عصر نو
www.asre-nou.net

حمایت و شناعت (۱)


Fri 24 04 2020

اسماعیل رضایی

رنج آدمی در ندانستن و نفهمیدن یا خود را به جهالت زدن پیرامون رخدادهای محیطی و جامعه و جمع، نشان از ضعف آگاهی و توقف در سازه های فکری و یا درک وارونه از مفاهیم و مضامینی است که در وی نوعی از جانبداری و یا خرافه گرایی و حمایت از روندهای متحجرانه و واپسگرایانه حیات اجتماعی را با سفاهت و بلاهت گویی های غافلانه و جاهلانه شکل می دهد. کسی یا کسانی که به نگاه تک بعدی و تک ساحتی به جامعه و انسان عادت کرده واز تکامل و تحول جامعه و انسان یا هیچ نمی دانند و یا درک و فهمش از دگرگونی های اقتصادی اجتماعی در حد و حدود آموخته های ذهنی و کتابی مدرسه ای فراتر نرفته است. نگاه و تبیینی که دگرگونی الزامی و ایجابی را نادیده انگاشته و از فراز و فرودهایی سخن می راند که نه به فهم عمومی می افزاید و نه از رنج جانکاهی که تفکر و باور فاقد اصالت و هویت بجا می گذارند؛ می کاهد.

آنکه دیگران را به «نشناختن تفکری و تاختن بدان»متهم می کند؛ هنوز همانند اجداد و نیاکان جاهل و توتالیتر خویش، واژه ها و مفاهیم را همانند خرافه زدگان دینی و شایعه آفرینان و دروغگویان برای مشوب کردن اذهان پریشان و بیمارگون برای دفاع نامشروع از استبداد و استبعاد انسانی بکار می گیرد. واژه ای چون«مسلک اشتراکی» که از اعماق تاریخ و از سوی مبلغان دینی و مستبدین حکومتی گذشته برای تشویش افکار عمومی و القائات کاذب نگرشی بر علیه ایده های انسانی و مردمی و برای حفظ و حراست منافع و مصالح مستبدین و توتالیتر های ریز و درشت اقتصادی و سیاسی بکار می رفته است. مترادف دانستن سوسیالیسم با«مسلک اشتراکی» فروخسبیدن خردورزی در خدمت جهالت ورزی ها و ندانم کاری های واپسگرایان دینی و یا حامیان مجهول الهویه اش را تداعی می کند که هنوز در پستوی ذهن غبارگرفته شان بدنبال مفری برای توجیه رویکردهای دغل و ریای خود می گردند. این شیوه بررسی همانند لفاظی واعظان و دغلبازان دینی می ماند که تلاش می کنند خرافه های مسموم و مشئوم خود را با خطابه های آتشین برای تخدیر و تخمیر اندیشه و روان ناآگاهان و بی خبران از دغل و ریای مبلغان دینی، به دیگران القا کرده و برای واپسماندگی و نا کارآمدی اندیشه ورشکسته خود، اعتباری کاذب و دروغین دست و پا کنند.

هجو و هذیان گویی در بررسی و تحلیل و تبیین های مسایل اقتصادی اجتماعی، نشان از بلاهت و سفاهتی دارد که از بطن قالب های تنگ و محصور اندیشه و عمل بر می خیزد.اینکه نئولیبرالیسم از توسعه و تحول لیبرالیسم سر برآورده و دنباله تاریخ تحول نظام سرمایه است را شکی نیست، اما آنچه را که شک برانگیز است؛ حمایت از تعدی و تجاوز آشکار نئولیبرالیسم یعنی منحط ترین مرحله نظام سلطه سرمایه است که برخی ها آشکارا و به آسانی از کنار آن گذر کرده و یا به توجیه روند های ناانسانی آن روی آورده اند. نگاهی که تخریب و تهدید طبیعت و جامعه برای سود بری بی حد و مرز و انباشت و تراکم لجام گسیخته آن را همکاری مطلوب وداوطبانه قلمداد کرده و آن را می ستایند. واز قانونی که از این مالکیت افسار گسیخته و تهدید کننده حیات طبیعی و اجتماعی دفاع می کند؛ بی مهابا حمایت کرده و آن را مطلوب و ملزوم جامعه و انسان می پندارد.

کسی که تمامی همّ و غمش بازار و داد و ستد و دولت در خدمت سرمایه باشد؛ وتمامی جنبه های حیات عمومی را درافت و خیزهای اقتصادی می بیند؛ از ابتکار و توانگری در نظام سلطه سرمایه بعنوان امری مطلوب و مقبول یاد می کند. چرا که این حدود اندیشه اصولا مفاهیم را نیز محدود می فهمد و در قالب های فکری خود به بررسی آن ها می نشیند. نگاه بسته و خسته ای که لیبرالیسم و نئولیبرالسیم را تامین کننده حقوق شهروندی دانسته و از کنار تمامی تبعیض، نابرابری حقوقی و قانونی و ستم مضاعف طبقاتی با دیده اغماض گذر می کند.شهروندی که از فقر و فاقه ناشی از تعدی و تجاوز نظام سلطه سرمایه، از بروز ناب استعداد های انسانی اش باز مانده و به ابزاری برای تامین و تطمیع حرص و آز سیری ناپذیر قدرت و ثروت مبدل شده است. شهروندی که در عزا و عروسی ذبح می شود تا بتواند امیال لجام گسیخته اقلیتی در راس هرم قدرت را تامین و تضمین نماید. شهروندی که در اسارت قانون مقدس برخی ها، بایستی ضمن فراهم نمودن اسباب عیش و نوش اقلیتی، مدام قربانی مطامع سیری ناپذیر اربابان قدرت و مکنت شوند. آنکه از عملکرد نئولیبرالیسم دفاع می کند؛ آیا تاریخ سراسر خونبار آن را مشاهده نمی کند؟ چطور می توان از ویتنام، الجزایر، عراق، افغانستان، سوریه، یمن، آفریقا و دیگر نقاط جهان به آسانی گذر کرد و شقاوت و بی رحمی نظام سلطه سرمایه را نادیده گرفت؟ شناعت تا کجا؟ بواقع درماندگی و عجز جهالت انسانی را حد و مرزی نیست. مطمئنا نگاه به عملکرد غلط بلوک های به اصطلاح سوسیالیستی ملاک توجیه و تکذیب کسانی است که نه از علم چیزی می دانند و یا می آموزند و نه از روند علمی تاریخ تحول و تکامل جامعه و انسان آگاهی دارند.

مدعیان سینه چاک نئولیبرالیسم فکر می کنند که با جمعبندی نظریات تئوری پردازان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به درک تحولی و تکاملی لازم و به شناخت و آگاهی کامل دست یافته و بی مهابا به مبارزین راستین توده های محروم می تازند و چشم از تمامی جنایات و توحش و بربریت عمال نظام سلطه سرمایه فرو می بندند. توحش و بربریتی که با تخریب و انهدام اکوسیستم بشریت را در معرض خطر فنا و نیستی قرار داده است. نمونه بارز آن پاندمی کرونا ویروس است که اکنون با تدبیرات و اقدامات ناقص و سودجویانه عمال سرمایه، خسارات جبران ناپذیری را بر جامعه های انسانی تحمیل کرده است. نادیده گرفتن اینهمه جنایت و خسران، مبین آگاهی های کاذبی است که تحت تاثیر القائات کاذب و فریبنده توتالیتر های اقتصادی و سیاسی نظام سلطه سرمایه که با تعریف و توجیه های کذایی و فاقد پایه و ریشه شکل گرفته است؛ انسان ها را از درک واقع و حقیقی گذر حیا باز داشته است.این عملکرد نئولیبرالیسم است که قدرت محدودکرده دولت را بعنوان ابزار کارچاق کنی خویش بکارگرفته واز مبرمترین و حیاتی ترین نیازهای اجتماعی ازجمله بهداشت فردی و جمعی و همچنین بهداشت روانی برای زیست مطلوب اجتماعی بازداشته وموجد این همه فاجعه انسانی، اقتصادی و اجتماعی گردیده است. بایستی بهتر و واقع بینانه تر به رخدادهای محیطی نگریست و از دگم اندیشی و فرافکنی فاصله گرفت.

یکی از موکدات ستایش کنندگان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بر آزادی و آزادی های فردی دروغین آن است. آزادی هایی که با افت و خیزهای منافع قدرت های مسلط محدود و محصور می شود. البته آزادی که در بیان و صندوق رای خلاصه می شود که خود تمهیدات عمال سرمایه در جهت حراست و حمایت از بنیان های سلطه سرمایه را با خود یدک می کشند. آنانکه اینهمه تعدی و تجاوز به حریم انسانی برای انباشت و تراکم انگل وار دارایی و ثروت را نمی بینند؛ قطعا نمی دانند ویا نمی خواهند بدانند که آزادی با خشونت نفی می شود و نظام سلطه سرمایه بویژه نئولیبرالیسم بدون خشونت و جنگ و خونریزی ادامه حیاتش مقدورنبوده و نخواهد بود. ضمن اینکه با سیادت طلبی و هژمونی خواهی نئولیبرالیسم رهایی آدمی از قید و بندهای اسارت بار حیات فردی ممکن نخواهد بود.بنابرای از آزادی فردی در جهان کنونی جز اسارت و بندگی اکثریتی فاقد هرگونه دفاع مشروع از حقوق انسانی خویش که با قواعد و قوانین نئولیبرالیسم محدود و محصور شده است؛ چیزی باقی نمانده است. با اینهمه فجایع و نابسانی های رو به تزاید اقتصادی اجتماعی محصول عملکرد نئولیبرالیسم که جهان را درکام خود گرفته بایستی به نام انسان و انسانیت از فروپاشی و اضمحلال بنیان های حیات انسانی که با یورش سبعانۀ دارندگان قدرت و مکنت تحت حمایت قواعد و قوانین نئولیبرالیسم در جریان است؛ با درکی آگاهانه و انسانی ممانعت کرد.

بحث حسابرسی در حاکمیت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم برای ایجاد موازنه اقتصادی و اجتماعی توسط مدافعان و تئوری پردازان شان، خود حدیثی مفصل و روایتی وارونه از عملکرد نظام سلطه سرمایه را ارائه می دهد. اگر موازنه ای در کار بود اینهمه فاصله عمیق و رو به تعمیق طبقاتی چرا و چگونه شکل گرفته است؟ اینهمه فقر و نایابی و ندرت و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی چرا و چگونه عمومیت یافته است؟ آری، موازنه برای جلوگیری از ورشکستگی کلان سرمایه داران و بانک ها از محل درآمد مالیات محرومان و زحمتکشان برای استمرار و تداوم حیات متعدیانه و چپاولگرانه عمال سرمایه با اتکای به قواعد و قوانین نئولیبرالیسم رواج عام دارد. اموال عمومی و ثروت حاصل تلاش جمعی جامعه بایستی در خدمت اقلیتی حاکم برسرنوشت جامعه و جمع قرار گیرد؛ تا موازنه در ساختار معیوب نظام سلطه سرمایه در بین کلان سرمایه دارن برای تضییع حقوق اکثریتی محروم و فاقد حداقل زیست مطلوب و معمول برقرار گردد.

نتیجه اینکه: شاکله های فکری و ارزشی انسان ها نمودی از باورمندی و درک و شناخت علّی روندهای محیطی می باشد. باورهای قالبی نوعی دگم اندیشی و ایستارهای متحجرانه را عمومیت می بخشد که یک نگاه تک بعدی و تک ساحتی و همچنین تعصب و خشک مغزی پیرامون آموزه های محیطی را اشاعه می بخشد. براین اساس است که برخی ها صرفا با نگاه فرمولی و اتکای محض به قواعد و قوانین مکاتب فکری با روشی اسکولاستیک و بدون توجه به عملکرد و رویکردهای محیطی آن به دفاع از آن پرداخته و حقایق واقع پیرامون آن را در پس قالب های فکری خود نادیده می انگارند. کسانی که از قواعد و قوانین لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به عنوان عوامل راهبردی و کاربردی نظام سلطه سرمایه دفاع کرده و فجایع و تعدی مداوم و ذاتی آن به طبیعت و جامعه را چشم فرو می بندند. لیبرالیسم و بدنبال آن نئولیبرالیسم به عنوان منحط ترین مرحله نظام سلطه سرمایه را با نگاه صرف به چارچوب های فکری تئوریزه شده اش نه عملکردش در طی تاریخ تحولات اجتماعی و انسانِ، به عنوان مروجان آزادی های فردی و برابری شهروندی در ابتکار و توانگری و همچنین موازنه و تعادل در زیست جمعی قلمداد می کنند. در حالیکه عملکرد فاجعه بار آن را در توسعه و تعمیق دامنه فقر و تخریب و انهدام طبیعت برای سودبری محض و انباشت و تراکم جنون آمیز ثروت و مکنت از قبل کار و تلاش جمعی انسان ها، و همچنین ایجاد رعب و وحشت از طریق توسعه روزافزون سلاح های مرگبار فردی و جمعی، و کشتار انسان های بیگناه در اقصی نقاط دنیا، نادیده می انگارند. این بی توجهی منجر به تهدید جدی برای بشریت شده است که اکنون با پاندمی کرونا ویروس دارد واقعیت عینی خود را بروز می دهد.این نگاه سفاکانه به گذر حیات انسانی، اکنون به چالشی جدی در زیست مطلوب و الزامی جامعه های انسانی مبدل شده است. ندیدن اینکه نئولیبرالیسم با تمهیدات فاجعه بارش برای سودبری و انباشت و تراکم لجام گسیخته، سازه های حیاتی زیست بشری را به مخاطره انداخته، مبین سفاهت و بلاهتی است که با دگم و تعصب می توان آن را تعریف و توصیف نمود.بایستی به نام انسان و انسانیت، بشریت را از دام عفریتی و اهریمنی رویکردهای نظام سلطه سرمایه برای ساختن دنیایی بهتر و مفیدتر رهایی بخشید.

اسماعیل رضایی
پاریس
24/04/2020
________________________

1این مقاله نقد کوتاهی است بر مقاله آقای جمشید اسدی با نام «تفکری که نمی شناسند و بدان می تازند» که در فضای مجازی انتشار یافته است.