عصر نو
www.asre-nou.net

روشنفکر کیست، و روشنفکری چیست


Fri 28 02 2020

محمد علی مهرآسا

mehrasa.jpg
من این واژه ی روشنفکر را هنوز به درستی نتوانسته ام هضم و جذب کنم و تفهیم شوم. علتش، یک مقدار در مفهوم لغت نهفته است و مقداری هم در سمت و سوی کارکرد و رفتار و منش روشنفکری قرار می گیرد. دهها سال پیش مرحوم«جلال آل احمد» دو کتاب در این زمینه نوشت و پخش کرد؛ یکی زیر نام «خدمت و خیانت روشنفکران» و دیگری به نام «غربزدگی» این دو کتاب پس از پخش، بسیار بحث برانگیز شدند و انتقادهای مثبت و منفی نسبت به آنها، از هر سو در رسانه های نوشتاریی جامعه ی اهل مطالعه به چاپ رسید. زیرا سخنان آل احمد در بسیاری موارد با واقعیت ناهمگون بود و همخوانی نداشت. علیرغم تسلطی که پیشوایی و شخصیت آل احمد بر جامعه ی تحصیلکرده و فرهیخته در آن روزگار ایران داشت، این دو کتاب ایراد بسیاری از اصحاب اندیشه را سبب شد و حتی اعتراض های نرم و سبکی را هم به دنبال داشت. زیرا آل احمد در آن کتابها شیخ فضل الله نوری را که آخوندی متعصب، خشک اندیش، مستبد و کور دل بود، روشنفکری معرفی کرده بود که به وسیله ی عوامل غربزده شهید شده است.
بنابراین در محیطی که جلال آل احمد که خود از جامعه و قشر هنری و روشنفکری بود، چنین قضاوتی را نسبت به مفهوم روشنفکر داشته باشد، هویداست که صاحب این قلم هم باید در معنا و مفهوم این واژه و این نامگذاری درماند.
آنگونه که شنیده و خوانده ام( چون سن خودم قد نمی دهد) این واژه از ساخته های «حزب توده» بوده است و سران حزب آن را در برابر کلمه ی «منورالفکر» ابداع و اختراع کرده اند. می دانیم که واژه ی منور به معنای جسم نورانی و منبع نور است که با کلمه ی«روشن» که نور گیرنده و قابل رؤیت است، فرق دارد. ولی به هرحال این واژه در ادبیات و محاوره ی فارسی جا افتاد و رایج شد. علت پیدایش و اختراع این کلمه ار سوی حزب توده، در بخشبندی و جداسازی های لایه های اجتماعی و طبقات مردم، جاسازی می شد.
شعار نخستین حزب توده:«کارگران و دهقانان و زحمتکشان متحد شوید» بود اما پس از مدتی متوجه شدند اکثریت اعضای حزب را نه کارگر و دهقان، بلکه افراد درسخوانده از معلم و کارمند و ارتشی تا استاد دانشگاه و پزشکان و مهندسان تشکیل میدهند و دهقان و کارگر آن زمان با قلت تعداد و علیرغم نامنویسی شان در حزب، اصولاً از الفبای کمونیستی سر در نمی آورند و چیزی نمی فهمند. آن کس که می تواند فرمایشات مارکس و انگلس و لنین و رفیق استالین را درک کند، طبقه ی درسخوانده ی اجتماع است که در شغلهای گوناگون، مواجب بگیر دولت و یا شرکتها هستند. برای اینکه این شمار مختلف الشغل و دانش آموخته را هم که قسمت اعظم ساختمان حزب را درست کرده بودند، در دایره ی تبلیغات بگنجانند، تمام آنان را زیر نام واژه «روشنفکران» نامگذاری کردند و شعار به اینگونه اصلاح شد:«کارگران، دهقانان، زحمتکشان و روشنفکران، علیه امپریالیسم و بورژوازیسم متحد شوید»
به این ترتیب واژه ی روشنفکر در برابر کلمه ی منورالفکر قد علم کرد و رسمی و رایج شد. اما آیا روشنفکر کیست و به چه کسی میتوان روشنفکر گفت ویا چه کسانی در این دایره قرار می گیرند، از آن گونه معضلهائی است که دستکم تاکنون در درون ایران پاسخی مناسب نیافته است. معادل این واژه در فرانسه« اَنتِلِکتوئِل» و در انگلیسی« اینتلکتوال» است که معنای آدم خردگرا و هوشمند و معنوی می دهد و منظور کسانی است که برای اجرای نیات و مقاصد خویش، از خرد، فهم، منطق و اندیشه سود می برند و نه از احساس و پندار؛ کسانی که واقعگرا و حقیقت خواهند؛ با سفسطه و مغالطه میانه ای ندارند؛ با هرگونه خرافات و تعصب به کل مخالفند؛ از استبداد و بیدادگری به شدت متنفرند؛ به تساوی حقوق انسان و عدم اختلاف بین مردمان معتقدند؛ خواهان صلح بین ملتها بوده و از جنگ بیزارند؛ با هرگونه زورگویی و ستمکاری با قلم و اندیشه و اثر، در ستیزند و بالاخره با عقایدی که مردمان را در جهل و خرافه نگهدارد، مبارزه می کنند.
تردیدی نیست که سواد و دانش، شرط لازم روشنفکری است و لی شرط کافی نیست. ای بسا افراد دانشورِ دکتر و مهندس و لیسانسیه، باوجود حذاقت در شغل، به سبب نوع اندیشه و کارکرد غلط، فرسنگها از جامعه ی روشنفکری دورند. برعکس بسیاری از کسان که به علتهای گوناگون موفق به ادامه ی تحصیلات عالی نشده اند، با مطالعه و روشن بینی و اندیشه ی نیک، در زمره ی انتلکتوئل قرار گرفته و روشنفکر محسوب می شوند. روشنفکر غیر از دانش اندوزی، به بینش درست، درک صحیح از واقعیات، درایت و تفهیم و تفاهم از جامعه و جهان پیرامون و زمان خویش نیازمند است.
ایمان به پندارهای بی پایه و نوشته ها و سخنان بی مایه، و سفسطه های مابعدالطبیهة، در آدمیان بیگانه بادانش، مورد نکوهش و خورده گیری نیست، اما اگر این باورها در نهاد دانش آموختگان باشد، از حوزه ی روشنفکری دور و حتی طرد می شوند.
حدود چنیدن سال پیش من در یکی از رادیوهای محلی این سامان برنامه ای داشتم. در یکی از جلسات تشکیل شده، بحث بر سر همین بود که روشنفکر کیست؟ من دیدگاه خود را واضح و روشن به این شرح بیان کردم که:« روشنفکر غیر از صفات ذکر شده، باید از عیوب اجتماعی و نارساییهای اخلاقی هم عاری و به دور باشد» گفتم و اکنون هم تکرار میکنم، اگر« آلبرت انشتین» ریاضی دان و متفکر بی نظیر قرن بیستم، صبحگاهان هنگام بیرون رفتن از خانه به خدمتکار و یا آشپزش به جای اینکه توصیه کند مواظب باش گوشت تازه بخری، بگوید: حتماً گوشت «کاشر» بخر؛ من او را روشنفکر نمی نامم و نمی شناسم. همچنین گفتم: آن شاعر، نویسنده، هنرمند و دانش اندوخته که مغز خود را با الکل و مخدرات به صورت مدام تخدیر و تخریب می کند، چون مغزش را که مرکز اندیشه است با اینکار علیل می کند، از دایره ی روشنفکری بیرون است.

گرفتاران و پیروان فلسفه ی ماوراءالطبیعه با هر میزان دانش زمینی اگر به ابهام و ایهام بیشتر از واقعیات و مستندات پایبندند، از جرگه ی روشنفکری خارجند. آنکس که درماه محرم و صفر جامه ی سیاه می پوشد و در عزاداریهای آنچنانی دستمالی به دست گرفته تا اشکهایش را پاک کند، یک خرافی است و نه یک روشنفکر؛ گرچه ممکن است خود به عبث بودن کار خویش اشراف داشته باشد. روشنفکر را با سفسطه و مغلطه میانه ای نیست. برخلاف نظر مولانا، پای استدلالیان چوبین نبوده بل تیزرو و پر تحرک است. آن پایی که چوبین است و از حرکت می ماند، پای سوفسطائیان است.
دینها به طور کلی با دانشها در تعارضند و چون بنایشان بر تعبد و پذیرش بی قید و شرط واجباتی است که ریشه در نامرئی دارند، تابعین خواه و ناخواه باید پذیرای مقولاتی باشند که با خرد و اندیشه ناسازگار است. از همین جا فاصله ی بین روشنفکر و آزاد اندیش با مؤمن و متعبد نمایان می شود؛ و تفاوت اندیشه ی تاریک با تفکر روشن هویدا می گردد.
روشنفکر به سبب دیدگاه غیر خرافی و بینش وسیع و واقعگرا و کامل پسندش، شیوه ی حاکمیت هیچ حکومتی را نمی پسندد و پیوسته درحال نقد و ایراد است. به عبارت دیگر: روشنفکر با حاکمیت نیست، برحاکمیت است. کمترین نارسایی وکژی در کردار و رفتار زمامداران، روشنفکر را به موضعگیری می کشاند و به انتقاد بر می انگیزد. بنابراین طعنه زنانی که سر در آشپزخانه ی رژیم سابق دارند و می گویند: روشنفکران با مخالفت و مبارزه با رژیم شاه آقای خمینی را برسرکار آوردند و در آخر خود مورد تنفر آقای خمینی قرار گرفتند و از کار و کشور رانده شدند، سخنی بیجا و بی ربط بر زبان می رانند و پندارشان نشان از عدم شناخت روشنفکر و جامعه ی روشنفکری است. روشنفکر با هر نوع حاکمیتی که از مسیرعدل و اعتدال و تعادل بیرون شود و کمترین و کوچکترین نشان استبداد درکارش هویدا گردد، به مبارزه بر می خیزد و می ستیزد. حتی اگر خود سبب موجودیت آن حاکمیت بوده باشد.
مشکل ما در داوری و درک کارکرد روشنفکر در آنست که معیار خودرا درنظر می گیریم و با ترازوی خویش به توزین می نشینیم. در صورتی که او با دیدی سوای بینش ما به مسائل می نگرد و قضاوت می کند. به همین قیاس است که سلطنت طلبان می گویند: وقتی آقای خمینی رشنفکرانی را که با شاه به مبارزه برخاستند، نخواست، همه را کشت و زندانی و تبعید کرد. در حالیکه این روشنفکران بودند که با کارکرد حکومت جدید مخالف بودند؛ و در نتیجه دولت که به شیوه ای استبدادی اداره میشد، تحمل آنان را نیاورد و به گونه گون ترفندها از صحنه حذف و یا خارجشان کرد و شماری زیاد هم سر در این راه برباد دادند. گروهی هم راه مهاجرت درپیش گرفتند، تا مبارزه را به شیوه ای دیگر در بیرون از مرزها ادامه دهند.
روشنفکر نه درخور شماتت است و نه شایسته ی نقد؛ آنچه را که روشنفکران امروز انجام می دهند و راه هایی را که می پیمایند، دقیقاً دنباله ی همان کار وهمان راهی است که در رژیم پیشین می کردند و می پیمودند. یعنی در واقع همان اجرای مسئولیت روشنفکری است در مقاطع مختلف زمان البته با در نظر گرفتن شرایط مکان.
اگر عده ای مصلحت بین و تمامیتخواه و بعضاً ناآگاه این منش و روش را نمی پذیرند، خطا از همان دیدگاهی است که از پشت عینک کبود نگاه می کند و تقصیر اندیشه ای منجمد و خشک است و ربطی به راهکارهای جامعه ی روشنفکری ندارد. روشنفکر همواره طالب دنیای بهتری است و برای رسیدن به آن مدینه ی فاضله، از هرگونه انتقاد از زمامدار تبری ندارد و برای هر مجازاتی نیزآماده است.
به معاندین و مخالفان باید گفت:

چوبشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من، خطا اینجاست

کالیفرنیا جنوبی دکتر محمد علی مهرآسا 27/2/2020