عصر نو
www.asre-nou.net

مه سنگین


Fri 8 05 2020

لقمان تدین نژاد

new/loghman-tadayonnejad.jpg
آه...،
نگاهش کنید...،
از دره‌ بیرون می‌زند
خروشان،
آوازه‌خوان،
بر بستری خارایی،
بوی فروردین می‌دهد
و نگاهِ جوانِ او،
می‌دَوَد تا انتهای فلات

آه...،
نگاهش کنید...،
تنها روان می‌شود
میان سبزه‌ها،
گل‌ها،
بوته‌ها،
و کشیده می‌شود به سمتی ناشناخته
در مه سنگین

آه...،
نگاهش کنید...،
آسیابِ قدیمی بخود می‌خواند او را
و سپیدار ِ تنهای فراز جویبار
که می‌لغزد بر سنگ‌ریزه‌ها
می‌نوازد و دور می‌شود

آه…،
نگاهش کنید...،
چه با متانت نیست می‌شود
در سپیدای‌ مه...،
آنسوی سپیدار تنها
و دیوار افراشته‌ی آسیابِ متروکه...،

آه...،
گستره‌ی دشت شب...،
فضای اثیری...،
و کسی که گم می‌شود در آن اعماق
نجوای مبهمی در گوش می‌نشیند
از سوی شبح تک درخت،
و دیوار تَرَک‌خورده‌ی آسیاب

نسیمی که از فراز گندمزار می‌رود
تا پرتگاه‌های انتهای زمین،
خبر گمشده‌یی را آورده است
پنهان در آن دور دورها
پای بلندی‌های پوشیده از برف
با جامه‌یی که بوی ریحان‌ کوهی می‌دهد،
و خنکای جویبار...

در اوج کوتاه‌ترین فصل سال
هربار دزدانه بیرون می‌خزد راهزن کهنه‌کار،
از زیر برف،
از پشت جوانه‌ها‌،
پنهان پشت باد شمال،
بهار را با خود می‌رباید
در چشم برهم زدنی
و ناپدید می‌شود با شتاب
در مه سنگین
که جهان را سراسر پوشانده
و می‌رود تا آنسوی مرزهای خیال

لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۴ آوریل ۲۰۲۰