بازخوانی بردگی جنسی زنان در داستان مُحلل
Mon 3 02 2020
س. سیفی
صادق هدایت داستان کوتاه محلل را پیش از سال ۱۳۱۱ خوشیدی نوشته بود، ولی آن را در همین سال به همراه مجموعهی سه قطره خون انتشار داد. داستان محلل حکایتی کوتاه از زندگانی دو مرد به نامهای "مشدی شهباز" و "آمیرزا یدالله" به دست میدهد که آن دو ضمن گفتار خود وقایع داستان را به پیش میبرند. سرانجام برای آمیرزا یدالله معلوم میشود، مشدی شهباز همان بقالی است که سالها پیش از این برای او و زنش نقشی از محلل را به عهده گرفت. او قرار بود که زن سه طلاقهی آمیرزا یدالله را به عقد خود دربیارود و پس از ازدواجی یک شبه به طلاق او رضایت دهد؛ اما چنین نکرد. آمیرزا یدالله هم به ناچار از آن پس برای همیشه زنش را ترک کرد. ولی پس از چندی همین زن، شوهر دومش مشدی شهباز را هم رها کرد تا راهیِ عتبات گردد. اما هرگز بازنگشت و سر مشدی شهباز هم از این بابت بیکلاه باقی ماند.
پس از سالهای سال آمیرزا یدالله و مشدی شهباز همدیگر را ضمن گفت و گوهایی صمیمانه بازمیشناسند. ولی هر دو گناه خود را در ناکامیهای زناشویی به پای زنان مینویسند تا بر برائت و بیگناهی خویش در این ماجراهای جنسی اصرار بورزند.
لازم به یادآوری است که از انتشار داستان محلل قریب نود سال میگذرد. در طول این مدت محلل بیش از هر داستان هدایت، بین تودههای عادی مردم شهرت یافته است. انتقاد مردم از ناکارآمدی دین در ادارهی جامعهی امروزی، به طبع به این باور عمومی یاری میرساند. به همین دلیل هم دستگاه سانسور دولتی انتشار داستان محلل را برنمیتابد. چنانکه داستانهای دیگر صادق هدایت هم از ماجرای سانسور دولتی سهم میبرند.
مُحلل در اسلام به عنوان شغل نقش میآفریند. در واقع او میتواند به اتکای شغل و حرفهی خویش کار و فعل حرامی را حلال گرداند. چون در احکام اسلام مردی که سه بار همسرش را طلاق میدهد دیگر نمیتواند او را به عقدش درآورد. به همین منظور پای محلل را به چنین ماجرایی میکشانند. آنوقت محلل همین زن "مطلقه" را به عقد دایم خود درمیآورد و پس از نزدیکی با او به طلاقش رضایت میدهد تا زمینههای کافی برای ازدواج مجدد این زن با همان همسر نخستین آماده گردد.
چنین شغلی به طبع در دامن احکام دین اسلام پا گرفته است. نمونههای فراوان دیگری از این مشاغل همواره در جامعههای اسلامی رواج داشتهاند که امروزه نیز به عمرشان در همین فضای برآمده از دین ادامه میدهند. مداحها، غسالها، روضهخوانها، قاریها، امامان جمعه و جماعت همگی شغلهایی را دنبال میکنند که در دامن اسلام رواج مییابند. نبودِ دین اسلام به طبع نابودی تمامی این شغلها را به همراه خواهد داشت. ویژگی صاحبان این مشاغل در آن است که هرگز با حرفهی خود کاری تولیدی را به پیش نمیبرند، بلکه سیمایی از کارهای انگلی را به نمایش میگذارند که به سهم خود نتایج طبیعی کار مولد انسانها را میبلعند.
صادق هدایت با چنین نگاهی است داستان محلل را مینویسد. چون قصد دارد از هنجارهای ناصواب و سیمای ناکارآمد دین در جامعههای امروزی و مدرن پرده بردارد. در نتیجه موضوع محلل به پدیدهای طنزآمیز برای مردمان زمانهی ما بدل شده است که هنر و ادبیات هم گوشههایی از درونمایههای طنزآمیز آن را به مخاطبان خود انتقال میدهد.
در داستان محلل جدای از آمیرزا یدالله و مش شهباز، زنی نیز نقش میآفریند. این زن همان زنی است که بین آمیرزا یدالله و مش شهباز دست به دست شد. ولی نویسندهی داستان هرگز از این زن نام و اسمی به میان نمیآورد. چون دو نفر قهرمان مرد داستان در واگویههای خود هرگز از او نامی نمیبرند. این موضوع پدیدهای تصادفی نیست. چراکه مردان چنین زمانهای در محاورهی خود همیشه از به کارگیری نام زنان پرهیز داشتهاند. ولی نام و نشان زنان همواره در عنوانهایی تعارفی از نام فرزندان یا پدر و شوهرشان پنهان میماند: مادر اصغر، دختر مشدی حسین یا منزل کل حسن. با همین نامگذاری پر از ایهام و ابهام است که همه چیز پایان میپذیرد.
زن "گمنام" یا بی نام داستان محلل را در خردسالی به عقد رسمی آمیرزا یدالله درآوردند. آمیرزا یدالله ضمن واگویههایش در متن داستان یادآور میشود: "شب که او را آوردند، آنقدر کوچک بود که بغلش کرده بودند. من خودم خجالت کشیدم. از شما چه پنهان این دختر تا سه روز مرا که میدید مثل جوجه میلرزید." آمیرزا یدالله که روحانی سرشناسی بود در آن زمان دو زن صیغهای را هم در عقد خود داشت که پیش از این ماجرا هر دو را رها کرد. سپس روزها را در بازی و تفریح کودکانه با همسر جدید خویش به سر میآورد تا ضمن بازیهای کودکانه بتواند چیرگی جنسی خود را بر او به پیش ببرد.
اما چندی طول نکشید که به دلیل حرفهی وکالتش زن دیگری هم سر راهش قرار گرفت. او همین زن را نیز به "حبالهی نکاح" خود درآورد. دعواهای او با زنش نیز از همینجا پا گرفت. سرانجام کار به "طلاق سوم" کشیده شد تا آنکه حضور مشدی شهبازِ بقال در این ماجرای جنسی ضرورت یافت. ولی مشدی شهبازِ بقال، به قول خود در خصوص طلاق دادن زن آمیرزا یدالله عمل نکرد. چنانکه آمیرزا یدالله هم مجبور شد لباس روحانیت را دور بریزد و برای همیشه در جامعه گم بشود. سرآخر زن داستان محلل هم همین راه و روش را به پیش برد. چون او هم گریبان خود را از دستان شوی قانونی و شرعی خویش مشدی شهباز وارهانید و به بهانهی زیارت عتبات برای همیشه گم شد. گویا این گمگشتگی میتوانست رهایی همیشگی او را از دستان سلطهجوی مردان زمانه به همراه داشته باشد.
متن داستان محلل همچنین دستمایهای کافی برای پژوهش در گسترهی زبانشناسی تاریخی پیش روی ما میگذارد. چون بسیاری از نامهایی که نویسنده از آنها سود میجوید اینک برای همیشه پهنهی زبان فارسی را ترک گفتهاند. گرامافون را باید از گروه همین واژهها به حساب آورد که مردم کاربرد آن را در جامعهی امروزی رها کردهاند تا در همین راستا از فنآوریهای جدیدتری سود ببرند. آجیده و سماورِ مِسوار هم در همین فرآیند تاریخی جای میگیرند. آجیدن همواره در معنایی از دوختن به کار گرفته میشد. آنوقت از همین آجیدن صفت مفعولی آجیده را ساختهاند. اما صادق هدایت واژهی آجیده را در معنای اسمی آن به کار میبرد تا معنایی از کتانیهای دستدوز آن زمان را با خود در بر داشته باشد. آجیدههای دستدوز نیز به همراه نام خود برای همیشه از ذهن مردمان امروزی به دور مانده اند.
نمونهای دیگر از همین واژههای متروک را در "سماور مِسوار" هم میتوان مشاهده کرد. سماورهای مسوار گونهای ویژه از سماورهای مسی بودند که اکنون مردم خود را از کاربرد آن بینیاز میبینند. اما سماورهای مسوار به عنوان عتیقههایی ماندنی، امروزه در موزههای خانگی نقش تاریخی و گمشدهای را در دیدرس تماشاگران میگذارد.
نامگذاری قهرمانان داستان نیز با همین دیدگاه توجیه میپذیرد. چون یکی از آنان عنوانی از آمیرزا را با خود به همراه دارد و آن دیگری نیز از عنوان مشدی سود میجوید. خیلیها این عنوانها را در زمانهای پیش از این، به طور مفاخرهآمیز در ابتدای نام خود میآوردند. اما امروزه این نامگذاریهای مفاخرهآمیز، کارکردی از کهنگی و جاماندگی را در ذهن انسانها نشانه میگذارند.
با این رویکرد باید انتظار داشت که همواره بالندگی جامعه در رشد و بالندگی زبان هم به نمایش درمیآید. ولی کهنه و کهنگی، سرانجام حضورشان را در فضای جامعه گم میکنند تا مردمان آن همگی نمونههایی از ابزارهای نو را به تماشا بنشینند. گفتنی است که نوشتههای صادق هدایت جدای از پژوهشهای جامعهشناختی برای پژوهشهایی از این نوع نیز دستمایههای کافی در اختیار پژوهشگران میگذارد.
با این همه، اشتباهات حقوقی داستان محلل کم نیستند که به همین آسانی نمیتوان کاربرد و حضورشان را در متن داستان نادیده انگاشت. در عبارتِ "پیشِ او دو تا زن صیغهای داشتم که هر دو را مطلقه کرده بودم"، نمونهای از همین اشتباهها به چشم میآید. توضیح این که زنان صیغهای را هرگز "مطلقه" نمی کنند. این گروه از زنان یا مدت عقدشان پایان میپذیرد و یا آنکه مرد مابقی مدت عقد انقطاعی را به همسرش میبخشد.
در همین راستا در مادهی ۱۱۳۹ قانون مدنی ایران گفته میشود: "طلاق مخصوص عقد دایم است و زن منقطعه (صیغهای) به انقضا یا بذل آن از طرف شوهر از زوجیت خارج میشود". موضوعی که مراجع شیعه نیز آن را در توضیحالمسایل خود آوردهاند.
قانون مدنی را زمان رضاشاه در سالهای ۱۳۰۷ الی ۱۳۱۴ خورشیدی نوشتهاند. نمایندگان دورههای ششم تا نهم مجلس شورای ملی در تصویب آن نقش آفریدند. با همین ترفند بود که رضاشاه توانست حمایت بیچون و چرای مراجع زمانهی خود را به دست بیاورد. چون در متن قانون مدنی بدون استثنا بر تمامی احکام دین اسلام صحه میگذارند. همین متن به ظاهر قانونی پس از انقلاب نیز به تمامی مورد تأیید دولتمردان جمهوری اسلامی قرار گرفت و تا امروز به اعتبار خود باقی مانده است.
صادق هدایت در نمونهای دیگر از همین اشتباهها، از زبان قهرمان داستان خود میگوید: "پا شدیم با هم رفتیم به حجرهی آشیخ مهدی در حضور او زنم را سه طلاقه کردم". لازم به یادآوری است که چنین عبارتی نیز هرگز با احکام شیعه و یا قانون مدنی برگرفته از همین احکام، همخوانی ندارد. چون شیعیان در یک نشست هرگز نمیتوانند زنشان را سه طلاقه بکنند. کاری که به طبع پس از سه بار عقد دایم در ازدواجی مشترک با یک زن اتفاق میافتد. این ازدواجها و طلاقها به طبع هرکدام زمان میبرند. اما در نگاه اهل سنت سه طلاقه کردن زن در نشستی واحد امری شدنی است. به همین دلیل هم آمار زنان سه طلاقهی اهل سنت به نسبت از میزان سه طلاقههای شیعه پیشی میگیرد.
روحالله خمینی ضمن مسألهی ۲۵۲۶ توضیحالمسایل خود نقشآفرینی محلل را در حلال کردن زنان سه طلاقه اینگونه توضیح میدهد: "اگر [مرد] زنی را طلاق دهد و به او رجوع کند، یا دوبار او را طلاق بدهد و بعد از طلاق عقدش کند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است. ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر کند با چهار شرط به شوهر اول حلال میشود، یعنی میتواند آن زن را دوباره عقد نماید: اول آنکه عقد شوهر دوم همیشگی باشد، و اگر یک ماهه یا یک ساله او را صیغه کند، بعد از آنکه از او جدا شد، شوهر اول نمی تواند او را عقد کند. دوم- شوهر دوم با او نزدیکی و دخول کند و بنا بر احتیاط واجبِ معتبر انزال نماید. سوم- شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد. چهارم- عدهی طلاق یا فوت شوهر دوم تمام شود".
روحالله خمینی در این مسأله، چیزی را از هنجارهای شرعی محلل ناگفته نمیگذارد. چنانکه متن رسالهی او از پیش در موادی از قانون مدنی ایران نیز بازتاب یافته بود. چون محلل، زن را ضمن عقدی دایم به ازدواج خود درمیآورد. سپس بدون آنکه بخواهد کاری ساختگی را با او به انجام برساند با او به هم میآمیزد. بعد از این آمیزش است که میتواند طلاقش بدهد. آنوقت زن عدّه نگه میدارد و پس از عدّه، به عقد شوهر اول خویش درمیآید.
صادق هدایت نمونهای از همین اشتباهها را در جایی دیگر از متن محلل هم به کار میگیرد. او از قول قهرمان داستان میآورد: "چارهای نداشتم مگر اینکه یک نفر محلل پیدا بکنم که زنم را برای خودش عقد بکند، بعد طلاقش بدهد، تا دوباره بعد از انقضای سه ماه و ده روز بتوانم او را بگیرم". واقعیت این است که طبق قانون مدنی و وفقِ آنچه که در رسالهها انعکاس مییابد، عدهی طلاق زنان را سه ماه قمری دانستهاند. تازه این سه ماه عده هم شاید دو ماه و نیم بیشتر زمان نبرد. چون مدعیاند که در اتمام عدهی زن، سه طُهر مبنا قرار میگیرد. سه طهر یعنی اینکه زن سه بار عادت ببیند و سرانجام از خون آن پاک شود.
در مادهی ۱۱۵۱1 قانون مدنی در خصوص عدهی طلاق نوشتهاند: "عدهی طلاق و فسخ نکاح سه طُهر است مگر اینکه زن به اقتضای سن عادت زنانگی نبیند که در این صورت عدهی او سه ماه است". چنین موضوعی را روحالله خمینی هم در مسألهی ۲۵۱۰ توضیحالمسایل خویش میآورد.
اما صادق هدایت عدهی وفات را که چهار ماه و ده روز است با عدهی طلاق که سه ماه است به هم میآمیزد تا ضمن اشتباهی فاحش عدد سه ماه و ده روز را از بطن آن بیرون بکشد. همین اشتباه را امروزه نیز مردم عادی در محاورهی خود به کار میگیرند. تا آنجا که جدای از صادق هدایت، داستان نویسان دیگری نیز به استناد باوری عمومی آن را به کار بسته اند.
موضوع عدهی وفات را در مادهی ۱۱۵۴ قانون مدنی این گونه به تصویب رساندهاند: "عدهی وفات چه در دایم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است... ". نمونهای از همین عبارت در مسألهی ۲۵۱۶ رسالهی روحالله خمینی نیز دیده میشود.
صادق هدایت بردگی جنسی زنان ایران را در داستان محلل به نقد میگیرد. چون آموزههای دینی به قدر کافی و وافی در فرآوری این نوع از بردگی تسهیلگری به عمل میآورد. در واقع بردگی زن از همان کودکی وجاهت شرعی خود را به زنان ایرانی تحمیل می کند. آنوقت شکلهایی از تجاوز و کودک همسری در فضای خانوادهها دنبال میگردد که آسیبهای فردی و اجتماعی آن تا پایان عمر دست از سر زنان برنمیدارد. چراکه دین اسلام احکام ناکارآمد خود را پیش روی تودههای مردم میگذارد تا مردم برآوردن این دستورهای یکسویه و غیر انسانی را بر خود واجب و لازم بشمارند. اما فاجعه زمانی تشدید میشود که قانون مدنی ایران را هم بر اساس همین احکام به ظاهر آسمانی مینویسند. پدیدهای که چندان با نفس جامعهی مدنی و نهادهای برآمده از آن سازگاری ندارد.
چون قانون مدنی ایران نیز ضمن رونویسی خود از احکام شرع، آزادی انسانها و برابری حقوق آدمها را به چالش میگیرد تا در فضای به ظاهر قانونی آن از برتری جنسی مردان جامعه بر زنان توجیه به عمل آید. تناقضهایی که امروزه نیز جامعهی ایران از آسیبهای اجتماعی آن رنج میبرد. اما این تناقضهای گسترده را صادق هدایت قریب نود سال پیش از این ضمن داستان محلل به نقد میکشاند. او خوب فهمیده بود که عدالت اجتماعی و دستیابی به حقوق برابر برای انسانها در فضای احکام دین اسلام امری ناممکن خواهد بود و فقط فروپاشی اخلاقی و فرهنگی جامعه را به همراه خواهد آورد. پدیدهای که به حتم نهادهای مدنی را هم به نابودی میکشاند و سرآخر به شلختگی و وارفتگی فرهنگی میانجامد. صادق هدایت این چرخهی معیوب و ناصواب را به نیکی درمییافت. همان چرخهی ناصوابی که شهروندان ایرانی اینک نیز ناخواسته به شکل مضحکهآمیزی چند و چون آن را به تماشا نشستهاند.
|
|