عصر نو
www.asre-nou.net

محمد خاتمی پروژه‌ی آشتی ملی را به پیش می‌برد


Mon 18 05 2020

س. حمیدی

محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق حکومت، به تازگی مدیران بالادستی نظام را به آشتی ملی فراخوانده است. گویا این آشتی خواهد توانست نیاز هواداران او را برای سهم‌خواهی از کرسی‌های جمهوری اسلامی برآورده نماید. چون او از آشتی ملی خواستِ فردی یا گروهی دوستان خود را نشانه می‌گذارد و تعبیری خودمانی از کارکرد سیاسی آن به دست می‌دهد. از سویی دیگر، او گروه اصلاح‌طلبان درون حکومت را به جای ملت یا ملیت‌های ایرانی می‌نشاند تا از جایگاه سیاسی تمامی اقوام ایران، برای آنان تصمیم‌گیری به عمل آید.

خواست فردی محمد خاتمی همچنین به واقعیت غیر قابل انکاری اشاره دارد که بر پایه‌ی آن باید پذیرفت جمهوری اسلامی همیشه خشونت خود را علیه کنشگران سیاسی کشور به کار بسته است. تا آن‌جا که مخالفان درون حکومت هم هرگز از چنین آسیبی بر کنار نمانده‌اند. در چنین فضایی است که محمد خاتمی دوست دارد تا برای خودی های حکومت پلوی آشتی‌کنان بار بگذارد. گویا همراه با نشاندن اصلاح‌طلبان درون حکومت بر چنین سفره‌ای تمامی این دعواهای چندین و چند ساله پایان خواهد گرفت و دوقلوهای توأمان اصولگرا و اصلاحطلب به سهم خود از این سفره‌ی خانوادگی دست خواهند یافت.

قصد خاتمی به طبع نجات جمهوری اسلامی از فروپاشی همیشگی است. ولی او بی اعتنا به خواست و اراده‌ی مردم چنان می‌پندارد که همراه با این آشتی‌کنان خواهد توانست جمهوری اسلامی را از خطر فروپاشی درونی برهاند. به عبارتی دیگر گزینه‌ی محمد خاتمی برای اداره‌ی جامعه‌ای امروزی، حکومت دینی است. آن هم از نوع جمهوری اسلامی که آبرویی برای خود در جهان باقی نگذاشته‌است. خاتمی به اتکای چنین گزینه‌ای از حکومت، مخالفان سکولار جمهوری اسلامی را برنمی‌تابد و با همین حربه‌ی کهنه و ناکارآمد مبارزه با مخالفان حکومت دینی را بر خود واجب می‌بیند. به همین دلیل هم دنیای گرد و خاک گرفته‌ی محمد خاتمی به چهارچوب‌های تنگ و از هم گسیخته‌ی جمهوری اسلامی محدود باقی می‌ماند. او آشکارا دنیای چند صدایی مخالفان جمهوری اسلامی را تاب نمی‌آورد و همانند رهبر نظام و دیگر مدیران بالادستی حکومت برای این مخالفان جایگاهی در سیاست کشور قایل نیست. او همچنین گستره‌ی واژه‌ی "آشتی" و "ملت" را خیلی کوتاه و خودمانی می‌بیند تا آن‌جا که پهنه‌ی آن، هرگز از خرگاه نخ‌نما و فرسوده‌ی "رهبر معظم انقلاب" چیزی فراتر نمی‌رود. به گمان محمد خاتمی همراه با پروژه‌ی آشتی ملی، اصلاح‌طلبان نظام نیز خواهند توانست به اندرونی همین خرگاه راه بیابند. آخر گوشت و ناخن را که نمی‌توان از هم جدا کرد!

سخنان محمد خاتمی در خصوص آشتی ملی در شرایطی رسانه‌ای می‌شود که اختلافات درونی شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان بیش از پیش بالا گرفته‌است و اعضای آن برای همیشه یک به یک این شورا را ترک می‌کنند. نمونه‌ی عبدالواحد موسوی لاری نمونه‌ای گویا است که هرگز نمی‌توان پیآمدهای آن را در فضای سیاسی اصلاح‌طلبان نادیده انگاشت. حتاغلامحسین کرباسچی از دیگر چهره‌های اصلاح‌طلب هم به تازگی در انتقاد از محمد خاتمی لب گشوده‌است. حوادثی که به همین آسانی نمی‌توان آن‌ها را نادیده انگاشت. اما محمد خاتمی چنان می‌پندارد که از نو خواهد توانست چراغ خاموش اصلاح‌طلبی را در سپهر سیاسی ایران روشن نگه دارد.

سخنان محمد خاتمی را باید واکنشی طبیعی از شکست مهندسی شده و فضاحت‌بار اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس خودمانی حکومت به حساب آورد. ولی او که از سهم خواهی هواداران خود در این مجلس جا مانده‌است، زبان به نصیحت نمایندگان اصولگرا در مجلس آینده می‌گشاید. نصیحت‌هایی که به تمامی از عجز و جُبن او در میدان سیاست حکایت دارد. عجز و جبنی که به انفعال همیشگی اصلاح‌طلبان می‌انجامد.

به طبع جا ماندنِ محمد خاتمی و گروه‌های وابسته به اردوگاه اصلاح‌طلبان در همراهی با مطالبات همگانی مردم بود که چنین سرنوشتی را برای آنان در پی داشته است. چون اصلاح‌طلبان نگاه خود را برای همیشه از مردم بریده‌اند تا دوام وبقای خویش را در خرگاه ولایت رهبری بیمه نمایند. چنین دیدگاهی شرایطی را فراهم می‌بیند تا در الگویی از کلیت نظام جمهوری اسلامی، برای همیشه منزوی باقی بمانند. اصلاح‌طلبان همچنین کشتارهای عمومی مردم را در آبان ماه سال گذشته ندیدند یا به عبارتی روشن‌تر هرگز نخواستند ببینند. هم‌چنان که شورش‌های کارگری را تا اقصا نقاط کشور نادیده انگاشتند. شورش‌هایی که از مدت‌ها پیش ضمن تأکید بر مطالبات اقتصادی کارگران، از خواست‌های سیاسی مردم نیز بر کنار نماند. محمد خاتمی جدای از همه‌ی این‌ها، همراه با گروه نامنسجمی از اصلاح‌طلبان، هرگز صدای سیل‌زدگان لرستان و بلوچستان را هم نشنید و مصیبت‌دیدگان زلزله‌های کرمانشاه و آذربایجان را هم جایی به حساب نیاورد. در ضمن اصلاح‌طلبان هرگز نخواستند پیام‌های مداوم بازنشستگان و مزدبگیران معترض را در مقابل مجلس شورای حکومت بشنوند. آنان همگی راه خود را از مردم جدا کردند و مثل همیشه راهی را برای خود برگزیدند که فقط راهیابی به اندرونی حکومت را تضمین می‌کرد.

از سویی محمد خاتمی در پروژه‌ی خود از آشتی ملی، فقط به گروه‌های پراکنده‌ای از اصلاح‌طلبان نظر دارد. اصلاح‌طلبانی که به مرور از حلقه‌ی خودمانی حکومت پس زده می‌شوند. چون توده‌های مردم را هرگز با چنین نظامی آشتی در کار نخواهد بود. پدر کشته را کی بود آشتی؟ محمد خاتمی اگر هم بین مردم از جایگاهی مشروع برخوردار بود، هرگز دم از آشتی ملی نمی‌زد. ولی او از درون همین حکومت فریاد آشتی‌طلبی سر می‌دهد. جالب آن‌که او حتا اصطلاح سیاسی "ملی" را نیز به نفع گروه وامانده و جامانده‌ی خود به کار می‌گیرد و مصادره می‌کند. با همین حقه است که می‌خواهد اصلاح‌طلبان و دوستان انگشت شمار خود را به جای جمعیت هشتاد میلیونی از شهروندان کشور جا بزند. چنانکه خود را وقیحانه نماینده‌ی شهروندان هشتاد میلونی کشور می‌شمارد و به خود به حق می‌دهد که از جایگاه سخنگوی آنان حقه و ترفند سیاست آشتی ملی را به پیش ببرد. ولی پیداست که او در این آشتی ملی خیلی راحت و آسوده خانواده‌ی قاتل و مقتول را در کنار هم می‌نشاند.

پدیده‌ی محمد خاتمی نمونه‌هایی تاریخی از نوع دولت جعفر شریف‌امامی یا بختیار را پیش روی ما می‌گذارد. آنان نیز در زمان‌های از تاریخ به سهم خود تلاش ورزیدند تا سیاست خیانتبار آشتی ملی را بین مردم و دربار شاه به پیش ببرند. اما هر دو به سهم خود در برآوردن چنین سیاستی ناکام باقی ماندند. چون به جای روی آوردن به خواست و اراده‌ی توده‌های میلیونی مردم، آرزوهای دیگری را در سر می‌پروراندند که برای ایشان چیزی جز انزوای سیاسی و فلاکت اخلاقی در پی نداشت. پیداست که جعفر شریف‌امامی و تیمور بختیار نیز همانند محمد خاتمی گسترهی آشتی ملی را خیلی خودمانی و تنگ می‌دیدند. چنانکه از سوی آنان، تمامی راه‌های سیاسی سرآخر به سردرِ کاخ نیاورانِ "اعلاحضرت همایونی" منتهی می‌شد. اکنون نیز محمد خاتمی همین راه نامردمی را به پیش می‌برد تا همه‌ی راه‌های اصلاح‌طلبی را به "بیت مقام معظم رهبری" پیوند بزند. راهی خیانت‌بار که فقط از انزوای سیاسی او در جامعه حکایت دارد. بی‌دلیل نیست که می‌گویند تاریخ دو بار تکرار می‌شود. چنان‌که شکل مضحکه‌آمیز آن اکنون نیز در رفتار سیاسی محمد خاتمی به نمایش درمی‌آید.

بحث آشتی (reconciliation) در شرایطی بین دو طرف ماجرا پیش می‌آید که تحمل یکدیگر برایشان ناممکن می‌نماید. محمد خاتمی هم که اکنون از سیاست مدارا (tolerance) و تحمل در مقابل این رژیم هیچ سودی نمی‌برد، از سر فرصت‌طلبی سیاست آشتی ملی را دنبال می‌کند. به ظاهر او در چنین چینشی از سیاست، قرار است نقش میانجی هواداران خود را در این آشتی به پیش برد. ولی ناگفته نماند که این میانجیِ خودخوانده را دیگر در هیچ سامانه‌ای از حکومت نمی‌پذیرند. هم‌چنان که جانمایی او در جایی از جنبش مطالبه‌گری مردم هم مشکل می‌نماید. بدون تردید، محمد خاتمی چنان می‌پندارد که این نقش‌آفرینی به او وجاهت می‌بخشد تا هم‌چنان به عنوان پدرخوانده‌ی اصلاح‌طلبان حکومت شناخته گردد. اما جنبش عمومی مردم نه دیگر به اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبانی از این دست روی خوش نشان می‌دهد و نه این‌که به پدرخواندگی و واسطه‌گری سیاسی محمد خاتمی در چنین ماجرایی گردن می‌گذارد.