عصر نو
www.asre-nou.net

هانری پِنا رویز

تنها راه ِ حل، لائیسیته است

ترجمه از : علی شبان
Fri 14 12 2018



( هفته نامهِ ماریان )

اشاره :

هانری پِنا رویز " ۱" نویسنده و فیلسوف فرانسوی، استادِ عالی رتبه ی دانشگاه های پاریس، معروفیت خود را مدیون ِ کارهای با ارزشی ست که در زمینه ی لائیسیته در فرانسه ارائه داده است . وی، در عین حال، عضوِ کمیته ی ملی پیشنهاد دهندهِ لائیسیته و عضوِ کمیتهِ ی بررسی طرحِ قانونِ ممنوعیتِ هر نوع خود نمائی پوشاکی ( از جمله روسری و.. ) در مدارسِ فرانسه بوده است. از کتاب های او میتوان، تاریخِ لائیسیته (۲۰۰۵) و دیکسیونرِ عاشقان ِ لائیسیته ( ۲۰۱۸) ، که جایزهِ کمیتهِ رِپُوبلیک را از آن خود کرده است، نام برد . نویسنده در این کتاب به بررسی نیروهای محرکه ی لائیسیته و رسالتِ جهانی آن میپردازد . این فیلسوف فرانسوی میگوید که باید بینِ انتقاد از یک مذهب، و یک نگرشِ راسیستی به معتقدانِ آن، مرز کشید . به اعتقاد وی، آنها که میگویند : " ردِ اسلام، موجبِ آزار و اذیتِ روحی و روانی ی مسلمانان میشود " در جواب باید گفت : شاید . ولی هیچکس نمیتواند انتظار داشته باشد که دیگران از آنچه را که او به آن اعتقاد دارد، انتقاد و یا با آن مخالفت نکنند . آنچه را که از اهمیت خاصی برخوردار ست، انتخاب ِ آزادانه ی هر عقیده، مرام و مذهب ست، به شرطی که دیگران را از ضدیت با آن منع نکنیم . آیا خدا ناباوران میتوانند توقع داشته باشند که آن دیگران هم به اتئیسم ( خدا ناباوری ) شان احترام بگذارند و از آن انتقاد نکنند و گرنه به دادگاه احضار خواهند شد ؟ هنگامی که الن گِرِش " ۲"، اسلاموفوبی و آنتی سمیتیسم را با هم مقایسه میکند، دو مفهومی را کنار هم میگذارد که همتای یکدیگر نیستند .آنتی سمیتسم یک راسیسمِ بی بُروبر گرد ست . ولی اگر ما خیلی اصرار داشته باشیم به هر ترتیبی شده، چیزی مقابلِ اسلام ستیزی بگذاریم، بالطبع، جودائیسمو فوبی ست که یهودیت را نشانه میگیرد وبخشی از مردمِ یهود به آن معتقدند و ضدیت با آن ربطی به راسیسم ندارد و نباید موجبِ خشم ِ یهودیان شود . در زیر گفتگوی او با رُنو دِلی، روزنامه نگارِ سر شناسِ فرانسوی را که در شماره بیست و دوم ژوئن ۲۰۱۸در هفته نامه ماریان چاپِ پاریس منتشر شده است، میخوانید . مترجم


* امروزه بعضی ها از " لائیسیته ی آزاد اندیش، تسکین دهنده و مثبت " حرف به میان می آورند، از نگاهِ شما این به چه معنا ست؟

- آنهائی که میخواهند به این کلمه صفا تی هم اضافه کنند، در واقع دشمنِ مفهوم ِ ایده آلِ لائیک هستند . هنگامی که می گوئیم " ما مدافعِ آزادی و برابری هستیم "، مشخص نمی کنیم که از " آزادی باز "و یا "برابری باز" سخن می گوئیم . گفتنِ اینکه لائیسیته باید آزاد اندیش باشد، به طورِ ضمنی بیانگرِ این مفهوم است که در غیر اینصورت، بسته ست . لائیسیته نه میتواند نرم و ملایم باشد و نه سازش نا پذیر و سخت، لائیسیته باید خودش باشد . لائیسینه، استقلالِ متقابل قدرتِ مذهبی و حکومتِ سیاسی ست که بیان گرِ آزادی و برابری ِ خدا نا باوران و دگراندیشان ست . چه اتفاقی افتاد که در تاریخ، این اصول زیر پا گذاشته شد، یعنی چه پیش آمد که مذهب توانست قاعده و اصولِ خود را دیکته کند؟ تاریخ، پاسخِ این پرسش را داده است : دره ای از اشک و خون بر پا شد . غربِ مسیحی به برافروختنِ آتشِ تفتیشِ عقاید پرداخت، ضدِ یهودیت را به آنتی سمیتیزم تبدیل نمود، فهرستِ کتاب های ممنوعه را اعلام کرد و کشتارِ ملحدان و سانسورِ هنر و علم را اجازه داد . در قرنِ هیجدهم، فلسفه ی حق ِ طبیعی که از مسیحیت نشات نمی گرفت، همه انسانها را دارای حقوقِ برابر دانست . " انسان ها آزاد به دنیا می آیند، آزاد می زیند و از حقوق برابر بر خور دارند . " ( اعلامیه ی حقوقِ بشر ۲۶ اوت ۱۷۸۹ )، بدینگونه بود که انقلابی پدیدار شد و آزادی وجدان، چشم به جهان گشود .
اما لائیسیته، تنها خود را به سِکولاریزاسیون محدود نمی کند، بلکه آنرا به مرتبه ی رهائی از تمام قید و بند ها میرساند. برای مثال، هنجارِ کلیسا اینست که سِکسُوالیته (تمایلاتِ جنسی) باید هدفش تولیدِ مثل باشد . لا ئیسیزاسیون (غیرِ مذهبی کردن)، قانونِ مدنی را از چنین برداشتی می رهاند و به آن مفهومِ لذت بردن به شرطِ احترامِ متقابل میدهد و این هنجار، بر پایه ی برابری جنسیت و در ضدیت با پدرسالاری ِ سه مذهبِ توحیدی ست . نخستین حُکم ِ غیرِ مذهبی کردن، قانونِ وانتوز در ۱۷۸۹ با پافشاریِ سن ژوست بود که کمونِ پاریس در سالِ ۱۸۷۱ به آن صحه گذاشت . در این فرمان، هیچ شهروندی نباید مجبور به کمکِ مالی به آئین و کیشی باشد که به آن اعتقاد ندارد . سپس جدائی مدرسه از کلیسا ست که بین سال های ۱۸۸۱-۱۸۸۶ توسطِ ژول فری" ۳"، سیاستمدار پر آوازه ی فرانسه ، به تحقق رسید و بالاخره قانونِ ۱۹۰۵، بنیانگذار جدائی حکومت و کلیسا شد . لائیسیته، یک چهار چوبِ حقوقی- سیاسی ست که لازمه آن، فراهم آوردنِ امکانِ زندگی کردن برای همه ی انسان ها ست : خدا باوران، خدا نا باوران و دگر اندیشان . برای رسیدن به این مرتبت، بی آنکه حقوقِ دیگر کسان را زیر پا له کنیم، آن چنان که پیامبرانِ کاتولیکِ سنت پرست کردند و یا موسی که ۳۰۰۰ عبرانی را کشت و یا آنچه را که اسلامیست ها بر سرِ خدا ناباوران و دگراندیشان می آورند، تنها راه ِ حل، لائیسیته ست .

*اِمانوئل ماکرون، رئیس جمهورِ فرانسه میگوید : حکومتِ فرانسه لائیک است، نه جامعه ی فرانسه . نظر شما در این باره چیست ؟

- اظهار نظرِ غیر منطقی و بی ربطی ست ، زیرا او دو مفهومِ لائیک و خدا نشناس را از هم تمیز نداده است . جامعه مکانی ست که مجموعه ای ازمومنان، خدا باوران و بی خدایان را در خود جمع کرده است . برای اینکه آنها بتوانند با آرامش در آن زندگی کنند، نخست باید به خواسته های لائیسیته که همگان را بهم پیوند میدهد، جوابِ مثبت بدهند . در این مفهوم، کل ِجمعیت ِ یک جامعه تقسیم نا پذیرند و آنچه را که به یک فرد روا داشته میشود، باید همه ی افرادِ آن جامعه را نیز در بر گیرد . نخستین اصل، آزادی وجدان است و نه رواداری و مدارای محض . برای مارک اُورِل" ۴"، فیلسوفِ رواقی، "وجدان، دژ تسخیر نا پذیرِی در درون هر انسان ست" . دومین اصل، برابری حقوق برای همگان، بدون وجودِ استثنائی در ارتباط به آنچه را که در اندیشه ی خود دارند و به آن معتقدند . مُونتاین" ۵ " نویسنده و فیلسوفِ قرنِ شانزده فرانسه میگفت : "هر انسانی در خود شکلِ کاملی از شرایطِ انسانی را دارا ست ." ما نمیتوانیم بیش و کم انسان و یا بیش و کم آزاد باشیم. آزادی ِ برابر، باید بدونِ طبقه بندی های اعتقادی انسان ها باشد . چیره گی مومنان و ایمان آورد گان بر بی خدایان، نه قانونی ست و نه پذیرفتنی . هر نوع انکارِ برابری، انکارِ لائیسیته ست . سومین اصل، اهمیت دادن به منافعِ جمعی و بهره مند کردن همگان از آن ست. نمونه ی شفاف در این مورد ایجاد مکان هائی برای معتقدان به یک آئین و یا مذهبی ست که منافع جمعی را در بر ندارد ولی در عین حال، تمامِ افرادِ یک جامعه مجبورند که در به وجود آوردنِ آن شرکت کنند . ولی در مقابل، بر پا کردنِ مدرسه و بیمارستان که همه ی انسان ها با هر گونه اعتقادات دینی، سیاسی و با گروه های خونی گوناگون بتوانند در آن پذیرفته شوند، عملی در جهتِ منافعِ همگان ست . در یک حکومتِ لائیک، و در مقابلِ جمعیت های متفاوت با عقاید و مذاهب گوناگون در یک جامعه ، باید یک روند و رویه ی همگان شمول را برتری داد.

* با این تعریف، فکر نمی کنید که لائیسیته یک ابتکارِ خاص ِ فرانسوی ست ؟

- باید بین یک عمل و حقانیت آن فرق گذاشت . اگر عملی در اینجا و به حق به وقوع پیوسته، و در کشوری دیگر پیش نیامده، ذره ای از ارزش آن نمی کاهد . زمانی که در انگلیس برای اولین بار به قانونِ "فرضیه ی بی گناهی" ی متهمان رای دادند، در آن هنگام، امری استثنائی به نظر میرسید ولی بعد ها به عنوانِ یک عملِ ضروری شناخته شد . کشورِ پرتقال اولین کشوری بود که حکمِ اعدام را بر انداخت ، ویکتور هوگو که از طرفدارانِ سرسختِ لغو اعدام بود، بر آن ابرازِ احساسات کرد . در ۱۷۸۹، فرانسه تنها کشوری بود که انقلاب کرد . آیا کاری ناروا انجام داد ؟ اگر رویدادی به حق است و عادلانه و در جهتِ منافع همگان، بنابراین دارای ارزش جهان شمول است، حتی اگر کشورهای دیگر به آن نپردازند . در این راستا، لائیسیته ی " فرانسوی " یک چیز ویژه نیست که فقط برای فرانسه خواسته شده باشد .

* تهدیدهائی که بر لائیسیته وارد میشوند، از کجا می آیند ؟

- کلیسای کاتولیک، در سالِ ۱۹۵۹ برای ایجادِ مدارسِ مذهبی ی خصوصی، از فضای سیاسی مناسب و مقتضی به خوبی استفاده کرد . در این راستا، با کمکِ سیاستمدارانِ چپِ میانه رو و با ترفندِ های "لائیسیته ی باز"، بودجه ِ تاسیسِ این مدارس را بعهده ی مردمی گذاشت که نه به کلیسا میرفتند و نه مذهبی گزیده بودند . در اینجا نباید نقش کلیسا در مبارزه با آزادی زنان در انتخابِ جلوگیری پیش رس از ادامه ی حاملگی را فراموش کرد که طرفدارانِ کلیسا ی کاتولیک آنچه در توان داشتند در این راه، بکار گرفتند . این قضایا ادامه داشت تا جائیکه دربخشی از منطقه ی شرق فرانسه، بنامِ آلزاس- موزل، مردمی که اعتقادی به کلیسا نداشتند، مجبور به تقاضای معافیت کلاس های مذهبی برای فرزندانِ خود شدند .

* چه تهدیدی را از جانبِ بنیادگرایانِ اسلامی بر لایئسیته می بینید؟

- هدف حزبِ اسلامِ سیاسی، بر قرار کردن و به فرمان بُرداریِ وا داشتنِ قوانین و دستوراتِ اسلام و دیکته کردن ِ آن بر اساسِ داده های مذهبی ست . استفن شاربونیه ( شارب )، سردبیرِ هفته نامه ی شارلی هبدو که در حمله ی مسلحانه ی تروریست های اسلامی به دفتر ِ این روزنامه در پاریس کشته شد ، عقیده داشت که "اسلاموفوبی ( اسلام هراسی )، دامی بیش نیست ". میدانیم که "فوبی" در روان شناسی به معنای ترس و هراس از چیزی ست . کجای این احساس میتواند جرم قلمداد شود ؟ لغزشی مهلک خواهد بود اگر کسی انتقاد از مذهبی را طردِ افرادی و یا ملتی که به آن معتقدند، تلقی کند . ما میخواهیم "اسلام هراسی" را بزهکاری به شمار آوریم و به طور ِ ضمنی آن را راسیسم ِ ضدِ مسلمان بدانیم . در این راستا، جمهوری فرانسه بطورِ شفافی مرزبندی ها را تعیین کرده است : همان طور که میتوان اتِئیسم ( خدا نشناسی ) را موردِ انتقاد قرار داد، به همان اندازه هم باید بشود از اسلام انتقاد کرد ، همان طور که "خدا نشناس هراسی " هم جرم به شمار نمی آید . در یک دموکراسی ما میتوانیم به دیدگاه های جهانیِ ِ گوناگون ِ باور آوردگان به خدا و یا ناباوران به آن، ایراد بگیریم . آنهائی که سنگِ رهائی اجتماعی و سیاسی را به سینه میزنند و به آزادی لائیک بودن در جامعه کم بهاء میدهند؛ بد نیست متنِ ۱۸۷۱،آنجا که کارل مارکس به کمونیارد های پاریس بخاطر تلاش شان برای جدائی کلیسا از دولت و مدرسه، تبریک میگوید، نگاهی دوباره بیاندازند.

* آیا در جانبداری از لائیسیته، ما نباید از مفسرانِ قرآن بخواهیم که به سوره های کهنه و متحجّر آن ضربهِ کاری وارد کنند، همانطور که عده ای از روشنفکرانِ امضاء کننده ی مانیفست علیهِ " یهود ستیزی نو " خواسته بودند ؟

- امیدوارم مفسرانِ همه ی متن های مذهبی که دارای بافت های کلامی پرخاشگر و جنگ جو هستند به بی اعتبار کردنشان مبادرت ورزند تا شاید آنها نتوانند آبشخورِ اوهام و خیال پردازی شوند . من تلاشِ این مانیفست را تائید میکنم ولی میتوانست تاثیرِ بیشتری داشته باشد، اگر در آن از نمایندگانِ سه مذهبِ توحیدی خواسته میشد که چنین کنند که ذکرش رفت . فراموش نکنیم که قاتلِ اسحاق رابین، با اشاره به کتابِ مقدس (عهدِ عتیق) معتقد به کشتنِ همه ی آنها ئی بود که جزئی از زمین مقدس را ترک کنند . در همین زمینه میتوان به کشتارِ مسلمانانِ فلسطینی در سالِ ۱۹۹۴ توسط بارُخ گلدیشتین که در آن ۲۹ نفر کشته و دهه ها نفر زخمی شدند اشاره کرد که آن هم با تاکید به متن های ستیزه گرِ کتابِ مقدس صورت گرفت . باز هم نمونه دیگری از این دست، اشاره به تمثیل ِ دانه های مفید و نا مفید در انجیل و توجیه تفتیشِ عقاید و سوزاندنِ کتاب های ضاله توسطِ توما دُ تورکِمادا " ۸ " بازجوی سر شناسِ قرنِ پانزده ِ میلادی ست.

* با همه ی این احوال، امروزه بنیاد گرایانِ اسلامی هستند که بیش از پیش، لائیسیته را تهدید میکنند....

- بله، مطمئنا . نباید به وخامتِ فناتیسمِ اسلامِ سیاسی کم بهاء داد . ولی باید از تمام نمایندگانِ مذاهبِ گوناگون خواست که در متن های کتاب های مقدسِ شان تجدید نظر کنند، تا بدینگونه جای حرفی باقی نماند که این و یا آن مذهب خود را قربانی تبعیض اعلام کند و یا بگوید چرا انگشت روی مذهب ما گذاشته اید . نا گفته پیداست که امروزه، کلیسا دست به آدم کشی نمی زند ولی در گذشته چنین کرد و تنها، پایداری و ایستادگی ستم دیدگان و بهمراه آن، شناختِ حقوقِ انسان ها، کلیسا را مجبور به عقب نشینی نمود . این نشان میدهد که لائیسیته حاصلِ یک واقعیت فرهنگی و یا محصولِ مثبت و پیشرفته ی غربِ مسیحی نیست، آنگونه که مارسل گوشه" ۶"، فیلسوف و تاریخ نگارِ فرانسوی عنوان میکند، بلکه حاصلِ برخوردِ دو رویه و سنت است که در یکسو ی آن سلطه گران و در سوی دیگرش ستم دیدگان، جای دارند، همان گونه که والتر بنجامن"۷"، فیلسوف آلمانی و از پیروانِ مکتبِ فرانکفورت مطرح کرده است. لائیسیته یا جهان شمول است، یا اساسا وجود ندارد: هیچگونه اولویت بندی مذهبی، و هیچ نوعی از طبقه بندی های فرا طبیعی را نمی پذیرد و هر گونه جدائی طلبی از مفهوم آن، لائیسیته را نا توان میکند .

* آیا آموزشِ مسائل مذهبی میتواند جائی در مدارس لائیک داشته باشد ؟

- سئوال را نباید بدین گونه فورموله کرد، زیرا میشود از آن بهره برداری کنند و مسئله ی فرق گذاشتن را در صورتِ جواب منفی به آن پیش بکشند . در فرانسه، هر دو فرانسوی، یکنفر خود را بی خدا و یا بی اعتقاد به هر نوع مذهبی میداند . باید بطورِ بی طرفانه، بی غرضانه و با فاصله به مسئله ی تمامِ معتقدان، منکرانِ به مذهب و اُومانیست ها نگاه کرد . مذهب نباید انحصار گر باشد، باورمندی به خدا و داشتن دین و آئینی، روایتی از یک اعتقادِ روحانی ست که مختص هر فردِ مذهبی ست . وقتی ژان پُل سارتر میگوید " هستی از جوهر پیشی میگیرد "، وی به آزادیِ هستی شناسی معنا می بخشد تا بتواند خود را به تحقق برساند و خود بودنش را محرز کند . از نگاهِ دیدرو، نویسنده و فیلسوفِ نامدارِ فرانسوی، ما میتوانیم بی خدا و در عین حال، انسانِ درستکار و شریف باشیم . داشتنِ اخلاق، مستلزم داشتنِ مذهب نیست . ضروری ست که در مدرسه، تدریس علوم انسانی را بر قرار کنیم تا بتواند همه محصولاتِ فرهنگی، هنری، فلسفی، و مذهبی را که در معرض سوژه قرار میگیرند، در بر گیرد. من با امانوئل مکرون شدیدا مخالفم که میگوید همه چیز در داشتنِ اعتقاد به مذهب و آئینی معنا پیدا میکند و تا آنجا پیش میرود که آنرا به نا باوران نیز تجویز مینماید ! در این راستا چرا نخواهیم روشِ اومانیسم (انسان گرائیِ) و اعتقاد به آنرا که در میان خدا نشناسان دیده میشود بعنوانِ هنجاری برای مومنان ندانیم . این دیدگاه که اگر کسی به خدا اعتقاد ندارد، لزوما انسان بدی ست، دیدگاهی پوچ و بی معنی ست .
در نهایت، برای خلاص شدن از شرِ موانعی که برای رسیدن به لائیسیته جلوی پای ماست، سه رهنمود وجود دارد . نخست : لائیسیته، جهان شمول است نه تفرقه افکن، برای همه از مومنان ، بی خدایان، اومانیست ها، ارزش برابر قائل است . ولی راست گرایان افراطی که میخواهند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند، در این چار چوب نمی گنجند، هر چند که آنها مدعی نمایندگی لائیسیته اند، ولی در واقع میخواهند از آن سوء استفاده کنند .
دوما : لائیسیته، اهرمِ رهائی و آزادی برای زنان، همجنس گرایان، بی خدایان، و تمام ستم دیدگان ِ اطاعت ِ اجباری از مذهبی که به آن باور ندارند، میباشد و در این ارتباط، همه ی شکنجه شدکان و نیازمندانِ رهائی از قید و بندهای موجود در یک دولت و یا کشور را، در بر میگیرد .
و بالاخره سومین رهنمود : لائیسیته، مدافع و تضمین کننده ی منافعِ ِ مشترک ِهمگان علیه هر نوع بهره برداریِ فردی از منابع و امکاناتِ همگان شمول است و نیز مخالفِ هر نوع جمعیت های عقیدتی و بسته ی مذهبی ست . چه کسی بهتر از این میتواند بگوید ؟

--------------------------------------------

پا نویس ها :

1- Henri Pena – Ruiz
2- Alain Gresh
مدیرِ هیئتِ تحریریه ی سایتِ " اوریان ۲۱" که خبرهای جهانِ عرب و مسلمان را پوشش میدهد و بویژه در دفاع از مسئله ی فلسطین، به اختلاف های فی مابینِ دوملتِ عرب و اسرائیل می پردازد.
3- Jules Ferry
4- Marc Aurèle
5- Michel de Montaigne
6- Marcel Gauchet
7- Walter Benjamin
8- Tomas de Torquemada