عصر نو
www.asre-nou.net

احزاب مسیحی سبز اروپا در خدمت سرمایه داری نئولیبرال


Thu 18 04 2019

ف. آگاه

بدون تضعیف احزاب سوسیالیست توسط احزاب سبز اروپا، سرمایه داری نئولیبرال برجهان حاکم نمی شد.

تشکّل احزاب سبز همچنانکه وضعیت کنونی آنها نشان می دهد، ترکیبی از اکسیونیست های وامانده از عمل گرایی چپ و زمین پرستان متحجر متاثر از اندیشه های دهقانی بود که ریشه در ناسیونالیسم مذهبی و خرافاتی معتقد به سنت های دهقانی "زمین و خون" و محافظه کاران ضد سوسیالیست داشت. این گروهک ها که بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی متحجر اروپایی را تشکیل می دادند از نظر اندیشه اجتماعی سطحی و قادر به درک بینش های منطقی سوسیالیستی نبودند که در پی حل اساس مشکلات اجتماعی بود. لذا با رویگردانی از احزاب سوسیالیستی اروپا که تحت تاثیر سلطه سرمایه داری تغییر یافته بودند، و تضعیف سوسیالیسم در عمل خادم تحکیم سرمایه داری و تسلط مطلقش در اروپا و تبدیلش به سرمایه داری نئولیبرال شدند.

به سخن دیگر معتقدین احزاب سبز اساسا فاقد بینش منطقی و استدلالی هستند و صرفا با لفاظی و یاوه های احساساتی به بهانه حفظ محیط زیست مردم را فریب می دهند، ولی علل واقعی مشکلات اجتماعی را که استثمار سرمایه داری است می پوشانند. درحالیکه مسئله اصلی جهان اساسا مسئله سرمایه داری لجام گسیخته و توزیع ثروت و درآمد در جهان و کشورهاست که با حل آن مسئله محیط زیست بعنوان مسئله ای ناشی از افراط صنعتی سرمایه داری در تخریب محیط زیست حل خواهد شد (1).

لطمه ای که انسان و محیط زیست از گسترش سرمایه داری صنعتی افراطی و طمع بی حد و حصر سرمایه داران جهت انباشت ثروت از طریق برده کِشی از انسان و طبیعت خورده است، مسئله اصلی انسان قرون معاصر است. بنظر من مخبط ترین پیشروان این "قتل عام طبیعت و انسان" بدست سرمایه داری ضد بشر و ضد طبیعت، متفلسف عوام دکارت است که با تقسیم عالم به انسان "متفکر (اروپایی)" و موجودات "ممتد" طبیعی، و خصوصا تاکید بر برده کشی از طبیعت بر اساس «بینش مکانیکی (دکارتی)» پیشرو قتل عام محیط زیست و انسانهای غیر اروپایی که از نظر او نامتفکر بودند، به شمار می‌رود. صرف نظامیگری و مزدوری نظامی او در جوانی نشان از ماجراجویی و بلاهت اندیشه و بینش سطحی اش دارد. لذا هرچند عوام اروپا و اروپازدگان ایرانی سطحی اندیشِ ریزه خوار عوام اروپا نماز خودرا به قبله این مخبط می خوانند، اما فراموش می‌کنند که دکارت جهت خدمت به بینش مخبط مسیحی با دزدی از دانشمندان و فلاسفه جهانتاب شرقی نظیر ابن سینا و ابن هیثم خود را میان عوام اروپایی که در پی بهانه ای برای توجیه استعمار شرق و استثمار مردم غرب بوسیله سرمایه داری بودند، مطرح ساخت. اما فرزانگان آگاه بر خبط های اساسی او در علم و فلسفه نظیر هرمان وَیل ریاضیدان جبر (دکارتی) را "تجاوز به هندسه" نامیده اند. همچنانکه عامیانه بودن اساس بینش او از تفکیک عامیانه عالم به متفکر و ممتد روشن است، چون تنها یک ذهن عامی می تواند چنین ظاهری بیندیشد.

احزاب سبز که بینش شان فاقد تحلیل عمیق تاریخی جریان تکامل جوامع اروپایی بوده و است، قادر به درک این ظرایف فلسفی و تاریخی نیستند. لذا با لفاظی عامیانه به عوض کمک به حفاظت از محیط زیست از طریق به بند کشیدن سرمایه داری ضد محیط زیست، درعمل با تضعیف سوسیالیسم به معاونین سرمایه داری صنعتی لجام گسیخته تبدیل شدند. همچنانکه اکثریت طرفداران احزاب سبز را اینک بورژوازی و خورده بورژوازی شهری و دهاتی های عقب مانده تشکیل می دهند. که ناآگاه از بینش منطقی و عمل اساسی در پی عمل گرایی هایی هستند که به صرف آثار ظاهری و موقت در نهات نتیجه ای جز تثبیت بی‌عدالتی موجود در تحکیم سرمایه داری نئولیبرال غربی از طریق تسلط "تمیز موافق محیط زیست آن" بر کشورهای فقیر و تضعیف جریانهای ضد سرمایه داری در جهان ندارد.

مورد مشخص تثبیت وضعیت ضد انسانی موجود بدست احزاب سبز بازداشتن کشورهای فقیر از "پیشرفت صنعتی" به بهانه حفاظت از محیط زیستی است که بدست سرمایه داری و استثمار صنعتی غرب تخریب شده! و احزاب سبز از قِبَل آن به نعمت رسیده و حسابهای بانکی خودرا پرکرده اند. درحالیکه به بهانه حفظ محیط زیست و تضعیف صنعتی شدن کشورهای فقیر که می توانست موضع آنان را در مقابل استثمار طولانی کشورهای سرمایه داری غربی تا حدودی تحکیم کند، کشورهای فقیر زائدۀ صنعتی کشورهای سرمایه داری خواهند ماند تا به فرمودۀ سرمایه داری غربی با تلف کردن منابع معدنی خود پیشرفت صنایع خود را با "محیط زیست غربی" تطبیق دهند! جریانی که ادامۀ استثمار مادی و معنوی غرب از شرق را بعنوان نماد بارز تحکم "متفکر" اروپایی بر "ممتد" شرقی است و اینک تبدیل به مزخرفات عامیانه طرفداران محیط زیست شده است. کمااینکه همچنانکه سیاست سرمایه داری غربی با سوء استفاده از اسلام بعنوان "اسلام سیاسی" به تضعیف اندیشه های سوسیالیستی در شرق می کوشد؛ احزاب سبز زادۀ مسیحیت سرمایه دار نیز در پی دفاع از سرمایه داری مسیحی به ضدیت با فرهنگ اسلامی شرق بعنوان تنها نماد استقلال باصطلاح فرهنگی شرق برخواسته اند (2).

همچنانکه استعمار مادی قدیم سرمایه داری غربی در شرق اینک بدل به استعمار فرهنگی سرمایه داری غربی در شرق شده است و با تخطئۀ فرهنگ های شرقی نظیر فرهنگ اسلامی و نمایندگانش نظیر ابن سینا (که به نص فرزانگان جهان علم و فلسفۀ اروپا مدیون آنست)، در پی اینست که با استعمار (عمران) فرهنگ شرقی، شرق را به زائدۀ مطلق غرب بدل سازد. تا با استخراج بی درد سر مواد معدنی شرق تسلط سرمایه داری را درجهان دوام بخشد. درحالیکه مسئله اصلی بشر تسلط سرمایه داری (برخاسته از بینش مسیحی) است که بنص فرزانگانی نظیر هورکهَیمر مولد فاشیسم جهانی است. مسیحیتی که بانی ضد سامی گری و ضدیت با ادیان یهودی و اسلام است و با این ضدیت موجب بزرگترین فجایع قرون اخیر نظیر کشتار "صنعتی" یهودیان بدست نازیسم و کشتار مسلمانان در خاورمیانه در دهه های اخیر شده است. و سرمایه داری برخاسته از مسیحیتی که لشکر کشی اش به سراسر جهان جهت قبضه کردن منابع معدنی (برای تامین منافع اقلیت سرمایه دار) مواجه با مقاومت کشورهای مورد طمع سرمایه داری می شود. نه تنها بنظر ماکس وبر بلکه بنظر محققین متاخر نظیر جورجیو آگامبن نیز سرمایه داری برخاسته از بینش مخبط مسیحی است (3). به همین دلیل به نظر من مسیحیت مسئولیت اساسی نه تنها در سلطۀ ضد بشری سرمایه داری دارد بلکه مسئول تخریب محیط زیست است. اما احزاب سبز مسیحیت زدۀ اروپا که از فرط سطحی اندیشی شعور و جرئت مخالفت با عامل اساسی سرمایه داری مسیحی را ندارند، جهت توجیه واماندگی شان در مقابل سرمایه داری هم که شده، به فرعیات متوسل می شوند. درحالیکه بیخ گوششان هم انسان و هم طبیعت توسط سرمایه داری و مسیحیت قتل عام می شوند. لذا توام با سرمایه داری مسئله اصلی فرهنگ معاصر مسیحیت لجام گسیخته است که در هیئت جریانهای افراطی مسیحی سیاسی در آمریکای شمالی و اروپا که جرج بوش صغیر و ترامپ را به قدرت رساندند، قادر به تحمل هیچ بینشی در کنار خود نیست و اینک پس از آلوده کردن علم و فلسفه غربی به آلوده کردن فرهنگ بشری همت گماشته است.

از اینرو هرگاه احزاب مسیحی سبز اروپا بویی از معرفت و عدالت می داشتند، می بایستی جهت پس دادن ثروت گرانی که کشورهای اروپایی در طول استعمار چند قرنی خود از کشورهای شرقی به غنیمت گرفته اند، ابتدا ا با ارسال بخش عمده حقوق های گزافی که از پارلمانهای کشورهای اروپا می گیرند به مردمان فقیر کشورهای شرقی، در تصحیح بی عدالتی تاریخی ای بکوشند که میراث خوارش بوده و هستند. و توام با آن به مبارزۀ واقعی با سرمایه داری مولدشان همت کنند که موجب اصلی و اساسی (!) تخریب محیط زیست و قتل عام بشر است. بدون چنین اقداماتی احزاب مسیحی سبز زائدۀ سرمایده داری نئولیبرال خواهند ماند. همچنانکه از نظر فرزانگان ایجاد احزاب سبز همچون آخرین ترفند سرمایه داری جهت تضعیف سوسیالیسم و تحکیم سلطه تنهای خویش بر عالم سیاست بنظر می رسد.

اما بجای این اقدامات منطقی، پررویی اعضای عمدۀ احزاب مسیحیت زده سبز اروپا بجایی رسیده است که همچنانکه تاکنون بعنوان سخنگویان سرمایه داری تخریب بالکان چپ گرا را بدست نظامیان ناتوی مسیحی توجیه می کردند، اینک در ادامه آن به بهانۀ مخالفت مذهبی با روسیه (باقی مانده از شوروی ضد مسیحی) به همکاری با مافیای سرمایه داری مسیحی اوکراین برخواسته اند که شغل رسمی رئیس جمهورش سرمایه داری است. همچنانکه میراث مسیحی ضد سامی گری احزاب سبز اینک به بهانۀ دفاع از مدنیت سرمایه داری مسیحی منجر به لفاظی برعلیه فرهنگ اسلامی و مردم مسلمان شده است.

یادآوری می کنم که در عین ناروایی های اساسی کشورهای چپ گرا، هرچه بر تعداد کشورهای "آزاد" منظم به سرمایه داری اضافه شود، به جهت اشتهای سیری ناپذیر سرمایه داری در استثمار کشورهای فقیر جهت تحکیم سلطۀ مخرب خود، مردم این کشورها فقیر تر و محیط زیست آنها خرابتر خواهد شد. حقیقت اینست و لفاظی احزاب سبز زادۀ سرمایه داری و مسیحیت تغییری در این حقیقت نمی تواند بدهد.

حواشی و توضیحات:

(1) بنظر متخصصین بی طرف جهان شدید ترین لطمه به محیط زیست را که موجب تغییرات جوی اخیر و تخریب زندگی ملیونها انسان در دهه های اخیر شده است، سرمایه داری مخرب آمریکای شمالی زده است که با صنایع پایۀ کهنه روش، زندگی مصرف بی رویه با وسایل نقلیۀ پرمصرف و وسایل خانگی نالازم نظیر یخچال های خانگی بی در و پیکر در صد سال اخیر هدر کنندۀ اصلی انرژی جهان محسوب می شود.

(2) بسیاری از کسانی که در شرق به ضدیت با فرهنگ اسلامی و مردم مسلمان پرداخته اند، در واقع اندیشه ای دین زده دارند. و چون برای صعود به بلندی های خیالی متوسل به نردبان دین شده ولی به پائین سقوط کرده اند. لذا به تصور این که دین زندگی آنها تبه کرده است، از سر عقدۀ دینی به ضدیت با دین می پردازند.

(3) G. Agamben, „Theo, Polis, Oikos”, Lettre International 069, sommer 2005.