عصر نو
www.asre-nou.net

ساختار سازمانی قادر است بخش بزرگی از مجموعه نیروهای چپ رادیکال و سوسیالیست را زیر یک چتر سازمانی گرد آورد؟

بخش اول
Sun 28 06 2020

اسماعیل سپهر

طنین گفتمان چپ در ایران امروز فراز دوباره ای یافته است. در محیط های دانشگاهی و در دایره ای وسیع تر، در محیط های روشنفکری و تا حدودی محیط های کارگری، طنین گفتمان چپ، به روشنی به گوش می رسد. قدرت یابی و بسط گفتمان چپ، اما در عرصه سازمان یابی متاسفانه با تلاش های در خوری برای هم گرایی و وحدت سازمانی همراه نیست. در این میان، تا آنجا که به وضعیت نیروهای موجود در اردوگاه چپ رادیکال مربوط می شود، تشتت فکری فراوان، رخوت نظری و ناتوانی در نقد جدی و همه جانبه ضعف ها و تناقضات دستگاه فکری کهنه و قدیمی و همچنین غلظت تمایلات فرقه گرایانه و قدرت خواهانه بسیار، تصویر امیدوار کننده ای از افق هرگونه هم گرایی جدی در راستای ایجاد یک تشکل بزرگ سوسیالیستی، به نمایش نمی گذارد.

مسلما بالندگی و چابکی نظری بیشتر، فرقه گرایی و تشتت فکری کمتر و مهمتر از آن وجود بستری برای فعالیت سیاسی آزاد در ایران می توانست تحقق رویای شکل دادن به اتحاد بزرگ نیروهای متعلق به اردوگاه چپ رادیکال را سرعت و آسانی بسیار ببخشد. اما برغم همه مشکلات و معضلاتی که فرا روی چپ رادیکال قرار دارد، بنظر می رسد که ظهور برخی تغییرات مهم نظری در دیدگاه بخش بزرگی از نیروهای چپ رادیکال، در کنار تغییرات مربوط به معادلات سیاسی – طبقاتی در ایران امروز و تغییرات مربوط به جابجایی نسلی در بین فعالین و کنش گران چپ رادیکال، از جهاتی شرایط مناسب تری برای دست یابی به اشکالی از هم گرایی و وحدت فراهم آورده باشد.

در این زمینه، مهمترین پرسش به عمق و گستره اختلافات سیاسی - نظری نیروهای چپ رادیکال مربوط می شود. آیا با وجود عمق و گستره اختلافات سیاسی - نظری کنونی در بین نیروها و فعالین چپ رادیکال، امکان ایجاد شکلی از بلوک سوسیالیستی در بین بخش بزرگی از نیروهای چپ رادیکال، سخت خوشبینانه نیست؟ این پرسش بطور عینی ما را به پرسش مهم دیگری رهنمون می سازد؟ چه ساختار سازمانی قادر است بخش بزرگی از مجموعه نیروهای چپ رادیکال و سوسیالیست را - با عمق و گستره اختلافات سیاسی و نظری موجود در بین آنها - زیر یک چتر سازمانی گرد آورد؟ در چهارچوب دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، یعنی دستگاه فکری معطوف به کسب قدرت دولتی توسط حزب کارگری، مسلما امکان ایجاد اتحاد نوع حزبی بین نیروهایی با تفاوت و تخالف آشکار در نظرگاه های سیاسی – ایدئولوژیک، سخت غیر قابل تصور است. دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، حزبی مبتنی بر سانترالیسم دمکراتیک، حزبی چابک، حزبی برخوردار از رهبری مقتدر، حزبی مبتنی بر اطاعت نهادها و نیروهای پائینی از نهادهای بالا دستی و حزبی آماده به اقدام و مهیا برای کسب قدرت دولتی در طوفان انقلاب را، الگوی مطلوب حزبی خود می یابد. به این اعتبار، در چهارچوب دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، با حرکت از نیازها و الزامات کسب قدرت دولتی توسط حزب، هر سطحی از اختلافات سیاسی – نظری که امکان وجود یک رهبری مقتدر، چابک و هماهنگ را از حزب سلب و آمادگی نظری – عملی لازم برای کسب قدرت دولتی توسط حزب در موقعیت مقتضی را امکان ناپذیر و یا سخت و دشوار سازد، آشکارا در تعارض با کارکرد موفقیت آمیز حزب درک می شود.

همه احزاب متعارف، برخورداری از رهبری مقتدر و نظم و انتظام تشکیلاتی معطوف به حفظ اقتدار نهاد های رهبری را، شرط دست یابی به قدرت و تحقق اهداف حزب قلمداد می کنند. احزاب و گروه های سیاسی متعلق به چپ رادیکال سنتی، اما از آنجا که کسب قدرت دولتی را از طریق براندازی ساختار قدرت سیاسی، در کوران یک انقلاب و در مقابله با طیف گسترده و قدرتمندی از نیروهای سیاسی مخالف ( در برابر احزاب بورژوایی و احزاب رفرمیست که غالبا در چهارچوب ساختار سیاسی حاکم برای کسب قدرت دولتی تلاش می ورزند ) پی می جویند، خود را نیازمند نظم و انتظام بیشتر و مستحکم تری می یابند. چنین نظم و انتظام تشکیلاتی که گاه به نظم و انتظام نظامی نزدیک می شود، بی تردید حجم قابل توجهی از اختلافات سیاسی – نظری را بر نمی تابد.

در سایر احزاب و گروه های سیاسی و حتی در احزاب چپ رفرمیست، ظهور اختلافات سیاسی – نظری جدی، از جهات مختلف به تضعیف قدرت سیاسی حزب راه می برد. با اینهمه، به دلا یل مختلف ظرفیت احزاب و گروه های سیاسی متعلق به چپ رادیکال برای تحمل اختلافات سیاسی – نظری در چهارچوب سازمان واحد، بسی محدود و ناچیز تر است. جدای از عوامل مربوط به شرایط مشخص زمانی و مکانی، همچون فعالیت در شرایط سخت سرکوب سیاسی، عوامل نسبتا ثابت دیگری، نیروهای سیاسی متعلق به چپ رادیکال را، به کم تحملی در پذیرش اختلافات سیاسی – نظری جدی در سازمان سیاسی واحد سوق می دهد. تا آنجا که به این نیروها مربوط می شود، فشار سیاسی علیه آنها تنها به سرکوب سیاسی آشکار و به محدودیت های مربوط به دسترسی به امکانات و وسایل لازم برای بسط فعالیت سیاسی متوقف نمی شود. احزاب و گروه های چپ رادیکال، بدلیل محدودیت ها و محذوریت های راهبردی خود – یعنی تعقیب اهداف و آماج های رادیکال خود در چهارچوب کسب قدرت دولتی توسط حزب - در همه حال و بشکل دائمی، زیر فشار سنگین نیروی سرکوب قدرت نرم، درونی و جادویی نظام سیاسی – اقتصادی حاکم قرار دارند. این قدرت نرم و جادویی - که از قضا با وجود درجه هر بیشتری از دمکراسی لیبرال از قدرت و کوبنده گی بیشتری برخوردار می شود – مدام چپ رادیکال را برای تعدیل و کنار نهادن رادیکالیسم خود، زیر ضرب و فشار، به تقویت موضع دفاعی خود فرمان می دهد.

برای نیرویی که هدف خود را درهم شکستن ساختار نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی حاکم قرار داده است، بهره گیری از هر سطحی از فعالیت قانونی و مبارزه برای هر سطحی از رفرم و اصلاح در چهارچوب نظام حاکم، موقعیت دشوار و تناقض آمیزی را رقم می زند. هر شکلی از فعالیت سیاسی زیر نظم و انتظام قانونی نظام حاکم و هر شکلی از مبارزه برای تحقق رفرم و اصلاح، با شکلی از مشروعیت بخشی به محیط قدرت ورزی سیاسی مجاز و مطلوب نظام حاکم و با قرار گرفتن در شعاع میدان مغناطیسی ساختار قدرت همراه خواهد بود. امری که بمثابه شکلی از قدرت نرم و در هیئت یک نیروی جادویی، رادیکالیسم و انقلابی گری چپ رادیکال را – چه آنگاه که با اجتناب از شرکت در برخی از صحنه های مهم میدان هماوردی قدرتی مطلوب بورژوازی، به تبعات انزوا طلبانه آن و به اثربخشی شکلی از کارکرد این قدرت نرم تن می سپارد و چه آنگاه که با تمکین به بازی در چنین میدانی، در عمل خود را در معرض اثر بخشی شکل دیگری از کارکرد این قدرت نرم و جادویی قرار می دهد - از درون و بیرون به چالش می کشد و آنرا به هول و هراس دائمی دچار می سازد. همین چالش است که چپ رادیکال را بشکل کم و بیش دائمی نسبت به خطر انحراف و استحاله سیاسی – نظری مشکوک، مضطرب و نگران می سازد و آنرا به ایجاد برج و بارویی بزرگ از عناصر و مؤلفه های هویتی - ایدئولوژیک و به تعیین خط قرمز های ریز و درشت بسیار ناگزیر می سازد. همین چالش دائمی است که خود را در هیئت نگرانی نسبت به خطر نفوذ ایدئولوژی بورژوایی و تهاجم رفرمیسم ظاهر می سازد و راه مقابله با چنین خطری را فزونی بخشیدن به ثقل و سنگینی ایدئولوژی و بر کشیدن خط و مرزهای دوست و دشمنانه جدید نشان می دهد. چنین چالش و هول و هراسی، نه تنها طیف های مختلف چپ رادیکال سنتی را از تلاش برای هرگونه هم گرایی جدی و وحدت نوع حزبی با دیگران باز می دارد، که خود در نقش یک عامل مهم و اساسی، کم و بیش همه طیف های چپ رادیکال سنتی را در معرض ظهور و تجربه انشعابات زنجیره ای قرار می دهد.

ویژگی های اساسی دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، از جنبه مهم دیگری نیز ظرفیت طیف های مختلف این گرایش برای هم گرایی و وحدت نوع حزبی، و اساسا تحمل دگر اندیشی سیاسی – نظری در چهارچوب یک سازمان واحد را، با محدودیت مواجه می سازد. احزاب و گروه های سیاسی متعلق به چپ رادیکال، حتی اگر بدلیل آماج های رادیکال و براندازانه خود تحت سرکوب سیاسی شدید قرار نداشته باشند – و به این اعتبار ایثار گری و از خود گذشتگی بسیار، شرط هرگونه فعالیت سیاسی جدی در آنها نباشد - سخت به آرمان گرایی و تشویق اعضاء و فعالین خود به از خود گذشتگی و قرار دادن فعالیت های سیاسی – مبارزاتی در کانون زندگی خود، گرایش دارند. امری که با وجود همه سختی ها و محدودیت های متناظر با هر شکلی از سیاست ورزی و کنش گری چپ رادیکال، هم اجتناب ناپذیر و هم قابل درک است. در عمل، اما متاسفانه فرهنگ ایثار گری و از خود گذشتگی، در ظرف سازمانی که بر مدار تمرکز قدرتی و اهداف قدرت طلبانه سامان یافته است، از جهات معین به بسترسازی برای ظهور بدترین اشکال انحصار قدرتی، کیش شخصیت و نقش آفرینی بارز منافع قدرتی در بروز دوست و دشمنی های سیاسی و سازمانی راه می سپارد.

در احزاب و گروه های چپ رادیکال، مبارزات و از خود گذشتگی های انقلابی، رهبران حزبی را لباسی از قداست و کیش شخصیت می پوشد و امکان لگام زدن به قدرت ورزی انحصاری آنها را – حتی به فرض پذیرش و کارکرد رسمی و اسمی دمکراسی تشکیلاتی – در عمل بسی بیش از احزاب و گروه های سیاسی دیگر، سخت و مشکل می سازد. امری که کارکرد منافع قدرتی رهبران حزبی را، در کم و بیش همه جریانات متعلق به چپ رادیکال ( و نه فقط در جریانات متعلق به چپ رادیکال در ایران و کشورهای جهان سوم، که در کشورهای غربی نیز) به عامل مهمی در کم تحملی دگر اندیشی و دگر اندیشان و وقوع انشعابات زنجیره ای و به عاملی مهم در ناکامی تلاش ها برای ایجاد هم گرایی و وحدت بین این احزاب و گروه های متعلق به چپ رادیکال، تبدیل می کند.

با همه آنچه تاکنون گفته شد، می توان گفت که در چهارچوب دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، یعنی در چهارچوب دستگاه فکری که کسب قدرت دولتی توسط حزب را در کانون اهداف و آماج های خود دارد، ظرفیت تحمل هرگونه دگراندیشی، ناچیز و کم مقدار و امکان گرد آوردن بخش بزرگی از نیروهای چپ رادیکال زیر یک سقف سازمانی، اگر نه غیر ممکن، که سخت ضعیف و خوش بینانه است. سرنوشت چپ رادیکال، بمثابه نیروی پیشگام مبارزه برای براندازی سرمایه داری و ایجاد سوسیالیسم، اما ضرورتن مقید به افق، ظرفیت تاریخی و محدودیت های دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی نیست. اکنون، مدتهاست که با آشکار شدن محدودیت ها، ناکارآمدی ها و تناقضات ذاتی دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی، افق سیاسی – نظری نوینی فرا روی چپ رادیکال گشوده شده است. افقی که از تَرک های دیوار بلند و قطور جدایی منافع حزبی از منافع عمومی طبقاتی رخ نمایانده است. افقی که در کانون آن، وداع با الگوی حزب – دولت و کنار نهادن نقشه راه معطوف به کسب قدرت دولتی توسط حزب نقش بسته است. افقی که شکل گیری دستگاه فکری نوینی را نوید می دهد؛ دستگاه فکری نوینی که نه کسب قدرت دولتی توسط حزب، نه باز تولید نابرابری قدرتی در یک شکل نوین، نه ایجاد شکل دیگری از انحصار گرایی قدرت سیاسی، نه ایجاد شکل دیگری از استبداد سیاسی و توتالیتریسم و نه ایجاد شکل دیگری از حاکمیت نخبگان، که تلاش و مبارزه برای برابر سازی هر چه بیشتر تجربه قدرت ورزی سیاسی، که مبارزه برای برپایی دمکراسی مشارکتی، دولت نوع شورایی و سوسیالیسم نوع مشارکتی را در کانون خود دارد.

در این دستگاه فکری نوین، اگرچه بخش مهمی از مؤلفه های هویتی چپ رادیکال سنتی و بویژه مؤلفه های مربوط به ضرورت مبارزه برای براندازی دولت بورژوایی و روابط سرمایه داری و مبارزه برای ایجاد سوسیالیسم همچنان به قوت خود پابرجا ست، اما با قرار گرفتن خواست ایجاد دمکراسی مشارکتی، دولت نوع شورایی و سوسیالیسم مشارکتی در تارک این دستگاه فکری، ما در اساس با دستگاه فکری کیفن متفاوتی مواجه ایم. دستگاه فکری نوینی که مبارزه برای لغو استثمار و مقابله با نابرابری در ثروت را به موازات مقابله با انحصار قدرتی و نابرابری در تجربه قدرت ورزی - و در کانون آن تجربه قدرت ورزی سیاسی – به پیش می برد؛ دستگاه فکری نوینی که سوسیالیسم را بر متن وجود شکل فربه ای از دمکراسی و حدود هر چه فراخ تری از آزادی طلب می کند؛ دستگاه فکری نوینی که هدف مقدم خود را نه با کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب، که با ایجاد و بسط نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای در کوی و کارخانه و در تمام عرصه های عمومی مربوط به زندگی اجتماعی به تصویر می کشد.

در این دستگاه فکری نوین، اگرچه ایجاد و بسط نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای و عمومی کردن قدرت ورزی سیاسی از طریق فرا رویی این نهادها به استوانه های اصلی قدرت دولتی – در برابر تلاش های معطوف به کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب و تصاحب انحصاری قدرت توسط رهبران حزبی – هدف مقدم است، اما ضرورت وجود شکلی از سازمان حزبی به هیچ وجه مورد انکار نیست. مبارزه برای سوسیالیسم مشارکتی، دمکراسی مشارکتی و دولت نوع شورایی، چه پیش هنگام و تا براندازی دولت بورژوایی و چه پس هنگام در آستانه در هم شکستن ماشین دولت بورژوایی و ایجاد ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی نوین، بدون در دست داشتن یک نقشه راه روشن، بدون برنامه و در فقدان شکلی کارآمد از مدیریت کنش مبارزاتی جمعی، مسلما به پیروزی راه نخواهد برد. این همه وجود شکلی از سازمان و تشکیلات سیاسی برای سازماندهی جنبش پیشروان کارگری و نیروهای مدافع سوسیالیسم را اجتناب ناپذیر و غیر قابل چشم پوشی می سازد. بنابراین، برخلاف نگاه گرایشات آنارشیستی، با حرکت از نیازها و الزامات مبارزه برای سوسیالیسم و دمکراسی مشارکتی و دولت متناظر با اینچنین ساختاری، یعنی دولت نوع شورایی، ترسیم ضرورت وجودی و مشخصه های اساسی شکلی از یک سازمان حزبی نوین، جایگاه برجسته ای در این دستگاه فکری نوین اشغال می کند.

این سازمان حزبی، اما کسب قدرت دولتی را نه برای خود، که برای نهادهای قدرتی توده ای مردمان می خواهد. چه اینکه هر تلاشی برای کسب قدرت دولتی توسط حزب و رهبران حزبی، در عمل جز به ایجاد نگاه ابزاری به کارگران و زحمتکشان و نهادهای خود ویژه آنها، جز به مسخ و به حاشیه بردن قدرت نهادهای توده ای طبقه، جز به ظهور شکل دیگری از سلب قدرت وسیع از کارگران و زحمتکشان، جز به برآمد شکل دیگری از انحصار قدرت سیاسی و ظهور شکل دیگری از حکومت نخبگان در فردای انقلاب و نهایتا جز به شکست پروژه ایجاد ساختمان سوسیالیسم راه نخواهد برد. با حرکت از نیازها و الزامات ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی، در حقیقت خواست کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب آشکارا و بشکل ماهوی در ناسازگاری و تضاد با الزامات مبارزه برای آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم ظاهر می شود. امری که بازسازی دستگاه فکری چپ رادیکال در راستای حذف ضرورت کسب قدرت دولتی توسط حزب و در مسیر زدایش تمام آثار و تبعات پایبندی به این اصل را، به رسالت درنگ ناپذیر نیروهای چپ رادیکال تبدیل می سازد.

حذف آماج تسخیر قدرت دولتی توسط حزب از دستگاه فکری چپ رادیکال، به چنان تغییر بنیادی و همه جانبه ای در مؤلفه های بنیادی دستگاه اندیشه گی مدافعین رادیکال سوسیالیسم راه خواهد برد، که در اساس ما را در برابر یک نقشه راه نوین و در مقابل خطوط راهبردی و مبانی تاکتیکی کاملا متفاوتی قرار خواهد داد. در این راستا، در ارتباط با شکل سازمان حزبی و مبانی نظری ناظر بر مشخصه های اساسی چنین شکل سازمان حزبی نیز، ما با امکان خلق ظرفیت های سازمانی نوینی مواجه خواهیم بود. شکل سازمان حزبی که آماج کسب قدرت دولتی توسط حزب و ایجاد شکلی از حزب – دولت را هدف خود نداشته باشد راهگشای ظهور کیفیت متفاوتی از راهبرد ها و راهکارها، نوع کیفن متفاوتی از کنش گری سیاسی و سیاست ورزی و نوع بدیعی از ساختار سازمانی خواهد بود. اینچنین حزبی با الهام از مشخصه های نهادهای شورایی، در ساختار، در فرهنگ سیاسی و در نوع سیاست ورزی، طرح دیگری در خواهد انداخت و با بخش های مختلف جنبش کارگران در یگانگی و سازگاری ذاتی ظاهر خواهد شد. این حزب اگرچه همچنان رگه های برجسته ای از عناصر حزبیت را در خود به نمایش خواهد گذارد، اما در مسیر تعریف منافع ویژه برای خود و در مقام اعمال سلطه بر بخش های مختلف جنبش کارگری قرار نخواهد گرفت. این حزب به سایر بخش های جنبش مبارزاتی کارگران و زحمتکشان نگاه ابزاری نخواهد داشت؛ در برابر آنها مدعی مالکیت انحصاری بر حقیقت نخواهد شد؛ به آنها بمثابه ظرف گسترش حوزه قدرت خود نگاه نخواهد کرد؛ نیروی زندگی و بالندگی این نهادها را با دمیدن در آتش دشمنی ها و تشویق و تشجیع جدا سری و انشعاب به محاق نخواهد برد و ظرفیت دمکراتیک آنها را در پای اهداف قدرتی و فرقه ای خود قربانی نخواهد کرد. این حزب در عوض در راستای شکوفایی نیروی بالندگی و بسط ظرفیت دمکراتیک نهادها و سازمان های مختلف متعلق به کارگران و زحمتکشان توجه و تمرکز خود را به عمومی و برابر کردن هر چه بیشتر فرصت قدرت ورزی در این نهادها و سازمانها و لگام زدن به همه اشکال قدرت ورزی انحصاری معطوف خواهد کرد. این حزب، حزبی از نوع طراز نوین، حزبی به معنای واقعی در خدمت کارگران و زحمتکشان و حزبی در سازگاری ذاتی با الزامات و نیازهای شکوفایی، بالندگی و اعتلاء بخش های مختلف جنبش طبقاتی کارگران و زحمتکشان خواهد بود؛ این حزب، نه حزبی قدرتی ( همچون همه احزاب متعارف ) که حزبی از نوع حزب جنبشی خواهد بود.

حزب جنبشی، اگرچه با کنار نهادن آماج تسخیر و حفظ قدرت دولتی توسط حزب، از مهمترین مشخصه احزاب و گروه های سیاسی تا کنونی چپ و سوسیالیست ( و اساسا همه اشکال متعارف حزبیت ) فاصله خواهد گرفت، اما در پهنای افق، در داشتن سودای تغییر کلیت جامعه، در تلاش برای سازماندهی و پیروزی انقلاب سوسیالیستی، در نقش آفرینی در همه صحنه های معادلات سیاسی - قدرتی، در اصرار و ابرام بر ایجاد دولتی سازگار با ایده آل های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود، در داشتن طرح و نقشه، راهبرد و راهکار برای دست یابی به اهداف کوتاه مدت و درازمدت خود، در حضور فعال در جنبش های مبارزاتی مختلف و در ایجاد پیوند بین حلقه های گسسته جنبش های مبارزاتی مختلف، در چهارچوب کارکرد عمومی حزب عمل خواهد کرد. با اینهمه، حزب جنبشی، با کنار نهادن آماج کسب قدرت دولتی توسط حزب، از داشتن هرگونه منافع ویژه در برابر منافع عمومی کارگران و زحمتکشان عاری خواهد شد و تنها مزیت خود در برابر بخش های مختلف جنبش کارگران و زحمتکشان را، در نمایندگی منافع عمومی این جنبش، در درک واقع بینانه مسیر و نتایج مبارزات آن و در پیگیری قاطع و خلل ناپذیر اهداف این جنبش خواهد یافت.
یکی از مشخصه های بارز حزب جنبشی، به ظرفیت آن برای تحمل حدود دگر اندیشی در درون خود و به ظرفیت آن برای ایجاد سقف سازمانی بزرگ و کارآمدی برای گرد آوردن، هماهنگی و مدیریت کنش جمعی مدافعین براندازی رادیکال سرمایه داری و ایجاد سوسیالیسم مربوط می شود. حزب جنبشی هدف مقدم خود را بیش و پیش از هر چیز با تلاش و مبارزه برای ایجاد و بسط نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای و اعتلاء جنبش شورایی تعریف می کند. این هدف، اما از طریق حضور قدرتمند و پیروزمندانه در میدان سیاست ورزی متعارف، یعنی میدان قدرت ورزی سیاسی معطوف به حفظ حاکمیت نخبگان و میدان هماوردی و قدرت ورزی نخبگان و گروه های نخبه محور - و در اساس احزاب و گروهای سیاسی - برای چنگ انداختن بر ارکان قدرت دولتی، میسر نمی شود. این هدف گشودن میدان قدرت ورزی سیاسی نوینی را طلب می کند؛ میدان قدرت ورزی نوینی که بر عمومی و برابر تر شدن هر چه بیشتر فرصت قدرت ورزی سیاسی و بر مهار قدرت ورزی انحصاری نخبگان راه بگشاید. میدان قدرت ورزی نوینی که دایره قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای را به عرصه اصلی سیاست ورزی مبدل کند و موقعیت میدان رقابت و هماوردی گروه های نخبه محور و احزاب و گروه های سیاسی برای کسب قدرت دولتی را تضعیف و به حاشیه براند.

با حرکت از الزامات و نیازهای ایجاد و بسط میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی، حزب جنبشی طبیعتن تکلیفی برای حضور فعال و همیشگی در میدان هماوردی قدرتی مدعیان کسب قدرت دولتی و تمکین به الزامات پیروزی در چنین میدانی به عهده نخواهد داشت. حضور و فعالیت حزب جنبشی در میدان رقابت و هماوردی احزاب و گروه های سیاسی، از جنس حضور احزاب و گروه های سیاسی دیگر در این میدان نیست. حزب جنبشی برای تصاحب قدرت دولتی و بالا رفتن از پلکان قدرت، در این میدان حضور نمی یابد. حضور حزب جنبشی در این میدان قدرت ورزی، به تضعیف پایه ها و کاستن از گستره نفوذ این میدان و جستجوی راه های بسط میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی معطوف است. حزب جنبشی از اهمیت نقش قدرت دولتی و تلاش و مبارزه برای درهم شکستن آن غافل نخواهد شد. با اینهمه، سرنگونی دولت بورژوایی را نه از طریق حضور حرفه ای در میدان قدرت ورزی نخبگان و گروه های نخبه محور و نه با تمکین به الزامات بازی پیروزمند در این میدان، که از مسیر تلاش برای انتقال مرکز ثقل قدرت سیاسی به میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی و از طریق تسخیر دستگاه دولتی توسط این نهادها تعقیب می کند.

نوع نگاه و نزدیکی ویژه حزب جنبشی به قدرت سیاسی، چه در تعریف مبانی نظری و چه در ساختار، تمایز ویژه ای به این حزب نوین خواهد بخشید. نیازها و الزامات بازی در میدان رقابت نخبگان و گروه های نخبه محور برای کسب قدرت دولتی، محرک این حزب در تلاش برای برخورداری از اقتدار سیاسی – ایدئولوژیک و در تلاش برای نمایش پشتیبانی قاطع نیروهای حزبی از مواضع سیاسی – ایدئولوژیک رهبری حزب نخواهد بود. در این حزب، طرح و برنامه حزبی و مفاد و بندهای ناظر بر سیاست های حزب در مقام سکّاندار قدرت دولتی، پرچم هویتی و مبنای عضویت حزبی نخواهد بود. حزب جنبشی در عین حال، در برزخ بازی در میدان قدرت ورزی مطلوب بورژوازی و ایستادگی بر اصولیت های رادیکال و سوسیالیستی، خود را زیر آوار قدرت نرم و جادویی دستگاه قدرتی – ایدئولوژیک بورژوازی ناتوان و شکننده نخواهد یافت. حزب جنبشی نگران و مضطرب از نفوذ ایدئولوژی بورژوایی در صفوف حزب، به بنای برج و بارویی عظیم از اصول و ارزشهای ایدئولوژیک و دوست و دشمنانه پناه نخواهد برد.
مبانی سیاسی – ایدئولوژیک حزب جنبشی، بمثابه یک حزب رادیکال سوسیالیستی، به چند بند کلی – و البته بنیادین، هویت بخش و شفاف – محدود خواهد بود؛ عزم جزم در مبارزه برای براندازی تمام و کمال دولت بورژوایی و نظام سرمایه داری و باورمندی به مبارزه برای ایجاد دمکراسی نوع مشارکتی، دولت نوع شورایی و سوسیالیسم نوع مشارکتی. بدیهی است که بر اساس همین چند اصل بنیادین، نه تنها همه مدافعین رنگارنگ نظام سرمایه داری که بخش بزرگی از مدافعین سوسیالیسم نیز جایی در درون حزب جنبشی نخواهند داشت. این حزب نه ظرف سازمانی مناسبی برای رفرمیست سوسیالیست ها و مدافعین حرکت گام به گام بسوی سوسیالیسم است و نه ظرف سازمانی مناسبی برای رادیکال سوسیالیست هایی که الگوی مطلوب سوسیالیستی خود را از طریق کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب تعقیب می کنند. این حزب، در حقیقت تنها ظرف سازمانی بخشی از مدافعین پیگیر سوسیالیسم است؛ بخشی که با آرزوی تسخیر و حفظ قدرت دولتی توسط حزب، با همه الگوهای حزب – دولت، با همه اشکال حاکمیت نخبگان وداع کرده و ایجاد شکلی کارآمد و پیروزمند از سوسیالیسم را، از مسیر استقرار دمکراسی مشارکتی و ایجاد دولت نوع شورایی طلب می کند.

با اینهمه، حزب جنبشی را باید ظرف بدیع و بی بدیلی برای گرد هم آوردن بخش بسیار بزرگی از مدافعین سوسیالیسم یافت. در این حزب نه سیاهه بلند بالایی از اصول ایدئولوژیک و خط قرمز های نوشته و نانوشته، که قبول چند اصل بنیادین پیش گفته - و نه طرح و برنامه و جزئیات معطوف به سیاست گذاری های مربوط به حوزه های مختلف زندگی اجتماعی - شرط عضویت خواهد بود. با حرکت از این اصول چندگانه که به مرزبندی های طبقاتی و الگوی سوسیالیستی ویژه ای اشاره دارد و در قالب مبانی برنامه ای قابل تعریف است، حزب جنبشی در قامت یک حزب حقیقتن سیاسی – طبقاتی ظاهر خواهد شد. حزبی که هویت خود را به اصول اعتقادی و مواضع ایدئولوژیک مربوط به گستره ای از موضوعات مختلف گره نمی زند. حزبی که با پیش گذاردن اصول اعتقادی ویژه و ابداع و ایجاد دوست و دشمنی های فرقه ای، صفوف طبقاتی کارگران و زحمتکشان را از هم نمی شکافد. حزبی که دَرِ آن، بروی رادیکال سوسیالیست های خدا باور همان قدر باز است که بروی ماتریالیست ها و خدا ناباوران. حزبی که در چهارچوب اصول چند گانه هویتی خود – اصولی که ترسیم بخش مبانی برنامه ای این حزب تلقی می شوند – وجود گرایش های سیاسی – نظری مختلف در درون خود را مجاز می دارد و ظرف بی بدیلی برای تعامل سازنده و کارساز این گرایشات فراهم می آورد. حزبی که در آن سایه ایدئولوژی کم رنگ است و در آن هر اختلاف سیاسی - نظری کوچک و بزرگ، به راحتی به دستمایه ایجاد صف کشی های دوست و دشمنانه و جدا سری های جدید تبدیل نمی شود. حزبی که رادیکالیسم خود را نه در خزیدن به حاشیه انزوا و ساخت سپر و سنگر از سیاهه ایی از اصول و مواضع ایدئولوژیک، که با حضور پیشگام و فعال در میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی، از گزند قدرت نرم و جادویی دستگاه ایدئولوژیک بورژوازی در امان می دارد.

Ismailsepehr@yahoo.com