عصر نو
www.asre-nou.net

دکتر صدر

«نقد عقل علمی: خطای اینشتین»

نقد و بررسی کتاب
Fri 3 01 2020

«نقد عقل علمی: خطای اینشتین»
نوشته دکتر فرهاد قابوسی
انتشارات «هنرسرای اندیشه»، ایران، تهران

کتاب «نقد عقل علمی: خطای اینشتین» یکی از بیش از دویست اثر علمی و فلسفی دکتر فرهاد قابوسی و سومین کتاب منتشر شدۀ او غیر از تز دکترای ایشان است. کتاب دیگر مولف تحت عنوان «بحران علم: فیزیک و ریاضیات» به زبان آلمانی در اینترنت موجود و فعلأ در حال ترجمه شدن به زبان انگلیسی است.
کتاب «نقد عقل علمی: خطای اینشتین» محتوی مقدمه ای در مورد "تکامل و تناقضات علم و شرایط حل آنها، نقد تکامل کلی علم و راه حل تناقضات علم" است. بخش های بعدی کتاب عبارت اند از: "درس ها و بررسی ها"، "معرفت علمی"، "معرفتشناسی علم جدید"، "تجربه"، "بی نهایت"، "اشکالات معرفت ریاضی"، "نقد مبحث ابعاد در علوم ریاضی و فیزیک"، ...، "نقد نظریه های نسبیت عمومی و کوانتوم به لحاظ موضوع ابعاد"، "نقد مسئلۀ عمومی ابعاد و مباحث ریاضی مربوط به آن"، "اشکالات ساختار و مکانیسم علم معاصر" و "فقر علم".
به نظر مولف چون زمینۀ علم از قدیم تا کنون مبتنی بر فرضیاتی نظیر «پارادایم عالم زمین مرکز» و «پارادایم تقدم سکون مطلق بر حرکت» بوده و متکی بر مقولات غیر تجربی و تعریف نشده نظیر "نقطه"، "خط مستقیم و سطح مستوی" و "بی نهایت" شده است. و این پارادایم ها و مقولات در طول تکامل علم بازبینی، تعریف و تصحیح نشده اند، لذا این اشکالات اساسی در مجموع منجر به تناقضات و اشکالات اساسی «پارادایم جهان چهار بُعدی» شده اند. در حالیکه نه تنها چهار بعدی بودن جهان غیر قابل اثبات است بلکه حتی مقولۀ «بُعد» تاکنون نه در ریاضیات و نه در فیزیک تعریف جامعی که متضمّن اعتبار چهار بعد مستقل از هم باشد، نداشته است. کما اینکه از نظر ریاضی تنها دو بعد مستقل از هم قابل تعریف توپولوژیک یا جامع وسیلۀ انتگرال اند. از اینرو فرض چهار بعدی بودن جهان و طرح چهاربعدی نظریۀ نسبیت عمومی اینشتین سبب ایجاد تناقض میان آن و نظریۀ کوانتوم گشته و موجد «بحران اساسی فیزیک» شده است.
زمینۀ تاریخی این بحران اساسی علم چنین است که در اوایل قرن بیستم علوم پایۀ ریاضیات و فیزیک مواجه با بحران هایی نظیر «بحران اساس ریاضیات»، «بحران اتر» و «بحران ماوراء بنفش» در فیزیک شدند. اما نه تنها بحران اساس ریاضیات حل نشد بلکه سعی در حل دو بحران علم فیزیک نیز که منجر به طرح نظریه های «نسبیت» و «کوانتوم» گشت، به موفقیت لازم نرسید. چون از اواخر قرن بیستم میلادی ثابت شد که این دو نظریه اساسی فیزیک با همدیگر متناقضند. تا جاییکه فیزیکدان معروف هاوکینگ در کتابش «تاریخچۀ زمان» معتقد است: " که به دلیل عدم توافق نظریه های نسبیت عمومی و کوانتوم با همدیگر، یکی از این دونظریه باید غلط باشد".
نویسندۀ «نقد عقل علمی: خطای اینشتین» توضیح می دهد که ریاضیدانان و دانشمندان برجسته ای نظیر هنری لُبگ، راسل، ... تا اینشتین، هیزنبرگ و فاینمن نیز قبلأ در موارد خاص از وضعیت نابسامان علوم ریاضی و فیزیک معاصر انتقادات اساسی و شدیدی کرده اند. اما پیشرفت نویسنده این کتاب نسبت به منتقدین سابق در اینست که او علل و زمینۀ اشکالات منجر به نادرستی های علوم پایه را که تکیۀ آنها بر مقولات و کمیات تجربه و تعریف نشده است، به طرز اساسی تحلیل کرده و در این کتاب توضیح داده است. علاوه بر این مولف راه عبور از بحران های اساسی علوم را نشان میدهد که عبارت از «تعریف منطقی مقولات و کمیات اساسی علمی»، «کنار گذاشتن پارادایم غیر قابل اثبات جهان چهار بعدی» و «پذیرش کمیات محدود و منحنی تعریف شده» در ریاضیات و «قبول اصل تقدم حرکت بر سکون» در فیزیک است.
تحلیل نویسندۀ کتاب چنین است که اتکای علوم پایه به مقولات و کمیات اساسی تعریف نشده و عادت به «پارادایم جهان چهاربُعدی» سبب شده است که چون این پارادایم و مقولات اساسی با شرایط تجربی و منطقی پدیده های طبیعی مطابقت نمی کنند. لذا دانشمندان بجای روش های دقیق و منطقی ارزیابی علمی در نظریه های علمی، بسیاری از روش های ریاضی و فیزیکی را به صورت ضعیف و "رقیق" آنها بکار می گیرند. مثلأ ریاضیدانان چون دیدند که کمیاتی نظیر "خط مستقیم" که به آن عادت کرده اند و یا ساختمان های فرضی سه و چهاربُعدی و با ابعاد بیشتر، از نظر مبحث «حساب واریاسیون» متعادل و معتبر شناخته نمی شود. لذا بجای آن «حساب واریاسیون ضعیف» را مطرح کردند تا سیستم های مورد علاقه شان اعتباری کسب کنند. در حالیکه چنانکه در این کتاب توضیح داده می شود محاسباتی که ریاضیدانان مثلأ در اثبات خط مستقیم بعنوان "کوتاه ترین فاصله بین دونقطه روی یک سطح مستقیم" به عمل آورده اند، نادرست و متناقض یا متکی بر "استدلال دوری" است: که در آن موضوعی که می بایستی اثبات بشود، قبلأ بصورتی دیگر فرض شده باشد. همچنانکه وجود سطح مستقیم فرض شده در آن، به دلیل نیاز به اثبات ناممکن کمیت "بی نهایت" جهت آن، خود اثبات نشدنی است. لذا این عادات ریاضیدانان به تعمیم مجرد معلومات در بارۀ ساختارهای دوبُعدی قابل تجربه به ساختار های فرضی با ابعاد بیشتر، و اهمال و فروگذاری های یاد شده در بررسی مسائل علمی است، که سبب نابسامانی وضعیت علوم ریاضی و فیزیک شده است.
استناد کتاب در نادرستی «پارادایم جهان چهاربعدی» در فیزیک و فضاهای ریاضی بیش از دوبعدی متکی بر وجود تناقضات ریاضی نظیر «پارادکس باناخ ـ تارسکی» در مورد این فضاهای بیش از دوبعدی است، که نشان می دهد: یک کُرۀ توپر (صُلب) با سه بعد فرضی (!) مستقل از هم را می توان چنان قطعه قطعه کرد که پس از دوران قطعات از آنها دو کُرۀ به اندازۀ کرۀ اول ساخت. این تناقض حاکی از تناقض همۀ سیستم های سه بعدی و بیشتر، از نقطه نظر «نظریۀ اندازه» ریاضی است. کمااینکه فرض فضای سه بعدی در فیزیک متکی بر جهان بینی زمین مرکز قدیم، سکون مطلق زمین بعنوان مرکز مختصات و فرضیۀ هندسۀ مستوی است که همه غیر منطقی و مردود اند. چون در طبیعت همۀ اشکال اشیاء اساسی نظیر سطوح کرات آسمانی و مسیرهای حرکات سیارات منحنی اند، لذا کمیات غیر منحنی غیر تجربی و غیر منطقی بشمار می روند. همچنانکه اثبات عدم امکان حل (انتگراسیون) «مسئلۀ سه ذره ای عام» در ریاضیات نیز حاکی از عدم اعتبار ساختارهای متحول با بیش از سه متغییر یا سه بعد است: که در تعبیر ریاضی اش دلیل عدم امکان اثبات فضای سه بعدی نیز محسوب می شود.
کتاب توضیح می دهد که به این جهات هر چند در صد سال اخیر بسیاری سعی کرده اند که «پارادایم چهاربعدی» بودن فیزیک را اثبات کنند، ولی ممکن نشده است.
از اینرو تصور چهاربُعدی بودن جهان فیزیکی (با سه بعد مستقل مکان و یک بعد مستقل زمان) فرضی است که با اینکه قریب بیست سال است "اثبات چهاربعدی بودن جهان" به آزمون علمی میان فیزیکدانان گذاشته شده، ولی تاکنون حل نشده است. همچنانکه مفهوم استقلال ابعاد در ریاضیات و فیزیک اصولأ تعریف و بیان جامع عمومی لازم را تاکنون از نظر توپولوژی نداشته است. چون در علوم ریاضی و فیزیک همواره تعداد ابعاد را در یک "نقطه" از فضای مورد نظر فرض می کنند ولی وجودشان در سراسر فضای مورد نظر از نظر تجربی یا ریاضی هرگز اثبات نمی شود. همچنانکه در توپولوژی تنها می توان وجود دو بُعد منحنی را در روی یک سطح منحنی اثبات کرد و نه بیش از آن.
به نظر نویسنده کتاب، باتوجه به این موارد، خطای اینشتین این بود که به «پارادایم جهان چهاربعدی» عادت داشت و متوجه نادرستی اساسی این فرض نشد. کمااینکه همین فرض چهاربعدی بودن نظریۀ نسبیت عمومی است که مانع توافق آن با نظریۀ کوانتوم و سبب بحران اساسی و تناقض در علم فیزیک می شود. درحالیکه هردو نظریۀ نسبیت عمومی اینشتین و کوانتوم بصورت کاملأ دقیق در دوبُعد منحنی قابل بیان بوده و قادر به حل همۀ مسائل علم فیزیک هستند. چون همۀ تجارب و پدیده های فیزیکی ساختمانی دو بعدی و منحنی دارند و با معادلات درجه دو دیفرانسیلی بیان می شوند.
همچنین از نظر مولف کتاب نه تنها همۀ سیستم های ریاضی با بیش از دو درجۀ آزادی (دوبُعد مستقل) مواجه با تناقضات اساسی از منظر «نظریه اندازه» هستند. بلکه ساختارهای ریاضی منطقی (نامتناقض) و قضایای اساسی ریاضی نظیر «قضیۀ تعادل ساختمانی سیستم های متحول تنها با دو درجۀ آزادی» دلیل بر ساختار دوبعدی ریاضیات دارند. در کتاب توضیح داده می شود که ساختمان هندسۀ دیفرانسیل و توپولوژی نیز ساختاری دو بُعدی (منحنی) دارند.
لذا به نظر نویسنده کتاب با توجه به این که مسیر یا نوارهای حرکت متعادل یا مکرر سیارات و ذرات اساسی نظیر الکترونها در اتم، مسیرهایی منحنی با دو متغییر یا دو درجۀ آزادی اند. با کنار نهادن پارادیم جهان چهار بعدی (متکی بر مکان سه بعدی) می توان از اکثر تناقضات علمی پرهیز کرد. و با پذیرش سطوح منحنی دو بُعدی کروی یا بیضوی بعنوان مکان مسیرهای حرکات، تغییرات و تحولات پدیده های طبیعی، می توان تمامی پدیده های فیزیکی و مسائل ریاضی را بطرزی منطقی و موافق تجربه توضیح داد.