عصر نو
www.asre-nou.net

ملاحظاتی در فلسفه در ایران

(نظری به "مقالات اینترنتی" در باره فرهنگ، علم و فلسفه)
Thu 1 11 2018

فرهاد قابوسی

نظر من در باره اینترنت (بواسطه تجارب کاربردش در علوم، عملکرد و تاثیرش در سطحی کردن و رقومی ساختن علوم پایه) از همان ابتدا این بود که باوجود تکثیر کمیت، کیفیت اطلاعات، دانش و فرهنگ را پائین خواهد برد. چون باور به نتایج یک محاسبه رقومی منجر به باور به درستی و دستکم اعتبار ذهنی و حتی موجودیت "حقیقی" موضوع مورد محاسبه خواهد شد. در مورد نوشته های اینترنتی در موضوعات فرهنگی نیز همین نزول کیفیت در سایه کثرت کمیت قابل ملاحظه است. کیفیت اندیشه های منطقی و تحقیقی معدود در میانه کمیت کثیر عقاید و باورهای منتشر در رسانه ها و شبکه های اجتماعی گم شده و تاثیرشان در حال زوال است. چنانکه در عصر شبکه های مجازی کیفیت فکر نیز مجازی شده است. چون زمان اندک اندیشه در این شبکه های سریع المدت کیفیت اندیشۀ نیازمند به زمان را در این شبکه ها پائین آورده است. سرعت عقیده و فکر در شبکه های اجتماعی که جای محافل بحث و تحقیق را گرفته اند و به تدریج جایگیر آکادمی ها و دانشگاه ها می شوند، مجالی به قوام یافتن اندیشه منطقی و امکان رواجش در شبکه های اجتماعی را نمی دهند.

بعنوان نمونه در سایه کثرت رسانه های عمومی مجازی و شبکه های اجتماعی جدید کسانی که فرق میان "تضاد" و "تناقض" را نمی دانند "فیلسوف" می شوند (1) و کسانی که تفاوت میان عرفان و فلسفه و فرق میان ملاهادی سبزواری و ملاصدرا را نمی دانند در پرداخت به مسائل فرهنگی ایران از قدیمگرایی اهل فلسفه نظیر داریوش شایگان انتقاد می کنند. درحالیکه همچنانکه نشان داده ام اولا اشکالات بینش داریوش شایگان ربطی به ملاصدرا یا به فرض قدیمگرایی فلسفه در ایران ندارند (2). ثانیا نه تنها موضوعات اساسی فلسفی قدیم نظیر "حدوث" و "قدم" عالم یا اصالت سکون و حرکت در فلسفه و در علوم دقیقه نیز حل نشده و بعنوان مسائل اساسی و کلیدی بسیار مطرح مانده؛ که بدون حل آنها فلسفه و علم نیز از نظر منطقی و تجربی و فایده انسانی درحال درجازدن به دور خودگشته و عقب مانده شده اند. بلکه موضع فلسفه "جدید" غرب در مورد مسئله اساسی اصالت حرکت یا سکون نیز همچنان متکی بر قدیمترین موضع ممکن که موضع اصالت سکون ارسطو ست، مانده است. یعنی فلسفه "جدید" غرب قدیمگراتر است و در مورد موضوعات و مسائل اساسی فلسفی که تمامی موضوعات دیگر فلسفی وابسته به آنها هستند، دو هزار و پانصد سال درجازده و قدیمی تر از فلسفه ملاصدرا می اندیشد که حرکت را برخلاف فلاسفه غربی جوهری، اصلی و ذاتی دانسته است!

اما چون معیار مدرنیته در میان عموم را غرب از نظر انسانی پسرفته (که سوای گذشته در دهه های اخیر نیز به نام جنگ های "مدرنیته و دموکراسی" هزاران انسان کشته است) تعیین می کند، لذا ایرانی علاقمند به فلسفه نیز بر این معیار می اندیشد و فلسفه مدرن ملاصدرا را که نمی شناسد، قدیمی می نامد. درحالیکه فلسفه آینده گرا و مدرن فلسفه ایست که اساسش نه نظیر فلسفه غرب بر اصالت سکون که ظاهریست، بلکه نظیر فلسفه ملاصدرا بر اصالت حرکت باشد که واقعی است . لکن از آنجایی که بواسطه تناقض های اساسی فلسفه در غرب و شرق نمی توان بر اساس ارزش گذاری "درست و غلط" منطقی در این میان قضاوت کاملی کرد. لذا برخلاف این تصور که وضع فلسفه مثلا در اروپا بهتر از ایران بوده است، تنها حکم منطقی که در این مورد می توان داد اینست که وضع فلسفه به تبع تفاوت شرایط اقلیمی و فرهنگی در اروپا متفاوت از ایران بوده است ولی نه بهتر یا بدتر. چون برای ارزش گذاری "نیک و بد"، یا "مفید و مضر" باید معیاری "اخلاقی" یا "انسانی" داشته باشیم. درحالیکه تجارب تاریخی اخیر و معاصر نشان می دهند که نتایج روند فلسفه و تاثیرش در اروپا از نظر اخلاقی یا انسانی نه نیک و نه مفید بلکه مشخصا بد و مضر بوده اند، و "فلسفی" ترین اندیشه های اروپا که در نظرات دکارت و کانت متبلور شده اند منجر به نژادپرستی، فاشیسم و نازیسم شده است (3). یعنی علم (صنعت) و فلسفه را نمی توان جدا از کم و کیف فرهنگی و اجتماعی جوامع مولدشان ارزیابی کرد. همچنانکه مدرنیته مضر به حال اکثریت عالم انسانی، نه اینکه خوب بلکه مضر و بد است.

اشاره به علم (صنعت) در این رابطه از آنجایی ضروری است که اصولا علت تصور نادرست "پیشرفت" فلسفه در اروپا ملاحظه پیشرفت صنعت یا تکنولوژی در اروپا و غرب و استنباط تاثّرش از فلسفه اروپاست. بعلاوه خبط گران اشتباه علم با صنعت که منجر به این تصور عامیانه می شود که جهان بینی مسلط در غرب "جهان بینی علمی" است. اضافه می کنم که حتی علمای غربی نظیر برتراند راسل نیز در این مورد خبط کرده و می کنند. چون هرگاه معیار علمی بودن موردی را اساس تجربی و انسجام منطقی و دستکم یکی از ایندو قرار داد کنیم، جهان بینی مسلط در جهان و خصوصا در غرب (حتی جهان بینی اهل علم نیز!) نیز جهان بینی صنعتی است و نه علمی! کمااینکه علم معاصر در بارز ترین نمونه های آن که ریاضیات و فیزیک باشد نه تنها آکنده از تناقضات منطقی بوده، بلکه تنها به ظاهر متکی بر تجربه است. وگرنه اینشتین بعنوان تجسم علم غرب معتقد به این نمی شد که حتی "اصول اساسی فیزیک را نمی توان از تجربه اخذ نمود" (4)، پس چه برسد به اصول ریاضیات که ناتجربی تر از فیزیک تلقی می شود. چون اولا تجارب "علمی" نیز بر اساس موازین علم متناقض تفسیر می شوند و ثانیا ریاضیدانان اهمیتی به منطق نمی دهند (5). همچنانکه نه تنها اساس علوم دقیقه بر فرایض مابعدالطبیعی متکی است، بلکه ساختمان و اصول علم که می بایستی عمومی و مستقل از موضع باشد، عمدتا خصوصی و وابسته به موضع یا مختصات است.

لذا در هر حال از نقطه نظر منطقی نمی توان روند علم را در غرب "پیشرفته" نامید بلکه باید آنرا صنعتی یا صنعت گرا و یا صنعت زده نامید. بر این اساس است که نه تنها از روند علم در غرب نمی توان به "پیشرفته" بودن فلسفه غربی استدلال کرد بلکه حتی از پیشرفت صنعت غرب نیز نمی توان به چنین استدلالی رسید. چون در اینصورت باید دید آیا پیشرفت صنعت در غرب مفید به حال بشر بوده است یا نه؟ در حالیکه به تحقیق پیشرفت صنعت در اروپا و غرب به قیمت برده کشی، استثمار و فشار اقتصادی، سیاسی و نظامی کشورهای اروپایی به کشورهای غیر اروپایی تمام شده است. برده کشی و استثماری که مردمان آمریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه هنوز تاوان آنرا می دهند. یک قلم مورد استخراج نفت که زمینه را برای پیشرفت صنعتی غرب را فرهم کرده و می کند، نشان می دهد که این مایه پیشرفت موجب بدبختی و پسرفت چندین کشور شرقی نظیر ایران شده است.

و لذا سخن گفتن از پیشرفت یا پسرفت فلسفی اروپا تنها از نقطه نظر ارزیابی منطقی و ارزش منطقی فلسفه در اروپا ممکن است. و اتفاقا از این نقطه نظر است که با توجه به مهملات و تناقضات علمی و فلسفی فراوان غربی نمی توان از پیشرفت فلسفه غربی نسبت به پیش سخن گفت بلکه می بایستی از انباشت موضوعات معمولا متناقض فلسفی سخن گفت.

حواشی و توضیحات:

(1) مقصود آرامش دوستدار است که اورا اسماعیل خویی ("پدر خوانده" شبکه های غیر اجتماعی فارسی برونمرزی) که از فرط بیسوادی فلسفی شعر می گوید، "فیلسوف" خوانده است. اصطلاح "پدرخوانده مافیای ادبی برونمرزی" در باره اسماعیل خویی از خانم مهستی شاهرخی است. رک:

(3) من دیگر از ضرری که فلسفه های متافیزیکی کانت و دکارت به علوم دقیقه زده اند، نمی نویسم، چون قبلا به کرات در همین سایت نیز نوشته ام. اما کسی که در ذات تجربی علم و ذات ضد تجربی متافیزیک دقت کند. شدت و وسعت این ضرر را متوجه خواهد شد.

(4) „Die Anfänge der Mechanik“, Springer Verlag, 1989, p. 50.

(5) A. Weil, L'Avenir des mathematiques, in [M15], 307-320; also in his Collected Works, 1947a.