عصر نو
www.asre-nou.net

ایدئولوژی


Mon 14 01 2019

اسماعیل رضایی

انسان ها در فراز و فرودهای حیات اجتماعی و متاثر از رویدادها و رویکردهای محیطی،نمودی از تجسّم ایده ای در آن ها شکل می گیرد که در مرحله تجربه و شناخت به باور و انتخاب گزینه ای در ارتباط با جامعه و دیگران از آن ها بهره می گیرند. این دریافت های حسی اگر در پروسه آزمون و خطا برای انتخاب اصلح با تکمیل و کمال جامعه و انسان همراه نگردند؛بصورت انگاره های مجرد و باور صلب و ثقیل نهادینه شده و اقدام و عمل آدمی را در تکرار مکررات و ایستارهای گذشته به اسارت می گیرند.این فراشد جهان بینی خاصی را موجد است که راهنمای عمل آدمی در تعاملات و روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی می گردد. اصولا بدلیل کثرت دریافت ها و برداشت های آدمی از تاثیرات محیطی که عموما به خاستگاه و جایگاه اشتغال و ارتزاق وی وابسته است؛ یک همپیمایی صوری و همگرایی کاذب و مجازی را در روابط و مناسبات اجتماعی برقرار می سازد که بسیاری از واقعیت ها و حقایق مسلط بر زیست اجتماعی را وارونه جلوه گر است. این انطباق صوری و بنوعی اجباری برای همرنگی و همراهی، ایدئولوژی زیست انسانی است که با درک کاذب و کذب رفتار، خود را با رویکردهای محیطی همراه می سازد.

پس ایدئولوژِی نسبیت رفتار آدمی با کارکردهای اجتماعی را به نمایش می گذارد. نسبیتی که با آگاهی های کاذب درآمیخته و با انتخاب عادت گون خویش از درک واقع هستی جامعه فاصله می گیرد. به عبارتی، ایدئولوژی تصویر دروغین و فریبنده از دریافت های محیطی را ارائه می نماید. تصویری که توجیه گر رفتار و کردار آدمی در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی برای گذر از روندهای کاذب و نامطلوب می باشد.در حقیقت انطباق با هست ها و بودن هاست و انشقاق از شدن ها و گشتن های تحول و تکامل حیات انسانی را در خود جای داده است.براین اساس ابزاری برای تفکر و تحکم سلطه گری و استبداد و مشوب نمودن اذهان و فریفتن اعمال و اقوال انسان ها در تعاملات اجتماعی محسوب می شود. پس با پندار و توهم در می آمیزد تا قادر به ارضاء و اقنای آدمی در روابط و مناسبات اجتماعی باشد.

ایدئولوژی با نگاهی کاذب و انطباقی به حیات فردی و جمعی،مفاهیم و مضامین فراشد های تکاملی را نیز در نمودهای رفتاری و کرداری خویش از بازیابی هویت های واقعی اش باز می دارد. درحقیقت ایدئولوژی با واقعیت های محیطی می زید و از حقایق می گریزد و آن را وارونه و ابتر متناسب با روند های جاری و ساری حاکم بر محیط ،از درک معنایی و فهم عمومی دور می سازد. بنابراین با ارایه تصویر مبهم از حیات اجتماعی، بسترهای تعدی و نفوذ و رسوخ به حریم جمعی و فردی را با القای آگاهی های کاذب وفاقد بنیان های اصیل و انسانی تدارک می بیند. پس ایدئولوژی در محدودیت و ندرت محیطی نمود می یابد؛ و در گستره بیداری و آگاهی عمومی نخوت و سستی می پذیرد.

ایدئولوژی مجال و روال گریز از مسئولیت های فردی و جمعی را نهادینه می سازد. چرا که توجیه پذیری روال مسلط و حاکم را ممکن ساخته و مجال کافی و وافی برای بازیابی و بازسازی سلطه و قدرت خدشه پذیرفته را فراهم می سازد.نقطه اتکای ایدئولوژی عوام پذیری و عوام گزینی فراشدهای اجتماعی برای استقرار و استمرار علایق و سلایق جاری و ساری است. براین اساس میراث خوار گذشته و وام دار حال برای گذر از چالش ها و رویکردهای نامتعارف محیطی می باشد. و آینده را نه براساس روندهای تحولی و تکاملی که با یافته ها و داشته های کنونی و سازه های مسلط به بحث و فحص می نشیند.پل ارتباطی بین گذشته، حال و آینده را با نمودهای ایده ای حاکم، نه تکمیل و کمال جامعه و انسان مد نظر قرار می دهد. این یکی از ویژگی های برجسته متفکرین کنونی است که بدلیل ایدئولوژی زدگی حاد و مزمن، قدرت گسست از گذشته و درک و شناخت روندهای تکاملی کنونی، فراشدهای آینده را در حدس و گمان های بی بنیاد و فاقد محمل های علمی و عینی مد نظر می گیرند. براین اساس انتزاع فرد از بنیان های تحول و تکامل، حال را در بارزه های فکری گذشته و آینده را در پیوند با فراشدها و رویکردهای ایده ای کنونی، از فهم ضرور و درک واقع و حقیقی گذر تکامل تاریخی باز می دارد. انتزاع و تقلیل گرایی در تحلیل و تبیین رویکردهای محیطی نیز نتیجه رسوب ایده گرایی مطلق و الزام به یافته های گذشته می باشد.

پایان عصر ایدئولوژی،در خودآگاهی کامل انسانی از فعل و انفعالات و رویکردهای نامتعارف و ناانسانی کنونی و درک متقابل تعمیم یافته برای مسئولیت پذیری واقعی انسان ها در برابر جامعه و یکدیگر مفهوم حقیقی خود را می یابد. نمی توان مدعی پایان عصر ایدئولوژی بود؛در حالیکه عناصر کاذب محیطی و آگاهی های کاذب القایی قدرت مسلط نقش برجسته و بارزی را در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی بازی می کنند. انسان ها هنوزاز قدرت درک خلاقه وضرور برای همزیستی مسالمت آمیز و همپویی برای گذر از خودالقایی و دگر القایی در راستای توجیه و تأویل های کنش و واکنش خویش برای گذران زیست اجتماعی،برخوردار نمی باشند.این ویژگی انگاره های ایده ای را برای سازگاری با روندهای مسلط بکار می گیرد؛و ایدئولوژی برای اتصال و همسانی با عناصر نهادین و سلطه یافته بر حیات عمومی عمل می نماید. این روند اراده گرایانه انسان ها،اصولا تفکر و تعقل را نمودی گنگ و مبهم بخشیده و با سفسطه و مغلطه به وارونه نمایی حقایق محیطی روی آورده است..

ایدئولوژی پذیری و ایدئولوژی زدگی، بازتاب خودانگاری و خود پنداری فرد در مناسبات اجتماعی می باشد. دینداری و دین پویی نیز از همین ویژگی تبعیت می کند. همین ویژگی است که مسئولیت گریزی فرد را در برابر مصالح و منافع جمع و جامعه مریی داشته و توجیه پذیری امور نامتعارف را عمومیت می بخشد. اخلاق و ارزش ها نیز با تکیه بر اکتسابات مجازی و کاذب اعتبار یافته و انسان ها با این اعتبارات کاذب به رتبه بندی و طبقه بندی یکدیگر روی می آورند. پس ایدئولوژی حامی تمدید و تشدید بارزه های هویتی دروغینی است که در روابط و مناسبات اجتماعی برای توجیه و تاویل رویکردهای نامتعارف و غیر متعهدانه در برابر جامعه و انسان عمل می کند.پس ابزار کارآمدی برای نظام های حاکم و مسلط در گذر از تنگناهای محصول تعدی و تجاوز به حقوق انسان ها می باشد.

پس تمامی نظام های سلطه گر و مستبد، با تخریب ایده های دورانساز و القا و ابقای ایده های کاذب و عادت گون،جامعه و انسان را از پتانسیل و حقوق خویش دور می سازند. خشونت، ظلم و ستم طبقاتی، و تعدی به حریم انسانی و........همگی با برآمدگاه ایدئولوژیکی و القای کاذب روندهای محیطی به جامعه ممکن گردیده است. نمودهای بارز و شاخص برآمدگاه نامتعارف ایدئولوژیکی و القای آن به جامعه و انسان، بی عدالتی، خشونت و کشتار بیرحمانه و قتل عام انسان های بیگناه است که با مفاهیم و ایده پردازی های دروغین توجیه و تفسیر می شوند. مفاهیمی چون آزادی،عدالت،امنیت،دموکراسی،حقوق بشر و...... که همگی با ایده پردازی های کاذب و دروغین سلطه و استبداد و در راستای توجیه و تأویل رویکردهای ناانسانی آن ها عمل می کند. انسان ها نیز تحت القائات مکرر آن ها با درک و فهمی ناقص و ناواقع از حیات اجتماعی به خواست و تمنای عوامل سلطه، گردن نهاده اند. این خودباختگی انسان ها در برابر مظاهر و دستاوردهای تحول و تکامل، نشان از عدم بلوغ فکری ضرور و گرفتار آمدن در دام غیرضرور و نامتعارف القائات فکری عوامل سلطه و استبداد می باشد.

بنابراین ایدئولوژی شمولیت عام پدیده ها‌ را در تمنیات خاص محیطی تحلیل می برد. نمودهای خاصی که الزامات و ضروریات زیست مطلوب را در نامطلوبی تمایلات و گرایشات خویش از جامعه و انسان دریغ می دارد. پس پویش های اجتماعی به رویش های هرزروانه ای مبدل می شوند که پیوند و اتصال درون اجتماعی و انسان ها را سست و لرزان می سازند. بدینسان هرکس خود و منافع خویش را می جوید و می پاید؛ و فرد در حصار محصورش به ابزار قدرت و اقتدار مبدل می شود. چرا که در ایدئولوژی مرجع و مرجح هم آیین بوده و مرزبندی شفاف و بارزی بین آن ها وجود ندارد. بدین مضمون که ایدئولوژی با روندی ایستا می پاید؛ و اندیشه و باور مسلط بر الزامات و ضروریات جامعه و انسان ارجحیت دارد.

دریافت های ایده ای اگر با علم و شفافیت و روشنی آن در آمیزد؛می تواند به ابزاری برای رهایی از جهل و خرافه و سلطه و استبداد مبدل شود. چرا که اگر ره آوردهای علمی از چنگال مخوف و اهریمنی روندهای کاذب و دروغین قدرت و مکنت برهد؛قدرت هژمونیت جامعه و انسان برای رهایی از آگاهی های کاذب و درک و فهم حقایق راستین برای گذر از نابسامانی ها و ناهنجاری های حاکم بر حیات انسانی را دارا می باشد. اصولا علم راستین خلاًٍ ندرت و نایابی را پر کرده ودر بهبود شرایط و زیست بهینه و مطلوب با ایجاد سازه های معقول و مسئول نقش بنیادین را بازی می کند. در حالیکه ایده های پنداری همگام با جزمیت ایدئوژیکی پویش های دینی و برای تاویل و تفسیر های معماگون و دغلبازانه، رویکردهای تخریب و ترهیب زیست عمومی را در پیش می گیرند.

پیوند ایدئولوژی با اکتسابات محیطی و اتوریته و قدرت منبعث از آن، فراشدهای اجتماعی را در تمایلات و تمنیات فروکاهنده ارزش های انسانی و هژمونیت قهری عناصر سلطه واستبداد هدایت کرده است. این فرایند اکنون به عارضه بیمارگونی از سوی صاحبان قدرت و مکنت مبدل شده که تامل و تحمل برای زیستی مسالمت آمیز و انسانی را از جامعه و انسان دریغ داشته است. چراکه هرگونه ایده اصلاحی و اقدام و عمل اصلاح گرایانه به مثابه تخطی از موازین اجتماعی و حمله به منافع و مصالح صاحبان قدرت و مکنت قلمداد شده و در برابر آن موضع خصمانه اتخاذ می شود. براین اساس اکنون توتالیتاریسم اقتصادی هژمونیت قهری خویش را به جامعه های انسانی تحمیل و برای استمرار آن به تحریم و تنبیه و تخریب و ترهیب روی آورده است. توتالیترهای اقتصادی همانند توتالیترهای ایدئولوژیکی محض بر اعمال قدرت قهری و سرکوب و تنبیه هرگونه عمل و اقدام مخالف موازین معینه خود اتکا دارند.

توتالیتاریسم اقتصادی که در پروسه تحول و تکامل و نهادینه شدن بسیاری از قواعد و قوانین نظام سلطه سرمایه بر جامعه های انسانی غلبه یافته است؛عصر نوین و مرحله نوینی از گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه را برقرار ساخته است. توتالیترها برای تداوم حیات خویش ناچاربه اعمال قدرت قهری و دهشت و مرگ می باشند؛ تا خود را از سقوط و نزول رهایی بخشند. این ویژگی ازیکطرف محصول گهنگی قواعد و قوانین سازه های مسلط است و از سوی دیگر ابرام و اصرار توتالیترهای اقتصادی بر حفظ وضع موجود با فشار و تعدی به دیگر اقشار و طبقات اجتماعی برای جبران ناتوانی ها و ضعف های بنیادین سازه های مسلط می باشد. عکس العمل و کنش و واکنش اجتماعی نیز تحت تاثیر القائات مکرر عمال سرمایه مبنی بر طبیعی بودن روند موجود و تاثیر این القائات بر اقشار و طبقات اجتماعی، انسجام و هنجارهای اجتماعی را در پراکندگی آرا و نظرات و افتراق ایده و عمل تحلیل برده است.

توتالیتاریسم اقتصادی کارکردهای سیاسی دولت را ازمتد اجرایی به ابزار کارچاق کنی و بند و بست های لابی گون برای تامین و تضمین هژمونیت قهری عمال سرمایه بر سرنوشت انسان ها تبدیل نموده است. اصولا توتالیتاریسم اقتصادی با میلیتاریسم درآمیخته است تا دیپلماسی سیاسی را با ارعاب میلیتاریستی وبه نفع سلطه و استبداد رقم بزند. ابزار اصلی و اساسی برای تاثیر موثر بر افکار و اعمال انسان ها، رسانه ها و ابزارهای ارتباطی هستند که با اشاعه و ترویج آگاهی های کاذب برای تحت الشعاع و جهت دادن افکار عمومی به حیل و قیل متوسل شده و رویدادهای محیطی را آنطوری تاویل و توجیه می نمایند که انسان ها را در بیخبری کامل از رویدادهای کنونی و روندهای نامتعارف آن نگه می دارند. براین اساس انتخاب و گزینش های اجتماعی عمومی را در راستای منافع و مصالح خود رقم می زنند.

بنابراین اکنون توتالیتاریسم اقتصادی در پیوند با میلیتاریسم به عنوان نمودی غالب بر حیات اجتماعی،ضمن فروبردن جامعه و انسان دریک فراگرد دایمی ندرت و نایابی و فقر و نابسامانی های اجتماعی، تلاش همه جانبه ای را برای احیاء و ابقای هژموبیت رو به افول خود آغاز کرده است. با توجه به اینکه دولت و سیاست های متخذه آن تابع و مطیع تصمیمات اتخاذی توتالیتر های اقتصادی می باشد؛ روند کلاسیک اداره امور اجتماعی اشکال نوینی یافته که اراده عمومی و مشارکت عامه برای احقاق حقوق حقه خود از طریق سازوکارهای حاکمیت ملی به امری صوری و مجازی مبدل شده است. پس اشکال کلاسیک مبارزاتی نیز متناسب با این روند دگرگونه بایستی با بار حقیقی و شاخصه های مسلط بر جامعه و انسان اتخاذ شود. این مبارزه بایستی ضعیف ترین حلقه و شاخصه های تحولی نظام سلطه سرمایه در مقطع کنونی تاریخ تحولات اقتصادی اجتماعی را مد نظر قرار دهد. شاخصه هایی که موجد و مولد اشکال نوین تهاجم و یورش سلطه گرانۀ قدرت و مکنت از جمله توتالیتاریسم اقتصادی می باشند.

نتیجه اینکه: انسان تحت تاثیر مداوم رویکردهای محیطی، به انتخاب و گزینش هایی متناسب با معرفت و معیشت خود دست می یازد که راهبرد وی درفعل و انفعالات اجتماعی می گردد. انگاره های ذهنی منبعث از عملکرد محیطی اگربا روندهای تکمیل و کمال جامعه و انسان در نیامیزد؛ بصورت انگاره های مجرد و ذهنی نهادینه شده و در چاچوب های بسته و محصور از رسالت و تعهد جود نسبت به جامعه و انسان باز می مانند. ایده هایی که شفافیت و روشنی و صراحت علم را نداشته؛ و در برابر الزام و نیاز به توجیه و تحریف و تکذیب اکتفا می کنند. ایدئولوژی، مدار بسته و دگم های خسته و فرسوده ای هستند که برای گذر و تداوم حیات خویش به انطباق و همراهی با روندهای مسلط برحیات فردی و جمعی روی می آورد. پس ایدئولوژی تصویر دروغین و فریبنده ای از دریافت های محیطی است که با مضامین و مفاهیم کاذب ودروغین به القاء و ابقای آگاهی های کاذب سوق می یابد. مفاهیمی چون آزادی، عدالت، دموکراسی، امنیت، حقوق بشر و.......که ابزار حاکمیت سلطه و استبداد برای توجیه و تحریف عملکرد نامتعارف خویش در مرحله کنونی از تاریخ تحولات اقتصادی اجتماعی محسوب می شوند. القاء و ابقای این مفاهیم و مضامین از طریق توسعه دامنه ابزارهای ارتباطی و رسانه ای ممکن گردیده که صاحبان قدرت و مکنت را در تاویل و تفسیرهای کاذب و ناواقع یاریگر است. این فرایند و تحول و تکامل تاریخی فراشدهای نوینی را درعرصه های اقتصادی اجتماعی موجد شده که بسوی توتالیتاریسم اقتصادی و ملیتاریزه شدن آن با گرایش به تحریم و تنبیه و دهشت و مرگ برای تداوم و استمرار حیات خدشه یافته اش سوق یافته است. براین اساس دولت به ابزار تابع و مطیع توتالیتاریسم اقتصادی میلیتاریزه شده؛ از اهداف و آرمان های حاکمیت ملی فاصله گرفته و به عامل تسهیل کننده حاکمیت سلطه و استبداد در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی مبدل شده است. مسلما این دگرگونی نیازمند اشکال نوین مبارزاتی برای ممانعت ازتولید و باز تولید خشونت و دهشت و مرگ با شناخت ضعیف ترین حلقه حاکمیت نظام سلطه سرمایه در این مقطع از گذر تحول تاریخی آن می باشد.

اسماعیل رضایی
پاریس
14/01/2019