به مناسبت دهمین سالگرد غیبت اندوهبار منصور خاکسار
شاعرِ «آنسوتر از فصول»
Tue 17 03 2020
شاعرِ «آنسوتر از فصول»
ده سال پیش مرگ خودخواستهی منصور خاکسار جامعهی روشنفکری و اهل قلم ما را با بهت و حیرتی گنگ روبرو ساخت. این مرگ خودخواسته از طرف شاعری که در طول زندگیاش فروتنانه، بدون هیاهو و خاموش، اما پیگیر و مستمر برای بنای جامعهای انسانی کار کرد و مصالح فراهم آورد، باور کردنی نبود.
منصور خاکسار در محیطی پرورش یافته بود که با کار و رنج زحمتکشان و مردمان فرودست از نزدیک، و به نحوی ملموس و عمیق، آشنا بود. او خود از دوران تحصیل تا پایان زندگی اش کار کرد و با کار خود هزینه ی آموزش و سپس زندگی اش را فراهم کرد. تجربهی عملی و زودرس او از رنج آدمیان، در او کنجکاوی و شوق به دانستن و هر چه بیشتر خواندن بر انگیخت؛ و سپس کوشش کرد تا رنج ها و آرزوهای آشنای این مردم را در شعرهایی که از نوجوانی می سرود، ترسیم نماید. او برای هر چه بیشتر دانستن به تدریج قلمرو روابط اجتماعی خود را از روزنامهی دیواری مدرسه به نشریهی ادبی «هنر و ادبیات جنوب» گسترش داد و سپس در عرصه ای وسیع تر، برای تغییر شرایطی که آن را غیرانسانی شناخته بود، سیاست را نیز به توانایی و آفرینشهای شعری و ادبی خود پیوند زد.
چگونه می توان راز مرگ شاعری را کشف کرد که خود می گوید، «به درازای سفر می نگرم و فراخنایِ بزرگِ خاک و از پا نیفتادهای که به هوایِ تصرف عشق هنوز از هفت بند دریا چشم بر نگرفته است.»؟
در هر مرگ خودخواسته رازی نهفتهاست که با خود مرگ می رود، حتی اگر کلید گشودن راز را باقی گذارده باشد. منصور، همچون برخی دیگران، آگاهانه این جهان را واگذاشت و کوشش کرد، همچون همیشه در طول حیاتش، زلال، روشن، صریح باشد، و پس از مرگش نیز، او را همانگونه که بود و هست بشناسند و قضاوت کنند.
یادداشتی که منصور خاکسار تحت عنوان «آخرین کلام» از خود باقی گذاشت، چنین آغاز می شود: «مرگ پارهی اثرگذاری از زندگی است. حتی اگر به هنگام پیش نیاید. چون پذیرش نهایی بسیاری از آرزومندان عدالت و یا جانهای حساسی چون صادق هدایت و غلامرضا تختی که به مرگشان زیاد اندیشیدهام. دردی کشنده به سالی نزدیک آزارم میداد. پیش از آنکه - درماندگی - سر برآورد، پیمانهاش را تهی کردم.»
منصور خاکسار در روز ۱۷ مارس ۲۰۱۰ از میان ما رفت. امروز به مناسبت دهمین سالگرد غیبت اندوهبار او، ما، دوستان او، با یاد او، احترام و عشق خود را نسبت به منصور خاکسار ابراز میداریم.
منصور در کلام خود:
آینهی مِه روشن است.
انگار نخل
تُخس و ستبر
در پوشنِ جلالِ جنوبی
با بادبانِ صبح سفر میکنم
گویی صلابتِ گلبرگهای سرخ
و جاذبهی عشق
در من است.
(از «قصیده ی سفری در مه»)
علیرضا اکبری، تورج اتابکی، بیژن بیجاری، کوشیار پارسی، ملیحه تیرهگل، سعید حریری، نسیم خاکسار، خسرو دوامی، ناصر رحمانینژاد، رضا علامهزاده، مسعود فتحی، منوچهر کوهن، علی کیافر، رضا گوهرزاد، مجید نفیسی، پرتو نوری علا.
|
|