عصر نو
www.asre-nou.net

فيروزه فولادى

دين و جامعه بشرى


Sun 13 01 2019

پدر دين ترس و مادر آن خشونت است و اين دو در طول تاريخ دست در دست هم پيش رفته اند.(برتراند راسل)

من از نوجوانى شيفته نظريات راسل بوده ام. روشنى افروز ذهن من همراه انديشه هاى او بوده است.
اكنون در آستانه چهل سالگى حكومت دينى ايران هستيم. نظامى كه از هر سو حيات كشور ما را در معرض نابودى قرار داده است. چهار دهه پس از استقرار يك سيستم سياسى استبداد مذهبى، كه در تمامى عرصه هاى حيات اجتماعى كشور ما شكست خورده است، ما با اين پرسش روبرو هستيم كه براستى اگر دين اسلام برآمده از وحى يك ماورالطبيعه خير خواه به حال بشريت است پس چرا پياده كردن روش هاى توصيه شده در كتاب مقدس اسلام ايران را با بحراني بى سابقه مواجه كرده است؟ چرا استدلالهاى كتب دينى سست و پر تناقص اند؟ چگونه است كه سلوك مملكت دارى روحانيون در اين چهل سال در هيچ زمينه اى كارساز نبوده است و ما با فجايع بى سابقه اى روبرو شده ايم؟
آيا هيچ وقت در يك مراسم مذهبى در كليسا، كنيسا يا مسجد شركت كرده ايد؟ در صورتىكه پاسختان مثبت است، آيا پيش آمده كه در حين مشاركت در مناسك مذهبى، بناگاه از خود سوْال كنيد چگونه دين و اعتقادات مذهبى به جوامع بشرى وارد شدند؟ فارغ از بظاهر نياز روحى و عاطفى برخى از نوع بشر به دين و مذهب، نقش ايندو براستى در مدنينت زندگى نوع انسان چه بوده است؟
پرفسور عظيم شريف استاد روانشناسى اجتماعى در دانشگاه بريتيش كلمبيا در كانادا، تحقيقات جامعى در زمينه تكامل مذاهب در جوامع بشرى انجام داده است. او مى گويد بر طبق شواهد باستانشناسى حضور دين و مذهب در جوامع بشرى به قدمت پيدايش جوامع پرجمعيت است. به عبارت ديگر در دورانى كه نوع بشر در گروه هاى كوچك چند صد الا هزار نفرى مى زيستند، اثر تاريخى از حضور اعتقادات مذهبى وجود ندارد. اين محقق متعقد است كه با رشد جمعيت، نياز به وضع قوانين و تمكين انسانها به آنها پديد آمد. خلقت باور و إيمان به يك نيروى ماورالطبيعه اين امكان را بوجود آورد تا در جوامع پر جمعيت سركشى از قوانين مهار شود و يك روحيه سازگارى، تعامل و همراهى در جامعه پديد آيد. بدين ترتيب پاى يك خالق ناملموس، آتورتيو و تاديبى به زندگى آدمى باز شد. مجازاتهاى دينى در صورت تخطى از قوانين هم براى پس از مرگ! و هم دينوى هستند. سر پيچى از عرف جامعه را در بر مى گيرند و به كانون خانواده نيز وارد ميشوند. بعنوان مثال مجازات سربريدن وإعدام معاند در مذهب يهوديان را مى توانيم نام ببريم كه در همين حيات مادى اعمال ميشود. همچنين در تورات در فصل دوترانومى (٢١-١٨ :٢١) آمده است كه مجازات سنگسار براى فرزند سركش رواست! و البته وعده تنبيه نافرمان با سوزاندش در آتش جهنم كه تنبيه پس از مرگ است (از آنجا كه أديان وعده حيات پس از مرگ را مى دهند). مشوق ها اما غالبا وعده هاى هستند كه پس از مرگ آدمى را بهرمند مى سازند. "روحانيون بزرگترين تاجران تاريخ اند. آنها كالآى را به مردم مى فروشند كه هيچكس آن را نديده و زمان تحويلش در قبر و پس از مرگ شماست. تازه ماليات هم نمى دهند". -برتراند راسل
مشوق احترام به قوانين جامعه طبعا نتايج حاصل از آن مى باشد كه همه آحاد جامعه در آن ذينفع هستند. اما بقين فقدان بصيرت و دورانديشًى در نياكان ما مولد (مشوق هاى) وعده هاى بهشتى شد و اينگونه باورمندى به جهنم و بهشت به شكل سنت درآمد كه مروجان آن روحانيون بوده اند. مراسم و مناسك مذهبى گوناگونى در ايجاد تعامل و شور همكارى بين مؤمنين توسط صاحبان دين وضع شدند . بعنوان مثال پخش بانگ اذان از مساجد كه در مسلمانان حس تعلق و همكارى را بر مى انگيزد وهدف اصلى پيدايش دين و مذهب را پيش مى برد. اذان مسجد ظاهرا براى فرا خواندن مؤمنين براى عبادات روزانه به درگاه خدا (خالق نامرئى كه تاكنون هيچ شاهد علمى براى وجود او يافت نشده است.) منظور شده است. مسلمين روزانه پنج بار به درگاه اين خالق نامرئى سجده مى كنند تا بآنها هر روزه يادآورى شود كه از دستورهاى او أطاعت كنند. اكنون با توجه به قوانين قرآن و عدم مطابقت آنها با صلاح زندگى انسان مى دانيم كه اين قوانين بسيار مادى و واپس گرا هستند و پرستش خداى يگانه و نماز و عبادت صرفا براى وادار كردن دين داران به تمكين بى چون و چرا از اين قوانين است. اما اين تصور كه اعتقادات مذهبى و بجا آوردن دستورات دينى از افراد با إيمان انسان هاى بهترى با روحيه ترحم و همدلى با نوع بشر مى سازند بيهوده است. پرفسور شريف و همكارانش واكنش افراد با إيمان و بى دين را در مواجهه با مرد مجروحى كه كنار جاده رها شده بود ضبط كردند. تيم او به نتيجه رسيد كه افراد اگر وقت و امكانات داشته باشند به يارى ديگران در شرايط بحراني مى آيند ولى يارى كردن به همنوع ربطى به اعتقادات دينى افراد ندارد. به عبارت ديگر باورمندى به دين و مذهب انسان بهترى را نمى سازد.
ولتر انديشمند قرن هيجدهم، اين غول جهان فضل و ادب : "فرزندان آدم آنچنان با زبان خبط و خطا مانوس اند كه ما هنوز هم بخارات و فضاى كه بين زمين و ماه است آسمان مى ناميم، مى گوييم به آسمان صعود كرد يا خورشيد مي گردد در صورتيكه مى دانيم خورشيد نمى گردد و زمين آسمان مردم ماه است و هر ستاره اى آسمان خود را در ستاره مجاور قرار مى دهد و اين خود گواه خطاى نياكان ما در شناخت گيتى است. اگر از هومر پوسيده بودند كه روح سارپدون به كدام آسمان رفت خيلى مردد و پريشان ميشد و ناچار جواب را با اشعار خوش آهنگ سمبل ميكرد. راستى قدما از آسمان چه اراده ميكردند؟ خودشان هم نمى دانستند. ما مى دانيم كه در فضا تعدادى كرات مى گردند كه زمين هم يكى از آنها است. پيشينيان ما نكته بين نبودند و در باره مظاهر طبيعى تصوراتشان بسيار مبهم و مشكوك بود. مى پنداشتند كه ما بهنگام مرگ به آسمان صعود مى كنيم در حاليكه از لحاظ موقعيت فيزيكى كرات ديگر آسمانى در جايگاه رفيع ترى از زمين قرار ندارند. در وصف افكار و انديشه هاى پيشينيان ما كتابها نوشته اند در حاليكه فقط سه كلمه كافى است: "اصلا فكر نمى كردند."
در طى قرون دكترين مذاهب به بسيارى از جنبه هاى زندگى بشر بسط يافت. إز آنجائيكه بشر با مرگ نمى خواهد كنار بيايد و آرزومند ادامه حضور خويش در گيتى پس از مرگ مى باشد، مذاهب و أديان بر روى اين آرزوى بشر سرمايه گذارى كردند. در حقيقت ايده جهنم و بهشت علاوه بر اينكه مشوقى بوده است براى افراد جامعه در أطاعت از قوانين، آرزوى نوع بشر براى بقا را هم مورد عنايت قرار داده است. از همين رو ايده پرواز روح آدمى به آسمانها (كه بقول ولتر مشخص نيست كجاست) پس از مرگ توسط مذاهب اختراع شده است. مذاهب همچنين به باورمندان در تقويت وپروراندن يك روحيه خوشبين كاذب با توكل به خداى اختراعى يارى كرده اند. (نگارنده اين ستور در پى وقوع يك تراژدى دردناك شخصى، تحقيق و تفحص گسترده اى در زمينه صعود روح آدمى به عوالم ديگر(پس از مرگ) انجام داد. نتيجه حاصله از اين تحقيقات كه خالى از طنز هم نبود، پايه هاى اعتقادات ماترياليستى من را مستحكم تر كرد.)
اگر دقت كرده باشيد هر جامعه اى دين و مذهبى را پرورانده است كه مطابقت دارد با سَنن و فرهنگ آن جامعه. اگر قرار بود مذاهب از جانب يك وجود مقتدر ماورء الطبيعه كه متعلق به همه است آمده باشند مى بايست داراى وجوه جهان شمول مى بودند و تمايزى بين مذاهب در فرهنگ هاى گوناگونى نمى بايست وجود داشته باشد. حال آن مى بينيم مذهب مسيحيان تا چه اندازه اى با فرهنگ اروپاييان تطبيق داده شده است. در مقابل دين اسلام با فرهنگ أعراب شبه جزيره عربستان عجين است. همه أديان هم آيين خود را يگانه سلوكى مى دادند كه نوع بشر را از گمراهى! نجات خواهد. در طول تاريخ خون هاى زيادى بمنظور تحميل يك مذهب و آيين به اقوام ديگر ريخته شد تا اينكه عاقبت بشر آموخت با خون ريزى و جنگ نمى توان به اشاعه آيينى همت گماشت.
من در يك خانواده با فرهنگ مدرن بار آمده ام. والدين من در قبل از وقوع انقلاب سال ٥٧ شيعه مذهب بودند، اما تعصب دينى جاى در فرهنگ خانوادگى ما نداشت. كتابخانه اى كه در كودكى و نوجوانى در اختيار من بود مملو بود از كتبى بود كه امكان پرورش عقايد مبتنى بر علوم تجربى را براى من امكان پذير ساخت. از اينرو من احساس خوشبختى مى كنم كه همانند فرزندان كشيش ها يا آخوندها از كودكى يك مذهب و آيين در ذهن من حك نشد و اين فرصت جستجو و كاوش بدون تعصب را بمن ارزانى كرد. متاسفانه رهايى يافتن از انديشه هاى غلطي كه از كودكى در مخيله آدمى حك شده باشند آسان نيست، بقول سعدى
به روزگاران مهرى نشسته بر دل
بيرون نمى توان كرد الا به روزگاران
بهمين دليل است كه بسيار افرادى كه در معتبرترين مراكز علمى دينا كسب علم كرده اند چنانچه از كودكى باورمند به آيين و مذهبى شده باشند بسختى قادر خواهند بود از آن رهايى يابند. در حاليكه هر چه زمان جلو ميرود باطل بودن انديشه هاى دينى و مذهبى با شواهد علمى، تاريخى و باستانشناسى آشكارتر مى شود. اكنون هر يك از ما كه اين حقيقت را دريافتم ايم وظيفه ملى مان حكم مى كند براى نجات ايران موضع خود را صريحا در اين باره ابراز كنيم.