عصر نو
www.asre-nou.net

نوشتن تاریخ سرکوب آزادی وعدالت


Tue 15 01 2019

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad03.jpg
ششم ژانویه، دوست شاعر، محمد علی شاکری یکتا در صفحه فیسبوک خود به معرفی دو کتاب پرداخته است.

آثاری که به ترتیب عنوانهای زیر را دارند. یک:"تاریخ شکنجه (تاریخ کشتار و آزار در ایران)، به همت مهیار خلیلی.

معرف می­نویسد که این کتاب تاکنون فقط جلد اولش انتشار یافته است. گویا چون جلدهای بعدی به تاریخ شکنجه بعد از مشروطه می­پرداخته است و بدین خاطر می­بایستی مانع انتشارش شوند. ناگفته روشن است که برای حفظ ظاهربه مذاق حاکمان دوران معاصر خوش نیاید که در شمار شکنجه گران قرار گیرند.

دومین کتاب نامش "تاریخ تفتیش عقاید" و به تالیف فرانکو مارتینلی(با ترجمه صدقیانی) است که از قرون وسطای اروپا بدین سو را موضوع بررسی قرار داده است.

شاکری یکتا در پایان معرفی کتابهای بالا آرزو کرده که "به امید روزی که این رسوم ضد بشری از صفحه ی تاریخ حذف شود. گرچه خیالی است خام".

می­خواستم این جمله آخری وی را به قرار زیر تفسیر کنم که "چرا خیال خام و نه آرزوی جذاب؟"

اما منصرف شدم. چون دیدم او به حتم دلایل و علتهای بیشتری را می­تواند اقامه کند که چنین امیدی فعلا فقط یک خیال خام باقی خواهد ماند تا این که به آرزوی جذاب بدل شود.

اما یک ایده به ذهنم رسید که آن را پائین یادداشت وی نوشتم.

*

آن ایده، جملاتی اعتراضی­ بود که در مقابل تلقی رایج و جمله قصارمطرح می­کردم. بیادم ­آمد که ­گفته­اند، تاریخ بهترین آموزگار است. ولی انگار این گزیده گویی تعریفی جامع و مانع نیست.

چرا که آدمی، در اثر مطالعه تاریخ، بایستی انسان می­شده که نشده و این فقدانی پیامددار بوده است. والا در این روزهای اخیر لازم نمی­بوده و ضرورتی هم نمی­داشته که اسماعیل بخشی به وزیر اطلاعات نامه سرگشاده بنویسد.

نامه دعوتی به مناظره در برنامه زنده تلویزیونی تا شاید سرکوب خود را در بازداشتگاههای رژیم افشا کند.

در نامه دادخواهی اسماعیل بخشی که سرفصلی از تاریخنگاری سرکوب آزادی و عدالت در ایران معاصر خواهد بود، نخست با دعوت از حجت الاسلام علوی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به مناظره روبروئیم.

سپس با اعلام علت شکایت وی در نامه رو در رو می­شویم:

" جناب آقای علوی در ۲۵ روزی که ناعادلانه در بازداشت وزارت اطلاعات بودم مصائب و رنج هایی بر من تحمیل شد که هنوز از شرّ آنها خلاص نشدم و برای رهایی از آن ها به داروهای اعصاب و روان پناه آورده ام، اما در این مدت دو پرسش اساسی مثل خوره مغز مرا درگیر خود کرده است که پاسخ دهنده ی اصلی آنها فقط شخص شما می­باشید و این حق بنده و ملت شریف ایران است که پاسخ این پرسش ها را بدانیم."

شکایت نامه وی، پس از تفکیک شکنجه جسمی و روانی، ناظر بر روند اعمال خشونت است:

" اول اینکه در روزهای اول بدون دلیل یا هیچ حرفی تا سر حد مرگ مرا شکنجه و زیر مشت و لگد گرفتند که تا 72 ساعت در سلولم از جایم نمی‌توانستم تکان بخورم و آنقدر زده بودند که حتی از تاب درد خوابیدن هم برایم زجز آور بود و امروز پس از گذشت تقریبا دوماه از آن روز سخت در دنده های شکسته ام، کلیه ها، گوش چپم و بیضه هایم احساس درد می­کنم. جالب اینکه شکنجه گران خود را سرباز گمنام امام زمان می‌نامیدند. اما به بنده و خانم قلیان انواع اقسام فحش های رکیک جنسی می­دادند و ایشان راهم کتک می‌زدند اما از شکنجه ی جسمی بدتر، شکنجه های روانی بود. نمی‌دانم چه بر سرم آوردند که مثل موش آب کشیده شده بودم و هنوز دستهایم می­لرزد، منی که زمین زیر پایم می­لرزید تحقیر شدم و به شخصیت دیگری بدل شده بودم و هنوز با وجود قرص های اعصاب و روان گاهی دچار حمله های شدید عصبی روحی و روانی می شوم، اکنون از جنابعالی بعنوان وزیر اطلاعات و کسی که خودش یک روحانی مذهبی ست این پرسش را دارم : از نظر اخلاقی، حقوق بشری و بخصوص دین اسلام حکم شکنجه ی یک بازداشتی چیست؟ آیا رواست؟ اگر رواست به چه میزان؟"

دادخواهی اسماعیل بخشی به سرفصلی از تاریخنگاری اعمال شکنجه دگراندیشان بدل نمی شد، اگر او به جزئیات و روند عملکرد نظام سادیستی دقیق نمی­گشت. به همین دلیل وی به پیش­شرطهایی اشاره دارد که کلیت مراحل مختلف شکنجه و ارتکاب جرم حاکمیت را برملا می­کند. در این رابطه در نامه خود نوشته است:

"مسئله دوم که برای من و خانواده ام بسیار بسیار مهمتر از شکنجه های جسمی و روحی ست بحث «شنودِ» مکالمات تلفنی بنده و خانواده ام توسط دستگاه اطلاعاتی شماست. بازجویم می­گفت ما از همه چیز تو خبر داریم. حتی می‌دانیم همسرت چند بار بخاطر مبارزاتت با تو دعوا کرده است. گفتم از کجا می­دانید. گفت مدت ها تماس های تو «شنود» می شد که باعث عصبانیت شدید من حین بازجویی شد. حال پرسش بنده و خانواده ام از شما بعنوان وزیر اطلاعات و یک شخصیت روحانی و مذهبی این است که : آیا «شنود» خصوصی ترین مکالمات انسانها از نظر اخلاقی، حقوق بشری و دین اسلام رواست؟ به چه حقی مکالمات تلفنی خصوصی بنده و همسر عزیزم را دستگاه اطلاعاتی شما باید «شنود» کند؟؟؟

لذا جناب آقای علوی اینجانب اسماعیل بخشی برای شنیدن پاسخ هایتان شما را به یک مناظره در یک برنامه زنده تلویزیونی دعوت می­کنم."

*

از زمانی که اسماعیل بخشی با دلاوری در احقاق حقوق کارگران هفت تپه بر سکوی خطابه رفته و به خودباوری زحمتکشانی ستم دیده فراخوان حضور و مشارکت در امور خود را داده، نگارنده این سطرها را متوجه خود ساخته است. بنابراین اسماعیل بخشی، یک چهره چشمگیر مبارزات رهایی بخش است. او، همچون فاعل شناسا، ترکیبی از رخداد و اقدام است.

اقدامش بر افروختن شمعی در آن ظلمت دلسرد کننده و دست ساز فقیه شیعه است. آخوندی که عقده خلیفه مسلمانان شدن را با حرص و آز سیری ناپذیری به دهه ها دنبال کرده است.

بر تاریکخانه رهبر، شمع اسماعیل بخشی نوری رسوا ساز افکنده است.

بر پایه همین اقدام روشنگرانه اسماعیل، رخدادی حاصل می­آید که گفتمان عدالتخواهی و آزادی را نیرو می­بخشد و دریچه برای رهایی عمومی می­گشاید. او موج سازی برای سیالیت فکر و کنشمندی اجتماعی گشته است.

این رفتار ترکیبی وی به حدی چشمگیر بوده که بر خود واجب دیده­ام سهم بسیار ناچیزی عهده گرفته و با هدیه و ترجمه دو شعر از اریش فرید به استقبالش روم و حق طلبی وی را ارجمند بشمارم. شعرها به قرار زیرند:


این که می­گویند

"- اینجا آزادی حاکم است!
همیشه اشتباه است
و یا شاید دروغ
زیرا آزادی حکومت نمی­کند.

*
آن که میخواهد
جهان
همین طور بماند که هست
بواقع
نمیخواهد که جهانی
باقی بماند.

اکنون بخاطر نامه دادخواهانه اسماعیل بخشی می­خواهم به تبارشناسی در تاریخنگاری سرکوب آزادی و عدالت بپردازم.

تبار شناسی مورد نظرم به نامه تازه یافته­ای از آرتور رمبو راه می­برد که به ۱۶ ماه آپریل ۱۸۷۴ نوشته است.

گیرندۀ نامه ژول آندریو، منور الفکر و عالمی است که از رهبران کموناردها بوده و پس از شکست کمون پاریس به تبعید درلندن رفته و در آنجا بنگاه انتشاراتی تاسیس کرده است.

در تداوم تاریخنگاری که اسماعیل بخشی با درد و رنج به سرانجامی رسانده، نخست چکیده­ای از نامه رمبو را می­آورم. نامه ای که در اسناد آن ناشر تبعیدی پیدا شده و برای شناخت سرگذشت آن قافله سالار شعر مدرن در اروپا مهم تلقی گشته است. همین امر ما را بدانجایی خواهد برد که نگاهی هم به زندگی و میراث ادبی رمبو بیندازیم.

"لندن، شانزده آپریل۱۸۷۴

مسیو(سرور ارجمند)، پیشاپیش از شما برای ابهام در فرم بیانم پوزش میخواهم. راستش طرح نوشتن اثری را در سر دارم که عنوانش تاریخ شکوهمند است و بر انتشار ترجمه انگلیسی آن پیش از منتشر کردن اثر به زبان اصلی تاکید دارم. سبک نگارشم سلبی است و آشنازدایی در جزئیات و فهم کلیت منحرف برغم تجلیل شکوهمندش نبایستی به لفاظی فریبنده ای برسد که کار ترجمه بلاواسطه را مشکل سازد. گمان می­کنم که ناشری برای اثرم پیدا شود اگر که چند قسمتی از آن را مطالعه کند. قصد دارم این تاریخ نافهمیده مانده تاکنونی را که آشفته بازاری اخلاقی شده ولی نقد و نفی نشده توضیح دهم. تاریخی که اینجا اساسا نادانسته مانده است. فکر می­کنم که صورتی از حدسیات و گمانه زنی در این باره باب طبع و ذوق ادبی شما نیز باشد. پس نکته زیر را نتیجه میگیرم. من می­دانم که چگونه چشم مرکب و نگاه همه سونگر را برای توده مردم به نمایش بگذارم. توده ای که تاکنون قضایا را لازم ندیده درست ببیند یا حتا بدان فکر کند.

مختصر بگویم می­خواهم یکسری از وقایع چشمگیر تاریخی را چه قصه و متل و مثل عهد عتیقی باشند و چه نه، بررسی کنم. اساس حقیقی چنین بررسی سنجش تبلیغ فریبنده و کورکننده ای است که با حیله های تاریخنگارانه لاپوشانی می­شود.

مسیو، من می­دانم آنچه را شما می­دانید. از این رو از شما برگه پرسشی طلب میکنم که از قسمت بندی بررسی من پرس و جو کند. بگوید که ارزیابی از کدامین متن بایستی شروع کند و کدام موضوع جهانشمول را گاهشمارانه در تحقیق خود دنبال کند. می­دانم از کجای عهد باستان شروع کنم. فعلا با قرون وسطا و عصر مدرن برخورد حاشیه ای خواهیم داشت. بنابراین از"اعصار طلایی" شروع می­کنیم که هر دینی برای خود آنها را ویترین و سرلوحه قرار می­دهد. در برابر چنین صحنه­آرایی از تاریخ شکوهمند بایستی خونریزی جنگها، خیل آوارگان و مهاجران و سرگذشتهای انقلابی را نشان داد که تاکنون به مواد تدریسی و کتابهای آموزشی راهی نداشته اند. نیازی به نامه نگاری نداریم اگر که شما نیم ساعتی وقت ملاقات حضوری به من بدهید تا به تفاهم در مورد جزئیات قرارداد برسیم.

با احترامات فائقه – آرتور رمبو"

آرتور رمبو (١٨٩١-١٨٥٤) که نوزده سال بیشتر نداشته «فصلی در دوزخ» را سروده است. آن را در تیراژی محدود در بلژیک به چاپ رساند.

او شعر زورق مست را پیش از این سروده و سپس سومین اثر خود را که در فارسی به «اشراقها» ترجمه شده است. از این سه اثر فقط دو تای اولی با اطلاع و نظارت رمبو رنگ چاپ و پخش را دیده است. انتشار اشراقها را ورلن ناظر بوده است.

منتها همین نامه بالا آن تلقی قدیمی را زیر سوال میبرد که رمبو پس از اشراقها با ادبیات وداع کرده است.

گرچه آن سفرها در شمال افریقایی با زورق و بلم و کشتی و نیز رفتن به سرزمینهای بی آب و علفی چون جبشه و یمن را که می­توانسته در حکم زندگی در دوزخ باشد، می­شود در زندگی اش به تکرار الگو در شکل دیگر یا فرارفتی از ذهن به عین تفسیرکرد. حتا اگر شرایطی عینی تجربه اش بمراتب سختتر و جانکاه تر از تجربه ذهنی و بیانش در شعر بوده باشد.

در این فاصله مکانی و زمانی که اکنون با او داریم ارزیابی از تجارت برده و قاچاق اسلحه وی‌ در شمال افریقا و کارمندی برای یک شرکت بازرگانی استعماری را فقط با عمق سرخوردگی و یاسش می­ توان سنجید که پس از شکست رخداد و قیام کموناردها در پاریس داشته است.