عصر نو
www.asre-nou.net

کانت و شناخت فلسفی


Mon 24 08 2020

امید همائی

new/kant.jpg
شناختِ فلسفی چگونه شناختی است و چه ویژگیهائی دارد؟ این سئوال در بارۀ متافیزیک نیز میتواند مطرح باشد. چه وجوهِ تفاوتی بین شناختِ علمی و شناختِ فلسفی میتوان قائل شد؟اینها پرسشهائی هستند که میتوانند مارا به جستجو ترغیب کنند.
با خواندن تاریخِ فلسفه گاه این اندیشه غلبه میکند که گرایشهای فلسفی مطالبی ارائه میدهند امّا هر گز بینِ خود به توافق نمیرسند.
اینها همه نکاتی بودند که ذهنِ کانت فیلسوفِ آلمانی قرن هجدهم را به خود مشغول میکردند. پویشهای اندیشمندانۀ کانت او را به این نتیجۀ رساند که شناختِ متافیزیکی از نوع "پیشینیِ ترکیبی" (1)است.
در اینجا سعی میکنیم این عبارت را روشن تر سازیم. برای این کار به توضیح مفاهیمی چون شناختِ تجربی (2)، شناختِ پیشینی(3)، شناختِ تحلیلی (4) و شناختِ ترکیبی(5) میپردازیم. سپس نشان میدهیم چرا شناخت فلسفی یا متا فیزیکی باید "شناختِ پیشینیِ ترکیبی" باشد.
شناختِ تجربی
شناختِ تجربی از طریقِ انجامِ یک آزمون و با بکار گیریِ حواسِّ پنجگانه حاصل میشود. گزارۀ زیر شناختی تجربی را بیان میکند:
-ظرفِ رویِ میز گرم است.
که درآن حسّ لامسه بکار گرفته شده است.
در گزارۀ:
-ظرفِ روی میز آبی رنگ است.
با شناختی تجربی روبرو هستیم که از حسِّ بینائی مدد میگیرد.
شناختِ پیشینی
برایِ بدست آوردنِ اینگونه شناخت به تجربه نیازی نیست. برایِ نمونه میتوان گزارۀ زیر را یادآوری کرد:
-هر کاسه ای کاسه است.
درستیِ این گزاره به تجربه و حواسِّ پنجگانه نیازی ندارد. گزاره بنا به تعریف درست است.

از نگاهِ کانت گزارۀ "هفت به علاوۀ پنج برابرِ دوازده است." نیز شناختی پیشنی است.
شناختِ پیشینی دو ویژگی دارد:
-ضرورت داشتن.
این بدین معنی است که همیشه رخ میدهد و نه گاهگه و از سرِ اتّفاق.
-همگانی بودن.
بدین معنی که در همه جا و هر مکانی درست است و درستی اش به زمان و مکان بستگی ندارد.
این دو ویژگی برایِ تشخیصِ شناختِ پیشینی از شناختِ تجربی اهمیّت دارد. شناختی که ضروری یا همگانیست پیشینی است.شناخت تجربی این ویژگی ها را نداشته و صحّتش به زمان و مکان بستگی دارد.
اگر به ظرفِ آبی رنگِ روی میز، نور زرد رنگِ شدیدی بتابانید به رنگ دیگری دیده میشود و گزارۀ زیر دیگر درست نخواهد بود:
-ظرفِ رویِ میز آبی است.

شناخت تحلیلی
گزاره یا شناختی که در آن حامل، خود شاملِ محمول باشد تحلیلی است. برایِ نمونه:
-مردِ مجّرد ازدواج نکرده است.
در اینجا مفهومِ "ازدواج نکرده" خود در مفهومِ "مردِ مجّرد" نهفته است. پس گزاره بنا بر تعریف درست است.
در این گزاره "مردِ مجرّد" حامل و "ازدواج نکرده" محمول است.
شناختِ تر کیبی
گزاره یا شناختی ترکیبی است که در آن چیزِ جدیدی خارج از تعریف به حامل اضافه شود. درستی این نوع گزاره به تعریف بستگی ندارد. به عنوانِ نمونه:
-مردِ مجرّد خوش پوش است.
در این گزاره خوش پوشی در ذاتِ مردِ مجرّد نیست بلکه یک ویژگی است که بنا بر این گزاره (اگر درست باشد) بر آن افزوده و با آن ترکیب شده است و از همین رو ترکیبی خوانده میشود. درستی گزاره مبتنی بر تعریفِ مردِ مجرّد نیست. بلکه برایِ تشخیصِ درستیِ آن باید موردِ مشخّص را تجربه کرد.

بنا برآنچه تاکنون دیدیم هر شناختِ تجربی ترکیبی است و در آن محمول جدیدی به حامل اضافه میشود.
گفته هایِ بالا اندیشه ای بود که در این زمینه تا پیش از کانت وجود داشت. میتوان آن را بصورتِ زیر خلاصه کرد:
-هر گزارۀ تحلیلی و فقط گزارۀ تحلیلی، پیشینی است.
-هر گزارۀ ترکیبی و فقط گزارۀ ترکیبی، تجربی است.

بدین ترتیب گزاره هایِ ترکیبی دربارۀ داده های بیرونی هستند. گزاره هایِ تحلیلی به انگاره هایِ ذهنی میپردازند.
کانت دریافت که چنین نیست و برایِ رهائی از برزخِ تجربه گرائی و خرد گرائی باید طرح نوی در انداخت. در این طرحِ نو ، کانت شناختِ "پیشینیِ ترکیبی" را مطرح میکند و ممکن میشمارد. بدین ترتیب شناخت ترکیبی که تا پیش از این به دنیایِ تجربه تعلّق داشت توسطِ کانت وارد دنیایِ ذهنی (پیشینی) میشود.
چرا کانت بدان دست مییازد؟ زیرا از نظر او توضیحِ پاره هائی ازعلمِ ریاضی بدون گزاره هایِ پیشینیِ ترکیبی ممکن نیست.

در گزارۀ "مجموعِ زوایایِ درونی مثلث برابر ١٨٠ درجه است." ویژگی ١٨٠ در جه در مفهومِ مثلث نهفته نیست. پس درستی این گزاره از تعریف بر نمی آید. پس این گذاره تحلیلی نیست. آگاهیِ نوی را در بارۀ مفهومِ مثلث بدست میدهد پس ترکیبی است.
اثبات آن نیاز مند تجربه نیست بلکه مدیون استدلالی ذهنی است پس گزاره ای پیشینی است. گزاره ایست پیشینی و ترکیبی.
بر عکس گزارۀ "مثلث سه پهلو دارد." گزاره ای تحلیلی است. مفهومِ سه پهلو در مفهومِ مثلث نهفته و چیزِ جدیدی به آن اضافه و با آن ترکیب نمی کند.
گزاره هایِ متا فیزیک و فلسفه، شناختی همگانی و ضروری هستند پس مطابق آنچه در بالا گفتیم پیشینی اند. امّا باید محمول هایی را به حامل اضافه کنند که در تعریفِ حامل نهفته نیستند تا بدینوسیله بر شناختِ ما بی افزایند. پس این گزاره ها پیشینی وترکیبی هستند.

نتیجه:
گزاره یا شناختی ترکیبی است که در آن چیزِ جدیدی خارج از تعریف به حامل اضافه شود.
شناختِ پیشینی شناختی است که به تجربه نیازی ندارد.
شناخت فلسفی "پیشینی و ترکیبی" است.


از دریافتِ نظراتِ شما خوشحال خواهم شد.
homaeeomid@yahoo.fr
_______________________


1-Synthetic a priori
2-Empiric knowledge
3-A priori knowledge
4-Analytic knowledge
5-Synthetic knowledge