عصر نو
www.asre-nou.net

انسان صنعتزدۀ متظاهر به علم و فلسفه

(تعلیقاتی بر کتابم "نقد عقل علمی" و تفلسف تلویزیون سرمایه سالاری)
Wed 11 03 2020

فرهاد قابوسی

دنیای صنعتی معاصر سه جنبه دارد، آمریکا (آمریکای شمالی) زده و یعنی صنعت زده و متظاهر به علم و دقت و حتی فلسفه است. از "علم" (صورت متناقض علم) معاصر اسطوره ساخته است، و منطق گریز و مغایر دقت است.
پیشتر بارها استدلال کرده ام که صنعت غیر از علم است، چون صنعت ضرورتی به رعایت منطق (درست و غلط) ندارد، بلکه حداکثر باید رعایت عرضه و تقاضا، و خرج و منفعت را بکند که اموری تقریبی و تخمینی هستند. هرچند که صنعت از علم استفاده می کند و "علم" آلوده به صنعت و متاثر از آن بوده است. که یکی از این صور آلودگی علم به صنعت همان رواج تفسیر کپنهاگی نظریۀ کوانتوم در علم است که سعی دارد تقریب و احتمالات را به اساس بینش علم تبدیل کند. اگرچه علت اصلی این موضوع غیر از تاثیر بینش سیاسی ضد ماتریالیستی سرمایه داری (با مرکزیت آمریکایی)، بر "علم"، در ضعف منطق سالهای ایجاد و رواج نظریۀ کوانتوم نهفته است. همان اشکالی که معطوف به عدم ضرورت رعایت منطق از جانب صنعت نیز هست.
تظاهر به علم و دقت و به منطق (در عامیانه ترین صورت آن) که معادل دقت شمرده می شود، از خصایص بینش آمریکایی یا بینش صنعت زده معاصر است. چون با تبلیغ جنبۀ علمی و توام با آن منطقی بینش آمریکایی میان عوام، می توان از بسیاری کاستی های اساسی آن چشم پوشی کرد و بر بسیاری از گناهان ضد بشری بینش آمریکایی قلم عفّو کشید. و مثلأ بعنوان "روشنفکر مترقی" از جانب مراجع علمی آمریکا که لابد برخلاف دولت های قلدر آمریکا منطقی می اندیشند (!!) حمایت شد. درحالیکه اگر دانشگاه های آمریکایی منطقی می اندیشند، می بایستی از آمریکای شمالی مهاجرت می کردند! و اگر نمی کنند، پس اشکالی اساسی در منطق آنها موجود است. مگر نه اینکه اعوان دولت آمریکای شمالی که قرنهاست مضار کلانش برای بشریت بر منفعت ناچیزش می چربد، همواره از میان همین تحصیلکردگان دانشگاه های آمریکا برخاسته اند.
چه اگر از عوام صنعتزده بپرسید، علت علمی بودن بینش آمریکایی را با توفیق "علمی" آمریکا در ساختن بمب اتمی و رفتن به ماه و یا ایجاد کمپیوتر خلاصه می کنند. که هرسه پدیده هایی صنعتی و نه واقعأ علمی هستند. کمااینکه بخش علمی شکستن اتم را تا حد استعمال آن، نه اینکه در آمریکا بلکه در اروپا و خصوصأ آلمان پیش از جنگ انجام دادند. و تنها ساختمان صنعتی آن بود که در آمریکای شمالی ثروت انباشته از چپاول آمریکای لاتین انجام یافت.
علمی ترین بخش تحقیقات لازم برای رفتن به ماه نیز گذشته از ساختمان صنعتی موشک های ساخت آلمان دوباره سوار شده وسیلۀ سازندگان آلمانی آنها در آمریکای بعد از جنگ، محاسبۀ مدار کپسول ماه بود، که همچنانکه در سالهای اخیر روشن شد، اساسأ حتی بدون استفاده از کمپیوتر وسیلۀ مهندسین ریاضی با دست انجام شده است. که یعنی در این مورد نیز از «علم ریاضی» که غیر از محاسبات مهندسین ریاضی است، خبری نبود.
کمپیوتر هم که ساخته ای صرفأ صنعتی است، تنها بخش علمی یا ریاضی اش محصول تعویض کمیات فرضی " دیفرانسیل " با کمیات واقعی "دیفرانس" است، که در واقع عبور از ذهنیت تفاضل بینهایت جزئی به واقعیت تفاضل محدود است. موضوعی که در صورت اصرار، منجر به مغایرت اساسی با علم استاندارد ریاضی مبتنی بر بینهایت کوچکها می شود!
لذا هیچکدام این موارد صنعتی نه اینکه علمی باشند بلکه در عمل مغایر و متفاوت از علم به مفهوم کیفیت روابط پدیده ها درعلم اند. نتیجۀ اینست که عوام صنعت زده تصوری نادرست از علم و صنعت دارند که البته ضرورتی هم در درستی آن نیست. چون وظیفه ها مختلف اند. اما مشکل زمانی پیش می آید که بینش عوامانه در لباس متفلسفین تلویزیون عوام نظیر پرشت سعی در علمی جلوه دادن خود کرده و برای علم تکلیف تعیین کند. کمااینکه در دنیای غیر سرمایه سالار می بایستی به عکس آن علی الصول علم تکالیف دیگران را تعیین کند. یعنی این سطحی بودن بینش در جهان صنعت زدۀ سرمایه سالار است که به عوام متفلسف اجازۀ این دخالت در معقولات را داده است.
اما تحصیلکردگان نیز از "علم" معاصر اسطوره ای ساخته اند که آخرین اسطورۀ بشری محسوب می شود. چون تحصیلکردۀ "علم" نیز نظیر عوام نیازمند اسطوره است تا موجودیت خودرا حداقل از این بابت که در پی تحصیل "علم" رفته است، توجیه کند. درحالیکه اهل علم بسیار نسبت به علم انتقاد کرده و می کنند: مثلأ برخلاف اساتید ریاضی معمولی کارل لودویگ زیگل بزرگترین ریاضیدان قرن بیستم (بنظر دیگر ریاضیدانان برجستۀ معاصر) معتقد بود که "ریاضیات بعد از ریمان، ددکیند و کانتور فاسد شده است"! و به عکس اساتید فیزیک معاصر، برجسته ترین فیزیکدانان نظیر اینشتین، هیزنبرگ و دیراک مهترین بخش فیزیک معاصر که مدل میدانهای کوانتومی باشد رد کرده اند. لذا حداقل نتیجه ای که از این انتقادات اساسی می توان گرفت، اینست که ساختار ریاضیات و فیزیک معاصر متناقض است و گرنه نظرات متخصصین نسبت به آنها اینگونه مخالف هم نمی بودند! هرچند که نظر اساتید معمولی دانشگاهی معمولأ متوجه سطح حقوق ماهیانۀ خویش هست.
لذا انسان صنعت زده می بایستی تکلیف خودرا با علم تعیین بکند و بداند که علم مجموعۀ منطقی نتایج تجربی است. لذا هرنظری که به هر دلیلی (نظیر مطرح بودن کمیات "بی نهایت" در آن) به تجربه در نیاید و یا به تجربه در آمدنی نباشد، و یا از نظر منطقی ناممکن باشد؛ غیر علمی است. او باید دقت کند که به همین دلایل هر موضوع و مقولۀ هرچند عادی که تعریف منطقی نداشته باشد، دور از علم و ذهنی است. کمااینکه علم منطقی یا نامتناقض غیر از دروسی است که با تقریب و تفسیر بسیار در مدارس و آکادمی ها تدریس می شوند. لذا اگر که انسان صنعت زده علاقمند به حقیقت است، می بایستی حداقل منطقی بیندیشد و مقولات کثیر تعریف نشده و تعریف ناپذیر را در اندیشه و بیان بکار نبرد.
برای روشن شدن این نکته باریک یاد آوری می کنم که بر سر تناقضات معروف حساب جامعه و فاضله (دیفرانسیل و انتگرال) یا آنالیز که عمومأ و خصوصأ میان تحصیلکردگان "علم" محسوب می شوند، در موارد متعدد و دهه های متوالی در میان ریاضیدانان بحث های اساسی برقرار بوده و هنوز هم بدون نتیجۀ مرضی الطرفین برقرار است! و روشهای چندی برای پرهیز از تناقضات آنالیز ریاضی از دوران وایر اشتراس تا دهه های اخیرنظیر«آنالیز غیر استاندارد» مطرح شده اند. باریک تر از آن اینست که من بالشخصه معتقدم که اولأ آنالیز را همچنانکه در پیشنهاد های مذکور منظور شده است، می توان بعنوان نسبیت های میان کمیات محدود تصحیح و تکمیل کرد و ثانیأ همچنانکه در مورد کمیات اساسی توپولوژی نظیر مشخصۀ اویلر ممکن است، برای آنها نیز بیانی غیر از بیان آنالیزی (انتگرال یا دیفرانسیلی) ممکن است.
باید دقت کرد که علم متناقض معاصر به دلیل احتوای برخی مقولات، اصول و مصالح متناقض نظیر پیشفرض غیر قابل اثبات "جهان چهاربعدی" و "کمیات بی نهایت"، به تناقض رسیده است، اما همچنانکه منطق روشن می کند و من نیز در کتابم «نقد عقل علمی» توضیح داده ام، علم محتوی یک هستۀ متکی بر تجربۀ منطقی (غیر متناقض) است که قادر به توضیح همۀ داده های تجربی علمی بر اساس دو بُعد منحنی و کمیات محدود است. هسته ای که زیر انباشت مصالح و نتایج کلان "علمی" متناقض پنهان مانده است.
از اینرو فلسفه نیز بعنوان بیان روابط کیفی عام منطقی پدیده ها در طبیعت و جامعه نیز بر اساس نتایج این بخش منطقی علم کاملأ به طرز علمی بدون هیچ ارتباطی به داستانهای سیاسی متفلسفین تلویزیونی نظیر پرشت در "دفاع لیبرالیسم از علوم"، بعکس این قصه های تلویزیونی عوامانه در متن «رابطۀ سوسیالیسم با علوم تجربی» به مفهوم "سوسیالیسم علمی" بیان می شود. چون داستان دفاع لیبرالیسم از علم تجربی، قصۀ کودکانه ایست که مدافعین سرمایه داری لیبرالیستی برای خر کردن عوام سرهم کرده اند. چه اگر یکی از نحله های فلسفۀ سیاسی با علم تجربی مطابق باشد، این نحله تنها و تنها سوسیالیسم می تواند باشد. چون سوسیالیسم تنها فلسفۀ سیاسی است که مشخصأ مطابق قضیۀ تعادل ساختمان سیستم های دینامیک ناظر بر تعادل اجتماعی بعنوان سیستم دینامیک بشری است!
لذا در نهایت انسان صنعت زدۀ معاصر باید تکلیفش را با حقیقت بر اساس واقعیت روشن بکند. منطقی بیاندیشد و تصور نکند که "مواهب" دنیای سرمایه داری بدون مضار اساسی آن ممکن اند. تصور نکند که سرمایه داری توام با حفظ محیط زیست، و گلوبالیزاسیون سرمایه داری بدون عوارض پاندمیک آن ممکن اند. دقت کند که تلویزیون عوام محلی از ارعاب بیش از قصه های عوامانه نمی تواند داشته باشد. و فلسفه را می بایستی تنها بر اساس نوشته های فلسفی فلاسفه تا اواسط قرن بیستم ارزیابی کرد! باید این نتیجۀ منطقی استثمار افراطی محیط زیست از جانب سرمایه داری "دموکراتیک" بپذیرد که تا زمانیکه سرمایه داری برقرار است، نه تنها محیط زیست بلکه اندیشۀ بشر را تخریب خواهد کرد و از همینرو درک صحیح واقعیت و حفظ محیط زیست صرفأ با تخریب سرمایه داری نئولیبرال ممکن است. همچنانکه دموکراسی واقعی نیز تنها با تبعید سرمایه داری از فرهنگ بشری ممکن شدنی است.