عصر نو
www.asre-nou.net

ژاله نیک اندیش

پردهٔ سوم
تأملی بر مصاحبه علی عمویی با سایت «ده مهر»


Thu 2 07 2020



حوادث بیش از سه دهه اخیر و خصوصاً تلاش های رژیم جمهوری اسلامی برای نابودی چپ در ایران و خصوصاً حزب توده تجربه آموزنده ای از پیچیدگی و تلاش های گسترده ای بوده است که یورش ها و دستگیری های وسیع سالهای ۶۱ و ۶۲ و سپس آن برنامه های تکان دهنده تلویزیونی از شکنجه شدگان و انسان های درهم کوفته شده تنها پرده اول این نمایش خطرناک و دردناک بوده است که تا به امروز ادامه داشته و بی شک تا هنگامی که جمهوری اسلامی پابرجاست ادامه خواهد داشت.

اگر پرده اول این نمایش، نابودی فیزیکی نیروهای عمده چپ در ایران را هدف قرار داده بود پرده های بعدی این برنامه هدفش از هم پاشاندن صفوف باقی ماندگان، جلوگیری از هرگونه بازسازی و همچنین درهم شکستن هرگونه توان مبارزاتی از این نیروها بوده است. به نظر می رسد که گردانندگان اطاق فکری اطلاعات سپاه در مبارزه با چپ و خصوصاً حزب توده که از کمک برخی از خائنین و عناصر خود فروخته مانند پرتوی، شهبازی، خدایی، و ... نیز بهرمنده بوده اند بر این امر تأکید داشته اند که برگرداندن چرخ تاریخ به عقب و ایجاد فشار برای ادامهٔ‌ خط دفاع از جمهوری اسلامی و «حفظ سنت» دفاع از «خط امام»، یکی از موثرترین راه های دامن زدن به اختلاف ها و در واقع بدنام کردن چپ در ایران است و البته باید گفت که در این راه موفقیت هایی نیز داشته اند.

برای نگارنده که زمانی در حزب توده فعالیت داشته ام پس از حمله حکومت و آواری که برسر ما فرو ریخت همواره این موضوع برایم سئوال برانگیز بود که چگونه امروز با تمام مسایلی که روشن شده است هنوز عده ای که مدعی توده ای بودن هم هستند همچنان آن سیاست های گذشته را بی چون و چرا مواضع «تاریخی» و درست می دانند و معتقدند که چپ باید همان راه را ادامه دهد. اگر برای شماری از این مدافعان می توان انجماد فکری، برخورد احساساتی و درک ضعیف از مسایل سیاسی را بهانه کرد برای عده ای دیگر باید فکر کرد که آنها قطعاً منافع خاصی در این زمینه دارند.

در سیر و سیاحت سایت های مختلف اینترنتی که همه مدعی طرفداری از حزب توده هستند اخیرا چشمم به مصاحبه علی عمویی با سایت «ده مهر» افتاد.

آنچه در مورد این سایت مثل روز روشن است دفاع جانانه آنها از همان سیاست «خط امام» و لابد تحقیق شبانه روزی گردانندگان آن برای پیدا کردن عناصر «مترقی» و «ضد امپریالیستی» در درون رژیم کنونی است. از شاهکارهای اخیر این گروه در ارائه تحلیل و ارزیابی شرایط کشور، در حالی که مردم زیر بار فشار حکومت ضد بشری حاکم کمرشان خرد شده است، عزاداری و مرثیه خوانی برای «سردار شهید سلیمانی» و تشویق مردم به شرکت در انتخاباتی بود که حتی اکثریت اصلاح طلبان از شرکت در آن خودداری کردند. برای نمونه توجه کنید به این ارزیابی که در مقاله ای با عنوان «قاسم سلیمانی نماد مقاومت علیه سلطه‌گری آمریکا در منطقه بود» از طرف «هیئت تحریریه» این سایت منتشر شد. در مطلب از جمله می خوانیم: «قاسم سلیمانی چهره‌ای ملی بود که نقشی فعال در جهت دادن و سازماندهی مقاومت برابر سیاست‌های آمریکا و نیروهای مرتجع در سطح منطقه داشت. از لبنان و سوریه و یمن تا افغانستان و فلسطین عرصه حضور فعال او در برابر توسعه‌طلبی و تجاوزگری ایالات متحده و متحدین منطقه‌ای‌ آن بود. او نقشی بی‌همتا در نظم و سازمان دادن نیروهای متفرق و پاره‌پاره مقاومت در سطح منطقه ایفا کرد.» (تأکیدات همه جا از نگارنده است)

و البته این «چهره ملی» همان کسی است که به گفته دوستان سپاهی اش نقش عمده ای در سرکوب اعتراض های مردمی در میهن ما و همچنین در عراق و لبنان داشته است و از جمله «نیروهای مقاومتی» که نویسندگان مطلب به آن اشاره می کنند «حشد الشعبی» و انواع مزدوران سیاه کاری هستند که زندگی بر مردم ما و منطقه را تیره و تار کرده اند.

در ارزیابی دیگری از این سایت درباره انتخابات اخیر ایران از جمله می خوانیم: «دولت آمریکا، به‌دنبال خروج از برجام و تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، و سپس ترور سپهبد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس، عزم خود را برای تعیین تکلیف نهایی با جمهوری اسلامی و در هم شکستن مقاومت ایران در برابر برنامه‌های امپریالیستی خود در منطقه جزم کرده، و تحریم گسترده انتخابات دوره یازدهم مجلس را نیز فرصتی مناسب برای تضعیف و منزوی ساختن حکومت ایران شناخته است.» در بخش دیگری از همین مطلب هم می خوانیم: « واقعیت این است که این تحریم‌ها هیچ اثری بر نتایج انتخابات کنونی نخواهند داشت و تنها زمینه را برای فشارهای شدیدتر دولت آمریکا و ایجاد فاجعه‌ای نظیر عراق در ایران آماده می‌کند.»

هدف نگارنده از اشاره به وضعیت نظری این سایت بیشتر روشن تر کردن این موضوع است که چرا علی عمویی در این اوضاع و احوال از میان پیامبران اینترنتی «مدافع» حزب توده این جرجیس را پیدا کرد و برای مصاحبه سراغ آنها رفته است.

نظر نگارنده این است که پرده دوم برنامه دستگاه های اطلاعاتی سپاه با تصاحب سایت و نشریه «راه توده» به زعامت علی خدایی (که علی عمویی نزدیکی ویژه ای با آن دارد) به دلیل رسوایی بیش از حد این سایت و شخص علی خدایی به عنوان یک دروغگو و شارلاتان سیاسی که در انتها مأمور است و معذور با شکست رو به رو شد و بنظر می رسد پرده سومی آغاز شده است که به گمان نگارنده همه ابعادش هنوز هم روشن نیست و آنرا نمی توان تنها به مصاحبه عمویی با سایت «ده مهر» خلاصه کرد.

و اما نگاه کوتاهی به بخش هایی از مصاحبه عمویی

علی عمویی در قسمتی از مصاحبه اش ضمن دفاع قاطع از اسناد پلنوم هفدهم حزب در مورد عملکرد خودش در پلنوم می گوید:‌ « رفقا اطلاع نداشتند که شعبه روابط عمومی چه روابط گسترده‌ای با عناصر مختلف حاکمیت برقرار کرده است و حزب را جا انداخته است و این واقعاً پیروزی بزرگی بود. من حرفم را در پلنوم خلاصه کردم و گفتم رفقا همه درهایی که به روی حزب توده ایران بسته بود، الان باز شده [شاید منظور آقای عمویی درهای زندان ها بوده] و حزب می‌تواند از این موقعیت مناسب حداکثر استفاده را برای معرفی خودش و شناخت حاکمیت از روش و منش حزب بکند.»‌

البته نیازی به تذکر نیست که این ارزیابی در فروردین ماه ۱۳۶۰در حالی که کشتار نیروهای دگراندیش در ایران در ابعاد گسترده ای شروع شده بود و حاکمیت در حال تنظیم برنامه اش برای نابودی حزب توده بود چقدر ساده گرایانه و نادرست است.

عمویی در جای دیگری ضمن اشاره به مخالفت زنده یاد اخگر با خط حزب می افزاید:‌ «نظرات خاصی پیدا کرده بود مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی نشانه‌هایی در رفتارهایش و مناسباتش با حزب توده ایران بروز می‌دهد که سرانجام مسأله کشتار، از بین بردن و منحل کردن حزب پیش می‌آید. گفت من این را در ناصیه این رژیم می‌بینم. جوهر کلام نامه رفیق اخگر همین مطلب بود. البته با توجه به فضایی که آن موقع در ایران بود، روابطی که حزب با ارگان‌های مختلف حکومتی داشت، مناسباتی که من به خصوص با شخص هاشمی رفسنجانی داشتم، به‌هیچوجه نظر رفیق اخگر برای من پذیرفتنی نبود.»

آقای عمویی فراموش می کند در سخنانی که مدتها قبل و لابد بر اساس مصالح دیگری گفته بود سیاست های حزب پس از انقلاب را زیر سئوال برده بود و مسئول این خطاها را هم شخص کیانوری معرفی می کند. عمویی در مصاحبه با روزنامه شرق که در راه توده علی خدایی نیز منتشر شده است با عنوان: «دمکرات های انقلابی،‌ ارزیابی خوش بینانه حزب توده ایران از نیروهای مذهبی» در پاسخ به سئوال خبرنگار درباره ارزیابی حزب توده از نیروهای مذهبی می گوید: «به نظر من دچار سردرگمى نشده بوديم. اما به گمان من برداشت نادرستى از دموكرات هاى انقلابى در ايران انجام گرفت. اينجا و آنجا نيروهاى ترقى خواه مذهبى در حاكميت جمهورى اسلامى بودند. ولى نيرويى تعيين كننده نبودند و به تدريج حذف شدند. آن قدر كه بها براى شعار ضد امپرياليستى داده شد، براى آزادى داده نشد و به گمان من اين صحيح نبود. حداقل موضع من اين است. اينكه آيا حزب توده ايران خودش هم چنين انتقادى خواهد كرد يا نه. بايستى اين را از خود آقايان پرسيد. در دولت بعد از مهندس بازرگان ما شاهد بسته شدن روزنامه ميزان همراه با نامه مردم و روزنامه هاى ديگر هستيم. دكتر كيانورى در جلسات پرسش و پاسخ كه بيرون مى دهند، وقتى در مورد بستن روزنامه ها سئوال مى شود مى گويند يك جريانى آمد، يك سرى نيروهاى ليبرال - بورژوا را جمع كرد، پرش هم به ما گرفت و باعث شد كه روزنامه ما هم بسته شود. ما از بسته شدن اين روزنامه ها خوشحاليم. اينكه روزنامه ما بسته شده هم ناراحتيم. ولى در مجموع حساب مى كنيم كه به نفع جريان انقلابى مردم است. آيا الان هم اين حرف صادق است؟ به گمان من درست نبود. اين سخن دكتر كيانورى درون حزب مورد بحث قرار گرفت، به ويژه در هيات سياسى حزب ما مورد بحث قرار گرفت و با وجود همان موضعى كه در قبال ليبراليسم داشتيم، تاييد توقيف روزنامه هايى مثل ميزان را از طرف حزب نادرست مى دانستيم. ولى به هر حال چنين موضعى را دكتر كيانورى داشتند و يك مقدار هم افراط داشتند. اين تاثير بر روى شعبه سياسى ما كه آقاى دكتر منوچهر بهزادى مسئول آن بود مى گذاشت و مقالاتى كه در نامه مردم مى آمد به شدت متاثر از نظرات شخص آقاى دكتر كيانورى بود. در بعضى از موارد اينجا و آنجا مورد انتقاد رفقاى رهبرى قرار مى گرفت. منتهى اكثريت مويد همان نظر بودند. امروز كه ديگر همه چيز مشخص است.»

بنظر می رسد باید به هیئت تحریریه «ده مهر» که مطلب طولانی را با عنوان «نفی مشی گذشتهٔ حزب تودهٔ ایران: نشانهٔ گسست از سنن تاریخی مبارزات انقلابی حزب» منتشر کرده اند، باید یادآوری کرد که چند تا تذکر کوتاه هم به عمویی بدهند که این همه سنت شکنی نکند!

علی عمویی در بخش دیگری از مصاحبه اش درباره شکنجه در زندان و قبول اتهام کودتا توسط حزب توده و شکسته شدن خودش می گوید: «حتی در مورد خود من، شکنجه‌هایم به جایی رسید که من هم پذیرفتم. گفتم بابا هر چی بخواهید قبول دارم که دیگه دست بردارید. گفتند کِی؟ آیا روز انقلاب، ۱۲ فروردین یا …. گفتم هر کدامش را قبول دارید، من قبول می‌کنم. در شرایط خیلی بدی از نظر جسمانی قرار گرفتم که قبول کردم. «قرار بود» ما در اول ماه مه کودتا کنیم. شب خوابیدم، با خودم گفتم مرد، این چه اعترافی بود تو کردی از طرفی خودم را توجیه می‌کردم، تنها شلاق نبود، مرا آویختند، ایست قلبی کردم، بلافاصله بیمارستان بردند و مانع از این شدند که بمیرم [!!!]. ولی وقتی که آمدم. دوباره مرا اطاق شکنجه بردند، چاره‌ای جز پذیرش نبود.... فردای روزی که اعتراف کردم، در زدم و گفتم من با بازجو کار دارم. گفتند صبر کن، می‌آید. گفتم نه من عجله دارم. آمدند مرا بردند. گفتم خواهش می‌کنم همه بازجوها، همه آنهایی که از رفقای ما سئوال می‌کنند، اینجا حضور داشته باشند. من اعتراف مهمی، مهم‌تر از آنچه دیشب گفتم، دارم. گفتند بگو ما به بقیه می‌گوییم. گفتم نه، می‌خواهم خود آنها از دهان من بشنوند. چند دقیقه‌ای گذشت و یک چیزی حدود ۷ - ۸ نفر مرا دور کردند و گفتند بگو. گفتم من صریحاً اعلام می‌کنم به شما بازجوهایی که از ما اعتراف کودتا کردند[گرفتند]، این به‌کلی دروغ است. فقط به ضرب شکنجه از ما اعتراف کردند [گرفتند]. واقعیت نیست، همه جا هم این را خواهم گفت.»

آقای عمویی در سناریو سازی در این مصاحبه به نظر می رسد دست علی خدایی و خودکشی کذایی اش و نجات از «مرده شور خانه» را هم از پشت بسته است. هرکسی که حتی دو سه روزی را در زندان های رژیم جمهوری اسلامی گذرانده باشد می داند که این اظهارات سراپا دروغ است. آقای عمویی اول مدعی است که شب قبلش ایست قلبی داشته و او را به بیمارستان می برند و او هم بعد از چند ساعت!! لابد در سلامت کامل به زندان برگردانده می شود و دوباره شکنجه می شود. شب می خوابد و صبح سرحال بلند می شود و بعد تمام شکنجه گران را احضار می کند و برای آنها نطق می کند. و به قول خودش «خوشمزه» تر اینکه شکنجه گران هم آنجا منتظر بودند که زندانی تسلیم شده همه آنها را صدا کند تا بیایند و به سخنرانی او گوش بدهند و لابد از اینکه عمویی قرار است این حرف ها را همه جا اعلام کند بر خود بلرزند!

البته علی عمویی فراموش می کند که او بعد از قبول توطئه کودتا صحنه گردان اصلی شوهای تلویزیونی رژیم بود و سپس دستور انحلال حزب توده را صادر کرد و از همه اعضای آن خواست که خود را تحویل دستگاه های امنیتی حکومت بدهند، و بعد هم در همکاری با آقایان بالای سر توده ای های زیر شکنجه می رفت که به آنها نصحیت کند مقاومت فایده ای ندارد!

و لابد بعد از همه این «شاهکارها» و «قهرمانی ها» آقای عمویی مجدداً شکنجه گران را صدا می کرده و برایشان نطق می کرده که دیگه این آخرین بار بود که من تسلیم شدم دیگه تسلیم نمی شم و همه جا این مسایل را اعلام خواهم کرد!

واقعیت این است آقای عمویی بر خلاف کیانوری که از زندان آن نامه شجاعانه را به خامنه ای نوشت و در آن پرده از روی شکنجه های اعمال شده در زندان برداشت حتی در دیدار با گالیندوپل نماینده ویژه سازمان ملل که به ایران آمده بود و از زندان ها بازدید می کرد حاضر نشد اسمش را هم به گالیندوپل بدهد در حالی که کیانوری در همان دیدار با نشان دادن دست فلج شده اش از شکنجه های رژیم گفت. اضافه اینکه آقای عمویی تا سالها پس از خروج زندان، کوچکترین سخنی از شکنجه در ایران و در زندان ها نمی گفت و حتی وقتی که به او اجازه دادند مخفیانه به خارج از کشور برای انجام وظایفی سفر کند از این فرصت برای افشاگری جنایات جمهوری اسلامی استفاده نکرد. البته برخی از هوادارانش در آن موقع به نگارنده توضیح می دادند که فلانی نمی تواند چیزی بگوید چون در ایران زندگی می کند!

خامنه ای در مورد عملکرد عمویی در آن شوهای کذایی می گوید: «ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی - بنده آن‌وقت رئیس جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسئولین درجه‌ی یک کشور تعجّب کردیم که اینها چطور [آمده‌اند]؛ بعضی از اینها را ما از نزدیک می‌شناختیم؛ بعضی‌ها با ما هم‌زندان بودند؛ بعضی‌ها را بعد از زندان دیده بودیم و می‌شناختیم شان، ادّعا و مدّعاهایشان تا عرش میرفت - اینها آمدند صف کشیدند، نشستند روی صندلی، یک نفر از خودشان به‌عنوان مجری شروع کرد از اینها سؤال کردن [درباره‌ی] مواردی که خیانتهای حزب توده را به کشور اثبات میکرد. بعد آنها هرکدام که یک خرده کوتاه می‌آمدند و حرف نمیزدند، این مجری چون از خودشان بود، میگفت آقا، فلان وقت، فلان کار را شما کردید، فلان چیز را گفتید، مجبور میشد بگوید بله، گفتم؛ یعنی ما نبودیم که از آنها میخواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار می گرفتند.»

بد نبود آقای عمویی در این مصاحبه طولانی پاسخی هم به خامنه ای و ادعاهای او می داد و با «شجاعت» اعلام می کرد که این حرف های رهبر کاملاً دروغ است.

برای هر انسانی و خصوصاً توده ای ها که در شوک حمله حکومت و بی اطلاعی از اینکه باید چکار بکنند بودند، اشک در چشم این شوهای کذایی را به زعامت ایشان در تلویزیون نگاه می کردند این سئوال برایش مطرح بود که چگونه این فرد و پرتوی در آنجا آنطوری جولان می دادند، و صحنه گردانی می کردند. عمویی همانطور که خامنه ای هم اشاره می کند به این آن دستور می داد که بگویید، به کیانوری در مورد خسرو روزبه نهیب می زد و در تلویزیون با نشان دادن «راه توده»، که در آن موقع فکر می کنم ارگان کمیته برون مرزی حزب توده بود، و اشاره به کشته نشدن گاگیگ آوانسیان منکر هرگونه شکنجه و دواهای روان گردان در زندان های جمهوری اسلامی بود. و در انتها هم آن سخنرانی غرا را درباره خیانت های حزب توده ارائه داد.

برای یادآوری به بخش هایی از این سخنرانی یا به قول عمویی «جمع بندی» تاریخ حزب توده در پایان بخش سوم شوهای تلویزیونی اشاره می کنم: «تاریخچه‌ای که در برابر شما ورق خورد کارنامه حزبی است که به اعتراف پایه گذاران و رهبرانش از بدو تأسیس مورد حمایت و پشتیبانی اتحاد شوروی بود... اين کارنامه که در واقع طومار سیاهی از خیانت‌ها و پشت پا زدن به منافع مردم و کشور است. همواره وارونه جلوه داده شده است.هر وقت از تاریخچه و گذشته حزب سخنی به میان آمده. سیلی از مقالات و جملات فریبنده در تلاش برای تطهیر آن در نشریات و تبلیغات حزب جاری شده است.» و در انتهای این پیام برای بقیه توده ای های دستگیر نشده: «این پیام به ویژه برای آن دسته از اعضا و هواداران که هنوز شلاق واقعیات را بر چهره خود حس نکرده‌اند و همچنان در رویای بی‌اساس گذشته به سر می‌برند سخت عبرت‌انگیز است. این پیام به گویاترین وجه آینده آنها را توضیح می‌دهد. از سرنوشتی که در انتظار آنهاست برحذرشان می‌دارد و در کمال صداقت. خطراتی که آنها را تهدید می‌کند با زگو می‌کند... تا دیر نشده بر کجرویها فاثّق آیید و به سروصداها و ورق پاره‌هایی که بیراهه را توصیه می‌کنند وقعی نگذارید! ... همگام با شرکت‌کنندگان این مصاحبه، نظری صادقانه و نقادانه به گذشته خود و گذشته حزب بیافکنید تا مسیر راه آینده را هموار کنید! شما نیز چون ما با امید به رأفت امام به آینده و به وظایفتان در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی ایران چشم بدوزید!»

عمویی بعد از آزادی از زندان

آزادی شمار بسیار معدودی از رهبران حزب توده از جمله علی عمویی نیز حاوی مسایل جالبی است. اگر کیانوری و طبری در خانه های تحت نظارت اطلاعات سپاه نگاه داری می شدند آقای عمویی، پرتوی، شهبازی و چند نفر دیگر که الان اسامی شان را به خاطر ندارم به سر خانه و زندگی شان برگشتند!

بخش مهمی از فعالیت علی عمویی پس از زندان را نیز باید در قهرمان سازی های دروغین از خود (در مصاحبه های مختلف و کتاب «دٌرد زمانه» درباره زندانش در دوران شاه که شامل یک عده مدعیات واهی است) و فعالیت هوشیارانه در راستای ایجاد سردرگمی و گسست در صفوف چپ ایران ارزیابی کرد. یکی از مهمترین فعالیت های عمویی در این دوران را باید کار آگاهانه: سکوت، دفاع و یا توجیه فعالیت افرادی دانست که مأموران افشاء شده جمهوری اسلامی بودند. به عنوان نمونه مهدی پرتوی در طی سالهای پیش از مرگش در مصاحبه های مختلف با ارگان های سپاه انواع و اقسام تهمت ها و دروغ ها را درباره حزب تودهٔ‌ ایران بیان کرد و آقای عمویی با این همه «شجاعت» و «جسارت»‌ یکبارهم ایرادی به دروغ پردازی های پرتوی نگرفت. این امر در مورد مزدور دیگر رژیم شهبازی هم که بخش عمده «خاطرات کیانوری» را نوشته و ویراستاری کرده است و همچنین نگارنده «کژ راهه» هم هست نیز صادق است.

علی عمویی همچنین در دفاع از علی خدایی و هوشنگ اسدی نیز سنگ تمام گذاشته است. نگارنده به یاد دارد که وقتی خانم آذر معتمدی (همسر جوانشیر) در مصاحبه ای گفت که جوانشیر به او گفته است که علی خدایی را در زندان دیده است، آقای عمویی در دفاع از علی خدایی و با متهم کردن خانم آذر معتمدی به «خصومت» و با توهین مدعی شد «آن خانم، خانم بسیار ساده ای است!» و چون به ادعای عمویی او از سال ۶۴ به این طرف با جوانشیر برای مدتی هم زندان بوده است و جوانشیر هم هیچ اشاره ای به این موضوع نکرده است پس این مسئله نمی‌تواند صحت داشته باشد. برای نگارنده و خیلی از کسانی که این مدعیات عمویی را ملاحظه می کردند روشن نبود که چگونه یک پیغام رسانی کوچک از یک زندانی به بیرون نیازمند داشتن تخصص در سطح کارشناسی و گذراندن دوره های آموزشی سیاسی است وگرنه پیغام نمی تواند درست منتقل شود؟

البته از نکات جالب اینکه هوشنگ اسدی در کتابش با عنوان «نامه ای به شکنجه گرانم» اشاره می کند که علی خدایی در زندان بوده است و چون رژیم او را نمی شناخته او را ول می کنند و او هم فرار می کند. موضوع مهمی که خدایی در کتاب خاطراتش بکلی فراموش کرده و در آنجا ناچار شده از طریق قصه بافی در مورد «خودکشی کذایی اش» خروجش را از ایران توضیح بدهد.

عمویی در همین مصاحبه تلاش های مشخصی را برای تطهیر اسدی نیز انجام می دهد و اشاره ای هم نمی کند که الان مدتهاست روشن شده است که هوشنگ اسدی همکار نزدیک دستگاه های اطلاعاتی رژیم بوده و هست. عمویی می گوید: «در‌واقع این حرف را در دهانش گذاشتند. به هوشنگ اسدی بیچاره گفتند، تو که می‌گویی قراره کودتا بکنند، تفنگ‌تان، اسلحه‌تان کجا بود؟ گفت مثلاً فلان باغ. یک باغ که سیزده‌بدر رفقا رفته بودند و آنجا متعلق به خانواده یکی از رفقا بود. اسدی را آن باغ آوردند، زیر یک درخت نشاندند و شروع به کندن جاهای مختلف کردند، چیزی پیدا نشد.»

موخره

باید حرف را روشن زد. دستگاه های اطلاعاتی رژیم علی عمویی را برای همین تیپ کارها حفظ کرده اند. از صحنه گردانی شوهای تلویزیونی، صدور فرمان انحلال حزب و دستور به توده ای ها که خود را به ارگان های امنیتی معرفی کنند (که متاسفانه شماری از روی باور کور به رهبری حزب اینکار را کردند) تا آزادی از زندان و فعالیت های علنی در راستای قهرمان سازی های کذب و کمک به برنامه هایی که در انتها ماهیت چپ و حزب توده را زیر سئوال می برد (درست مثل کاری که فرخ نگهدار در تماس نزدیک با عمویی در مورد فدائیان انجام داد).

بازی با احساسات خدشه دار شده توده ای ها و برخوردهای سادلوحانه که «انشالله گربه است» از حربه های مهمی بوده است که شکنجه گران و دستگاه های اطلاعاتی حکومت از آن استفاده بهینه را کرده اند. ما در آن دوران سخت سالهای ۶۰ و ۶۱ در حالی که فعالیت ها و تماس های روزانه مان با مردم به ما می گفت که اوضاع چقدر سخت و خطرناک است، در پاسخ انتقادات مان می گفتند نگران نباشید فلانی با رفسنجانی در ارتباط نزدیک است و او مرتبا «تحلیل هفتگی»‌ می خواند و در مورد فشارها و حملات هم «امام» سکوت کرده که او را متهم به «توده ای بودن» نکنند. افسوس که چگونه خام بودیم و این فاجعه را ندیدیم. برای ما که امروز هم در کف میدان اوضاع را از نزدیک می بینیم روشن است که حکومت وضعیت بسیار متزلزلی دارد و به قولی اوضاع شبیه است به دوران شکست در جنگ با عراق و قبول صلح از جانب خمینی و دست و پا زدن به هر قیمتی برای حفظ خود و از اینرو اصلا تعجب انگیز نیست که فعالیت های دستگاه های امنیتی حکومت برای کنترل مخالفان و محدود و خنثی کردن تأثیر آنها در جامعه تشدید شود. بعضی از دوستان توده ایم همچنان خوشبینانه امیدوارند که این یکی هم «انشالله گربه باشد» ولی تجربه گذشته واقعیت دیگری را نشان می دهد.

مصاحبه علی عمویی با سایت «ده مهر» و بازتاب محدود آن در یکی دو سایت دیگر نگارنده را به یاد این ضرب المثل انداخت که «نه بر مرده بر زنده باید گریست»!