عصر نو
www.asre-nou.net

پسا کرونا و معضل نیروها برای «جهان بعدی»


Thu 25 06 2020

حسن نادری

یک چیز کوچک عجیب و غریب وقابل رویت فقط با ذره بین با نام کرونا ویروس، کل سیستم جهانی را دریک فاصله زمانی کوتاه به زانو درآورد و همه ما را محصور ، مبهوت و بی تحرک نگهداشت.

« بحران بهداشتی» که جهان اکنون با آن روبروست، منبع سونامی غم انگیزیست که به تدریج به یک بحران سیستمیک ونیز به یک بحران ژئوپولیتیکی تبدیل شده است. گرچه این «بحران بهداشتی» قبل از اینکه یک بحران بهداشتی همه گیر باشد، یک بحران اقتصادی و متاسفانه یک بحران اجتماعی نیز می باشد .فراتر از همه اینها یک بحران در اندیشه غالب است که با انکاربحران درروزهای نخست بروز ویروس وآماده نبودن ساختارها درغلبه برآن بواسطه کاهش سیاستهای فقرزدائی و در صدر آن به محاق درآوردن مدیریت بیمارستها همانند بنگاههای تولیدی با معیار سود و زیان در دو دهه اخیر در اغلب کشورها می باشد. این بحران بهداشتی یک هشدار بزرگی است که پایه های اساسی جوامع را زیر سؤال برد و نواقص و آسیب پذیری جامعه را آشکارکرد. هشداری که نباید به سادگی از کنارش گذشت.
زیرا دراینصورت باید در انتظار بحرانهای دیگرخواه بهداشتی یا محیط زیستی،مالی،اقتصادی،اجتماعی،امنیتی یا غذائی باشیم.

در این برهه از شرایط بحرانی، درس آموزی جمعی از لحظه هائی که درآن زندگی می کنیم ضروری است. قدرمسلم، پس از رهائی از حصر ناخواسته،دنیای فردا ازهر نظر با گذشته دیروزشبیه نخواهد بود.
آیا ما تحت تأثیر بحران بهداشت جهانی شاهد تحول بنیادی محیط ژئوپلیتیکی خود خواهیم بود؟ آیا پویایی در کار،منجربه شتاب روندهای کنونی حاکم خواهد شد یا منجر به تغییر پارادایم اجتماعی کنونی؟ آیا دنیای بعدی بدتر از جهان قبل خواهد بود؟
در حال حاضر این امکان وجود دارد که درسهایی از شوک ناشی از بیماری فراگیر در نظم جهانی بیاموزیم.

مورد اول این است که نظم بین المللی سامان داده شده پس از جنگ جهانی دوم تحت حمایت ایالات متحده آمریکا دیگر با واقعیت موازنه قدرت قرن بیست و یکم سازگار نیست. گرچه این روابط پیش از بحران ویروس کرونا شکننده بود. برخی حتی آغاز جابجایی آن را با سقوط بلوک کشورهای اروپای شرقی در سال 1989 ردیابی می کنند. پایان جنگ سرد ، ناپدید شدن اتحاد جماهیر شوروی و ظهور چین، به تدریج جهانی را براساس دوگانگی آمریکا ـ شوروی سابق تعدیل کرد و به نوعی «نظم نوین جهانی» به سرکردگی آمریکا را فراهم نمود. و در نظم جهانی دو قطبی کهنه اختلالی بوجود آمد که حاصل آن برآمد جهان چند قطبی «غیر رسمی» است که به واقعیتهای کنونی نزدیکتر است و این موضوع به نوبه خود نیاز به همکاری و مدیریت چند جانب در اشکال نوینی است که هنوز در قالب موازنه قوا در نهادهای بین المللی «رسمیت» نیافته است.

بنابراین باید تمام برنامه های خود را نه تنها بر راه حل های بحران فعلی درچارچوب چند جانبه گرائی تنظیم کرد بلکه در دراز مدت هم برای یک تحول عمومی ، اجتماعی و زیست محیطی اقتصاد پایدار متمرکز کنیم. در روابط نهادهای بین المللی نیز تجدید نظر شود ، سرمایه گذاری در راستای پیمانهای جدید زیست محیطی و اجتماعی ، حمایت از کارگران و زحمتکشان را محور تبلیغات خود قرار دهیم. نیازهای بشری را فقط بر پایه سود و سودجویی قرار ندهیم. ویروس همه گیر کووید ـ 19 همه بشریت را تحت تاثیر خود قرار داده است و تقریباً همه کشورها با امکانات و آمادگی نسبی خود اقدامات جدی برای جلوگیری از گسترش و مهار آن انجام داده اند. در واقع،این بحران نشان داد که همه تلاشها باید در راستای حمایت از همه قرار گیرند. برای موفقیت در غلبه ویروس همآهنگی همه کشورها بدون تبعیض الزامیست. بنابراین خطری که در مقابل موفقیت قرار دارد، خود محوری کشورهای پیشرفته در مواجهه با این بحران و بحران اقتصادی و نادیده گرفتن کشورهای در حال توسعه،بویژه قاره آفریقاست. قاره ای که در عین حال در مبارزه علیه کرونا و دیگر بیماریها خطرناک، همچنان با بیماری مزمن ساختار اقتصادی و میدان رقابت ابرقدرتها در تاراج منابع طبیعی و تحمیل ریاضت اقتصادی برنامه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و دیگر قدرتهای مالی روبروست.

شیوع ویروس کووید ـ 19 همچنین عواقب قابل توجهی برای اقتصاد ملی و جهان دارد. از یکسو برای حل بحران جهانی، طرفداران نئولیبرالیسم با طرح مجدد الگوی تاکنونی هژمونیکی خود بر جامعه و در نتیجه ایده روند بازسازی سرمایه داری را تقویت می کنند. اما مشاهدات میدانی نشان می دهند که سیستم های مراقبت های بهداشتی باکمبودهای ناشی از تعدیل ساختارهای بهداشتی روبرو بوده و قادر به رفع نیازهای عمومی در غلبه بر بیماری همه گیر نیستند. این کمبودها ما را برآن می دارد تا باردیگر همه تلاشهای خود را در راستای هدف مشترک برای محافظت از مردم قرار دهیم.
نهادها و حقوق دموکراتیک نباید با اقدامات انجام شده برای مقابله با بحران به خطر بیفتد: برعکس ، در این دوران دشوار،باید از دموکراسی و حقوق شهروندی دفاع کرد. پاسخ دیگری به جز همبستگی بین المللی در مواجهه با ابعاد جهانی بحران وجود ندارد: اکنون زمان ابتکار عمل برای خلع سلاح و سیاست نوین در تنش زدائی است. گرچه کشورهای ثروتمند توانستندموفق به مهار ویروس شوند،اما کشورهای درگیر جنگ تمام قدرت خود را در حفظ تعادل نظامی قرار دادند و از مبارزه با اپیدمی غافل ماندند.
باید پاسخی بشردوستانه به اوضاع میلیونها انسان در سرتاسر جهان كه برای فرار از فقر ، گرسنگی ، بیماری و جنگ مجبور به ترک خانه های خود هستند و هر روزوضعیت آنها بدتر می شود ارائه داد. جهان باید متحد بماند و رمز اصلی غلبه بر بحران ، همبستگی بین المللی است. نیاز ویژه ای به تقویت همبستگی با مردمان خاورمیانه ، آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین وجود دارد که بیشتر در معرض خطر جدی قرار گرفتن از این بیماری هستند.

آیا جهان پس از حصر ناشی از کووید ـ19 شبیه دیروز خواهد بود؟ ما از یک طرف ، ناظر بر تبلیغات حامیان محیط زیست هستیم که همه برنامه های خود را برای جهش اقتصادی «سبز» و فقط بر نیازهای اساسی با رشد «صفر»تمرکز می کنند. از سوی دیگر صنایع موجود برای جبران خسارات همه تلاش خود را در تشدید ساعات کار و دریافت یارانه های دولتی بکار بستند.

پس در مقابل این سئوال که راه حل منطقی چیست و چه مدل اقتصادی و اجتماعی برای اجتناب از بحرانهای احتمالی مناسب است قرارداریم. یا تحول عمیق و یا ادامه وضع کنونی.
ارسطو می گوید «فرد نادان تأیید می کند ، دانشمند شک می کند و خردمند فکر می کند».

آیا "جهان بعدی" نظامی خواهد بود که با هماهنگی و تجربه شهروندان و پذیرش مسئولیت جمعی سامان خواهد گرفت یا نظامی خواهد بود که بیش از پیش به سمت تشدید بحران و امنیتی کردن جامعه پیش خواهد رفت؟ آیا ما قادر خواهیم بود اشکال نمایندگی و مشارکتی را برای اتخاذ تصمیمات سازمان دهیم یا آنکه همچنان به تصمیمات انحصاری قدرتهای حاکم کنونی تن دهیم؟ و این هم یکی از چالش های تعیین کننده سیاسی است.

"جهان بعدی" در قلب بحث های عمومی قرار دارد. البته شرایط فعلی می تواند فرصتی را برای بررسی وجدان ومیزان درک و شعور تحول را در مقابل ما قرار دهد تا تصمیمات گذشته را به زیر سئوال ببریم و راه حل در خور و شایسته بشری را ارئه دهیم.
اگر مسئولیت وضع کنونی را ناشی از نئولیبرالیسم بدانیم پس باید از خود بپرسیم که آیا تفکر لیبرال واقعاً تضعیف شده است؟
نخست لازمست اشاره ای کوچک به فرایند و برآمد نئولیبرالیسم اقتصادی و مالی پرداخت.

«دولت رفاه» در سال 1945،با پایان جنگ جهانی دوم بر پایه نظریه کینز و با توافق احزاب راست و سوسیال دموکراتها بعنوان مدلی در مقابل مدل اقتصادی و سیاسی بغایت متمرکز و بسته کشورهای موسوم به بلوک شرق پایه گذاری شد. این مدل اما در دهه 1970 به نفع جریان نئولیبرال، حول رویکرد رونالد ریگان ، مارگارت تاچر و هلموت کول عقب نشست.

اما با بحران ویروس کرونا، عده ای برآنند تا بگویند دور رویکرد نئولیبرالیسم به پایان چرخه خود رسیده است. اگر از زاویه سود به مسئله نگاه کنیم شاهد سقوط سود و رشد منفی تولید و درآمد و بیکاری انبوه بدون استثناء در همه کشورها هستیم. برخی جریانات راست و راست افراطی با حفظ مکانیسم و قوانین سرمایه داری، ایده برگشت کارخانه ها و جابجائی تولید و ملی کردن بعضی از صنایع استراتژیکی را پیش می کشند و رویکرد جهانی نئولیبرالیسم را به زیر سئوال می برند.

آیا این اپیدمی به تنهایی ایدئولوژی نئولیبرالیسم را به زیر سئوال می برد؟

شوک رخ داده از پاندمی این امکان را به وجود آورد تا زمینه های به زیر سئوال بردن نئولیبرالیسم را در ذهن ها فراهم کند. اما زمینه های آنرا باید بعد از بحران مالی جهانی 2008 ـ 2009 جستجو کرد که اینک پس لرزه های آن دیده می شود و با احتمال زیاد ادامه خواهد داشت : اشغال «میدان وال استریت» ، جنبش «بر آشفتگان» در اسپانیا و اعتراضات « شب های ایستاده در فرانسه» و نیز اعتراضات جلیقه زردها در فرانسه، همگی علائمی هستند که بخش بزرگی از جامعه از سیستم نولیبرالی حاکم رویگردان شدند. این رویگردانی با تاخیر را باید در توانائی نظام سرمایه داری دانست که در یک دوره ای توانسته بود میزان بیکاری را با ابزار فشار بر دستمزدها و مقررات زدائی از قوانین کار کاهش دهد اما نیازهای اساسی را برآورده نکرد.نارضایتی انباشته از سیستم به نوبه خود، برآمد پدیده و رشد پوپولیسم(راست و چپ) را همراه داشت.

از دیگر رویگردانی از نئولیبرالیسم را باید برآمد آگاهی از زیست محیطی دانست که با رویکرد نئولیبرالیسم در تضاد قرار گرفته است. مجموعه این اعتراضات می توانند باعث تسریع شکست نئولیبرالیسم شوند و راه برگشت ناپذیری را فراهم کنند.
اگر چنین است پس باید گفت ما درحال بازگشت به یک نقطه عطف تاریخی و پایان یک چرخش هستیم؟ اما این سوال ممکن است زودگذر باشد.

زیرا برای یک تحول بزرگ،باید بین شوک ذهنی و آگاهی اکثریت مردم یک همگرایی وجود داشته باشد. این همان چیزی است که موجب موفقیت دولت رفاه پس از جنگ دوم جهانی در سال 1945 و منجر به تصویب کلی ایده ایجاد یک جامعه جدید شد که منجر به پیروزی «چپ ها» بویژه سوسیال ـ دموکراتها در اکثر انتخابات در کشورهای اروپای غربی و اسکاندیناوی را با خود همراه داشت.

گرچه با «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما، سوت پیروزی نهائی نئولیبرالی زده شده بود، اما اینک بار دیگر تفکر و رفتار آرمانخواهانه چپ در وضعیت کنونی کاملاً چشمگیر است. شعارهائیکه دارای مضامین تاریخی توسط چپ ها بیان می شوند: توزیع ثروت،ملی شدن صنایع استراتژیکی ، تدوین تامین حداقل در آمد برای همه و شعار همبستگی بین المللی. یعنی تمام این ایده هایی که تاکنون زیر فشار اندیشه واحد مسلط نئولیبرالیستی به حاشیه رانده شده بودند، اما در یک نقطه عطف دوباره ظاهر می شوند. جالب اینجاست که بعضی از رهبران و مجریان سیاست تبعیضی نئولیبرالیسم، بار دیگر مفهوم حاکمیت ملی را به صحنه سیاست آوردند. مثل آقای مکرون رئیس جمهور فرانسه .یعنی ایده تطبیق دولت رفاه با اقتصاد جهانی سازی شده! آشفتگی ایده ای که دیگر تطبیق دولت رفاه با اقتصاد جهانی سازی و نفوذ سرمایه مالی غیر ممکن است.

زیرا ذهنیتها در حال تغییر هستند. به عنوان مثال در سال 1945 ، هدف از بازسازی ، تولید و توزیع و افزایش قدرت خرید و رفاه مد نظر بود. امروز ، مسائل پیچیده تر هستند. نابرابری ها و شکاف طبقاتی با این نولیبرالیسم فوق العاده گسترش یافتند. این می تواند میل به توزیع بهتر درآمد را تقویت کند. موضوع زیست محیطی عامل و انگیزه برای تغییر داده ها هستند: ایده حمایت های اجتماعی می توانند به سمت محافظت از کره زمین فراروید. سرانجام ، ما دیگر در یک جامعه ای نیستیم که فقط به مطالبات کارگری اکتفا می کند، بلکه در جنب و جوش عمومی رهایی بخشی از اندیشه واحد هستیم که مستلزم تجدید نظر در رابطه زمان و فرد است.

در این تجدید نظر، بخشی از نیروهای راست با گرایشات کم و بیش «عدالت جو» اجتماعی می توانند به نیروی تحول بپیوندند. در هرحال نیروهایی هم هستند که مخالف تحول هستند. اما ما در پایان تاریخ نیستیم. همه چیز از هر زاویه در حال فراگشت هستند. این فراگشت همراه با اضطراب جمعی است که از یکطرف شاهد فروپاشی جهانی هستیم و از سوی دیگر مدل و پارادایم جامعه فردا هنوز ترسیم نشده است.

بقول هانا آرنت ، «دنیا سازه ای را تعیین می کند که در آن انسانها زندگی خاص خود را پیش می برند. این امر مستلزم تولیدات مادی برای ماندگار شدن و ناظر به گذشته کشورها است. فرض بر این است که بعضی ها می توانند با استفاده از اعمال سخنان و گفتگوهای خود در این کشورها ظاهر شوند. دنیا زمانی موقعیت پایدار خود را به معنای کامل به وجود می آورد که قادر به اتکاء به معیارها باشد ،متکی به واقعیت باشد و راه اعتدال برای بی ثباتی بیولوژیکی ، روانی و عاطفی خود را در پیش بگیرد». آرنت همواره نشان داده است كه« دوران تاریك (جنگ ، توتالیتاریسم)در زمان فروپاشی این دوران ظاهر می شوند. همه آنچه که ما را احاطه می کنند (اشیاء و روابط انسانی) ناپایدار بنظر می آیند و محکوم به ناپدید شدن هستند».

حاکمان تاکنون مدعی به اتکاء به تعقل و عقل گرائی ، پیش بینی حوادث و پیشگیری از "خطرات" بودند ،اینک با محدودیتهای بیرونی مغایر اهداف و منافع خود مواجه هستند. ویروسی که تمام برنامه های آنها را برای آینده به چالش کشید. نه تنها آنها با چالش سخت کنونی مواجه هستند ، بلكه بطور کلی آينده برای آنها غيرقابل پیش بینی شده است.

وسواس دولتها برای جبران عقب افتادگی اقتصادی بعلت در خانه ماندن اجباری نیروهای شاغل،در تناقض است. آیا این دولتها قادر خواهند بود جمعیت نیروهای خسته و فرسوده از کرونا را مجبور به کار بیشتر برای جبران عقب ماندگی بکنند؟ ظرفیت جمعیت شاغل در پذیرش شرایط کار اضافی در وضعیت اضطراب دائمی بعد از خروج از حصر اجباری چه مقدار خواهد بود؟ آیا می توان جمعیتی را که زیر نظارت عمومی و دوربینها قرار دارد تصور کرد که بدون جبران خسارتهای غیر عادی اجتماعی تحت فشار قرار گیرد؟ آیا دولتها قبل از ادای عزاداری جمعی ، می توانند تلاش کنند تا آنچه را که تاکنون بطور قطع از دست رفته است را دوباره به حرکت درآورند؟ اما می بینیم تلاش آنها در جبران خسارات بحران برخاسته از بیماری ماهیت غیرقابل تغییر این سیستم را نشان می دهد. انگار اتفاقی رخ نداده است.بر عکس، ماهیت غیر قابل تغییر سیستم در حال سقوط است. حتی اگر چشم انداز نامشخص و نا مطمئن در پیش رو گشوده شده وجود داشته باشد.

این پیچیدگی در کنش و واکنش را بیش از هر چیز باید در رابطه ذهنی ما با جهان بیرونی فوق العاده متشنج شده ارزیابی کرد. «هارتموت روزا»(Hartmut Rosa )، جامعه شناس آلمانی توضیح می دهد که« ما در زندگی روزمره خود نیاز به تجربه و تماس با جهان داریم: با هوایی که تنفس می کنیم ، لمس اشیاء اطرافمان ، با حس های لمسی ، بصری و بویایی» . از این پس ، ما با جهانی سروکار داریم که دارای گرایشات دافعی است. ماسک بهداشتی می زنیم زیرا از هوائی که تنفس می کنیم نامطمئن هستیم، از تماس با قوطی شیر در سوپر مارکت ، در متروها ، دستگیره درب خودداری میکنیم. از هم اکنون اشیاء معمولی تهدیدآمیز به نظر می رسند. ما اشیاء را با دقت و وسواس وارسی می کنیم تا اثری از جهان خارج بر روی دستمان باقی نماند. سعی می کنیم هر چه کمتر با اشیاء بیرونی تماس بگیریم. تا حدی که نه تنها ما از اینگونه تماسها احساس ناراحتی می کنیم، بلکه کارهای روزمره در خانه هم فوق العاده متشنج شدند، تا جایی که برخی از افراد ممکن است از خود بپرسند که آیا امکان تماس دوباره با دیگران و رابطه ای نسبتاً هماهنگ با دیگران و جهان خواهند داشت یا نه؟

اینک روابط خود را باید نسبت به اطرافیان و کودکان خود و کارهای روزانه در هنگام« کار از راه دور» با دقت بسیار تنظیم کنیم.

قدر مسلم ما در لحظه تأمل فشرده هستیم. آنچه روشن است این است که در مواجهه با چالش همه جانبه کنونی فقط یک راه حل وجود ندارد. تنها یک راه برای طرح مسئله وجود ندارد. بلکه ما به یک چشم انداز جهانی نیاز داریم ، چه در زمینه اجتماعی ، چه از نظر بهداشتی ، فرهنگی یا مصونیت از اینگونه بیماریها. در حال حاضر انبوهی از تدابیر برای مهار آنها را بر ما تحمیل می کنند. شاید کاملاً قابل توجیه باشند ، اما این یک واقعیت است که ما یک بار دیگر در حل مشکلات با اراده گرائی « اندایشه واحد» روبرو هستیم. در حالیکه در جهان کنونی به تأمل و هم اندیشی افقی نیاز داریم.
بنابراین آنچه که در حوزه سلامت و بهداشت مهم است، مبارزه فوری "میدانی" است. اما در زمینه بروز و ظهور تحول فرهنگی و فکری جدید باید فرا میدانی و در "قلمرو" وسیعتر مبارزه کرد. بنابراین باید با در نظر داشت خصوصیات انسانی ، جغرافیایی ، تاریخی و اقتصادی هر قلمرو عمل کنیم. برای برداشت محصول اول باید بذر را کاشت. اعتماد به کسانی که عملا در خط مبارزه قرار دارند. باید بطور دائم کار فکری کرد ، هرگز تسلیم نشد. باید در مقابل عملکرد سیستم حاکم هوشیار بود و هر گز تن به تحمیل شرایط نداد. وقتی استدلالی به کمک فکر کردن در مغز شکل گرفت ، به قطعیت تبدیل می شود و برگشت به عقب ناممکن می شود. بنابراین،این مکانیسم باید تقویت شود. این بدیهی است که باید از راه سیاست عبور کرد. اما جامعه هم باید این موضوعات را در دست بگیرد. ما می دانیم که تحقیقات و نوآوری ها دائما وجود دارند ، پس باید بطور نوع آور ومتفاوت فکر کنیم. روشهای قدیمی دیگر امکان پذیر نیستند! زمان آن فرا رسید که همه بگوییم "این دیگر ممکن نیست". تفییرات می توانند اتفاق بیفتد. اما برای دستیابی به تغییرات نوین در راستای تعمیق دموکراسی و عدالت اجتماعی باید به سراغ انتشار دانش برویم.

اما ببینیم در مقابل این خواسته عموم بشری چه موانع فکری و مادی قرار دارد؟

جهان پسا کرونا ،از نگاه وال استریت ژورنال,
با توجه به فرایند های طی شده توسط آمازون، تسلا و یا پروکترـ گامبل(Amazon, Tesla ou Procter & Gamble )
در بازارهای بورس، سرمایه گذاران بر این باورند که دنیای فردا همان دنیا دیروز خواهد بود اما در راستای تجمیع بیشتر گروه های صنعتی(کارتل) ها ، دنیائی که جهانی تر و فن آوری تر و «مجازی» تر خواهد شد. یعنی برعكس نظر كسانی خواهد بود كه خواهان برگشت از جهانی سازی و بازگشت شرکتها در چارچوب ملی و محلی هستند. از اینکه با قدرت گیری سرمایه مالی میزان تجمیع صنایع تشدید یافته و پلات فرمها محل تبادل همه تولیدات حتی کارهای روسپیگری را در خود جمع کردند شکی نیست. بقول مارکس به سمت اقتصاد هرمی رفتن و تجمیع قدرت. در رقابتهای بین المللی کاهش هزینه ها فقط محدود به بُعد صنعتی و اقتصادی نمی شود بلکه باید در همه ابعاد در کاهش بودجه تلاش کنند. برای نمونه تجمیع فعالیت فیات ـ کرایسلر، رنوـ نیسان.... .

این همان چیزیست که نشان می دهد بورس اوراق بهادرآمریکا که شاخص اصلی آن(S&P)با معیار 500 است از ابتدای سال جاری فقط 12 درصد کاهش داشت, در همین مدت شاخص بوریس پاریس به 25 درصد کاهش یافت.

براساس اعلام صندوق بین المللی پول ،ویروس کرونا در آمریکا باعث فوت بیش از 120000 نفر شد. 30 میلیون بیکار و رکود اقتصادی 5.7٪ در سال 2020 خواهد بود. اما وال استریت ژورنال امیدواراست که با کمک «دستهای نامرئی» یعنی صندوق ذخیره فدرال آمریکا (فدرال رزرو، بانک مرکزی) و کنگره ایالات متحده، و درس آموزی از بحران1929 ، قادر به سرازیر کردن نقدینگی و کمک های مال به بنگاههای تولیدی باشند.

امیدواری وال استریت ژورنال فقط در بعد اقتصادی خلاصه نمی شود بلکه به حوزه سیاسی و جانبداری از ایدئولوژی خود
برخاسته است. در مبارزه انتخاباتی ماه ژوئن در ایالات نیویورک، میلیاردرهای وال استریت مانند استفان شوارتزمن،
بنیانگذار بلکستون و دیوید سلیمان ، مدیرعامل گلدمن ساکس، به حمایت از « میشل کاروسوکابرا» 53 ساله ، روزنامه
نگار سابق کانال تلویزیون CNBC و جهوری خواه تا سال 2015،شتافتند تا بر «الکساندرا اوکاسیو کورتز» ( Alexandria Ocasio-Cortez )، نماینده جوان از جناح سوسیالیستی حزب دموکرات، غلبه کند.

از طرف دیگر ورشکستگی بنگاهها، عمومی نیست. بلکه برندگانی هم از قِبل بحران همراه داشته است (سیلیکون ولی
،الیگپولیهای(oligopole) که دارای نقدینگی و انحصار چند جانبه فوق العاد هستند و نیز کسانیکه دارای قدرت خرید قابل توجه ای بودند). و بازندگان (تولید کنندگان انرژی ، حمل و نقل ، بنگاههای کوچک و متوسط تولیدی و کشاورزان) هستند. مثلا کمپانی نفتی اکسون یا شورون از برندگان بزرگی هستند که از ورشکستگی تولید کنندگان مستقل مثل شرکت نفتی تگزاس سود می برند. در بخش فعالیت پلاتفرم ها(گوگل،آمازون، فیسبوک،آپل)، بیشترین سود و تمرکز سرمایه را همراه داشتند.

با این تجمیع و تمرکز کمپانیها، و پیوستن جمعی از کارفرمایان متوسط و مزدبگیران بنگاههای ورشکسته به سپاه بیکاران، آیا
یک فرصت تاریخی برای چپ ایجاد می شود تا توازن قوا را به سود تغییر ساختاری و منفعت عمومی سامان دهد؟

گرچه این بیماری فراگیر ، منطق نئولیبرالی را غافلگیر کرد و پیش از این هم ، فضای سیاسی رویکردش توسط جنبشهای اعتراضی در گوشه و کنار جهان به زیر سئوال رفته بود. و برخی از لیبرال ها هم به ضعفهای این نظام اقتصادی اعتراف
کرده بودند.

با این حال آیا تفکر لیبرالی واقعاً تضعیف شده است؟
فیلیپ میرووسکی(Philip Mirowski ) ، فیلسوف اقتصاددان آمریکایی می گوید: تردید در افزایش ناگهانی همبستگی دارد و بیم از آن دارد که گذرا باشد و بحران بهداشتی کنونی برخاسته از کرونا،روند مقررات زدائی (در روابط کار و کارگری) را بیشترشتاب بخشد. میرووسکی با مشاهده عملکرد و پراکندگی و پرخاشگوئی در«آوردگاه» چپ را نا امید کننده ارزیابی می کند,
میرووسکی می گوید از یک طرف ، ناظر بر تبلیغات حامیان محیط زیست هستیم که همه برنامه های خود را برای جهش اقتصادی «سبز» و فقط بر نیازهای اساسی تمرکز می کنند. از سوی دیگر صنایع موجود برای جبران خسارات همه تلاش خود را در تشدید ساعات کار و دریافت یارانه های دولتی بکار بستند. تناقض سیستم در اینجاست که از یکطرف بیش از 30 میلیون آمریکایی در چهار هفته شغل خود را از دست دادند ،در مقابل بیش از308 میلیارد دلار بر ثروت میلیاردرها افزایش یافت. با نگاهی به پشت سر و آنچه پس از بحران زیر ساخت 2008 بوقوع پیوست فضای کمی برای خوش بینی در آینده می گذارد. کمک مالی به شرکتهای بزرگ و ریاضت اقتصادی برای کارگران و زحمتکشان و اقشار متوسط. به باور میرووسکی،استاد دانشگاه نوتر دام دولاک(Notre-Dame-du-Lac) در ایندیانا آمریکا،اگر در لحظه بحران شاهد افزایش همبستگی بودیم، این همبستگی چیزی بیش ازیک حرکت موقتی نبود.

میرووسکی درکتاب خود بنام (Never Let a Serious Crisis Go to Wast)ـ «هرگز اجازه ندهید که یک بحران جدی به هدر رود» توضیح می دهد: « بحران توجه ما را به موضوعات فوری و کوتاه مدت برای مدیریت متمرکز می کند. اما برای نئولیبرال های سازمان یافته این امکان را فراهم می کند تا الگوی جامعه مورد نظر خود را طراحی کنند . یعنی بازار بمثابه یک نهاد مسفقل با مقررات کمتر». به باور میرووسکی، جامعه بعد از کرونا مطابق برنامه چپ نخواهد بود بلکه اقدام‌های ‏نئولیبرالی با شتاب بیشتر باجرا گذاشته می شوند . به باور میرووسکی شرایط بحران کنونی به سمت ثبات و پلوتوکراتیک(ploutocratique) منتهی شود« یعنی یک گروه اقلیت درحاکمیت که همه ثروت جامعه را در تصرف خود دارند». اما واکنش در مقابل چنین فرایندی می تواند شدید باشد. نخست اینکه بحران کنونی را می توان با رکود اقتصادی 1929 مقایسه کرد. دوم اینکه در حال حاضر قدرت در دست سودجویانی است که در پی کسب هر چه بیشتر منابع هستند. برای ثبات اقتصادی،«صندوق تثبیت مبادلات،(Exchange Stabilization Fund) با سرمایه 500 میلیارد دلار تشکیل و توسط استیون تی. منوچین، وزیر خزانه داری آمریکا اداره می شود. این گونه افراد با آزاد شدن اعتبارتوسط بانک مرکزی، اقتصاد را مطابق رویکرد خود ساماندهی خواهند کرد. منوچین همان کاری را انجام خواهد داد که در سال 2008 بطور غیر قانونی در گلدمن ساکس مرتکب شده است.

واکنش سیاسی هم بسیار بدتر از سال 2008 خواهد بود ، زیرا این بار لحن پوپولیستی و ناسیونالیستی برجسته ترخواهد بود. مطمئناً چپ هم داستان های بسیارزیبائی را سر می دهد که بله بحران ما را به هم نزدیکتر می کند ، به ما می آموزد که با هم کار کنیم و غیره اما این (در واقع) چنین نیست ! گرچه مردم در ابتدای بحران نسبت به هم اعلام همبستگی می کردند، اما از وحشت کرونا از همسایه خود متنفربودند. این اتفاق در ایالات متحده و اروپا نیز اتفاق افتد. نمونه رفتار ناهمبستگی اتحادیه اروپا،بویژه آلمان و هلند برای کمک به ایتالیا.

در حالی که چپ ناظر حوادث بود ، نئولیبرال ها از سال 2008 آموخته اند که چگونه می توانند بحران را به یک فرصت خوب تبدیل کنند. مثلا آقای تایلر کاون (Tyler Cowen)، اقتصاددان برجسته در دانشگاه جورج میسون ، اخیراً خبر از مرگ "چپ مترقی" و پایان ایده توزیع ثروت یا رد پذیرش مهاجران را داده است. کنار گیری برنی سندرز از مبارزات انتخاباتی خبر خوبی برای آنها بود: آنها«قدرت سرمایه» دیگرچیزی برای ترسیدن ندارند.

آنچه تعجب آور است ، و آنچه خود نئولیبرال ها احتمالاً پیش بینی نکرده بودند ، این است که این بحران به طور موقت دنیا را به شکلی که می خواستند دگرگون کرده است. دو مثال:

«نولیبرال ها همیشه گفتند ومی گویند كه درمانهای بهداشتی باید خصوصی باشند و درمان برای كسانی است كه توانایی پرداخت آن را دارند. تایلر کاون می گوید: برای تشویق آزمایشگاه ها در تولید دارو ، باید «حق تولید و بهره برداری را از آنها خرید و قیمت بهره برداری را دوچندان کرد. و در صورت لزوم قیمت آن را به ده ها میلیارد دلار افزایش داد». ابن در حالیست که سازمان غذا ودارو(FDA) ، که تنظیم کننده اینگونه تجارت است،زیر فشار نیروهای سرمایه بیش از پیش تضعیف شده است. درجایی که صنعت داروسازی آزاد و تابع قانون عرضه و تقاضاست هر کاری که می خواهد انجام می دهد. این یک اصل نئولیبرالی را تأیید می کند: بازار یک نهاد مستقل است و تنها چیزی که تعیین کننده است، این است که آنرا به بازار عرضه کنید و ببینید که آیا به فروش می رسد یا نه و به چه قیمتی؟

«دومین حوزه ای که نئولیبرال ها باآن مخالف بودند،«آموزش برای همه» است.این حصر عمومی با انتقال آموزش به صورت آنلاین همراه بود. دقیقاً همان کاری که نئولیبرال ها می خواستند انجام شد: دانش آموزان در مقابل آموزش از راه دور بسیار نابرابر هستند ، خانواده هائیکه دارای امکانات و قدرت خرید وسایل و شرایط خوب هستند، می توانند به فرزندان خود کمک کنند تا از کیفیت خوب آموزش بر خوردار شوند». بنابر برآوردها و تجربه میدانی عدم دستیابی به امکانات برابر و عدم موفقیت سال تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان در سراسر جهان بین 30 تا 40 درصد برای سال تحصیلی 2020 ـ2019 خواهد بود.شکست تحصیلی برای دختران و نیز عدم امکان دسترسی افرادی که دچار نقص عضو فیزیکی و مشکلات روانی هستند، بسیار اسفناک بود.

بنابراین برای ترسیم «جهان بعدی» با دو رویکرد متضاد روبرو هستیم. موضع و اهداف و قدرت ایدئولوژی نئولیبرالیسم مشخص و بمثابه یک نیروی واحد قصد ادامه سیاست تاکنونی خود را دارد.
در مقابل نیروهایی قرار دارند که میل به تغییر جهان دارند. مشکل این نیروها آرمانخواهی با نیت نیک است اما بغایت پراکنده و خودخواه و خودبین هستند. به صحنه سیاسی ایران نگاه کنیم. نیروی حاکم با وجود بیش از چهل سال جنایت و اختلاس و آلوده به فساد مادی و اخلاقی در قدرت است و از تشتت و پراکندگی اپوزیسیون(ها) بیشترین بهره را می برد. در غیر اینصورت آیا این نظام جهل و جنایت چگونه در قرن بیست ویکم با قدرت ویرانگر خود ادامه حیات می دهد. در این میان بیشترین «نیرو»ی پراکنده را می توان بین «چپ»ها مشاهده کرد. حتی در داخل تشکیلات خود هم با مشکلات روبرو هستند. به باور من این پراکنده گی و تشتت را باید در بینش و مشی سیاسی و عدم درک درست از دیالکتیک تاریخی دانست.
چگونه است که یک نیروی چپ بااتکاء به رویکرد و موئلفه لائیسیته(اگر به تعبیری به سکولاریسم نزدیک کنیم)،عدالت اجتماعی،دموکراسی و آزادی همه سرمایه تاریخی خود را در تقویت یک جناح از نظام ارتجاعی که اینک سلطه «کاست روحانیت» بلااستثناء در همه ارکان قدرت سیاسی،قضائی، اجتماعی و فرهنگی مشاهده می شود قرار می دهد «پیروزی» حسن روحانی درانتخابات «ریاست جمهوری اسلامی» را به مردم ایران در انتخاب در تغییر تبریک بگوید؟ و این هم به نوبه خود باعث تشتت و پراکنده گی بیشتر اپوزیسیون و بویژه نیروهای چپ شده است. این کجروی و بد آموزی از تاریخ موجب شد تا نسل بعد از «انقلاب» راه پرهزینه را از طریق آزمون و خطا و با هزینه بسیار زیاد به پیماید. به امید پیروزی و انحلال نظام جهل و جنایت برای دنیائی دیگر،برای جهانی عاری از سلاح های مخرب،آزادی و عدالت اجتماعی و همبستگی بین المللی و اقتصادی پایدار در حفظ محیط زیست و زیست محیطی.

حسن نادری
23 .06. 2020 = تیر 1399