید ریاضی بجای تجرید متافیزیکی نشسته و خلق الهی بجای تجربه ناممکن خدا وسیله عامیت ریاضیات مجرد توجیه شود. چون ریاضیات مجرد را نمی توان مستقیما از طریق منطق تجربی انتقاد کرد و ما مجبور به پذیرش حقایق "ماقبل تجربی" ریاضیات مثلا بطرزی که کانت از طریق "احکام ترکیبی ماقبل تجربی" اش مایل است، هستیم!
یعنی پیشرفت علمی مصروف این بود که دین مکتوب قدیم با دینی "علمی ـ ریاضی" تعویض شود. و "خداشناسی طبیعی" مبتنی بر دلایل شبه علمی "نظام الهی طبیعت" را بجای دین قدیم بنشانند. چون زمانی که خدا را بتوان از طریق خلق عالم شناخت دیگر احتیاجی به انجیل نخواهد بود (4).
با این ترتیب تحقیقات اساسی (4) روشن کرده اند که اساس علم جدید کاملا متافیزیکی مانده است و دین و اسطوره ای جدید جای دین و اساطیر قدیمی نشسته است. تفاوت دین جدید شبه علمی با دین قدیم اینست که در توافق با صنعت کور خادم سرمایه داری شده است. اما داستانسرایان خواب آلود متظاهر به علم بی خبر از تحقیقات قدیم و جدید در کیفیت علم، در سایت های باصطلاح علمی و فلسفی ایرانی بجای بیان واقعیت کوانتومی به داستانپردازی مشغولند.
کمااینکه کسانی مثل اگوست کنت که در فقدان سواد منطقی لازم برای مقصودشان، کورکورانه آوای تقسیم علوم به "مجرد" و غیر مجرد را سر دادند، متوجه نبودند که با این تقسیم عامیانه دکارتی آب به آسیاب متافیزیک می ریزند. چون در سایه همین مساعی مخبط تجزیه و تقسیم دکارتی بود که در قرن بیستم طبعیت نیز به "مرعی" و غیر مرعی" تقسیم شد و نظریه کوانتوم که می توانست علم را از مابعدالطبیعه برهاند مبدل به شبه علم و داستانسرایی "ساینس فیکشن" گشت. تا در ادامه با ریزش سیل عوامیت داستان گویان در آسیاب متافیزیک علمی که می بایستی فرهنگ را به پالاید و از یوغ مابعدالطبیعه برهاند، به متافیزیک عوام تحصیلکرده ای تبدیل شد که از طریق تبلیغات شبه علمی در سایتهای مجازی منجر به صعود عوامفریبانی از قماش ترامپ در "پیشرفته ترین کشورهای" عصر اتم گشت.
درحالیکه باصطلاح طرفداران علم که در سایتهای موقر ایرانی و خارجی به داستانسرایی شبه علمی مشغولند، قادر به جواب به سئوالات ساده زیر هم نیستند:

دو سئوال ساده از علاقمندان به علوم دقیقه و فلسفه علمی
دکتر فرهاد قابوسی

سئوال اول: از آنجایی که علم فیزیک تاکنون قادر به اثبات «چهاربعدی بودن جهان» نبوده است، آیا ضروری نیست که قبل از تقریر چهار بعدی «مدل استاندارد» و "نظریه های" اساسی فیزیکی، چهار بعدی بودن جهان اثبات شود؟
توضیح یک. قریب به بیست سال پیش پس از حدود صد سال سعی ناموفق جهت اثبات چهاربعدی بودن جهان یا فضا ـ زمان در «کنفرانس استرینگ 2000» در آن آربور (آمریکای شمالی) ده سئوال «هزاره فیزیک» مطرح شدند که اهم آنها سئوال در مورد "اثبات چهاربعدی بودن جهان" بود. اما تاکنون هیچکس جرئت توجه و اثبات این سئوال اساسی را نکرده است.
جهت ملاحظه زمینه علمی ـ فلسفی این معضل بنگرید به مقاله راقم:
F. Ghaboussi, arXiv:gr-qc/0309046
توضیح دو. از آنجایی که مسئله ابعاد فضاها مسئله ای ریاضی محسوب می شود و بحث تعداد ابعاد فضا ـ زمان فیزیکی مسئله ای فزیکی ـ ریاضی است، لذا توجه به نظر ریاضیدان برجسته هنری لُبگ در این مورد ضروری است که: "تنها کمیاتی که از نظر علمی اثبات شده اند، می توانند در علم استفاده شوند".
مرجع:
F. Ghaboussi, „Krise der Wissenschaft: Physik und Mathematik, Ihre Mythus und Wahrheit“, Neobooks 2017, published also in Researchgate.
سئوال دوم: از آنجایی که علم ریاضی مواجه با تناقضات اساسی نظیر «بحران اساس ریاضیات» است، لذا چرا باوجود اینکه وایتهد و راسل حدود صد سال پیش در کتاب قرنسازشان در باره ساختار منطقی علم ریاضی «پرنسیپیا متمتیکا» ثابت کرده اند که ساختار "اعداد حقیقی" فاقد اعتبار منطقی بوده و منجر به تناقض است، هنوز اساس ریاضیات متکی بر "اعداد حقیقی" می باشد؟
مرجع:
A. N. Whitehead, B. Russell, “Principia Mathematica”, Vol. 1, Cambridge University press, 1963, p. xiv.

حواشی و توضیحات:
(1)
A. N. Whitehead, B. Russell, “Principia Mathematica”, Vol. 1, Cambridge University press, 1963, p. xiv.
(2)
فرهاد قابوسی، «نقد عقل علمی: خطای اینشتین»، تهران، هنر سرای اندیشه 2019.
F. Ghaboussi, „Krise der Wissenschaft: Physik und Mathematik, Ihre Mythus und Wahrheit“, Neobooks 2017, published also in Researchgate.
(3)
Frances A. Yates, “The Rosicrucian Enlightenment”. London 1972;

"The Hermetic Tradition in the Renaissance," in Art, Science, and History in the Renaissance, Charles Singleton, ed. Baltimore: The Johns Hopkins Press, 1968. Pp. 255-274.

(4)
T. L. Hankins. “Science and the Enlighten ment”, Cambridge History of Science Series, 1985.
(5)

رک. مقالات سابق من در مورد علم و فلسفه علمی در همین صفحات.

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=50707

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=50324

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=48777

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=50209