عصر نو
www.asre-nou.net

اصلاح͵اصلاح طلبی، چگونه؟ (بخش دوم)


Wed 31 10 2018

بهزاد كریمی

behzad-karimi.jpg
پیشا سخن

بخش دوم این نوشته (و بخش پایانی آن)، متوجه پیشنهاد سیاسی به اصلاح طلبان است. مراد از اصلاح طلبان نیز، بیشتر دین محورانش است تا سکولارهای اصلاح طلب حامی آنان. اولی ها هستند که هنوز حضوری کمابیش در صحنه سیاست ایران دارند و با پایه اجتماعی معین در درونمرز مرتبط اند. دومی ها، فاقد تاثیر بر روندها هستند و تا آنجا که به سیاست برمی گردد و طبعاً نه برنامه و نگاه ارزشی، تاکنون چیزی در معنای چهره مستقل و ابتکارورزی از خود نشان نداده اند.

در ضرورت بازپروری هر امکان برای جنبش

لازمه انباشت و هم افزایی جمیع امکانات جامعه در مبارزه با جمهوری اسلامی برای رسیدن به آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی، همانا رهایی قطعی جنبش دمکراسی خواهی است از هر نوع توهمی که آسیب رسان این جنبش اند. در زمره این توهمات، مشی امکان پذیری اصلاح͵ ولایت فقیه قرار دارد که اصلاح طلب با اصرار بر آن، از بیست سال پیش در پی سراب تقویت جمهوریت در این نظام روان و دوان است. مشی ای که، اکثر مدافعانش بعد دو دهه نافرجامی و مواجه بودن با هرچه ولایی تر شدن جمهوری اسلامی طی همین دوره، منطقاً بی بنیانی و بی چشم اندازی آن را باید بپذیرند.

این مشی سراسر توهم را باید نفی و طرد کرد، زیرا که از جمله شروط کامیاب شدن جنبش ملی دمکراسی خواهی در ایران است. منفرد کردن استراتژی اصلاح طلبان در سیاست معاصر ایران، ضروری و مهم بودن خود را از لزوم و اهمیت مبارزه گرهی جامعه با جمهوری اسلامی می گیرد. از مبارزه با حاکمیت ولایت فقیه، که سنگ پایه نظام جمهوری اسلامی و ستون اصلی آنست.

نقد͵ اصلاح طلب، نه نفی͵ آن!

نفی͵ مشی "اصلاح طلبی" اما، به معنی طرد نیروی اصلاح طلب نیست و بسی خطا خواهد بود هرگاه که با همه اصلاح طلبان برخوردی واحد صورت گیرد. شعار͵ "اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" هر اندازه هم که در باره مشی و سیاست اصلاح طلبی معتبر باشد که هست، برابر گرفته شدنش با طرد همه اصلاح طلبان اما، خطایی است سیاسی. گرچه هر مشی ای با مجموعه معتقدانش شناساست، اما هیچگاه هم نباید عین وجودی باورمندانش تلقی شود! مشی سیاسی را می توان در حیطه "ذات" به شمار آورد، حال آنکه بخشی از پیروانش می توانند تغییر بپذیرند و مشی خویش را تغییر دهند! رهرو یک مشی، استعداد به تقابل برخاستن بالقوه با آن را هم در خود دارد هرگاه و آنگاه که در موقعیت رهایی از غلط پنداری خویش قرار گیرد.

برای اصلاح طلب حکومتی، امروز یک چنین لحظه ای است. لحظه پذیرش اینکه، آدمی تغییر کردنی است و می تواند با تعویض مشی خویش سیاست بد فرجام خود را کنار نهد. همانگونه که، بعضی از اصلاح طلبانان اسلامی (حکومتی) با گسیختن از دیروز خود به جنبش تحول خواهی پیوسته اند و همچنان هم می پیوندند. پس، اصلاح طلب را باید نقد کرد و نه نفی! نقدی رادیکال و سازنده به منظور تشویق او به فراروئیدنش در سطح تحول خواهی. دمکرات آزاد اندیش ایرانی، نباید از یاد بدارد که جنبش دمکراتیک ما در پی بیشینه سازی است و نه فروکاهی امکانات بالفعل و بالقوه خویش؛ رهرو این جنبش، برای وصل کردن است و نی برای فصل کردن!

اصلاح طلب دینی و در معنای واقعی اش اصلاح طلب حکومتی در جمهوری اسلامی، واقعیتی است در سپهر سیاست ایران. گرچه اینان در اساس، انتساب به حکومت ولایی دارند و اکثریت طیف شان هنوز هم متاسفانه نه تعیین تکلیف کرده با ولایت، با اینهمه اما ریشه در جامعه دارند! آنها مرتبط با قشرهایی از جامعه اند که این اقشار با حاکمیت اقتدار ولایی و استبداد سیاسی و تحمیلات اجتماعی ناشی از آن سازگار نیستند. اصلاح طلب دینی (حکومتی) با آنکه نماینده بخش سکولار جامعه به شمار نمی رود، اما طی دو دهه گذشته و البته فقط هم قسماً، امکانی بوده برای بخش هایی از جامعه سکولار تا بتوانند بطور غیر مستقیم و از طریق اصلاح طلبان، به این یا آن نحو در برابر اقتدار ولایی چهره کنند. برخورد با اصلاح طلبان دین باور، امری صرفاً سیاسی نیست بلکه جنبه اجتماعی هم دارد.

این واقعی است که تا جمهوری اسلامی موجودیت دارد، اصلاح طلبان نیز با طیف بندی های درون خود و طبعاً هم متناسب با هر مقطع از این روند، درزمره حاضرین صحنه خواهند بود. آنان در این ریل حرکتی، مسافران قطاری هستند دربرگیرنده طیفی متنوع. از مستحیل شوندگان در ولایت تا بپا خاستگان برای مقابله با آن. سیاست تحول خواهانه در قبال اینان، می باید از واقعیت تجزیه پذیری ناگزیر آنان تبعیت کند و هدف خود را شتاب بخشیدن به تقسیم آنها قرار دهد. هدف، باید جلب جریان صادق آنان به همپیوندی ارگانیک با جنبش سکولار دمکراسی باشد وگرنه، بخش درشتی از اینان مسموم همیشگی رانت در قدرت مستقرند، بهبود یابی شان امری است واهی، و امید بستن به آنها نیز بی ثمر! در هر حال بگونه واقع بینانه باید پذیرفت که جنبش دمکراتیک ایران، شاخه دینی خود را هم دارد و اصلاح طلب اسلامی متحول به دمکراسی – سکولار، بخشی جدایی ناپذیر از ساختار دمکراسی در ایران!

اسلام سیاسی یا حکومت اسلامی؟!

واقعیت اصلاح طلب حکومتی را می باید دریافت تا بتوان ظرفیت برخورد مناسب با آن را در خود پرورش داد. اسلام، کیشی است ذاتاً سیاسی و مخصوصاً در شاخه شیعی امامیه خویش؛ از همان آغاز و در استمرارش تا به همین امروز. از یاد نمی توان داشت که شیعه حتی در چهره محافظه کارانه و "تقیه" طلبانه اش هم سیاسی است و از نمونه های برجسته آن، یکی نیز آیت الله بروجردی که برای دوام و قوام شاه پهلوی کم نکوشید! پس، این "ذات" آنجا هم که در سمت محافظه کاری دینی و پاسداری از شعائر مذهبی سوق یابد، باز سیاسی می ماند! روحانیت – این نهاد پاسدار دین و مذهب- بطور کلی و شاخه شیعی آن مخصوصاً، فقط آن زمان هایی علیه قدرت سلطان به شورش برخاسته است که تضاد منافع و اختلاف بر سر سهم از قدرت و ثروت با آن پیدا کرده وگرنه در هماره تاریخ خویش، پشت او را گرفته است.

سیاست را نتوان از اسلام گرفت، حکومت را اما قطعاً می توان! دست یافتن اسلام به حکومت، مشروط به احراز شرایطی است که می باید مانع از تحقق آنها به سود اسلام حکومتی شد! سیاست نیروی سکولار دمکرات، لازم است بر جلوگیری از پاگرفتن و یا بازتولید هر شکل از حکومت دینی باشد. این نیز شدنی است هرگاه بر این یقین استوار بمانیم که ایران امروز علیرغم هر وقفه و ضربه سهمگین دریافتی از سرکار آمدن و ماندگاری حکومت طی چهار دهه گذشته، نمی تواند با هیچ نوع از حکومت اسلامی سازگاری بیابد. امروز دیگر زمانه قزلباش های صفوی نیست که سیاست در درازای یک و نیم قرن عبادت ("ایئولوژی") معنی بدهد و دیگربار در زمانه پس و پیش فتحعلی شاه قجر بازتولید شود. ارایه برنامه هایی چون "سند چشم انداز ۱۴۴۴" از سوی جمهوری اسلامی جنبه پوشالی دارد و بیش از هر چیز معطوف است به القاء خودباوری به نیروی رو به یاس خویش! توسعه یابی امرزوین ایران به سکولاریسم و دمکراتیسم است و اسلام سیاسی، گریزی از تمکین به این واقعیت ندارد.

باید این را دریافت که حتی در حکومت های سکولار هم، جریانات سیاسی ای داریم و خواهیم داشت که بخواهند و خواسته باشند در امر سیاست کردن، از دین و کیش خویش الهام گیرند. اینان، بخشی از جامعه اند با حضوری مستقل و دارای حق موجودیت. لذا مجاز به اینکه هنگام رقابت های برنامه ای در کادر نهادهای سکولار جامعه، ارزش های دینی خویش را لحاظ کنند مشروط به اینکه نسبت به کارکرد این نهادها از خود پایبندی نشان دهند. اسلام سیاسی در این معنی را، نه می توان نادیده انگاشت و نه حتی کنار گذاشتن اش امری است دمکراتیک. گفتمان سکولار دمکراسی در ایران، که هم با حکومت دینی مرز دارد و هم با تجدد آمرانه، در روش و بینش کثرت گراست و لازم است که هر لحظه و در هر شرایطی بر این پرنسیپ های خود استوار بماند.

طرد حکومت اسلامی و نقد مداوم اسلام سیاسی

البته از نقد و انتقاد "اسلام سیاسی" و مبانی نظری آن، چونان روندی وقفه ناپذیر فکری حتی برای یک لحظه هم و نیز در هیچ شرایطی نباید فروگذار ماند. آن غفلت نابخشودنی روشنفکران سکولار در پسا مشروطه و دوره پهلوی ها در این زمینه، هرگز نباید تکرار شود. مبارزه نافذ برای سکولاریسم در عرصه سیاست عملی را اما، می توان و باید در مخالفت با "حکومت اسلامی" جا انداخت. مطالبه جدایی نهاد دین از نهاد حکومت، به مراتب واقعی تر و موثرتر از آرمان خواهی کلی جدایی دین از سیاست است! در مهد دمکراسی و سکولاریسم نیز که اروپا باشد، هنوز احزابی هستند فعال مایشاء در صحنه سیاست که خود را به درجاتی با دینی بودن و تعهد داشتن به تعالیم مسیح معرفی می نمایند. با اینهمه اما، در انطباق کامل با ساختار های قدرت مبتنی بر سکولاریسم نیز عمل می کنند. ساختارهایی که در آنان، قوانین کشوری در پارلمان های ملی تدوین می شوند و اعتبار قوه های اجرایی شان نیز نه برگرفته از نیروی فرا زمینی بل صرفاً منبعث است از ملت رهایی یافته از امتیاز و باج دادن ها به کلیسا.

از نظر نباید دور داشت که بر پایه تجارب غنی و مصادیق مکرر، چه سکولاریسم در برابر سلطه دین و چه مشروطه و جمهوریت چونان جانشین سلطانیسم، فقط و فقط طی روند تاریخی توانسته اند شکل گرفته و مهر و نشان خویش بر تاریخ بکوبند. آنها نمی توانسته اند بیکباره و آمرانه همه گذشته را کنار نهاده و به مرحله تثبیت رسند! در برخی از کشورهای دمکراتیک، هنوز هم کلیسا رسماً در قانون اساسی و به درجاتی حتی منعکس در ساختار قدرت، جایی برای خود دارد! سکولاریسم در معنای عملی اش، آنجاهایی واقعیت یافته است که سیاسیون دیندار در تلفیقی از متقاعد شدن و ناچاری، ناگزیر از تن دادن به عدم تحمیل تحمیل خویش بر عموم مردم شده اند!

پس، ماندن اصلاح طلب جمهوری اسلامی بر اسلام سیاسی پیشکش اش، انتظار سکولاریستی از وی و نیز برخورد سکولاریستی با آن باید این باشد که از هدف برقراری حکومت اسلامی از هر نوع آن دست بشوید و حاکمیت دین بر دولت را برای همیشه فراموش کند! در این راستا، لازم است به ویژه بر تجربه تلخ وش شکست آرمانی خود آنان در آئینه تار و تیره دین حکومت دینی طی همین چهار دهه درنگ داشت. به اینان باید مدام خاطر نشان شد که درست با دینی شدن حکومت بود که دین شان جنبه کامل حکومتی به خود گرفت و جمهوری اسلامی بدل به هیولایی شد افتاده هم بر جان ملت و هم خود آنان و دین شان! به آنها می توان نشان داد که این حکومت دینی در کارکرد اخلاقی دین، جزو رفوزه ترین حکومت هاست و در زمره ضد اخلاق ترین های آنان! دین باوران دین محور را باید اطمینان داد که می توانند با حفظ باورهای دینی خویش تا حد بازتاب دادنش آنها در سیاست، حضور سیاسی خود از طرف دمکرات ها را تامین شده بدانند هرگاه که سودای ابقای حکومت دینی را رها کنند و به پذیرش اصل سکولاریسم و رعایت آن پایبندی نشان دهند!

انقلاب در اصلاح طلبی، یگانه راه!

روند تحولات سیاسی در ایران، به نقطه ای نزدیک شده و باید گفت به جایی رسیده که دیگر نمی توان از انتخاب های متعدد و متنوع سخن گفت! زمان، زمانه رادیکالیزاسیون سیاست علیه سیستم ولایی و برون رفت کشور از آنست. زمانه وداع گفتن عمومی با ولایت فقیه اعم از مطلق یا مشروط اش که اشاره رفت مشروط شدن آن سرابی بیش نیست!

امروزه در شرایط مخالفت فراگیر جامعه با جمهوری اسلامی، تشویق اصلاح طلبان مستعد برای پوست اندازی علیه ولایت ضرورتی دو چندان دارد. این البته روشن است که اتخاذ موضع نفی ولایت از سوی مستعدهای اصلاح طلبان بی هزینه نخواهد بود، اما این هزینه دهی ها با پاداش دیدن ها از جامعه ای همراه خواهد شد که در اکثریت نیرومند و آگاهش بر لزوم گذر از این حکومت ایستاده است. نه اصلاح طلب دینی وقت زیادی برای اصلاح ریشه ای خود دارد و نه تاریخ به احدی فرصت نا محدود قایل می شود که هر وقت میلش کشید خود را بتکاند! گذر از ولایت، برای فردا نیست!

یک چنین پوست اندازی هم، چگونگی خود را فقط و فقط از دل واقعیت هاست که بیرون می کشد و از خود واقعیت بر می گیرد. آرایش صحنه سیاسی جمهوری اسلامی طی همین دوره اخیر به آن بوده که هسته ولایت و نیروی اقتدار پاسدار ولایت، نتواند بی واسطه "اعتدال" دست به مشروعیت نمایی زند! "اعتدال" نیز، قادر نبوده است که بدون اتکاء به پشتیبانی اصلاح طلبان حکومتی از خود و در واقع بازی کردن هایش با اینان(!) ابراز موقعیت در ساختار قدرت کند! به همین اعتبارهم است که تحول اصلاح طلب حکومتی، اکنون درست و دقیقاً نهفته در برهم زدن همین معادله عمده در ساختار قدرت است و باطل کردن این سیکل جادویی چیره بر آن! اخذ چنین تصمیمی، مسلماً برای یک اصلاح طلب اسان نیست درعین حال اما یگانه راه نجات وی و نیز تنها انتظار روز جنبش ملی دمکراتیک سکولار از او همین است. او چشم پوشی از امتیازات را لازم دارد و نشان دادن صمیمیت خویش در غلبه بر عافیت جویی ها. اصلاح طلبان اسلامی و به تبع از آن اصلاح طلبان سکولار، در لحظه ای از انتخاب قرار دارند که اصلاً تاخیر بردار نیست! آنها یا با برگزینی تحول خواهی در چهره ای تازه، خواهند توانست استمرار سیاسی نافذ بیابند و یا که با پژمردگی در وجود تکه پاره هایی منفعل و فاقد اعتبار و تاثیر، رهسپار بایگانی تاریخ خواهند شد.

اصلاح طلب حکومتی از عقب نشینی های پی در پی تاکنونی اش هیچ بهره ای نبرده است مگر بی چهره شدن بیش از پیش! او فقط در گذر به تعرض سیاسی علیه ولایت است که خواهد توانست درون جنبش ملی - دمکراتیک جا بیابد و جا بیفتد. او اگر بخواهد هنوز هم می تواند در منفرد کردن نظام ولایی نقش آفرین شود؛ وگرنه، در همین روزگار جاری، جز انفعال نصیب نخواهد برد و در پسا این زمانه نیز نه که چیزی غیر افلاج. دریغ است آدمی مرگ سیاسی را پیشواز برود!

بهزاد کریمی
نهم آبان ماه ۱۳۹۷ برابر با اول نوامبر ۲۰۱۸