عصر نو
www.asre-nou.net

هیولائی که هیچکس دیگر نمی خرد


Thu 7 05 2020

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
دیشب دستهایم را از پنجره پر زدم
سرد بود هوا
و به افتخار تمام پرستاران، پزشکان
به افتخار خط سفید پوش جبهه
کف زدم

روشن بودند چراغها
سرما لای گرمی دستها
صدای شکستن یخ می گرفت و ناچار
به تَرک معامله تن در می داد
نهری نقره ای، رَسته از بند انسداد
سوسو زنان
ازین محله به آن محله
ازین درخت به آن درخت
این حوضچه به آن یکی
دنباله دار می رفت
زیر سیل ها ایستاده ایم
و شناوران زیر آب بوده ایم بی آنکه بدانیم
غوّاصان حرفه ای
سایه های لرزانمان روی بالکن ها
با تور های تاریک صید پروانه
به لایروبی نیازمند است و نمی دانستیم

سنگر گرفته ایم
زیر دندان همین آجر ها و سنگها
که در پناهشان
کاشی به کاشی می شکستیم وپروایمان نبود
با این وجود، هیچکس ازین صحنه عکسی نخواهد گرفت
دوربین ها خاموشند
آنها را برده اند در اتاق بیماران بسوزند
همسایۀ من مرتب فندک میزند
و می گوید ولی ما انعکاس همین زندگی بوده ایم
و قصد داشتیم با این آجر ها یک سر و گردن از طبیعت بالاتر بپریم
همیشه پیروز صحنه ما باشیم، دیگران نباشند
فندک جواب نمی دهد
عکس ها تاریک مانده اند ظاهر نمی شوند

کف می زنیم
بافتخار نجات خودمان
از جلد هیولائی
که به عاریت پیش ما مانده بود
و کسی نمی آمد آنرا ببرد
رایگان هم کسی اینروز ها از ما نمی خرد
همسایه ام می گوید
سیگار روبروئی روشن است
شاید دوباره به سیاره ی انسانها بازگشته ایم
شاید اینبار...
و محکمتر کف می زنیم