عصر نو
www.asre-nou.net

حوض


Wed 8 07 2020

بهمن پارسا


از مجموعه داستانهای پُتی نیکّلا
از فرانسه به فارسی
بهمن پارسا

پیش از متن:

رُنِه گُسنی (1977-1926) ویراستار، نویسنده ،طنز پرداز و سناریست مجلّه ی داستانهای کارتونی (Bande Dessinee) بود . وی برای شخصیّت های متفاوتی در مجلّات کارتون ،سناریو و دیالُگ نوشته، امّا یکی از اصلی ترین آثار وی داستانهایی است از زبان کودکی که نامش هست Le Petit Nicola . شاید معادل (نیکلا جیقیل یا نیکلا فسقلی )که من هنوز همان عنوان اصلی را - پُتی نیکلا - بهتر دوست می دارم، صرف نظر از اینکه در مجموع فقط اسمی است برای کسی و نیازی هم به ترجمه ندارد -معمولن- برای من صمیمی تر و دلپذیر تر است. همکار وی در این مجموعه داستانها نقاّش و طرّاح طنز پرداز فرانسوی ژان ژاک سآمپه (1932- عمرش دراز باد)میباشد که بدون اغراق یکی از قهّار ترین طراحان چندین دهه ی گذشته ی فرانسه است و در این زمینه آثار بسیاری دارد که یکی از بهترین هایش Un Peu De Paris et D'ailleurs چاپ سال 2011 انتشارات Martine Gossieaux میباشد. در این داستانها همه وقایع آنگونه که پُتی نیکلا می بیند و درک میکند گزارش میشود. پُتی نیکلا و هم سن و سالهایش بیانگر برداشتهای کودکان هستند از رفتار و کردار بزرگسالان و زبان ِروایت نیز زبان و اصطلاحات رایج بین آنان است. تمام زیبایی این مجموعه در ترسیم و جان بخشیدن به زندگی طبقه ی متوّسط روزگاری است که این قصّه ها نوشته شده. خواسته ها و دل بستگیهای مردمی از آن قبیل ،امکانات موجود، کژی ها وکاستی ها، و نکات ِ مفید و مثبت ِ زمان این قصّه ها بیشتر بازگو کننده ی دلمشغولی ها و درگیرهای زندگی بطور عام است و پاکی و سادگی کودکانه نیز دستخوش گرفتاریها و قید و بند های اغلب نا لازم ِ بزرگسالان قرار میگیرد.

****************************************

ما، بیشتر دوس داریم تو خرابه بازی کنیم تا تو میدونگاهیه محلّه،واسه اینکه تو میدونگاه را رفتن رو چَمَنا قَدَغَنه، ولی تو خرابه اصن چمن نیس تازه اگرم بود رفتن رو چمن قدغن نیس. امّا یه چیزی تو میدونگاهی هس که تو خرابه نیس، اونم یه حوض با حاله ، با ماهی و مرغابی و ،میشه توش با قایقا مون بازی کنیم. واسه همین همه مون قبول داشتیم و هورا کشیدیم وقتی Eudes بِهمون گفت:
رفقا چطوره تو خرابه یه حوض دُرُس کنیم؟
اونوَخ همگی قرار گذاشتیم که روز پنجشنبه بعد از ناهار توخرابه جمع شیم. اُد گفت هر کی اَم که تو خونَشون بیل داره باید با خودش بیاره.
ولی روز پنجشنبه بعد از ناهار همینکه من گفتم میخام برم تو خرابه مادرم اصن خوشش نیومد.
به من گفت، من دوس ندارم تو بری تو اون خرابه ی کثافت وبا وضعِ باور نکردنی سرا پا کثیف برگردی خونه ، نه، تو او نجا نمیری و با من میای میریم خرید.
من گفتم ، اِ ولی رفیقام تو خرابه منتظِرَمَن.
مادرم تَشر زد که ، گفتم نه Nicola.
ولی این عادلانه نبود، منم شروع کردم به گریه و جیغ زدم که خرابه جای کثیفی نیست و دوس ندارم برم خرید و حالا که رفتن تو خرابه با رفقام قدغنه ، منم دیگه به مدرسه بر نمیگردم. دُرُس میگم نه، آخَرِشه، شوخی نمی کنم!
مادرم گفت، مث اینکه میخای مث بچهّ ها بزنم در کونت؟
منم بلند تر گریه کردم و پدرم از سالن که داشت اونجا قهوشُ می خورد سر رسید.
این دفعه دیگه دلیل ِ معرکه چیه؟ اینو پدرم گفت.
منم گفتم، مامان نمیخاد بذاره من برم با رفیقام تو خرابه بازی کُنم ! اونوَخ منم جیغ کشیدم که دیگه به مدرسه بر نمیگردم !
بابام شروع کرد هِه هِه خندیدن و که منم وقتی به سنّ تو بودم خیلی دوس داشتم برم تو خرابه بازی کنم...
آفرین ، مادرم گفت ، آفرین. علیه من به اون حقُّ بده !
بابام گفت، عُمَرن هرگز، البتّه اگه تو به دلیلی که من نمیدونم چیه نخای ایشون بره تو خرابه بازی کنه، اونم نمیره. مقصودِ من اینه که کِشِش و اینکه خرابه واسه یه بچه چه جَذ بِه یی داره رُ می فهمم.
مادرم گفت ، اُوه، حالا که تو بچه ها رو بهتر از من می فهمی من دیگه چیزی ندارم بگم. می بخشید که با خواسته های آقای نیکُلا مخالفت کردم ! بهتر آقا نیکلا تشریف ببرن و تو خرابه به رفقا و بستگانشون ملحق بشن.
مامان اینو گفت و رفت تو آشپز خونه ولی من حالَم گرفته شد، چونکه وقتی مامان انقد مُوَدَب میشه یعنی عصبانیه.
به بابام گفتم، پس من میتونم برم؟
بابام گفت اِ... برو ولی دیر برنگرد و خرابکاری نکن . حالام زود برو ،من باید به مادرت یه چیزی بگم.
وقتی با بیلَم( همونی که برای تعطیلات واسَم خریدن) به خرابه رسیدم همه رفقا از همین بیل ِ من داشتن، غیر از Alceste که یه ساندویچ آورده بود و Geoffroy اَم یه قایق آورده بود که وقتی حوضمونو دُرُس کردیم بندازَدِش تو اون.
- اُد گفت، خُب حوضُ اون وسط ِ خرابه دُرس میکنیم قشنگ تر میشه.
Joachim گفت بَعله هرچی بزرگ تر ها، اینجا از دم این قوطیای کُنسِرو ، تا اونجا دَم ماشین، از تُشَکا تا دَم ِ صندُقا.
-Maixen پرسید آب، واسه آب چیکار میکنیم؟ واسه اینکه حوض بی آ ب بدرد نمیخوره. حوضِ بی آب فقط یه گُوداله.
- وامّا آب، اُد گفت، هرکسی از خونَش آب میاره.وقتی جای حوضُ کَندیم هرکسی با آبپاش، بطری ، تُنگ، آب میاره و پُرِش می کنیم.
-ژُفروآ گفت ، تازه می تونیم بریم از استخر میدونگاه آب بیاریم.
-Clotaire گفت شوخی ات گرفته، نگهبان نمیذاره.
-ژُفروآ گفت، لطفن توّجه کنین، آخه چرا؟ خیلی چیزا هستن که تو میدونگاه قدغنن ولی من هرگز ندیدم که ورداشتن آب قدغن باشه، خُب آب م مث هوا میمونه دیگه ، واسه هَمَس.
-اُد گفت بفرمایین، اینم حوض ،فقط مونده که به شکل دایره بِکَنیم ،بدون اینکه از خط بریم بیرون.
-Rufus داد زد هِی با حال میشه اگه تو حوض ماهی و بچه قورباغه م بندازیم.
- مِکزان گفت ب----عله، اینجوری میتونیم بدون مزاحمت و قشقِرِق بازی نگهبان ماهی گیری م بکنیم، و پدر مادرامونم خوشحال میشن که تونستیم واسه شام براشون ماهی ببریم.
-ژُآکیم گفت آره ، ولی واسه اینکه اینجا با خیال راحت ماهی گیری کنیم، لازمه اول بریم از میدونگاه بگیریم.
-رووفو گفت دُرُسِش میکنیم ، اُد گفت شروع کنیم به کَندَن که اگه اینطوری لِفتِش بدیم خیلی طول میکشه و کار حوض مسلمن امروز تموم نمیشه.
-کلُتِر گفت هه رفقا اگه مرغابی ام از میدونگاهی بیاریم خوب میشه ها.
-اَلسِست گفت دُرُسّه تازه من مرغابی رو بیشتر از ماهی دوس دارم.
-من گفتم ، چی میشه بجای حوض یه استخر بسازیم؟! حالا دیگه ، همگی با تعجّب و تمسخر منو نیگا میکردن.
-گفتم آره دیگه، خیلی ام با حال میشه، نه؟ می تونیم آب تنی کنیم، مسابقه بدیم، سرگرم بشیم!
-اّد صورتِشو با بیل خاروند و گفت: آره ایده ِ خوبیه و بعد ِ همه ِ اینا ، اگه بخایم تو حوض آب تنی ام میشه کرد.
- من گفتم اَ نخیر ، مث هم نمیشن[استخرو حوض] . اولش اینکه استخر چار گوش ِ و گرد نیست . تازه تو نمیتونی تو استخر گرد مسابقه بدی.
-اَلسِست گفت من حوضُ بیشتر دوس دارم.
آلسِست از آب تنی خوشش نمیاد. یه دفه به من گفت که از آب تنی کردن می ترسه چونکه شنیده آدم اگه تا سه ساعت بعد از خوردن آب تنی بکنه غرق میشه. آلسِست م البتّه غیراز شبا که خوابه هیچوَخ سه ساعت گُشنه نمی مونه که اونم اصن هَوَس نمیکنه که شب از خواب بلند شه بره آب تنی.
-من گفتم استخر هم یه تخته شیرجه داره هم حوضچه واسه کسایی مث روفو که شنا بلد نیستن و ...
- یه مرتبه روفو که قرمز شده پرسید کی گفته من شنو بلد نیستم؟
-اُد گفت خُب اونایی که موافقِ استخرَن انگشت شونُ بُلَن کُنَن .
غیر از روفو و آلسِست همه ی ما انگشتِمونُ بلن کردیم. روفو خیلی عصبانی شد و گفت که اون بخاطر دُرُس کردن حوض اومده ، نه استخر، و اگه اینو میدو نِس با مادرش واسه اومَدَن به خرابه کَل کَل نمیکرد.
- اُد گفت حالا بگین کَندَنُ شروع میکنیم یا نه ؟
-آلسِست داد زد حق با روفو س، ما اومدیم اینجا یه حوض دُرُس کنیم پر از مرغابی و ماهی ، نه بخاطر استخرِ مسخره. من دوس ندارم تو استخر آب تنی کنم و بیخودم فکر نکن که من میام تو کندن زمین واسه استخر کمک کنم.
-منم گفتم ، تو حتّی بیلَم نداری،
-آلسِست داد زد این که دلیل نمیشه، بعدشم تازه تو استخر کثافت تو دست کم چن تا مرغابی ام پیدا شدنیه؟
- منم داد زدم احمق تو کجا دیدی که تو استخر مرغابی ام باشه؟
-آلسِست م داد زد من اگه دلم بخاد تو استخر تو مرغابی ام میذارم. بی شوخی بگم اصن لازم نیس من از تو اجازه بگیرم.
-منم گفتم بکن اگه میتونی ! و بزَن بِزَن کردیم و من عصبانی بر گشتم و دیگه هرگز با آلسِست تو زندگیم حرف نمیزنم.
وقتی رسیدم خونه مادرم داد زد :
-نیگا کن خودتو به چه روزی انداختی! سر تا پا سیاه! شرط می بندم دعوا کردی!... بفرما پدرتم رسید! چه به موقع! با توّجه به اینکه اون تو رو بهتر می فهمه ، غیر اینکه بِهِش توضیح بدی چه جوی خودتو باین روز انداختی کار ِ دیگه یی نداری!
- اُ مرد جوان ، پدرم اینو گفت و پرسید تو اون خرابه مشهور چی گذشت؟
- گفتم آلسِست میخاس تو استخر ما مرغابی بندازه.
چون پدرم چیزی نگفت منم رفتم که بیلمو بذارم سر جاشو و دستامو بشورم.
***************************************

هفتم ژوییه ی کُرُنایی 2020 - مریلند.