عصر نو
www.asre-nou.net

بررسی انشعاب در سازمان چریک های فدائی :
باکدام متد و به چه منظور؟

(بانگاهی کوتاه به مقاله حیدرتبریزی)
Tue 21 07 2020

اکبر سیف

akbar-seif2.jpg
قصد این نوشتار بررسی مستقل این یاآن انشعاب سازمان فدائی نیست. اگر مقاله «انشعاب اقلیت واکثریت؛ تاملی کوتاه در ارزیابی های مصطفی مدنی و مهدی فتاپور» از حیدر تبریزی و گفت وگوهای دوستانه بعدی باوی نبود،این نوشته به تحریر در نمی آمد. بحث حیدر در مقایسه با بحث های فتاپور و مدنی، بحثی است متفاوت، هم در نتیجه گیری و هم در روش تحلیل. در عین حال، اشکالات و کمبودهائی هم در متن او مشاهده می شود. آن نکات درست و این کمبودها کدامند؟

1-حیدرتبریزی در این نتیجه گیری که انشعاب اقلیت-اکثریت درسازمان چریک ها برسرمسئله اصلی وجود اختلاف حول«تحلیل حاکمیت ومشی سازمان درقبال آن» بوده،محق است.روش حیدردربدست دادن این نتیجه گیری درمتن تحولات سیاسی یعنی سعی در بررسی «سازمان» به مثابه یک پدیده«انضمامی»ویک«اگزیستانس»نیزقابل توجه است.مقاله تاآنجا که به دونکته پیشین ونیزطرح وقایع،بخصوص درنقد گردانندگان وقت اکثریت برمی گردد، روشنگرانه است ودرتاریخ نگاری وتاریخ مندی سازمان چریک ها مفیدوراهگشا.اما آنجا که به واشکافی رویدادها وتحلیل آنها به قصد رفتن به کنه ماجراها وجستجوی حقیقت نهفته درورای های وهوی ها وادعا های «میان مایه گان»مسلط برهستی سازمان،یعنی«رهبران»، برمی گرددناقص می نماید.
اما درنگاهی اجمالی به اشکال های پژوهش حیدرچه می توان گفت؟

2-پرسش درباره انشعاب به طورمستقیم باپرسشگری درباره سازمان چریک ها که انشعاب درآن حادث شده است گره می خورد.می توان گفت که بحث سازمان چریک ها بحث مستقلی رامی طلبد وچه بسااودرجای دیگری بدان پرداخته باشد.می توان گفت که اینجا بحث برسرنقد ارزیابی های نادرست وغیرمستند ودلبخواهانه ای است که به منظورغلبه برمشکل حزب چپ واکثریت،مطرح گشته اند.اما نمی توان گفت که بدون نیم نگاهی به اصل قضیه- یعنی سازمان چریک ها- وبیان حداقل تلقی خودازکیفیت «هستی» سازمان درآن«زمان»،می توان به فرع-یعنی انشعاب اقلیت واکثریت-پرداخت.انشعاب درسازمان مشخصی وباکیفیات وحالات ورفتارهای معینی اتفاق افتاده است.آیا حیدربرسراصل قضییه بامدنی وفتاح پورتفاهم دارد واختلافش باآنها فقط برسرفرع قضییه است؟واگربرسراصل مسئله نیزاختلاف یا اختلاف هائی دارد بازتاب آن دراین بحث کجاست؟ یک لحظه نباید فراموش کرد که سخن ازوقوع انشعاب درسازمانی می باشد که ازمشخصه هائی تعیین کننده ای نظیر«مارکسیست-لنینیستی»،«مشی مبارزه مسلحانه وپیشبردمبارزه چریکی»برخورداراست که درتشبث به«ترور»،علاوه برترورعوامل وکارگزاران نظام ،تاحد تروراعضای خویش نیزپیش رفته است!واین مشخصه ها فقط واژه هائی بی رابطه باعالم واقع نیستند که همین طوری عنوان شده باشند.این واژه ها وعبارت ها،درآن شرایط تاریخی ودرآن «زمان ومکان»،ویژگی هاومعانی ومصادیق خاص خود راداشته اند وحالات وروحیات مختص خودرابروزمی دادند.

3-نگاه حیدربه انشعاب متاسفانه نگاهی است از«درون» ونه از«برون».حیدرسال هاست که ازاقلیت استعفا داده؛سپس به همراه همفکران قدیمی اش اقدام به تاسیس سازمان آزادی کاردرخارج کرده است؛پس ازآن درجریان وحدت با سازمان فدائی(16 آذر) وارد سازمان اتحاد فدائیان شده است و...؛ ومدت هاست که درهیچ یک ازجرگه های فدائی فعالیت ندارد.اما با این همه نوشته اش دربرخورد بااقلیت گاه محتاطانه می نماید وازبرخورد صریح باانحرافات واشکالات اقلیت بمثابه جریان، ونه صرف این یا آن فرد،بازمی ماند.این ملاحظه کاری،گاه در«پردازش»مسائل بازتاب یافته و «متن» او را در مواردی از تحلیل «پدیدارشناسانه»مسائل بازداشته است.به عنوان مثال، برخورد حیدربا جریان اکثریت وسردمداران اصلی آن روشن است واوبدرستی بدان،تاحدنقش امروزین نگهداردراکثریت وحزب چپ،اشاره کرده است.اودرتحلیل خویش به«رابطه باک گ ب دردوره مهاجرت واینکه اکثریت هنوزپس ازچهل سال گزارشی ارائه نداده است»نیزپرداخته است.اما دربرخورد با اقلیت به عنوان یک جریان،چه اشکالات وچه کمبود هائی رابرمی شمرد؟تقریباهیچ!اوگفته است که درزمینه مشی چریکی«اختلاف اکثریت واقلیت دراین عرصه عمدتاحول نفی کامل گذشته یا،انتقادازگذشته بود».فرق بین نفی کامل گذشته وانتقادازگذشته چیست وتاثیرآن درهستی وحیات سازمان،ونیز دراقلیت واکثریت وروند های بعدی آنها، به چه قراربوده است؟وبخصوص اینکه گفته می شود که درطیف اقلیت«اختلاف درنحوه برخوردنسبت به مشی چریکی دردوره رژیم شاه بود».این اختلافات چه بودند؟.علاوه براین ها واقعا ازنقدمشی چریکی دردوره شاه چی فهمیده می شد وآیابرسرضربات جبران ناپذیری که ازسراتخاذ مشی مبارزه مسلحانه متوجه جنبش مبارزاتی مردم میهنمان شده ارزیابی مشترکی درمیان اقلیت وجودداشت؟به نظرچنین می رسد که دراقلیت نیزهمچون اکثریت طیفی ازگرایشات ونظرات درحوزه مسائل سیاسی-نظری ونیزتشکیلاتی وجودداشته است.بی دلیل نبود که پس ازمدتی هریک باانشعاب ها وریزش های تازه وتازه تری روبروگشتند.درسوی اکثریت مسئله تا حدبروزدوانشعاب دیگر،جناح چپ و16 آذر60،ورفتن اکثریت تامرحله پذیرش تام وتمام مواضع سیاسی ونظری حزب توده وحتی تدارک مقدماتی ادغام درحزب توده،با تمامی عوارض سنگین وفاجعه بارآن، تاحدتخطئه تام وتمام مخالفین سیاسی خوددراپوزیسون رژِیم و حتی تاهمنوائی بادستگاه سرکوب رژیم،پیش رفت.درسوی اقلیت نیزداستان اختلافات با طرح شعارتشکیل جوخه های رزمی به منظورتدارک قیام سراسری بالا گرفت،سپس بااستعفا ها وجداشدن هائی توام گشت و بعدازآن با فاجعه 4بهمن درکردستان عراق وبه خاک وخون کشیده شدن تعدادی ازنیروهای دوطرف انشعاب و...ادامه یافت. آیااین اشتباهات وانحرافات بدون زمینه های قبلی در جریان اقلیت بوده اند؟ یعنی نمی شود و نمی باید ردآنها را در پیشینه اقلیت، چه به لحاظ ذهنی و چه روش کار و نادیده انگاشتن موازین دموکراتیک کارجمعی جستجوکرد؟ همچنین متن حیدردرست می گوید که حقوق اقلیت درزمینه های گوناگون وبه طرق مختلف نادیده گرفته می شد اما نمی گوید که درعین حال اقلیت نیز همچون اکثریت به شدت ازفقدان درک درست نسبت به دموکراسی وموازین دموکراتیک حیات حزبی دررنج بود.اقلیت ازجمله به دلیل اقلیت بودن،همچون مادرجریان 16 آذر،بود که ازدموکراسی دفاع می کرد.آیا اگر«اقلیت »مثلا در موقعیت «اکثریت» قرارداشت برخوردی خیلی متفاوت از«اکثریت» در پیش می گرفت؟حقیقت این است که درآن مقاطع هم اکثریت وهم اقلیت واساسا همه ما درزمینه درک ازدموکراسی وپلورالیسم ورعایت حقوق مخالفین اندرخم یک کوچه بوده ایم. یااین حرف حیدر درست است که درانشعاب 16آذرشصت عملا فراکسیون تشکیلاتی شکل گرفته بود.به عبارت دیگر، درپی بالاگرفتن اختلافات برسر وحدت یا عدم وحدت با حزب توده وحواشی آن درسال60،باند بازی هاو تصفیه های تشکیلاتی به تدریج روبه رشد گذاشت وراه برکارهای فراکسیونی واتخاذ شیوه های توطئه گرانه دربرخوردبامخالفین نظری گشوده شد.به گونه ای که مادرآستانه انشعاب 16 آذر60 شاهدحضوردوفراکسیون کاملا شکل گرفته درسازمان بودیم.ولی آیا درانشعاب اقلیت تنها ما با فراکسیونی صرفانظری روبروبوده ایم؟یعنی درمقابله با تصفیه ها وکنارگذاشته شدن ها وبسوی خویش کشیدن امکانات چاپی وتدارکاتی از سوی مسئولان اکثریت،مسئولین وکادر های اقلیت تنهابه بحث های تئوریک وتدوین نظرات سیاسی-نظری درحوزه های نظری مشغول بودند ومسیح وارهیچ صحبت وگفت وگوی حتی مشورتی درمیان خویش برسرنحوه مقابله وکسب آمادگی حداقل درصورت وقوع انشعاب نداشتند؟البته باید اضافه کرد که درمقایسه فراکسیونیسم اقلیت وجریان 16 آذر، ما درانشعاب16 آذراز تجربه برخورداکثریت با اقلیت برخورداربودیم وازاین لحاظ برای خود باشدتی کمابیش متفاوت،درآن عوالمی که درآن مقطع زمانی گرفتارش بودیم،حل کرده بودیم که درمقابل فراکسیون مسلط درسازمان، ما نیزمحق به تشکیل فراکسیون هستیم!

4-نکته دیگربه رهبری وقت سازمان وکم وکیف آن برمی گردد.دست اندرکاران اصلی سازمان،که ازآنان تحت عنوان هیئت سیاسی وهیئت اجرائی وتحریریه ونظایرآن یاد می شود،بمثابه«فرد»ازچه کیفیات وروحیاتی برخورداربودند؟آیا جزاین است که آنان همگی به این یا آن صورت افرادکم مایه ومیان مایه ای بودندکه درغیاب بنیان گذاران ورهبران اولیه سازمان،بدون داشتن حداقلی ازشناخت ازجامعه ومردم وتاریخ وفرهنگ کشور،به«رهبری»سازمانی با چندصد هزارهواداردرچهارگوشه ایران،پرتاب شده بودند؟آیاجزاین است که درورای واژه های پرطمطراق نظیرهیئت سیاسی وهیئت اجرائی وکمیته مرکزی،یک بلبشووبهم ریختگی وآشفتگی تشکیلاتی درمیان گردانندگان سازمان غلبه داشت!آیا جزاین است که درواقعیت رهبری سازمان، این روابط ومناسبات باندی ونه ضوابط بودند که نقش مهمی درتقسیم مسئولیت هاایفا می کردند!به نظرمن،همچنان که حیدرگاه سعی کرده است،باید باطرح تمام واقعیت،ونه بخشی ازواقعیت،درپس واژه های«سازمان»و«مرکزیت» و«هیئت سیاسی» و«هیئت اجرائی» ونظایرآن حقایق رابدون رودربایستی وملاحظات شخصی،ازهرسوئی که باشد،مطرح ساخت.ازچنین«رهبران» وچنین مناسباتی،آنهم درآن شرایط بسیاردشواروپرتحول وسرشارازدرگیری وتنش ها سیاسی وجنگ های منطقه ای ماه ها وسال های نخست پس ازانقلاب ، واقعا چه می شودانتظارداشت؟.

5-راست این است که دربررسی تاریخ سازمان فدائی وانشعابات وسرنوشت فاجعه بارآن،تاآنجا که من اطلاع دارم،کارهای زیادی صورت گرفته ومسائل آن اززوایای گوناگون وازسوی جریانات مختلف به بحث گذاشته شده اند.اما هنوزآن پژوهش های قابل اتکائی که بشود بمثابه رفرانس بدان مراجعه کرد ارائه نشده است.

به گمان من درموضوع انشعاب،وبخصوص آنجا که مبحث درس گیری ازگذشته برای نسل های بعدی مطرح می شود،بیش ازگذشته می باید به امرگسست در رهبری وفقدان ادامه کاری درسطح رهبری سازمان پرداخت.یعنی چه؟

حدود پنجاه سال ازتاسیس سازمان چریک های فدائی خلق ایران می گذرد.این سازمان،ازبدوحیاتش بدین سو،تغییرات چشمگیری رادرمتن تحولات سیاسی بخوددیده است.سازمان چریک ها که درآستانه انقلاب،درپی هشت سال مبارزه فداکارانه وازدست دادن اکثریت بزرگی ازاعضا وتمامی رهبران نخستین خود، ازلحاظ تعداد عضو تامرزنیستی پیش رفته بود باحادثه بزرگ انقلاب بهمن ماه، به بزرگترین وپرنفوذ ترین سازمان چپ ایران بدل گشت!اما سازمان بافقدان رهبری مواجه بود!آنان نیزکه درموقعییت رهبری این سازمان قرارگرفتند آدم های کم مایه ومیان مایه ای بودند که اساسا ظرفیت رهبری آن پایه اجتماعی گسترده را به دلایل مختلف نداشتند ودرواقع خودرا گم کردند!دریک مقایسه سطحی می توان گفت که تنها خمینی وملاها نبودند که تحت تاثیریک رشته عوامل به قدرت پرتاب شده بودند.البته اگردرمیان ملاها ومکلا های طرفداراسلامیزه کردن انقلاب مردم، چهره های شاخص وکارکشته ای نظیرخمینی وطالقانی ومنتظری وبازرگان وبهشتی ورفسنجانی حضورداشتند اما دراین سوچنین نبود:بیژن جزنی ها وامیرپرویزپویان ها وحمیداشرف ها وحمید مومنی ها جان باخته بودند وبه جای آن ها افرادکم مایه ومیان مایه وکم ظرفیتی درسکان رهبری قرارگرفته بودند که نه ازمردم وجامعه وتاریخ وفرهنگ آن شناخت درستی داشتند ونه ازتئوری وسیاست وامرمدیریت!بیائیم خالصانه مخلصانه قدری بیشتر به این گزاره «نامه مرکزیت سازمان» به منظورفهم عمق فاجعه بیندیشیم:«مسئله اساسی فلسفه رابطه پیشرو وتوده است»!!!؟؟؟واینک بعضاهمان به اصطلاح«رهبران»، خواه در اکثریت وخواه دراقلیت یا جناح چپ ویا 16 آذرشصت،باآن کارنامه سنگین،بعضا «مدعی» رهبری اند وتقریبا با همان روش ها وبده وبستان ها،روزمی گذرانندو امورات پیش می برند!

پرسش درباره انشعاب اقلیت-اکثریت ونیزدیگرانشعابات و«پژوهش»درباره آنها،مثل هرکارپژوهشی جدی دیگری، کاری است سخت ودشوار،ونیازمنداتخاذ متدی درست.برای این منظورباید پیش ازهرچیزاز«برون»به مسئله وارد شد ونه از«درون»؛باید که با رها شدن ازهمه پیشداوری ها وتعلقات احساسی،فارغ ازمصلحت اندیشی به جستجوی حقیقت همت گماشت.اگرچه همه ما،خواسته وناخواسته، باتارهای مرئی ونامرئی فراون به گذشته تاریخی وتبارمان متصل می باشیم.بدون بازاندیشی دراین باره ها وخانه تکانی جدی نمی توان آنطور که باید به درس گیری ازتجارب برای خود ونسل جوانی که این تجربه هارا زندگی نکرده است همت گماشت.به گمان من چپ دموکرات ایران وبخصوص آن دسته ازفعالین سیاسی چپی که ازتیغ سرکوب وکشتاردیکتاتوری شاه وبدترازآن دیکتاتوری حکومت مذهبی وملاها جان سالم بدر برده اند هنوزحرف های زیادی برای گفتن وانتقال تجربه به خیل وسیع مبارزان جوانی که آینده تحولات سیاسی ایران رارقم خواهند زد،دارند

اکبر سیف سه شنبه ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۰ برابر با ۳۱ تیر ۱۳۹۹