عصر نو
www.asre-nou.net

تفاوت «نمايش ايرانی» با «تأترفرنگ-شتانی»


Mon 31 12 2018

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
با احترام متقابل به همه ی "غربی و شرقی" های متمدنی که برای رسيدن به استقلال و آزادی و حکومت های مردم بنيادشان تلاش کرده اند و به استقلال و آزادی و حکومت های مردم بنياد ديگر سرزمين ها، احترام می گذارند.

.................................

آخه، خدا وکيلی، برای يک ايرانی وطن دوست، ديدن واژه ی "نمايش" ، چشم نوازتراست يا واژه ی "تاتر"؟!

شنيدن واژه ی "نمايش" گوش نوازتر است يا واژه ی "تاتر"؟!

آيا واژه ی "نمايش" مردم فهم تر است يا واژه ی " تاتر"؟!

آيا برای يک ايرانی وطن دوست، اجرای يک نمايش نامه ی ايرانی که به دست يک نويسنده ی ايرانی و برای تماشاگر ايرانی نوشته شده است، چشم نوازتر، گوش نوازتر و قابل فهم تر است يا اجرای يک تاتر خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگر درست فهميده وترجمه شده باشد– ؟!

آيا، برای يک کارگردان ايرانی وطن دوست، فهم يک نمايشنامه ی ايرانی ساده تر است يا يک نمايشنامه ی ترجمه شده ی خارجی- حتی اگر درست فهميده وترجمه شده باشد-؟!

آيا برای يک کارگردان ايرانی وطن دوست، به صحنه بردن يک نمايشنامه يا يک ايده ی ايرانی، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است يا به صحنه بردن يک نمايشنامه ی ترجمه شده و يا يک ايده ی مبتنی بر تاريخ و فرهنگ يک کشورخارجی - حتی اگر درست فهميده وترجمه شده باشد-؟!

آيا برای يک بازیگر ايرانی وطن دوست، بازی کردن در يک نمايشنامه ايرانی يا يک ايده ی ايرانی، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است يا بازی کردن در يک نمايشنامه ی ترجمه شده و يا يک ايده ی مبتنی بر تاريخ و فرهنگ يک کشورخارجی - حتی اگر درست فهميده وترجمه شده باشد-؟!

آيا برای ديگر عناصر ايرانی وطن دوست و دست اندر کاردر حوزه ی هنرهای نمايشی،از جمله نمايش نامه نويسان ومنتقدين؛ زيباتر، قابل فهم تر، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است که تمرکز کارشان را بر نمايش نامه ها و ايده های نمايشی ايرانی بگذارند يا بر نمايشنامه ی خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگردرست فهميده و ترجمه شده باشد–؟!

آيا برای ناشران ايرانی وطن دوست؛ زيباتر، قابل فهم تر، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است که تمرکز کارشان را بر چاپ نمايش نامه ها و ايده های نمايشی ايرانی بگذارند يا بر چاپ نمايشنامه ی ترجمه شده ی خارجی و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگردرست فهميده و ترجمه شده باشد–؟!

آيا برای مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره ی کل هنرهای نمايشی ايرانی وطن دوست؛ زيباتر، قابل فهم تر، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است که تمرکز کارشان را بر تصويب و صيانت وکمک به اجرای نمايش نامه ها و ايده های نمايشی ايرانی بگذارند يا بر نمايشنامه ی خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگردرست فهميده و ترجمه شده باشد–؟!

و آيا برای مسئولان صدا و سيما و ديگر رسانه های دولتی، نيمه دولتی و غيردولتی ايرانی وطن دوست ؛ زيباتر، قابل فهم تر، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است که تمرکز کارشان را بر صيانت وکمک به اجرای نمايش نامه ها و ايده های نمايشی ايرانی بگذارند يا بر نمايشنامه ی خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگردرست فهميده و ترجمه شده باشد–؟!

و سر انجام، آيا برای تماشاگران ايرانی وطن دوست؛ زيباتر، قابل فهم تر، معقول تر، منطقی تر و منصفانه تر است که تمرکزشان را بر تماشا و صيانت وکمک به اجرای نمايش نامه ها و ايده های نمايشی ايرانی بگذارند يا بر نمايشنامه ی خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگردرست فهميده و ترجمه شده باشد–؟!

و ..... اما، ای داد وبيداد، از اين تاتر!
اين عجوزه عروس هزار داماد!
اين ستون پنجم دشمن؛
ستون پنجمی که در حدود صد و اندی سال پيش، تحميل شد بر "نمايش" ايران!
آی داد و بيداد!
و حتی، تا اکنون که حدود چهل سال از انقلاب فرهنگی "نه شرقی و نه غربی" مان میگذرد،
این "نمايش" ما؛
اين معقول،
منصف،
منطقی،
زيبا.
اين آنا هيتا!

هنوز در زير سلطه ی آن "تاتر"حرامزاده ی حرامخواری است که با لحاف کشانی نکبت السلطان قاجار وطن فروش و نوکران از فرنگ بازگشته اش، همچون لکه ی ننگی بردامن بانوی "نمايش" ايران زمين مان، نشست و حالا، پس از چهل سال که از انقلاب فرهنگی مان می گذرد و آنهمه شهيد و معلول و آواره و تحمل شجاعانه در برابرتحريم های ناجوانمردادنه ای که هنوز هم ادامه دارد، درخواست کمک برای ايجاد يک جنبش فرهنگی هنری به سبک غربی؟! آنهم جنبشی به سردمداری فرزند خل و چل و مفنگی و ديوانه ی همان تاتر "فرنگ–شتاينی"؟!

فرزندی که در همان صد سال پيش هم، مرده به دنيا آمده بود؟!
آهای! آهای! آهای!
همه گان جمع شوند که خبری دارم!
( خبرت چيست جانم، بگو!)
خبر،اين است که هيچ خبری نيست!
آی داد و بيداد!
حالا، خارج از شوخی!
چرا دادائيسم فرنگيستی؟!
چرانه، جمشيديسم ايرانيستی؟!
چرا بايد چشممان هميشه رو به آن سوی مرزها باشد؟
مگرچه چيز شما عزيزان، برای ايجاد يک "جنبش" از مردمان ديگر جهان، بخصوص از "فرنگ-شتاينی" ها کمتر است؟!
آب، در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم
يار، در خانه و ما گرد جهان می گرديم.