عصر نو
www.asre-nou.net

مهاجرت «قسمت پنجم»


Sun 12 07 2020

ابوالفضل محققی

پس از یک هفته درد نسبتا آرام شده بود وماندن من در آن گلخانه ناممکن .قرار براین شد که به هتل برگردم . اگر چنانچه درد تسکین نیافت این بار در بیمارستان چهار صد بستر که بیمارستانی نظانی بود بستری گردم .
بیمارستانی بسیار مجهز که روسها سال ها قبل در ارتباط با دوستی نزدیکی که با دولت پادشاهی افغانستان داشتند ساخته بودند. اکثر پزشکان آن روس بودند و ارتشیان افغانستانی که اکثریت قریب به اتفاق تحصیل کردگان دانشگاه ها و آکادمی های اتحاد شوروی بودند.
طی سال ها این بیمارستان نقش وتاثیری عمیق در روابط بین خلق های دو کشور نهاده بود . اصولا نقش اتحاد شوروی قبل از انقلاب ثور در افغانستان نقش بسیار مثبتی بوده ودر تمامی عرصه های حیات اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی سابق نقشی پررنگ داشته.بیشترین بورسیه های تحصیلی در سال های قبل از دگرگونی و آمدن قوای شوروی به افغانستان، بورسیه هائی بود که شوروی در اختیار دولت وقت افغانستان قرار می داده واکثریت فرماندهان وافسران ارتش تحصیل کرده های آکادمی های نظامی شوروی بودند.
روابط دو کشور ومردم بقدری نزدیک وصمیمی بوده که افغان ها در دوره قبل از ورود قوای شوروی به روسها وکسانیکه از طرف شوروی در افغانستان کار می کردند "ماما " یعنی "دائی " خطاب می نمودند . اما تحولاتی که منجر به آمدن روسها به افغانستان گردید تمام این رشته های دوستی چند ده ساله رادرید و فرصت به نیرو های مذهبی داد که با حمایت غرب صف مجاهدین را با حمایت لایه های روستائی و بخش هائی از مردم عمدتا کسبه ولایه های عقب مانده !آن جنگ خونین را که تا امروز ادامه دارد راه اندازی کند!
تمام آن دوستی ها در بین اقشار مختلف مردم بدشمنی بدل گردید .حزب دمکراتیک خلق افغانستان که در زمان قبل از "انقلاب ثور " حضوری فعال و قابل قبول مردم در پارلمان کشور داشت و مورد احترام مردم بود! این بار در مقام دولتیان ناگزیرا وارد جنگ یا بهتر است بگویم باتلاقی که اتحاد شوروی را نیز در خود کشید گردید.
برادر در مقابل برادر ایستاد .برادر کشی تلخی که خارج شدن از آن بقیمتی بسیار سنگین وجبران ناپذیر که بخشی از فرو پاشی شوروی نیز ناشی از ورود به همین باتلاق بود ممکن گردید. مسلما حضور شوروی در افغانستان وبار سنگینی که این سیاست غلط و جنگ بر اتحاد شوروی تحمیل کرد نقشی اساسی در تسریع فرو پاشی شورووی بازی نمود.
مردم افغانستان را در گیرجنگی ساخته، بازی بازی گران بین المللی نمود که در لوای جنگی خانگی ،قومی ،قبیله ای ، مذهبی تا هنوز ادامه دارد.
دیگر قطعی شده بود که سازمان بعد از تاشکند که محل استقرار دستگاه رهبری بود کابل دومین مرکز اصلی برای تداوم فعالیت سازمان در رابطه با ایران خواهد بود. وجود مرزی طولانی با ایران و بخصوص راه اندازی رادیو زحمتکشان اهمیت کابل را دو چندان ساخته بود.از این رو کار جابجائی افرادی از هئیت سیاسی ،کمیته مرکزی و کادر ها در دستور قرار گرفت ودر مدت زماتی کوتاه این تمرکز انجام گرفت .
ضربه نخوردن سازمان وانتقال می شود گفت تمام دستگاه رهبری و کادر ها بخارج این امکان را بسازمان میداد که با دست باز تری نسبت به حزب که اکثریت قریب به اتفاق دستگاه رهبری آن ضربه خورده ودستگیر شده بودند عمل کند.اما واقعیت این است که در ماه های اول ورود حتی سال های نخست رابطه نزدیک حزب با حزب دموکراتیک و حضور افرادی مانند سیاوش کسرائی نامور ب کیوان علی خدائی وحضور چند باره علی خاوری و صفری در کابل حرب را در موقعیت بالاتری قرار میداد.
امکاناتی که در این مدت برای اسکان ما وحزب در اختیار ما قرار گرفت عمدتا از طریق رابطه حزب بود .راه اندازی اولیه رادیو ، بولتن ،کودکستان، استقرار در مرز و برخی امکانات معیشتی از جمله مواردی بود که دوستان حزبی انجام دادند. حزب هم تجربه و هم رابطه جا افتاده قدیمی با رفقای افغانستانی داشت که انجام کار ها را تا جا افتادن ما تسهیل و امکان پذیر می ساخت .
ما هنوز مانند مهمان نا خوانده ای بودیم که وارد مهمانی بزرگی شده بودیم که با وجود مجبت صاحبخانه احساس غریبی می کردیم .زمان می برد تا ما مانند حزب آن راحتی و گاه نوعی طلبکاری که به قدمت حزب و حضور طولانیش در درون احزاب برادر وحمایت حزب کمونیست شوروی و احترام واقعا جانانه ای که دوستان افغانستانی ما به افراد رهبری حزب مانند طبری و سیاوش کسرائی داشتند وبیشترشان حتما شعری از کسرائی را حفظ بودند! جا ببیفتیم.
جمشید طاهری پور مازیار کاکوان از طرف هیئت سیاسی در کابل مستقر شده بودند. طاهری پور در رابطه با رادیو ومازیار تشکیلات انتخاب درستی که از نظر من شروع بسیار خوب برای شناخت وارتباط گیری مهماندارانمان با ما بود .بعد ها افزوده شدن بهزاد کریمی این ارتباط را مستحکم تر ساخت .
طاهری پور در خانه ای جدا از ما که در هتل بودیم زندگی می کرد یکی از خانه ها بجا مانده از حکومتیان قبلی که حال مهمان خانه مهمانان مهم حزب شده بود .حانه زیبائی بوددر بهترین محل شهر وزیر اکبر خان که زیاد هم از هتل محل اقامت ما دور نبود.حدودا پانزده دقیقه پیاده .خانه ای بسبک ژاپنی، حیاطی در وسط ودور تا دور آن اطاق ها با در های شیشه ای،چهار چوب هائی از چوب گردو ولاک خورده که همان فضای آرام وساکن خانه های ژاپنی را که در فیلم ها دیده بودم در من تداعی میکرد نوعی سکون توام با حزن.
تقریبا اکثر روزهای هفته همراه با خانواده به آن جا می رفتیم تا پیرامون چگونگی کار و ارتباط خود با رفقای افغانی صحبت کنیم وبرنامه ریزی نمائیم. در این فاصله آرام آرام بر تعدادافراد سازمانی که از دو مرز هرات و نیمروز و گاهنا از مرز پاکستان چمن وارد می شدند، بر تعداد ما افزوده می شد .
خانه بزرگی را در منطقه کارتیه سه در اختیار سازمان قرار داده بودند که رفقای تازه وارد شده عمدتا مجرد در آن جا مستقر شوند. خانه ای که از آن بسیار خاطره دارم از زندگی دسته جمعی " کمونی " تا مشکلاتی که این نوع زندگی ودر هم آمیزی بوجود می آورد.
عجیب ترین تصویری که از خانه طاهری پور در یاد دارم حضور مستخدمی بود که از صاحب خانه قبلی مانده بود مردی درشت حدود پنجاه سال با چهره استخوانی درست شبیهه آقای "اسپاک "درسریال پیشتازان فضا ، با دو گوش کشیده ،چشمانی قرار گرفته بین دو گونه استخوانی!که در تمام مدت با دقت ما را می پائید وشاید هم با صاحبان قبلی خانه مقایسه می کرد .
او مسلما فردی حزبی و مورد اعتماد حزب بود که در چنین خانه ا ی کار می کرد و حرکات ما را زیر نظر می گرفت .کمتر صحبت می کرد وسواس شدیدی نسبت به اشیای خانه داشت. محکم خوردن قاشق به بشقاب اوقاتش را تلخ می کرد طوری به اشیای خانه با احتیاط نزدیک می شد که ما شخصا جرئت نمی کردیم بشقابی لیوانی از آشپزخانه بر داریم .جانش به آن خانه واشیای آن بند بود .حزبی باشی مامور حزب و این چنین حساس به وسایل صاحبان قبلی !!
در همن بحث و گفتگو ها در ارتباط با رادیو و سهم گیری ما در کمک به دوستان میز بان قرار بر این شد که من به روزنامه "حقیقت انقلاب ثور" بروم وبه عنوان ژورنالیست مشغول کار شوم.

ادامه دارد