عصر نو
www.asre-nou.net

رابطه سازمان‌های سیاسی با سازمان توده‌ای


Mon 4 05 2020

بیژن باران

bijan-baran.jpg
در استبداد 25ساله شاه مطلقه تا انقلاب بهمن 57، سازمانهای سیاسی مانند جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب توده در داخل- با شعار "سلطنت آری، دیکتاتوری نه"- قلع و قمع شدند. کانونهای صنفی وکلا، نویسندگان، معلمان هم بیرمق شدند. سازمانها در خارج فعالین و نشریات داشتند. سازمان صنفی، علنی، توده ای کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج (اتحادیه ملی) CISNU فعال بود. این سازمان بزرگترین نهاد دانشجویی جهان برای تبلیغ مبارزات مردم، افشای استبداد مطلقه فردی وابسته به آمریکا، حمایت از جنبشهای رهایی بخش بود. رابطه سازمانهای سیاسی با سازمان توده ای در تبلیغ شعارها، عضوگیری، زدن رقبا بود.

سازمان توده ای با تمرکز بر کار علنی، بدون ایده الوژی برای قبضه قدرت سیاسی است که به افشای قانون شکنی استبداد، افشای نو استعمار در جنگ و چپاول، همبستگی با سازمانهای مشابه پردازد. در آن خطوط سیاسی گوناگون به تبلیغ مواضع، تصحیح شعارها، جدل با رقبا، یار گیری پرداخته؛ تداوم ائتلاف این خطوط تمرین دمکراسی جامعه است. نمونه: رابطه کنفدراسیون دانشجویان مقیم خارج با سازمانهای سیاسی مخفی بررسی شود.

سازمان توده ای به تعمیق دوستی فراقومی بین اعضاء، رشد استعداد خطابه، بحث، استدلال، اقناع اعضا کمک کند. گرچه در هر بحث نفاق، ناشکیبایی، عصبی شدن غالب باشد. این واکنشهای عصبی تا 20 دقیقه با جذب هورمونها آرام شوند. در سازمان سیاسی جناحها، شخصیتها، نبود انتخابات برای دوره محدود رهبری، نبود پراتیک رقابت اجتماعی برای رسیدن به قدرت حاکمیت اند که اختلافات و انشعابات را ببار آورند. بخاطر استبداد آنها اجازه فعالیت اجتماعی نداشته؛ لذا در شرایط بسته درون سازمان رهبری به مخفیکاری، توهم، توطئه گراییده؛ به جان هم افتند. نمونه: حزب توده در 4 دهه مبارزات و انشعابات متعدد تا 1360.

بخاطر خفقان سیاسی پس از کودتای 1332 حتی در خارج هم سازمانهای سیاسی، مخفی بودند. برخی کادرهایشان در سازمان توده ای کنفدراسیون به پخش روزنامه ارگان خود، تبلیغ، مبارزه ایده الوژیک، عضوگیری پرداختند. پخش روزنامه نیاز به ایثار داشته؛ تبلیغ نیاز به بیان قوی داشته؛ مبارزه ایده الوژیک نیاز به نقل قول از چند متن مرجع، مغلطه، تشبیه، شگردهای تحکم داشته؛ عضوگیری با دوستی و صفا همراه است.

خطوط سیاسی 2نوع اصلاح طلب سازش با استعمار نو، انقلابی ضد امپریالیسم خواهان استقلال و عدالت اجتماعی بودند. در حالیکه در سده 20 برای شکوفانی اقتصاد نیاز به سرمایه و تخصص امپریالیست بود. نمونه: ترکیه، تایوان، کره جنوبی. هر خط سیاسی باید صریح اعلان می کرد که در کجای برنامه اش در جهان تکثرگرا منافع زحمتکشان قرار داشت. آنها عمل اجتماعی ناچیز داشته؛ بر حکومت مطلقه بی اثر بودند.

این عقیم بودن اجتماعی آنها را کوچکتر، مخفی، در شعار برانداز می کرد تا معتقد به اصلاحات و کارهای عملی و علنی. باید علل ناکامی در استقرار دمکراسی در 120 سال گذشته را یافت. جامعه 3بخش عمده دارد: حاکمیت، مردم، سازمان با برنامه اجتماعی. در این سازمانها کیش شخصیت- میراث استبداد شرقی باستانی، فرقه گرایی، اوهام عرفانی رواج داشت. دز آنها امکان انشعاب، کودتای جناحی، فحاشی رسانه ای با رقبا، عدم سازش با رفقا، گریز از تعامل درون سازمانی و با سازمانهای دیگر رایج بود. نمونه: حزب دمکراتیک خلق افغانستان با 2 شاخه خلق و پرچم در کودتاهای خونین درونی.

شعارهای اولیه و نتایج 40 سال مبارزه سازمانهای سیاسی با واقعیت جامعه کنونی و اوضاع جهانی مقایسه شوند. این مقایسه ناکامی آنها در شرکت در حاکمیت را نشان دهد. آنها در بهار آزادی هم به عدم تجانس سکولاریسم خود و ذات شریعت پیشا سکولاریسم حاکمیت پی نبرده؛ 10 هزار جوان شجاع در باورهای مرکزیت و خود اعدام شدند. این سازمانها در باره جامعه واحد واقعیت ایران و اوضاع خاص جهانی شعارهای گوناگون دادند.

احزاب بیرون از کنفدراسیون از 1340 تا 1360 و 6 موضع کلیدی زیر از هم متمایز بودند: سرنگونی، مشی مسلحانه، جامعه فعلی و آتی، امپریالیسم، شوروی. توجه شود هر کدام این سازمانها روند آغاز، تکوین، انشعاب، خاموشی را پیموده؛ رهبری تغییر کرد. در جدول زیر 17 سازمان با نام رهبر و نشریه ارگان در یک زمان و 6 شعار آنها آمده. نهضت روحانیت در عراق رادیو داشت؛ محمود دعایی فعال بود.

امپریالیسم واژه فراگیر برای حضور اجنبی، سرمایه گذاری خارجی، وابستگی به نیروی بیگانه، غربزدگی است. برخی سلولهای جدول زیر از حافظه مولف پر شده؛ در ویراست بعد با استناد به اسناد هر سازمان آنها را تدقیق باید شود. اتحاد نظرات گوناگون 17 سازمان سیاسی در سازمان توده ای، انشعابات و اخراج گروهها، پیگیری در مبارزه با استبداد و استعمار را در استراتژی شعار " ایران آزاد، آباد، شکوفا" باید بررسی کرد.



س= سرمایه داری، ج = جمهوری، و = وابسته، ن ن = نیمه فئودال نیمه مستعمره
- ضد، + موافق، ک = کمونیست، م س = مشروطه سلطنتی، سو = سوسیالیست
سچفخا = سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، م-ل = مارکسیست-لنینیست

از جدول تقلیلگرای فوق بر می آید: اکثر 17 سازمان خواهان سرنگونی و استقلال بودند. این شعار با انقلاب بهمن 57 اجرا شد. ارزیابی تقلیدی شان از جامعه فعلی و آتی، موضع در مورد شوروی، ضدیت با امپریالیسم آمریکا بخاطر کودتای 28 مرداد گوناگون بود. ولی با سلطه آمریکا در خاور میانه امکان تداوم جمهوری ائتلافی بسیار ضعیف و ناچیز بود. نمونه: سرنوشت حکومت دکتر مصدق. کمیت عضویت این سازمانها تابع آزادی سیاسی بوده که در بهار آزادی بیشینه شد. با شهادت 300 چریک و آزادی 3000 زندانی سیاسی، کمیت تمام سازمانها شاید تا 10 هزار نفر بود.

تاثیر سازمانهای سیاسی جدول فوق در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم خارج در جدول زیر آمده. مواضع 6گانه را هواداران خطوط سیاسی در سازمان توده ای با تبلیغ و جدل جا انداختند. لذا سازمانهای سیاسی در کنفدراسیون با روابط دوستی، خانوادگی، سیاسی عضوگیری می کردند. هیئت دبیران کنفدراسیون با رای نمایندگان واحدهای محلی بنا بر شمار سمپاتهای سازمان سیاسی تعیین می شد. کمیت کنفدراسیون در 1976 به 3 هزار عضو رسید که هواداران آن هم همین شماره بود.

از 6 شعار زیر در کنفدراسیون تنها سرنگونی رخ داد. انقلاب به مبارزه مسلحانه توده ای مانند چین و ویتنام کشیده نشد. زود در نبود نهادهای مدنی و احزاب، رهبری کاریزماتیک جنبش عامه گرا بر موج انقلاب و بحران حاکمیت سوار شد. جامعه فعلی در مقطع انقلاب سرمایه داری وابسته بود. استقلال وجه عمده انقلاب بود که در نفی کاپیتولاسیون و قطع رابطه با امپریالیسم آمریکا نمایان شد. شوروی هم در 1991 فرو پاشید. جبهه ملی هم نامهای گوناگون خاورمیانه و ایران داشت.

چین هم با ورود سرمایه خارجی به سرمایه داری تک حزبی استحاله یافت. انقلاب را پس از 40 سال استقرار جمهوری اسلامی، استحاله به جامعه رانتیر مستقل از مالیات درآمد مردم، گسترش نفوذ در منطقه می توان بررسی کرد. پس 5 شعار کنفدراسیون غیرواقعی، عرفانی، مکاشفه ای بوده؛ باعث انشعاب و تضعیف شدند. ولی کمیت ناچیزشان در پیدایش و سلطه جمهوری اسلامی با حمایت 98% جمعیت 30 میلیونی بی اثر بود. در برابر بزرگترین تظاهرات تاریخ در عاشورای 57 سراسر ایران 12 میلیون نفر شعار سرنگونی سلطنت را دادند. تنها انجمن اسلامی منطبق با واقعیت جامعه شعار داد.



حامیان سیاسی سازمانها کانون جوانان خود را در کنفدراسیون دانشجویی ایجاد کردند. لذا جدل ایده الوژیک، آشنایی با ادبیات خطوط سیاسی، رقابت سیاسی، اختلاف سلیقه، کیش شخصیت، هیبت رهبر غایب-سنت شیعی – رشد کرده؛ به تشتت و انشعاب انجامید. آیا کنفدراسیون تحت تاثیر جریان انقلاب ظفرنمون پنهان در جامعه بود؟ شور انقلابی جامعه ایران دهه 1970 تبلور پیروزی بهمن 57 در حال تکوین بود. آیا انشعابات، رادیکالیسم، تسخیر سفارتها بنا به الگوی جنبش چریکی ناشی از تب انقلاب در بطن جامعه بودند؟

اعضای سازمانها نمونه های هوش، آگاهی، شجاعت، ایثار، وفا، پیمان، آرمانگرایی بودند. جسارت، مقاومت زیر شکنجه، مبارزه را در این نمونه ها شاهد می توان آورد: از حزب توده حکمتجو و خاوری، از توده انقلابی عطا و ایرج کشکولی، بهمن قشقایی مصدقی اعدام در 1344 شیراز، از انقلابیون کمونیست علی آبادی و اسدی و سریع القلم، از پیکار تقی شهرام نویسنده "امپریالیسم ایران" و بهرام آرام، از فدایی پویان و حمید اشرف، از مجاهد رضایی. در جنبش چریکی دهه 1350 ایران و ترکیه اکثر غریب به اتفاق مبارزان تا پای جان در راه خلق جانفشانی کردند.

کنفدراسیون تنها سازمان توده ای ولی با چند انشعاب در خارج بود؛ در مقطع انقلاب بسیاری اعضا به ایران رفتند. ورود آنها در ایران قایقی بود در امواج اقیانوس هند عوام به رهبری امام. کادرهای کنفدراسیون حدود 3هزار عضو با انصاف، درستکار، میهن دوست، کاردان بودند.

رابطه ایران با شوروی و چین یک فاکت بود. کنفدراسیون این رابطه را نجس خوانده؛ خود را ایزوله تر کرد. اصولا چرا باید 2کشور پهناور مستقل سیاست خود را تابع یک سازمان صنفی ایرانی کوچک بکنند؟ هر دو کشور به سرمایه داری دولتی برای انباشت سرمایه و رشد اقتصاد در بازه زمانی خروشچف تا گورباچف و چوئن لای تا دان شیا پینگ روی آوردند.

در نتیجه رشد اقتصادی آنها را می توان در آمارشان دید. در سده 21 روسیه جزو جی 7 و چین اقتصاد دوم جهان است. جی 7 شامل آمریکا، انگلیس، آلمان، ایتالیا، ژاپن، فرانسه، کانادا است. انقلاب هم با نمونه خود ایران به بهبود وضع زحمتکشان منجر نمی شود. لذا انقلاب باعث افت تولید شده؛ در مقابل، استقلال از امپریالیسم حاصل شد. پس از 40 سال اقتصاد ایران با نفت نصف ترکیه با توریسم می باشد. چرا شاه مطلقه آزادی بیان قانون اساسی و تبلیغ مسالمت آمیز را تحمل نمی کرد؟

سازمان سیاسی مخفی با هیئت رهبری دائم به فرقه با شخصیت مسلط رهبر می تواند برسد. عضو فرقه باور سیاسی خود را بخشی از شخصیت خود پنداشته؛ لذا حمله به باورش را توهین بخودش دانسته؛ عصبانی شده؛ قهر می کند. بویژه در استبداد شرقی خاورمیانه، نجاست غیرخودی، عاق و نفرین رقیب، با نبود فرهنگ تعامل، پاسخگویی، شفافیت، رسانه های مستقل. در فرقه رهبر فردی بی خطا، در کمال، دائمی، با قدرت مطلقه است.

ادبیات سازمان سبک نگارش ترجیع بند جملات کوتاه دارد که محتوای آن غیرتخصصی، عاطفی، بیربط با واقعیت جامعه است. در آن تکرار منظم مناسک ساده، سبک زندگی درویشانه، طرد غیرخودی- به مرور مغز پیروان را با چند باور و رفتار پر می کند. با چند نهی از منکر غریزی، آنها از غیرخودی متمایز می شوند. فرد با شعارهای دور مانند جامعه بی طبقه، مساوات بدون رقابت، تقسیم عادلانه فقر، عدم انباشت سرمایه دچار خیالبافی می شود.

در روند تغییرات اجتماعی و جهانی، سازمان توده ای از شوق اولیه اتحاد به موضعگیریها، جداییها، انشعابات و اخراج مکرر، فروپاشی پایانی کشانده می شود. البته در استبداد داخل عامل سرکوب و امور مالی هم این پروسه را تشدید می کنند. نمونه: مجاهدین دهه 1350. در شرایط بهار آزادی هم با نبود تجربه تعامل سازمان چریکی تکه پاره می شود. نمونه: فداییان پس از انقلاب. حزب توده روال زایش- اوج- فروپاشی را در 70سال تاریخ خود آشکار کرد. در باور سیاسی عاطفه، تقلید، عادت، وهم- جلوی تجربه، عقل، تکرار، نتیجه، واقعیت قرار گرفتند.

سازمانهای سیاسی نوعی شعارهای عرفانی، سبک زندگی صوفیانه، افشای بیرحمانه یکدیگر، عقاید متافیزیکی را برای جذب 10% جوانان در محفل های پراکنده مخفی بکار بردند. شفافیت در مدرنیته اصل است. این محافل مخفی در نبود رسانه های مستقل از شفافیت دور بودند. در بحث برون گروهی بجای استدلال، منطق، سند، عقل سلیم- طرفین زود فشفشه ای شده؛ با احساسات به پلمیک، مغلطه، توهین به شخصیت می پردازند.

نمونه هتاکی خطوط سیاسی راست: برچسب مزدور اجنبی، فساد اخلاق، خائن، فحشهای ناموسی. اینها را می توان در کامنت با نام مستعار در زیر مقالات سایتها دید. در فرهنگ مسلط این برچسبها لعاب مترادفات می گیرند. از حافظه: در روزنامه ای در دهه 1320 احسان طبری دکتر مصدق را مزدور امپریالیسم امریکا نامید. عجیبه که این حافظه تلخ فرد را نسبت به طبری بدبین کرده؛ آثار دیگر فرهنگی او را ندیده یا ناچیز می گیرد.

https://www.dailymaverick.co.za/

در ژوئن 1982 کوزیشکین، جاسوس کا گ ب شوروی به انگلیس پناهنده شد. ام آی 6 از او که واسطه حزب توده با کا گ ب بود در باره حزب توده و 2 حزب کمونیست سوریه و الجزیره اطلاعات گرفت. نه بخاطر جنگ سرد بلکه برای منافع تجاری این اطلاعات را در اختیار وزارت اطلاعات که 1000 توده ای یعنی 80% اعضاء را گرفته بقیه مخفی و متواری شدند. تا 200 عضو را اعدام کرد. برنامه تلویزیون 30 آوریل 1983 اقرار کیانوری دبیر کل حزب و اعتمادزاده دبیر نشریات را گذاشت. بخاطر کمک شوروی به عراق ایران دلخور بود؛ دل شوروی برای توده هم نمی سوخت. منبع دیلی ماوریک فوق.

نقل قول از انقلابیون کلاسیک بدون تحلیل و علت یابی وضع خاص در جملات عارفانه، مکاشفه ای، ذهنی ردیف می شوند. از کاربرد اصول دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، 4مقاله تضاد در شرایط خاص برای تحلیل طبقاتی جامعه، برنامه متناسب برای مبارزه، چشمانداز آتی عاجز ند. استبداد شرقی مطلقه سازمان سیاسی را مخفی می کند. در محفل مخفی شخصیت، سلیقه، ظن رهبران سلطه می یابند. رابطه عنصر ذهنی با عنصر عینی مخدوش می شود. https://cpimlm.org/

انشعاب رخ می دهد؛ زیرا خرده شیشه در شخصیت و مواضع نادرست رهبری وجود دارند. دانشگاه تهران در آغاز شعار "اتحاد، مبارزه، پیروزی" را به کنفدراسیون آورده که به عنوان شعار مرکزی و درج با حروف درشت در حاشیه نشریات تصویب و تبلیغ شد. با متوسط تعداد، جلسات، سمینارها در 20 سال مبارزات کنفدراسیون 20میلیون ساعت دانشجویان وقت گذاشتند. آنها این وقت را برای ارتقای فهم از مسایل اجتماعی ایران، منطقه، جهان؛ افشا اجحاف و استبداد، مبارزه برای تغییر بکار بردند.

عدم تولرانس/ تحمل دیگری در سیره سیروس نهاوندی ضبط شد. او در زندان از صف خلق بریده؛ به شکار تا 400 جوان چپ برای حبس، شکنجه، اعدام آنها پرداخته؛ در بحبوحه انقلاب هم ناپدید شد. سویچینگ مغزی از یار خلق به دشمن خلق را همنشین بهار با انصاف، حافظه قوی، خوش سلیقگی در ویدیوهای مربوط به زندانهای 3 دهه از 1340 تا 1360 پرداخته است. ولی این داده های خام نیاز به واشکافی، روانشناسی، جامعه شناسی، حتی عصبشناسی دارند؛ بویژه با تحقیق در روش مبارزات گاندی، مندلا، کینگ. این نوع تحلیل است که مصداق "گذشته راه آینده است" را ادراک پذیر و مفید می کند.

دیده می شود هم سازمانهای سیاسی، هم توده ای در اجرای استراتژی/ راهبرد ناکام ماندند. علت این ناکامی عمدتا 4تا ست: 1-دولتهای رانتیر و فاصله فرهنگی بین نخبگان با عامه. این فاصله را در صدر مشروطیت بین اقلیت تحصیلکردگان مدرن مانند ملکم خان و دهخدا و اکثریت فقیر، مریض، بیسواد، رعیت، عشیره در خلاء نیروهای استعماری اوضاع پیش از ج ج 1 می توان بوضوح دید. 2- استبداد شرقی چند هزار ساله که در فرهنگ عوام و نخبگان لانه کرده. 3-وضع سوق الجیشی فلات ایران و دخالت دولتهای خارجی. 4-شریعت و عرفان در جهان بینی و سیاست سازمانها و حکومت.

ایران تنها کشوری است که 2 انقلاب در سده 20 کرد. در 1906 رفع استبداد و مسئولیت پذیری در قانون اساسی مشروطه آمد. در 1979 استقلال، رفع استبداد موروثی، ولی مطلقه دائمی آمد. ولی نسبت به کشورهای دیگر چون یونان، ترکیه، مالزی، تایوان مردم به آزادی نرسیده اند. پس باید کمبود در عامل ذهنی جمعبندی از گذشته مبارزات، تحلیل وضع کشور، برنامه منطبق بر واقعیات را جستجو کرد.

خسرو شاکری اسناد جنبش را در 20 جلد در دهه 1970 منتشر کرد. ولی از استادان، تحلیلگران، کنشگران- کسی آنها را واشکافی نکرده؛ تا کمبود عامل ذهنی برای فرهنگ استبداد شرقی 3هزارساله با اقوام گوناگون و طبع عرفانی را بیابد. تازه اگر هم تحلیل جامعه چندهزارساله ایران انجام می شد؛ سکولارهای احساساتی متشکل آنرا تحویل نمی گرفتند. نمونه: دکتر اپریم و خلیل ملکی.

در سازمانهای سیاسی رهبر نتوانست کادرهای بعدی را- بخاطر کیش شخصیت یا کشته شدن- تربیت کند. عدم تربیت کادرها برای رهبری تابع سنت سازمان مخفی می باشد که با چند نام ضبط می شوند. نمونه: حزب توده: کیانوری، طبری، اسکندری. مجاهدین: رجوی، مریم. ولی در شرایط علنی سازمان با انتخابات رهبر جدید ادواری را می گزیند. نمونه: حزب کار انگلیس.

با مرگ یا عوارض شخصیتی رهبری انشعاب و تشتت در سازمان اجتناب ناپذیر می شوند. سرنگونی رژیم بدون بدیل و ائتلاف با دیگران اوهام هپروتی رهبری می شود. در بحران حکومت مانند 1979 عامه در انقلاب فایق شده؛ جامعه به شریعت ولایت مطلقه رجعت کرد. مشی مسلحانه به خشونت و اعدام 10هزار نیروی سیاسی مخالف دولت انجامید. در رای گیری برای حسابرسی و ختم اختناق نرسید. بنا بر قاعده این سازمانها تا کمی پرعضو می شوند؛ انشعاب رخ می دهد. نمونه دهه 1350: مجاهدین و پیکار. این دو می توانستند جبهه انقلابی درست کرده؛ با هم کار کنند.

اکنون جو عمومی جهان راست و عامه گرا ست. ولی در نیمه سده 20 جو عمومی جهان چپ عدالتخواه و رهایی بخش بود: جنبش ضد جنگ در هند و چین، پیروزی ویتنام، تضاد مرزی و ایده الوژیک چین و شوروی، چپگرایی در افغانستان، یمن، عمان/ ظفار، فلسطین، جنبش چریکی ترکیه دنیز گزمیش اعدام 1972. سریال تلویزیونی Hatirla sevgili "عشقم، بیاد آر!" روایتی است، از سرگذشت جنبش چپ چریکی ترکیه https://kar-online.com/node/1549

ایده الوژی رایج جهانی مائویسم بر اعضای کنفدراسیون اثر گذاشته؛ آنها را رادیکال، سازش ناپذیر، ضد اصلاحات، ضد تعامل کرد. شرایط عینی 40سال بعد از سقوط سلطنت هم روی خیلی از اعضای سابق اثر گذاشته؛ آنها را از انقلاب، براندازی، خشونت به راه مندلا بر گردانده؛ به اصلاحات کشاند. نمونه: خانبابا تهرانی، فرخ برزین، مهران براتی. چگونه روال عینی واقعیت روی ایده الوژی عضو اثر گذشته؛ او را از انقلابی به مصلح می کشاند؟ آیا پیر شدن در این استحاله دخالت دارد؟

لاشایی و نیکخواه هم با شعارهای "دریافت واقعیت انقلاب سفید"، "کار درون سیستم" ،"اصلاحات آری، انقلاب نه" کنفدراسیون را چالش به بحث کردند. آنها نتوانستند انقلاب را پیش بینی کرده؛ جلوگیری کنند. ولی کنفدراسیون با شعارهای "اصلاحات آری، دیکتاتوری نه"، "سرنگونی رژیم"، "ضد امپریالیسم" این جدل را نپذیرفت. همه خطهای سیاسی منجمله 2 خط "کار توده ای"، "مشی چریکی" توجهی به رشد بنیانگرایی شیعی نکرده؛ شناختی از استحاله امپریالیسم پس از قرارداد 1944 برتن وودز برای دلار بمثابه ارز مبادله و ذخیر ه جهانی و نظامیگری در خدمت مجتمع نفتی-تسلیحاتی، بحران مالی حکومت، اثر انقلاب سفید بهمن 41 در آوردن زاغه نشینان حومه شهرها چون نیروی تخریب بجای طبقه متوسط آزادیخواه نداشتند.

این عدم توجه سکولارها عمدتا بخاطر الگوبرداری از اروپای قرون 19 و 20 در آثار کلاسیک بود. این الگو بر تضاد کار و سرمایه تاکید کرده؛ تبعیض زنان را ندیده؛ تضاد با امپریالیسم را بخاطر عمده کردن آن بوسیله حزب غالب در اتحاد جماهیر شوروی و جنگ ویتنام هم می گنجاند. تنها انجمنهای اسلامی برای جمهوری اسلامی تدارک دیدند.

اگر کنفدراسیون "انجمن اسلامی" را اخراج نکرده بود؛ شاید با بحث و جدل با آنها، به مواضع واقعیتر می رسید. حاکمیت سکولار های راست و چپ را قلع و قمع کرده؛ در حالیکه رشد رجعت گرایان را تسهیل می کرد. سکولارهای راست از نوع شفا، نصر، فردید از مسئولیت تاریخی طبقه خود طفره رفته؛ با خرافات مماشات کرده؛ در مدح "غربزدگی" قلم فرسایی می کردند.

در سازمان توده ای کنفدراسیون پلمیکها داغ و ملتهب شده؛ گاهی به ترک سالن بحث منجر می شدند. گاهی با خواندن سرود گروهی جو خنک و آرام می شد. اگر به دگمهای باور فرد حمله می شد؛ او عصبانی شده؛ از کوره در می رفت. در اجتماعات خواندن گروهی شعر در اتحاد عاطفی آنها موثر است. این را در اوراد کلیسا، دعای مساجد، زبور کنیسه ها، مارش نظامی، سرود خوانی سیاسی در تاریخ می توان دید.

کنفدراسیون هم از این قاعده مستثنا نبود. مجموعه سرودها، ترانه های قومی، تصنیف های عامه پسند را بنا به مناسبتی همخوانی می کرد. 3 سرود محبوبتر بودند: ای ایران ای مرز پرگُهر/ ای خاکت سرچشمهٔ هنر/ در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد خاک ایران ما. سرود جهانی انترناسیونال: برخیز ای داغ لعنت خورده دنیای فقر و بندگی/ شوریده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی./ باید از ریشه براندازیم. سرود دانشجو: بار دگر شانزدهم آذر / آمد و سر بسر..

در سرودها مقولات خلق، دشمن، جنگ، خون، فقر تاکید می شدند. گاهی سرود و ترانه به زبانهای دیگر هم بود؛ مانند "خلق عمان برخیزد" به انگلیسی، خلق ترک و کرد به ترکی، دایه دایه به لری، میرزا به مازنی، کردی. جنبه عاطفی شعارها و سرود ها اتحاد اعضا را تحریک می کرد. معمولا اعضا بپا خاسته؛ همخوانی کرده؛ احساسات آنها برانگیخته می شد. وقتی جلسه متشنج می شد؛ برای تغییر مذاق، در جلسات، جشنها، کنگره ها سرود خوانده می شد. مجموعه ی "سرودهای انقلابی کنفدراسیون" حاوی سرودهای زیر در 33 صفحه نشر شد:

سیاهکل، بازگشت جنگل، دانشجو، 16 آذر، چه کسی خواهد من و تو ما نشویم، بر پا ای هموطن، قهرمانان، بر سینه ات نشست، همبستگی خلقها، جنبش، قطره های خون، زوزه باد، تره گل-آرمان خلق، لالایی برای بیداری، دایه دایه، مجاهدین، شهید، از محرم تا محرم، سرود، دی بلال، انقلاب مستمر، راه شیراز برای تو دوره، در لابلای غم، در صحنه نبرد همیشه، روز موعود، مجاهد، برترین جهاد، بیاد مهدی-مادر، ذره نور، چریکهای فدایی خلق، راه تازه پیش پای خلق، بحر خزر ناله سر کن، فدایی، در بهار خلق، صمد، برای حیدر عمو اغلی، رزم آوران، خون شهیدان، ایران ایران، انسان انسان است، اتحاد، شب، یوری-کاظم سلاحی، خلق. https://www.dw.com/fa-ir/<7a> تبلور خاطره جمعی در سرودهای انقلاب- اسکندرآبادی.

منابع. ‏2020‏/05‏/05

کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی
https://www.iran-archive.com/
سرودهای انقلابی کنفدراسیون، آمریکا، کالج پارک، مریلند. 75 سنت.
اگر حزب توده کودتای موفق می کرد، 2018، عصر نو.

ساختار دولت با 3قوه مدیریت جامعه سرمایه داری ثابت است. انقلاب، کودتا، اشغال فقط مدیران جدید را بر ساختارها با تغییر برخی نامها نشانند. لذا جمهوری اسلامی ساختارهای 3قوه مشروطه سلطنتی را حفظ کرده؛ آخوندها و تکنوکراتهای مکتبی را جای نظامیان و تکنوکراتهای پارتی دار نشاند. شاه مطلقه بنام ولی مطلقه و ساختارها با پسوند اسلامی ظاهر شدند.

پس از انقلاب سفید بهمن 41، بنیانگرایی شیعی در جامعه سازماندهی شد که هم سازمانهای سیاسی هم ساواک شاه در بی خبری از آن بودند. لذا هم در کنفدراسیون هم در دولت به پیدایش جمهور اسلامی توجه نشد. دولت یک گام در تسهیل آن پیش رفته؛ گروه درباری فردید، نصر، شایگان تبلیغ مضرات غربزدگی و رجعت به گذشته شیعی را تامین مالی کرد. نیز بازرگان، شرعیتی، سحابی هم این رجعت گرایی را عامه پسند کردند.

در حالیکه کنفدراسیون باید جدایی دین از دولت را در قانون اساسی آمریکا و آثار جفرسون در می یافت. در دین نسیه آن جهانی در عوض نقد این جهانی برای عوام تبلیغ می شود. فیض کاشانی با تأیید رأی غزال: زاهد در این دنیا از زنان و کنیزکان کام نگیرد تا حورالعین نصیبش شود. در باغها نگردد تا در بستان بهشت تفرج کند. از خوراکهای لذیذ پرهیز کند تا از میوه های بهشتی بخورد.

سکولاریته جدائی دین از دولت است؛ لائیسیته ناباوری به خدا. اولی لازمه ی مدرنیته، پیشرفت، رقابت با دیگران در جامعه است. دومی خلاقیت فکر فرد را باعث شده؛ نیاز به آزادی تبلیغ دارد. در قانون اساسی 1906 مشروطه و جمهوری اسلامی 1979 بر عکس ادیان زرتشتی، مسیحی، یهودی - خدا ناباوران در مجلس حق بیان ندارند. فرد در قید دین خلاقیت فکر آزاد نداشته؛ جامعه در بند دین پیشرفت نخواهد کرد. نمونه: عربستان با پترو دلار مدرنیزاسیون داشته؛ ولی بنگلادش فقیر نه مدرنیته نه مدرنیزاسیون دارد.

البته سکه فرهنگ ایرانی 2 رو دارد: مراد و مرید که مراد را به عرش اعلا می برد؛ غلو، شکسته نفسی و تعارف می کند. مراد که در توهم خود شیفتگی غوطه می خورد. بهرجهت بقول همینگوی در مرد پیر و دریا: باید دید که با این چاقو شکسته چه می توان کرد؟ می توان گفت که باید پوست کلفت بود؛ ولی از نظر عاطفی تحمل آن مشکل است. تاثیر کنشگری روی حافظه عموم است؛ تاثیر نشر روی حافظه خاص در کوتاه مدت.

رابطه کنشگری و پژوهشگری در مبارزه سیاسی باید بررسی شود. این رابطه را در تاثیر اجتماعی حمید اشرف چریک و احمد اشرف پرفسور می توان بررسی کرد. گاهی در یک فرد کنشگری و پژوهشگری تراز است مانند سلطانپور که 2 نوع مخاطب دارند: مبارزان میدانی فوری و تحلیگران آگاه برای آمور اجتماعی. فرهنگ ایرانی- شامل افغانها هم می شود- از فرهنگ سوئدی قرنی عقبتر است. علل اختلاف این 2 فرهنگ نیاز به بررسی دارد.

این 2الگو را زندگی تختی با تاثیر بر شجاعت عام و هدایت با نقد تیز اجتماعی نشان دادند. یا حتی در اساطیر هم دیده می شود: کاوه و خود فردوسی در حافظه عموم نه شاعر ادبی. کاوه آغازگر راه مزدک، بابک، تختی، حمید اشرف شد؛ فردوسی در انسانگرایی برای ساعدی، صمد، سعید، شاملو، سیمین- سرمشق شد. او گفت: میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است. هر 2 الگوی آگاهی و شجاعت در فرهنگ مهم اند زیرا مخاطبان متفاوت دارند.

ایران سنت 2500ساله استبداد داشته؛ در سده 20 سوق الجیشی ست لذا استعمار امنیت آنرا خطر زا می کرد. ایران باید به مدرنیسم اقتصاد و تجارت جهان کنونی برسد. مدرنیسم رسیدن به تمدن غرب، رفاه مردم، امنیت ملی است. اقتصاد شکوفان = مدرنیزاسیون ارتش، بیمارستان، سد، فرودگاه خواست دولت + مدرنیته احزاب، انتخابات، فردیت خواست مردم. سازمان صنفی برای مدرنیته و حزب در مدرنیسم فعالند. کنفدراسیون/ دفتر تحکیم دانشجویان، کانون وکلا، کانون نویسندگان 3 سازمان صنفی برای مدرنیته اند.

در سده 20، همه‌ی احزاب، گروه‌ها، سازمان‌ها با نام «سوسیالیست، کمونیست، چپ و سوسیال دموکرات»؛ در ساختمان سیاسی و اجتماعی جامعه نو «نظام غیر سرمایه‌داری» شکست خوردند. همه‌ی آن‌ها دیر یا زود، به نوبت، راه سرمایه داری خصوصی، دولتی، مخلوط گزیدند. به تدریج به مناسبات ِ معمول ِ سرمایه‌داری بازگشتند. خالد روسل پور فب 240120

البته از کمون پاریس 1871 تا انقلاب اکتبر، چین، ویتنام و کوبا، الجزیره، حتی ایران از بهمن 57 تا 30خرداد60 مسئله تاخیر سوسیالیسمِ را مستند می کنند. در عوض کشورهای اسکاندیناوی گام به گام این حرکت را نشان می دهند. می توان زمان پیدایش سوسیالیسمِ را حدس زد. در 2017 کشورهای شمال و اتحادیه اروپا و جی 20 تولید ناخالص ملی بالا داشته؛ 50 کشورند که ظرف 50 سال پس از ج ج 2 به این تکامل درآمد رسیده اند.

در جهان 200 کشور اند؛ 50 بر 200 می شود یک/ چهارم جهان انباشت سرمایه کافی دارند. لذا در 50 سال 50 کشور، در 100 سال آینده هم 100 کشور تولید بالا خواهند داشت. پس سر انگشتی سوسیالیسمِ 2117 برای تقسیم ثروت، عدالت اجتماعی در کار، خانه، آموزش، خوراک، پوشاک، بهداشت، تفریح/ شادی برای همه ممکن می گردد. مفروضات: سرمایه داری برای انباشت سرمایه ضروری است. سوسیالیسمِ برای توزیع ثروت سوسیالیسمِ و عدالت اجتماعی جبری است. گذار از سرمایه داری در جهان به سوسیالیسمِ بمثابه مرحله عالیتر تمدن بشر ضروری است.