عصر نو
www.asre-nou.net

یووال نوا هراری

آیا ویروس کرونا نگرش ما درباره مرگ را تغییر خواهد داد؟

مترجم: مهرنوش کیان
Tue 9 06 2020

new/Yual-Noah-Harari02.jpg
دنیای مدرن بر پایه این باور شکل گرفته است که انسان می تواند حتی مرگ را در کنترل خود درآورد. این باور در دوران های گذشته، ایده ای انقلابی و نو بود. در بخش بزرگی از تاریخ، انسان ها بره وار تسلیم مرگ بودند. تا آغاز دوران نوین در تاریخ، بسیاری از مذاهب و ایدئو لوژی ها مرگ را نه تها سرنوشتی غیر قابل گریز بلکه منبع اصلی یافتن معنای زندگی می پنداشتند. بدین ترتیب بر اساس اکثریت مذاهب و باورهای رایج، مهمترین رخدادهای زندگی تازه پس از مرگ اتفاق می افتند: انسان معنای واقعی زندگی را درمی یابد و رهایی ابدی و یا عذاب دوزخ پس از کشیدن نفس آخر بدست می آید. بنا براین اسلام، مسیحیت و هندوئیسم در دنیایی که مرگ وجود ندارد و به همین دلیل بهشت و دوزخ یا بازتن یابی نیست، مفهوم پایه ایی خود را از دست می دهند. در دوران قبل از مدرنیسم، باهوش ترین متفکران دنیا بیشتر وقت خود را برای یافتن معنای مرگ صرف می کردند تا مبارزه با آن.

از افسانه بابل، اسطوره یونانی ارفئوس و یوریدیس گرفته تا انجیل، قرآن، وداها(هندویسم) و بسیاری دیگر از داستان های رایج میان مردم، همگی تلاش کرده اند که انسان های مضطرب را با توضیح معنای مرگ آرام کنند. توضیحاتی مثل: "ما میمیریم چون خواست خدا ،کائنات و یا طبیعت است" و بهتر است که سرنوشت گریز ناپذیر خود را با فروتنی بپذیریم و امیدوار باشیم که شاید خداوند از سر گشاده دستی روزی مرگ را از میان ببرد. و البته چنین رخدادی را نه انسان های کوچک و ناقابل بلکه خداوند در حرکتی بزرگ مثلا بازگشت دوباره مسیح به روی زمین ممکن می کند.

سپس دوران علم آغاز شد. برای دنبال کنندگان علم، مرگ مشیت الهی نیست. مرگ فقط یک مشکل فنی است. انسان ها نمیمیرند چون خدا اینطور قرار کرده بلکه دلیل مرگ انسان ها یک عیب فنی است. مثلا: قلب دیگر پمپ نمی کند؛ سرطان کبد را از بین می برد؛ و یا ویروس در ریه تکثیر می شود. چه چیزی این مشکلات فنی را موجب شده؟ مشکلات تکنیکی دیگر: قلب می ایستد چون اکسیژن کافی به عضله های قلب نمی رسد. یک جهش معیوب ژنیتیکی باعث می شود سرطان کبد را از بین ببرد. ویروس وارد بدن من می شود چون فردی مبتلا در اتوبوس عطسه کرد. هیچ نکته ماوراء طبیعی در این توضیح وجود ندارد.

و البته علم باور دارد که برای هر مشکل فنی راه حلی وجود دارد. احتیاجی به صبر کردن برای ظهور مسیح نیست. چند محقق در لابراتوار برای یافتن جواب کافی است. بطور سنتی ، مقوله مرگ در دست کشیش های سیاه پوش بود ولی امروزه قلمروه کارکنان سپید پوش آزمایشگاه هاست. اگر قلب بایستد میتوانیم آن را دوباره به کار بیاندازیم و یا ضربانش را با دستگاه کنترل کنیم و یا اصلا قلب جدیدی پیوند بزنیم. سلول های سرطانی را با شیمی درمانی از میان می بریم و ویروس های ریه را با داروهای جدید از پا در می اوریم.

مسلما ما هنوز نمی توانیم همه مشکلات فنی را حل کنیم ولی همه مغزهای باهوش در سراسر دنیا دیگر وقت خود را برای درک معنای مرگ تلف نمی کنند. آنها مشغول یافتن راهی برای طولانی کردن زندگی هستند. محققان میکروبیولوژیست، فیزیولوژیست ها و متخصصان ژنتیک بدنبال درمان بیماری ها و جلوگیری از پیری هستند.
تا کنون، انسان ها در این تلاش بسیار موفق بوده اند. در طی دو قرن اخیر متوسط عمر از 40 سال به 72 سال در کل دنیا و به 80 سال در کشورهای پیشرفته صنعتی افزایش یافته. تا قبل از قرن بیستم یک سوم کودکان قبل از رسیدن به سن بلوغ با بیماریی هایی مثل اسهال، سرخک و آبله از میان می رفتند. در قرن 17 در انگلیس از هر 1000 کودک 150 نفر تا قبل از یک سالگی می مردند و فقط 700 نفر به 15 سالگی میرسیدند.امروزه فقط 5 کودک در هر 1000 نوزاد تا یک سالگی می میرنند و 993 کودک تولد 15 سالگی اشان را جشن می گیرند. میزان مرگ و میر کودکان در سطح جهان کمتر از 5% است.

موفقیت چشمگیر انسان در افزایش طول عمر آنقدر زیاد بوده که جهان بینی ما را عمیقا تغییر داده است. از قرن 18 به بعد ایدئولوژی های مدرن مثل لیبرالیسم، سوسیالیزم و فمینیسم دیگرتمایلی به دنباله روی از مذهب سنتی که همچنان زندگی پس از مرگ را سرچشمه درک زندگی می دانست، نشان ندادند. در برخورد با یک سوسیالیست، کاپیتالیست یا فمینیست ، پاسخ به سوال " پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟" را نمی توانید در کتاب های مارکس، آدام اسمیت ویا سیمون دوبوار بیابید.

تنها ایدئولوژی همچنان متمرکز بر مرگ در دوران نوین ، ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم با تلاشی مذبوحانه تضمین می کند که اگر در راه ملت خود از میان بروید برای همیشه در خاطره های عمومی زنده خواهید ماند. اما این تضمین چنان مبهم و ناروشن است که حتی اغلب ناسیونالیست ها نمی دانند چطور باید با آن برخورد کنند. چطور می شود در خاطره مردم "زندگی " کرد؟ اگر دیگر در این دنیا وجود نداشته باشم، از کجا معلوم که مردم مرا به یاد بیاورند؟ حتی برخی از مذاهب هم موضع خود را تغییر داده و به جای زندگی پس ازمرگ بر زند گی روزمره تمرکز می کنند. اینها از دنبال کنندگانشان می پرسند چطور می توانیم در زندگی روزانه به شما کمک کنیم.

در قرون وسطی وقتی بیماری های مسری شایع میشدند، مردم مسلما در وحشت از دست دادن جان خود بوده و درغم از دست دادن عزیزانشان سوگواری می کردند. اما فرهنگ عمومی تسلیم و پذیرش سرنوشت بود. روانشناسان این واکنش را " خواری اکتسابی" می نامند.

مردم می گفتند، این خواست خدا یا سزای گناهان بشر بود. خدا بهتر از ما میداند و ما انسان های گناهکار سزاواریم. و خواهید دید که همه چیز درست می شود. نگران نباشید. پرهیزکاران اجر خود را در بهشت خواهند گرفت. وقت خود را صرف یافتن دارو نکنید. این بیماری را خدا برای تنبیه ما فرستاده. کسانی که می پندارند می توانند بیماری را معالجه کنند، تکبر و نخوت را بر گناهان خود می افزایند. ما چه هستیم که در برابر خشم خدا بایستیم؟
نظرات امروزه قطب مخالف است. در زمان گسترش ایدز برخی از مذهبیون سخن از تنبیه همجنس گرایان توسط خدا می کردند. ولی خوشبختانه علم به سرعت با این چرندیات مقابله کرد و نشان داد که گسترش ایدز یا ابولا در اثر کاستی در ساختارهای اجتماعی است. ما معتقدیم که انسان توانایی کنترل و از میان بردن بیماری های عفونی را دارد و بنا بر این اگر بیماری از کنترل خارج می شود و عده زیادی به آن مبتلا می شوند، دلیلش فقط ناکارایی انسان است و نه خشم الهی. کوید 19 از این قاعده مستثنی نیست. بحران ناشی از این بیماری هنوز در مراحل اولیه آن است ولی حتی در این دوران بازی " تقصیر کیست؟" آغاز شده. کشورهای مختلف یکدیگر را مسبب شیوع آن می دانند و سیاستمداران مسولیت مقابله با بحران را به گردن دیگری می اندازند.

درکنار خشم ، امید شگرفی نیز وجود دارد. قهرمانان ما دیگر روحانیونی که فاجعه را توجیه می کنند و مردگان ما را به خاک می سپارند، نیستند. قهرمانان امروز پزشکان و کادر درمانی که جان بیماران را نجات می دهند و محققینی که در آزمایشگاه ها شب و روز به دنبال یافتن راه درمان این بیماریند، می باشند. وقتی راه درمان یافتیم به این ویروس بدجنس نشان می دهیم که ارگانیسم برتر در دنیا کیست! به همین دلیل سوال همگان از کاخ سفید و وال استریت گرفته تا مردم در بالکن های ایتالیا این است که " واکسن کی آماده می شود؟" ِکی نه اگر.

وقتی واکسن آماده شد و این مشگل حل شد، بشر امروز چه درس هایی را با خود به دوران پسا ویروس می برد؟ به احتمال قوی یکی از این درس ها این است که ما باید در تلاش برای حفظ جان انسان ها بیشتر سرمایه گذاری کنیم. باید بیمارستان های بیشتری بسازیم و پزشکان و پرستاران بیشتری را تربیت و استخدام کنیم. باید ماشین آلات کمک برای تنفس مصنوعی و لباس های ایمنی بیشتری را انبار کنیم. باید در شناخت وروش درمانی بیماری های عفونی شناخته نشده سرمایه گذاری کنیم. و نباید دوباره غافلگیر شویم.

شاید برخی بگویند که اینها درس های اشتباهی است و ما باید از این بحران فروتنی بیشتر بیاموزیم. نباید فکر کنیم که می توانیم قدرت طبیعت را تحت سلطه بگیریم. نظرات بسیاری از این گروه ریشه در باورهای قدیمی مذهبی دارد. کشیشی که مسول درس های مذهبی هفتگی در کاخ سفید برای دونالد ترامپ است ، گفت که بیماری کرونا پاسخ خداوند به شیوع همجنس گرایی است. اما حتی این نمونه ها هم سر آخر به علم بیشتر اعتماد می کنند تا نوشته های مذهبی.
کلیسای کاتولیک به پیروانش گفت که در خانه بماننند. در اسرائیل کنیسه ها را بستند و در ایران به مردم گفتند که از رفتن به مساجد خودداری کنند. در دیگر نقاط تمامی معابد را بسته و مراسم مذهبی را تعطیل کردند. و همه اینها بر اساس پیشنهادات محققین و پزشکان بود.

التبه همه افراد این گروه باورهای قرون وسطایی ندارند. بسیاری از پزشکان و محقیقن هشدار می دهند که باید در انتظارات خود واقع گرا باشیم. ما نباید بی چون و چرا باور کنیم که پزشکان می توانند ما را در برابر همه ناملایمات حفظ کنند. بشریت در کلیت خود قوی تر شده ولی تک تک انسان ها همچنان شکننده هستند. شاید در چند صد سال آینده انسان بتواند راهی برای زندگی ابدی بیابد ولی امرزوه هنوز عمر طولانی غیر ممکن است. همه ما به جز تعداد اندکی از کودکان بیلیونرها، باید قبول کنیم که عمر طولانی نخواهیم کرد و عزیزانمان را از دست خواهیم داد.

قرن ها از مذهب و باور به زندگی ابدی پس از مرگ به عنوان مکانیزم دفاعی استفاده کرده ایم. حالا مردم از علم به عنوان سپر دفاعی استفاده می کنند و باور دارند که دکترها می توانند جانشان را در هر شرایطی حفظ کنند. ما باید روش متوازن میانه ای را بیابیم. ما باید به علم در یافتن راهی برای مبارزه با بیماری های مسری اعتماد کنیم ولی همزمان باید روشی برای کنار آمدن با گذرا بودن هستی و فنا پذیری خود بیابیم.

بحران اخیر باعث شده تا بسیاری از افراد به فناپذیری خود و محدودیت های دستاوردهای بشری آگاهانه تر بیندیشتند. اما به نظر من تمدن مدرن به طور کلی به سمت مخالف این آگاهی خواهد رفت. من فکر میکنم در دوران پسا ویروس مجددا گروه فلسفه دانشگاه ها رونق بگیرد و در دانشگاه ها ی پزشکی سرمایه گذاری های عظیمی بکنند. شاید هم همین انتظارات در حد توان ما انسان ها باشد. بهر حال دولت ها استعداد زیادی در فلسفه ندارند. بهتر اینکه در تربیت پزشکان سرمایه گذاری کنند. تک تک افراد بشر باید به فلسفه بپردازند. دکترها نمی توانند معمای وجود را حل کنند ولی شاید بتوانند با طولانی کردن عمر ما وقت بیشتری برای یافتن این جواب به ما بدهند. بر ماست که چگونه از این وقت اضافی استفاده کنیم.

مترجم: مهرنوش کیان
۰۷ ژوئن ۲۰۲۰
_____________________

چاپ شده در روزنامه گاردین به تاریخ ۲۰ آوریل ۲۰۲۰
https://www.theguardian.com/