جاروبان و اهل بقا
Sun 2 02 2020
طاهره بارئی
شهر ما، شهر اسباب کشی ها بود
صندلی های وارونه در کام کامیون
و مقصد های ناپیدا بود
شمعدانی ها پشت پنجره جا می ماندند
با کاکلی میخکوب از برگ ستاره ها
دست هایشان به بغل چسبیده
دیگر برای عابری تکان نمی دادند
این خیابان را برای جارو کشی پهن کرده اند
و سپور محله که همیشه سرپاست و هیچوقت نمی گذرد
تنها جانداری که آب بقا آشامیده است
جاروئی بکشیم و بگذریم
اتاقهای خالی را
تسلیم صلاحدید آفتاب خواهیم کرد
|
|