عصر نو
www.asre-nou.net |
سبز بود و سرخ و عطرش را می برد باد با خود تا کوچه- پس کوچه هایِ غریب آشنایِ هر کجایِ جهان گاه خوشه ای انگور یا دانه ای سیب و انجیر که با خود می بردند کودکان خسته از باغ پُر نگار و رنگِ هستی ام، شبی در خواب میان پرنیان رویا هایم که هجوم ملخها آتشی زد بر سبز سرخِ باغم و اینک من ماندم و مغاکی خشک و شلاقی زرد که می خواند و می پیچد در هوایِ آسمانم. 09/03/2020 ********* بوسه ی زهر آگین زار می زد تا بیکرانه های بی پناهی چشمان نیم بازش که آخرین نگاه خود را بر آسمان خاکستری بودنش دست و پائی میزد در غوغای حسرت و ترس به هنگامیکه زمین سرد خیابان بوسه ی زهر آگین عزرائیل را عاطفه ای میدانست از خواستِ خدائی دروغین، من اما شب و روز را غزل وار به سپیدارهای بلند امید وصله میزدم تا خاک عقیم امروز آبستن زایشی دوباره از نور باشد. 12/03/2020 |