عصر نو
www.asre-nou.net

دينگرایی در نحوهء کشورداری پیش از اسلام در ایران


Sun 10 03 2019

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami4.jpg
کوروش پس شکست دادن مادها قوای خود را برای استقرار و تثبیت سلطنت خویش تقویت می کرد. در این راه می بایست همه ابزارها به کار گرفته می شدند. مهم‌ترین ابزار که الزاماً می بایست پشت بند توجیه نوع نظام سیاسی و حامى آن باشد نحوه اِعمال نوع خاص ارزشهاى دین مناسب با آن بود که کوروش خردمندانه آن را به بكار بست و با رعايت آزادى دينى و رسم و سوم قلمروهاى سرزمينى مختلف، اين قلمروها را ضميمه شاهنشاهی هخامنشی و امپراطوری ایران کرد.در موضوع این بحث مهم است تا دانسته شود که کوروش و بطورکلی هخامنشیان پایه های حکومت خود و امپراطوری عظیم را بر مبانی کدام آیین ارزشی یا رفتار دینی بنا نهاده بودند. می دانیم که پادشاهان هخامنشی از جمله داریوش خود را یزدان گزیده می پنداشتند. در کتیبه ها از قول داریوش آمده که خدا، زمین و آسمان و داریوش را پادشاه آفرید. مسئله مهمی در نحوه «پادشاهی» داریوش که اساسش را یزدانگزیدگی می سازد نهفته است و آن اینکه پادشاه، یعنی شاه شاهان در قلمروهای مختلف تحت حمایت امپراطوری ایرانی. یزدانگزیدگی پادشاهان هخامنشی آن قدرت بیکرانی ست که امکان اختیارات و تصمیمات را به هر شاه در قلمرو جغرافیایی خود می دهد و این همخوانی دارد با «خردمندی کوروش» در راستای آزادی قوم دینی. این امر فقط می توانست در محیطی و از طرف پادشاهی تحقق پذیرد که قدرتش به مانند این باشد که از سوی خدا(یزدان) پادشاه آفریده شده باشد. بنابراین کوروش با این قدرت دینی و توجیه دینی توانست از جانب «یزدان» یا هر عنوان دیگر از خدا مانند اهورمزد، شاهنشاهی خویش و سلسله هخامنشی را مستقر و تثبیت کند.

از حمله اسکندر به ایران و نفوذ یونانیان و تشکیل حکومت سلوکیان در ایران نزدیک به هشت دهه گذشته بود که پارت ها نفوذ خود را تقویت کرده و سلوکیان را برانداختند و سلسله و حکومت اشکانیان را پایه گذاری کردند. به رسم روزگار شاهنشاهی هخامنشی دین رسمی در دوره اشکانیان وجود نداشت و آزادی دینی به اهمیت خود تداوم بخشید. اشکانیان میترا و آناهیتا را ستایش می کردند اما در اواسط دوره حکومت اشکانیان، برخی از اشکانیان به زردتشت اعتقاد پیدا کردند. و در میان عامه مردم زروانی، زردتشتی، دین بودا و یهود مرسوم بوده است. بطورکلی سیاست دینی اشکانیان درست بمانند سیاست دینی هخامنشیان بود و هر قوم دینی آزادانه و بدون فشار و ممانعت مناسک خویش را بجا می آوردند. از هخامنشیان تا اشکانیان هیچ سندی دال بر کُشتار دینی وجود ندارد اما پرسش اینست که در تداوم آزادی قوم دینی در این دوران چه روی داده یا اوضاع چگونه پیش رفته که پس از آن و در دوره ساسانی، با وحدت دینی و دین رسمی و کُشتار دینی مواجه هستیم؟

خسرو انوشیروان در جهت حفظ وحدت کشور آیین زردتشت را ترویج می کرد. شاهنشاهی ساسانی به مقتضای این وحدت در مقابل رقبای قدرتمند آن روز، که رُم و یونان بود و به دفعات در جنگ و ستیز با یکدیگر بودند، به نیازمندی یک دین رسمی که بتواند وحدت همه آحاد کشور را در یک قدرت متمرکز تأمین کند پی برد. در کشمکش میان دو گرایش دینی مانی و کرتیر، کرتیر پیروز شده و حمایت شاهنشاهی را به خود جلب می کند. قدرت کرتیر این دشمن مانی بتدریج در دستگاه شاهنشاهی آغاز می شد تا اینکه به دستور وی، مانی زندانی و سپس به قتل می رسد و این سرآغاز کُشتار دینی در ایران است. و از میان پیروزی گرایش دینی کرتیر و حمایت دستگاه شاهنشاهی از وی است که برای نخستین بار در ایران باستان ادغام دین و دولت مطرح و به عنوان قدرت نظام سیاسی به ثمر می رسد.

ادغام دین و دولت و اعلام دین رسمی و نیز کُشتار دینی در ایران نمی توانست در تضعیف قدرت مرکزی نقش نداشته باشد و همچنین جنگ طولانی مدت میان دو امپراطوری ایران و رُم آنچنان باعث تضعیف ایران شده بود که عرب ها در یک هجوم کاخ شاهنشاهی دوران باستان ایران را با تمام شکوه و جلالش در هم کوفتند و ایرانیان مقهور عرب و دین عرب شدند. در اینجا پرسش مطرح شده مان را به نحو دیگر تکرار می کنیم تا برایش پاسخ درخورِ نسبتاً دقیق اما نه الزاماً قطعی بیابیم. چه دلایل یا کدام عوامل در کار بودند که ایرانیان از نگره «خردمندی کوروش» که بر آزادی قوم دینی استوار بود و تا دوره شاهنشاهی اشکانیان دوام آورد، به ناگهان به وحدت دینی در ساختار قدرت سیاسی روی آوردند؟ آیا این رویکرد نیازی بود در مقابل قدرت بیگانهء رقیب در خارج از امپراطوری ایرانی؟ بنظرم اگر کُشتار دینی و ادغام دین و دولت و رسمیت یافتن دین منجر به وحدت دینی سیاسی در نظام شاهنشاهی ساسانی شده نمی توانست از تهدیدات عامل قدرت بیرونی برخواسته باشد چونکه چنین تهدیداتی در دوران شاهنشاهی هخامنشیان که از وحدت دینی برخوردار نبودند نیز وجود داشت. راز آزادی قوم دینی در دستگاه قدرت سیاسی هخامنشیان و وحدت دینی در دستگاه قدرت سیاسی ساسانیان هر دو شامل دینگرایی ایرانیان بوده که بر حسب مقتضیات زمان در نوع خود تبلور یافته بودند. به معنای دیگر، بن بست و فرانروییدن آزادی قوم دینی به آزادی فرد، تداومش برای زمانی دیگرکارآمد و میسر نبود و جای خود را به وحدت دینی دوره ساسانی داد اما سیاست وحدت دینی ساسانیان این بن بست را تشدید کرده و در یک شرایط شکننده ضعف، بر اثر مواجه دائمش با قدرت امپراطوری زمان خود، دین بیگانه عرب (اسلام) که بیرق «عدالت» را برافراشته بود مقبول ایرانیان گشت.