عصر نو
www.asre-nou.net

اعتصاب غذای بزرگ زندانیان قصر

(نگاهی به یک تجربه)
Sat 28 03 2020

محمد اعظمی

aazami.jpg
نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی «نقطه» در پائیز ۱۳۷۴ گفتگوئی با من داشت در ارتباط با اعتصاب غذای بزرگ زندان قصر. از آن گفتگو بیش از بیست و پنج سال می گذرد. ان اعتصاب از ۲۳ اسفند ۱۳۵۶ تا ۲۳ فروردین ۱۳۵۷ ادامه داشت. با توجه به اعتصاباتی که در زندان های جمهوری اسلامی جریان دارد و این روزها تعدادی از زندانیان از جمله نسرین ستوده دست به اعتصاب غذا زده اند، آن را به عنوان یک تجربه بازنشر می دهم:

آنچه در زیر می خوانید را محمد اعظمی، یکی از زندانیان سیاسی شاه برای ما باز گفته است. برگردان گفته های او به نوشتار (از روی نوار ضبط صوت) از ماست و نیز گردآوری اطلاعات مربوط به بازتاب جهانی اعتصاب بزرگ زندانیان زندان قصر در واپسین سال سلطنت پهلوی در ایران.(در اینجا بازتاب جهانی اعتصاب را نیاورده ام. م.ا)

در نیمه دوم دهه پنجاه و همراه با گسترش مبارزه علیه دیکتاتوری شاه، جو سرکوب و خفقان هم تشدید می شود. هر روز بر تعداد جوانانی که به سازمان ها و گروه های مبارز می پیوستند، افزوده می شد. احکام اعدام "دادگاه های نظامی" تاثیری بر این حرکت نمی‌گذاشت. دستگیری و بازداشت و شکنجه هم کارگر نبود. چرا که آزادشدگان دوباره به سازمان خود و روند جاری مبارزه می پیوستند و به قول رژیم "خطرناک تر" می شدند.

از سال ۱۳۵۴، همزمان با تشکیل حزب رستاخیز، آزاد کردن زندانیان سیاسی متوقف می گردد و بر آمار زندانیانی که دوران محکومیت خود را گذرانده بودند و هنوز در زندان بسر می بردند و به اصطلاح رایج آن زمان "ملی کشی" می کردند، افزوده می شود. فشار بر زندانیان هم رو به افزایش می‌گذارد، از محدود کردن امکانات اندک رفاهی گرفته تا ممنوع کردن وسائل دوخت و دوز و رفت آمد زندانیان به اتاق های یکدیگر. جو رعب و وحشتی هم به وجود آوردند که زندانی دیگر تامین جانی نداشت. اگر تا دیروز، اندک زندانیان نادم را بدون سر و صدا آزاد می کردند، حالا کار به جائی رسیده بود که زندانیان را به صف می کردند و نادمین را پیش از آزادی از "ندامتگاه"، نمایش می دادند. نمایش بازی "سپاس شاها"! را که از تلویزیون سراسری پخش شد (با شرکت بریدگان و نادمانی چون حاج انواری، حاج عراقی و.....) حالا می خواستند به درون بندها بکشند.

راست این است که زندان، اما تن به تسلیم نداد. ممنوع سازی ها هیچگاه رعایت نشد. اگر شرایط برای مقابله جمعی مهیا نبود، حرکت های فردی انجام می شد. از اعتراض و پرخاش به زندانبانی که با پوتین پای به سلول می‌گذاشت، تا سیلی زدن به صورت رئیس زندان، سرهنگ زمانی.

علاوه بر حرکات فردی، آنجا که امکانش وجود داشت اعتراضات جمعی شکل می گرفت. از جمله، همزمان با اولین دیدار صلیب سرخ جهانی از زندان های ایران (۱۳۳۵)، زندانیان بند 3 موقت قصر، دست به تحریم غذای زندان می زنند. همه اعتصاب کنندگان را بعدا به زندان قصر، منتقل و یا تبعید می کنند.

با آغاز حرکت های اعتراضی زحمتکشان خارج از محدوده تهران، شرایط رو به تغییر می گذارد. در اوایل، زندانیان که در چنبره نظام اداری و سرکوبگرانه زندان قرار داشتند. نه از "جیمی کراسی" سر در می آوردند (عنوانی که زندانیان بر دموکراسی تحمیلی کارتر و دموکرات های آمریکائی نهادند) و نه این دموکراسی شامل احوالشان شد. زندان، تا مدتها، در همان جو سرکوب و فشار باقی ماند. اما با تداوم جنبش‌های اعتراضی و پس از سفر دوم صلیب سرخ به ایران که کمتر جنبه تشریفاتی داشت، مشخص شد که اوضاع در حال تغییر و تحول است. البته در آن هنگام زندانیان بر این باور نبودند که این حرکت های اعتراضی مردم به انقلاب منتهی خواهد شد، بخصوص که اطلاعات و داده های زندانیان هم محدود بود و عمدتا گفته های بریده بریده ای بود که در ملاقات ها شنیده می شد و خبرهای ناقصی که در روزنامه های دولتی می آمد.( گفتنی است که مامورین حکومت همین روزنامه های بی رمق را دوباره سانسور می کردند و خبرهای "بودار" آن را قیچی و بعد روزنامه پنجره پنجره شده را به دست زندانی می دادند)

چگونگی شکل گیری اعتصاب غذا

در آن زمان، زندان سیاسی قصر دارای ۱۰ بند اصلی بود که زندانیان در آن‌ها بنا بر مدت محکومیت شان تقسیم شده بودند. در یک بند زنان بودند، و در ۹ بند دیگر مردان. بندهای ۴ و ۵ و ۶، که "بند بالا" نامیده می شد، بند زندانیان محکوم به ده سال تا حبس ابد بود. بندهای ۲ و ۳، برای محکومین بین سه تا 7 سال. بندهای ۱ و ۷ و ۸ زندانیان کمتر از ۳ سال را در خود جای می داد. بند ۴ موقت را نیز باید به این مجموعه اضافه کرد.

"بند بالا" مجموعه ای از زندانیان را در خود جای می داد که اکثرا دارای پرونده های سنگین و از نیروهای اصلی سازمان های سیاسی بودند. نطفه اعتصاب غذا در همین بند بسته شد و از کمون چپ ها آغاز گردید که بیشترشان هواداران چریک های فدائی خلق بودند (اوایل اسفند ۱۳۵۴). در آن زمان تعداد افراد کمون چپ ها نزدیک ۷۰ نفر می شد. که از این تعداد بعد از نظرپرسی همگانی، ۵۳ نفر توافق خود را با اعتصاب غذای تر و در صورت عدم موفقیت به اعتصاب غذای خشک اعلام کردند. (باید توجه کرد که نظر پرسی در شرایط اختناق آمیز زندان صورت می گرفت و عمدتا از طریق ارتباط هائی که مبنایش اعتماد بود) پیشنهاد با دیگر کمون ها و بندهای زندان در میان گذاشته می شود (که از طریق رفت و آمد به بند بالا که حمام اصلی زندان در آنجا بود و در لحظات کوتاهی که زندانیان را برای استشمام هفتگی از حیاط یند بالا عبور میداند، خبر و نظر رد و بدل می گردید. و این امر کندی هائی در پیشبرد کار به وجود می آورد. از آنجائی که در هر بند و کمون می‌بایست بحث و نظرخواهی انجام شود، تدارکات به کندی پیش می رفت). علاوه بر اعتصاب غذا، اعتصاب ملاقات هم در نظر گرفته شده بود. چون نزدیک به عید نوروز بود و به مناسبت این ایام، جز پدر و مادرها، خواهران و برادران زندانیان اجازه داشتند که به ملاقات بیایند و قرار بر این بود که با استفاده از این فرصت و جلب توجه خانواده‌ها، فشار بیشتری بر زندانبانان و رژیم وارد شود.

اعتصاب غدا

در روز ۲۰ اسفند ۱۳۵۶، پنجاه و سه زندانی بند بالا (بندهای ۴ و ۵ و ۶ ) با نوشتن نامه به رئیس زندان، خواسته های خود را طرح می کنند. نامه‌ها، هر چند فردی اند یک مضمون واحد دارند و همه این خواسته ها را مطرح می کنند:

۱. بهبود وضعیت غذا و نظارت زندانیان بر آشپزخانه و تعیین برنامه غذائی از سوی زندانیان.

۲. طولانی تر شدن مدت ملاقات با خانواده و آزادی ملاقات با برادز و خواهر که فقط یک بار در سال مجاز بود.

۳. دادن روزنامه بدون سانسور

۴. دادن کتاب های شماره دار و مجاز و منتشر شده در ایران.
۵. بهبود وضعیت درمان و بهداشت.

۶. در اختیار داشتن رادیو

ظهر همان روز، رئیس زندان وقت زندان -سرهنگ اخوان- سه تن از زندانیان ( عباس سماکار، محمد اعظمی و اصغر سلطان‌آبادی) را از بلندگوی زندان صدا می زند. در گفتگوئی که انجام می گیرد، رئیس زندان موافقت خود را با بخشی از خواسته های اعتصاب اعلام می‌کند و از این سه تن می خواهد که زندانیان از اعتصاب صرف نظر کنند. برخلاف سنت، با لحنی مودبانه با زندانیان به صحبت می نشیند و کوشش می کند که مذاکره، به مصالحه بیانجامد.

دو ساعت بعد که سه زندانی از دفتر رئیس زندان بیرون و به بند باز می‌گردند، زندانیان به دورشان حلقه می زنند و به گزارش مذاکره گوش می نشینند. و این در حالی است که چنین اجتماعاتی تا آن روز در بند ممنوع بود. جالب اینکه، حول ادامه مذاکره برای رسیدن به توافق با روسای زندان بحثی صورت نمی گیرد.

۲۳ اسفند ۱۳۵۶ اعتصاب غذای تر و اعتصاب ملاقات، در بند بالای زندان قصر (بندهای ۴ و ۵ و ۶ ) با شرکت 53 نفر آغاز می‌گردد. در طی دو روز، یعنی تا ۲۵ اسفند، همه مجاهدین و بخشی از متعصبان(۱) مذهبی ( عمدتا افراد جدا شده از سازمان مجاهدین خلق چون حسن صادق، مهندس میثمی و ...) اکثریت زندانیان بند ۲ و ۳ و اکثریت قریب به اتفاق زندانیان بند ۱ و ۷ و ۸ به اعتصاب می‌پیوندند.

اعتصاب غذا در دومین هفته خود به بسیاری از بندهای قصر سرایت می کند. حتی برخی از کسانی که در آغاز حرکت، در اعتصاب غذا شرکت نکرده بودند و این گونه حرکت ها را غیر سیاسی ارزیابی می‌کردند، به حمایت از زندانیان و در اعتراض به زندانبانان، به اعتصاب می‌پیوندند. جز قشریون مذهبی که اصولا کمتر در حرکت های اعتراضی شرکت می کردند و در این حرکت هم نقش ناظر را داشتند، دیگر زندانیان سیاسی قصر در اعتصاب بودند در همین مقطع بود که نزدیک به ۱۱۰ نفر از زندانیان قزل حصار نیز به اعتصاب پیوستند.

در سومین هفته اعتصاب، سرهنگ محرری رئیس وقت زندان ها، یکی از زندانیان اعتصابی بند بالا ( دکتر سلیمانی) را ملاقات می کند. او در این دیدار به دکتر سلیمانی اعلام می کند که همه خواسته های زندانیان را پذیرفته است، جز رادیو. در میان زندانیان بند بالا که حالا عملا حرکت را هدایت می کنند، بحث می شود. نظر عمومی بر این است که در این وضعیت پر تب و تاب جامعه، رادیو ضروری است و نباید زود کوتاه آمد. اعتصاب غذا ادامه پیدا می‌کند!

حمایت از اعتصاب غذا

در روزهای آغازین سال نو، زمانی که تعداد زیادی خانواده در برابر درب اصلی قصر، تجمع کرده بودند، سرگرد نقشبندی (کسی که مسئول صدور برگ ملاقات برای خانواده ها بود و طی سال ها با رفتار توهین آمیز خود خانواده ها را مورد اذیت و آزار قرار داده بود) در توضیح عدم صدور برگ ملاقات، با لحن توهین آمیزی، به خواهر یکی از زندانیان می گوید: " سیری زده زیر دلشان! خودشان نمی خواهند شما را ببینند، از مرحمت اعلیحضرت سوء استفاده می کنند" و وقتی حرف‌هایش را با اهانت توام می کند، با سیلی خواهر یک زندانی مواجه می شود. اولین درگیری با مسئولین انتظامات این گونه آغاز می شود که در روزهای بعد، همراه با تجمع خانواده ها، پلیس گارد نیز در مقابل زندان سنگر می‌گیرد. خانواده ها به گسترش حرکت اعتراضی خود می پردازند. چند نفر را از میان خودشان به عنوان نماینده انتخاب می کنند. و به مقامات کشوری مراجعه می کنند. و آنها را تحت فشار می گذارند. که به خواسته های فرزندانشان پاسخ مثبت گویند(2). طومار و نامه هم به مقامات می نویسند.

"کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی در ایران" که در این مقطع تشکیل می‌شود و یکی از اهدافش دفاع از زندانیان اعتصابی است، در سومین بولتن خبری خود به تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۷ می نویسد: "۱۰ تن از مادران، خواهران و همسران زندانیان سیاسی که برای ابراز نگرانی از وضع زندانیان اعتصابی روز شنبه ۱۹ فروردین در برابر دانشگاه تهران به تظاهرات پرداخته بودند، از طرف ماموران شهربانی توقیف شدند. این افراد که تا کنون در بازداشت بسر می برند از طریق شعبه دو بازپرسی تحت تعقیب هستند"
در همین روز تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران که در محل حضور داشتند به حمایت از مادران زندانیان سیاسی به تظاهرات می پردازند و شیشه های بانک ملی مقابل دانشگاه را می شکنند. روزنامه گاردین انگلیس در شماره 23 مارس ۱۹۷۸ به نقل از خبرنگار خود ضمن گزارشی از وضعیت "صدها نفر از زندانیان سیاسی که دیروز دهمین روز اعتصاب غذای خود را پشت سر نهادند" می نویسد:

"دیروز در مقابل زندان قصر، خانواده های زندانیان با پلیس گارد ضد شورش درگیر و تعداد ۷ نفر از آنها دستگیر گردیدند. یکی از دستگیرشدگان زمانی که می خواست با خبرنگاران خارجی تماس بگیرد، دستگیر گردید"

در کنار خانواده ها بسیاری از افراد اپوزیسیون به حمایت از اعتصاب غذا و محکوم کردن حکومت برمی خیزند"

در گفتگوئی که با نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نقطه داشتم حرکت اعتصاب غذا را تا پایان ادامه داده ام اما متاسفانه کپی متنی که برایم بجا مانده ادامه مطلب وجود ندارد. در اینجا می کوشم به کمک حافظه ام به اختصار حرکت را تا پایان ادامه دهم:
از هفته سوم به بعد و با طولانی شدن اعتصاب غذا شور اولیه در میان تعدادی از زندانیان فروکش کرد. در حدود ۱۷ فروردین برای کوتاه کردن زمان، تصمیم گرفتیم برای افزایش فشار به زندانبانان وارد اعتصاب غذای خشک شویم. شروع اعتصاب خشک حال جسمانی بسیاری از زندانیان را خراب کرد. در همان روزهای نخست تعداد زیادی روانه بیمارستان شدند. بند ۱ و ۷ و ۸ که عموما یا زیر دادگاهی بوده و یا محکومیت شان پائین بود به تدریج مقاومتشان کمتر شده و تمایل برای شکستن اعتصاب غذا در آنها قوت می گرفت. در روز ۲۱ فروردین عصر با صدای هلهله زندانبانان متوجه شدیم که زندانیان بندهای 1 و ۷ و ۸ که حیات مشترک داشتند، به اعتصاب غذای خود پایان داده اند. شکستن اعتصاب در این بند ضربه سنگینی به ادامه مقاومت زد. صبح روز بعد طی گفتگوهای طولانی زندانیان با همدیگر که تا غروب به طول انجامید، تصمیم گرفتیم با خواسته های پذیرفته شده توسط مسئولان زندان موافقت کرده به اعتصاب غذای خود پایان دهیم. این تصمیم را با زندانیان بند ۲ و ۳ در میان گذاشتیم آنها هم توافق خود را اعلام نمودند. روز بعد با مسئولان زندان وارد مذاکره شدیم. رئیس زندان موافقت خود را با همه خواسته ها اعلام نمود و مطرح کرد بعدا رادیو هم نصب می کنیم. ما هم به رغم اینکه وعده رادیو را نسیه می دانستیم، پذیرفتیم و به اعتصاب غذای خود با روحیه ای خوب پایان دادیم.

بدین ترتیب اعتصاب خاتمه یافت. واقعیت این است که در این حرکت خواست های ما به جز رادیو متحقق شد. می بایست در سومین هفته اعتصاب غذا که با عموم خواسته ها به جز رادیو موافقت شد، به اعتصاب غذا پایان می دادیم. ما نپذیرفتیم و به اعتصاب ادامه دادیم. علت آن این بود که ایستادگی و توان و تجربه زندانیان بند بالا را مبنای تعیین خواسته ها قرار داده بودیم. این زندانیان بحق تا پایان اعتصاب ایستادگی تحسین برانگیزی کردند، اما نیروی شرکت کننده در اعتصاب غذا، وسیع تر از زندانیان بند بالا بود. و سطح متوسط تجربه آنها پائین تر آمده بود. ما با توجه به متوسط توان جمع شرکت کننده در اعتصاب غذا می بایست با عقب نشینی زندانبانان، به اعتصاب پایان می دادیم و برای دسترسی به رادیو (تنها خواستی که با آن موافقت نشده بود) به مذاکره می نشستیم. دادن رادیو در آن شرایط با توان و نیروی ما قابل تحقق نبود. ما بر خواستی ایستادیم که قدرت و فشار کافی برای برای عقب نشاندن مسئولان زندان، نداشتیم.

زیرنویس

(۱) در متن منتشره این دوستان قشریون مذهبی نامیده شده اند که به نظرم "متعصبان مذهبی" درست تر است. این دوستان نسبت به مجاهدین خلق نگاه مذهبی تری داشتند اما در صف زندانیانی بودند که در برابر پلیس ایستادگی می کردند.

(۲) حاج خلیل رضائی، پرویز اعظمی از جمله این نمایندگان بودند.