عصر نو
www.asre-nou.net

محمد قاضی، زوربای ایرانی


Tue 23 10 2018

جلال ایجادی

ijadi12.jpg
بزرگانی هستند که در تاریخ یک ملت نقش بزرگ داشته اند و بنابراین آشنایی و معرفی این شخصیت ها یک مسئولیت است. در عرصه زبان و ادبیات، محمد قاضی یکی از این بزرگان است. محمد قاضی، فرزند میرزاعبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد سال ۱۲۹۲ خورشیدی در شهر مهاآباد به دنیا آمد. درسال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت و در ۱۳۱۸ از دانشگاه تهران در رشته حقوق لیسانس خود را دریافت نمود. او کردتبار بود و در یک خانواده سنی مذهب متولد شد، گرایش او به دنیای هنرمندان و فرهنگ غرب برجسته بود، فردی اجتماعی و شاداب و فعال بود و علاقه اش به محفل دوستان و گپ زدن با آنها پررنگ بود. ترجمه کتاب به زبان فارسی بیان عشق او به زبان فارسی و غنای آن بود. او مترجمی بسیار فعال بود و می توان گفت که یکی از سازندگان زبان فارسی بود. قاضی بلحاظ حساسیت به امر سیاست، به عضویت حزب توده پیوسته بود ولی شخصیت او شخصیتی هنرمندانه و آزاد منش بود. قاضی در سال ۱۳۵۳ به پزشک مراجعه کرد و دریافت که به سرطان حنجره دچار شده است. در ایران آن زمان، این بیماری درمان پذیر نبود و هزینه اعزام به خارج بسیارسنگین بود. وقتی این خبر به گوش مدیر عامل وقت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، خانم امیرارجمند، رسید بی درنگ با سفیر وقت ایران در آلمان تماس گرفت و به خرج کانون او را روانه آن کشور کرد. قاضی در نامه یی که از آلمان به یکی از یارانش نوشته بود ماجرا را اینگونه توضیح میدهد: "پزشک جراح وقتی معاینه ام کرد گفت: باید گلوی شما جراحی شود و این کار به تارهای صوتی تان صدمه می زند. پس از عمل نیز نخواهید توانست حرف بزنید و باید با میکروفن مخصوصی صحبت کنید. موافقید این عمل انجام شود؟»، در پاسخ، قاضی میگوید: " آقای دکتر کار خودتان را بکنید. در کشور من نیازی به سخن گفتن نیست! چون خبری از آزادی بیان نیست". او در دیماه ۱۳۷۶ درگذشت و در مهاباد به خاک سپرده شده است.



قاضی که در مهاآباد فراگیری فرانسه را آموخته بود به تحکیم آموزش زبان فرانسه پیوسته ادامه میدهد. میگویند او از بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. زندگی او پربار بود و ترجمه های متعدد او ستایش انگیز بود. محمد قاضی از سال ۱۳۲۰ با ترجمه «کلود ولگرد» از ویکتورهوگو کار ترجمه را آغاز کرد. ترجمه «جزیره پنگوئن ها» از آناتول فرانس، «شازده کوچولو» از سنت اگزوپری و بالاخره ترجمه «دن کیشوت» اثر سروانتس کارهای برجسته دوران اولیه او بود. قاضی با ترجمه «دن کیشوت» جایزه بهترین ترجمه دانشگاه تهران را از آن خود کرد. محمد قاضی در دورانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت داشت، نقش بسیار موثری ایفا نمود و از جمله کارهای این دوره «باخانمان» از هکتور مالو و «زوربای یونانی» از نیکوس کازانتزاکیس بود.

قاضی روشنفکری باز و مترقی بود و با ادبیات جهان و ایران آشنایی گسترده داشت. او طی پنجاه سال به ترجمه مشغول بود و حاصل کار او شصت و هشت ترجمه و نوشته به زبان فارسی است. برای یادآوری کارهای زیبای او باید از «نان و شراب» از اینیاتسیوسیلونه، «آزادی یا مرگ» از کازانتزاکیس، «سپید دندان» از جک لندن، «مادام بواری» از گوستاوفلوبر، «آخرین روز یک محکوم» از ویکتورهوگو، «مهاتما گاندی» از رومن رولان، «آدمها و خرچنگها» از خوزه دوکاسترو، «مادر» از ماکسیم گورکی، «قلعه مالویل» از روبر مرل، «تپلی» از گی دو موپاسان، در «زیر یوغ» از ایوان وازوف، «مسیح بازمصلوب» از کازانتزاکیس و رمانهای دیگر یاد کرد. افزون بر ترجمه رمانهای ادبی، قاضی مترجم کتابهای تاریخی و سیاسی بود: «سقوط پاریس» از ایلیا ارنبورگ، «تاریخ مردمی آمریکا» از هاروی واسرمن، «تاریخ ارمنستان» از هراند پاسدرماجیان، «کوروش کبیر» از آلبر شاندور، «کرد و کردستان» از واسیلی نیکتیس، و غیره. بسیاری از روشنفکران و فرهیختگان و اشخاص کتابخوان ایران با این ترجمه ها آشنایی دارند و این کتابها در زندگی فرهنگی آنها نقش مهم داشته است.

شیوه قاضی در ترجمه

ترجمه یک هنر و یک تکنیک است. تلاش او انتقال یک نوشته از زبان خارجی به فارسی بود بدون آنکه در متن مداخله کند. برای او وفاداری به متن نویسنده و انتقال روح فرهنگ نویسنده، نوعی امانت داری ادبی بود. برای قاضی ترجمه وسیله ای برای رشد زبان فارسی بود. انتخاب واژه های فارسی و روانی سخن به فارسی و احترام به ویژگی روح کار نویسنده شیوه محمد قاضی بود. او میگوید:« در ترجمه رعایت امانت را به مفهوم درست کلمه می‌کنم و هیچ قسمتی از آن را تا مجبور نباشم حذف نمی‌کنم. در نتیجه نه چیزی از متن کم می‌کنم و نه چیزی به آن می‌افزایم و همان مطلب مورد نظر و نوشته مؤلف را به فارسی برمی‌گردانم. سوم سبک و سیاق نویسنده را به تمام معنی حفظ می‌کنم. در نتیجه ملاحظه می‌فرمایید که نثر دن کیشوت من با نثر رمان‌های اجتماعی‌ام تفاوت دارد. نثر شازده کوچولوی من با نثر کتاب‌های دیگرم فرق دارد. در توصیه‌ای هم که به مترجمان جوان می‌کنم از همه چیز واجب‌تر این است که بکوشند مطلبی را که می‌خواهند ترجمه کنند خوب بفهمند. سپس آن را به یک فارسی روان و مطلوب درآورند و در این راه تا می‌توانند از واژه‌های فارسی بیشتر استفاده کنند. دیگر این که سبک نویسنده را رعایت کنند و آن حالت روحی او را که اگر ظریف یا طنزنویس یا روشن‌بیان است در ترجمه حفظ کنند.»

ترجمه ی ادبی همواره در پی تعریف رابطه میان زبان آفرینشی ادبی و زبان حقیقت است. پیوند میان دو زبان و فرهنگ در لحظه ترجمه ویژگی خلاقیت مترجم است. رنگ و بوی بومی ترجمه، روش ساختاری مترجم، شیوه برگرداندن مسائل فرهنگی، انتخاب معادل ها، مستلزم شناخت دو زبان و درک عمیق لحظه نویسندگی است. شاید نوعی روش هرمنوتیکی در ادبیات لازم است تا ترجمه موفق تر باشد. محمد قاضی به مترجمان جوان میگفت پیش از ترجمه متن را خوب بفهمید. فهمیدن نویسنده و اثر او توسط مترجم یک شرط اساسی برای ترجمه خوب می باشد. سروش حبیبی مترجم معروف در باره هنر و تکنیک ترجمه میگوید: «زمانی بود که مترجمی وقتی خیال‌ میکرد مفهوم کلی کتابی را در ترجمهء خود منعکس کرده راضی بود. گاهی کتاب را میخواند و آنچه فهمیده‌ بود به قلم خود مینوشت و حتی چیزهایی هم به آن اضافه‌ میکرد و اسم این کار را میگذاشت پروراندن مطلب....بنده گمان میکنم که متنی که با رعایت امانت ترجمه شده‌ باشد باید طوری باشد که اگر فرض‌کنیم که نویسنده فارسی زبان میبود آن طور مینوشت. البته بشرط آنکه چیزی از آنچه منظور نویسنده بوده کم‌ کنیم یا چیزی به آن بیفزاییم، خواننده نباید احساس کند که متنی که پیش رو دارد ترجمه است. یعنی باید خیال ‌کند که نویسنده‌ فارسی‌نویسی هم‌ ارز او آن را نوشته‌ است. خواننده متن فارسی باید همان احساسی را داشته‌ باشد که خوانندهء کتاب اصلی ضمن خواندن کتاب دارد.». سروش حبیبی با توجه به این درک در باره ترجمه محمد قاضی می نویسد:« ترجمه‌هایش بسیار خوب بود. زبان فارسی را خیلی خوب میدانست و مخصوصاً نثرش روان بود. به فرانسه مسلط بود و انگلیسی هم میدانست. شعر هم میگفت. دن کیشوتی که او ترجمه‌ کرد فوق‌العاده خوب بود. گرچه از فرانسه آن را ترجمه‌ کرد. شازده کوچولویش و بطور کلی همهء ترجمه‌ هایش عالی بود. ولی خوب، دن کنشوت‌اش از همه بهتر بود.» (مصاحبه با زمانه، مرداد ۱۳۹۲).

دکتر زرین کوب در مقاله ‌ای در مجله سخن در باره ترجمه دن کیشوت نوشت: «مترجم زبان مناسب با ترجمه این اثر را پیدا کرده است.» جمال زاده نیز در مجله راهنمای کتاب نوشت: «اگر سروانتس فارسی می‌دانست و می‌خواست دن کیشوت را به فارسی بنویسد از این بهتر نمی‌شد. قاضی هنرمند زبان بود و با ادبیات فارسی خود را ساخته بود. او میگوید:« مطالعه آثار کلاسیک فارسی و به ویژه از بر کردن اشعار شاعران کلاسبک به تسلط یافتن بر زبان فارسی بسیار کمک می‌کند و مترجم را با ریزه‌کاری‌های زبان آشنا می‌سازد.». وی برای غنای زبان فارسی با دقت واژه ها را کنار یکدیگر می نشاند و آگاه بود که واژه جزیی از هماهنگی عمومی است.

قاضی و معنای زندگی

قاضی میداند که جامعه به هوای تازه و افکار تازه و تخیلات تازه نیاز دارد. رمانهای ادبی نوعی تجربه مردمان دیگر و سرچشمه ای برای تحول فکری و روحی در اجتماع است. قاضی بیشتر از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کرد و همچنین آثاری را از روسی و کردی به فارسی برگرداند، ولی انتخاب او با هدف بود. قاضی در مقدمه کتابهایش تحلیلهای زیبا و عقاید جالبی راگنجانده که کتابهای ترجمه شده را بسیار جذاب تر ساخته است. او برای این جهان حرف داشت. او در مقدمه کتاب « زوربای یونانی»، خود را «زوربای ایرانی» نامیده‌است. چرا؟ زیرا او از کار خود خسته نمی شود، با تحرک است و ذهنیت او پیوسته متوجه ترجمه و فرهنگ و ادبیات و زبان است. ادبیات برای او پنجره ای بسوی جهان است، منشا دانایی برای نگاهی دیگر به جهان است:

از زبان نیکوس کازانتزاکیس در «آزادی یا مرگ» چنین جمله ای آمده است: «تو هيچ می دانی بزرگ ترين درنده دنيا كيست؟ لابد خواهی گفت شير. نه، به هيچ وجه! بزرگ ترين درنده دنيا آدم است.»

آنتوان سنت اگزوپری در «شازده کوچولو» میگوید: «اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که در میلیون ها ستاره فقط یکی از آن پیدا شود همین کافی است که وقتی به آن ستاره ها نگاه می کند، خوشبخت باشد.»

نیکوس کازانتزاکیس در «مسیح باز مصلوب» حس خود را چنین بیان میکند: «اگر قلب آدمی از عشق یا خشم لبریز نشود، تو این را بدان که هیچ کاری در این جهان صورت نمی گیرد.»

روبر مرل در «قلعه مالویل» در باره معنای زندگی می نویسد: «اين با ما نيست كه بگوييم زنده خواهيم ماند يا خواهيم مرد. آدم برای اين زنده است كه به زندگی ادامه دهد. زندگی مثل كار می ماند، پس بهتر اينكه آن را به انجام رساند نه اينكه هر جا مشكل شد نيمه كاره ولش كرد.»

محمد قاضی از عشق سرشار بود و می دانست که انسانهای بدجنس، با خشم و کینه به زندگی و به دیگران نگاه می کنند. او مهربان و هوشیار بود و می دانست که از این زندگی باید بهره بگیرد. او با واژه ها و زبان و دوستی، به زندگی خود معنا داده بود.

محمدرضا شفیعی کدکنی در هشتاد و یکمین زادروز قاضی گفت:

قاضیا، نادره مردا، بزرگا، رادا
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا

شادی مردم ایران چو بود شادی تو
بو که بینم همه ایام به کامت شادا

پیر دیری چو تو در دهر نبینم امروز
از در بلخ گزین تا به در بغدادا

شمع کردانی و کردان دل ایران شهرند
ای تو شمع دل ما پرتو ت افزون بادا...

محمدقاضی نمونه شخصیت فرهنگی تاثیرگذار در تاریخ ما بوده است و بسیاری از نسلهای گوناگون ترجمه های او را خواننده اند و تاثیر گرفته اند. قاضی ایران دوست و معمار زبان فارسی بود. فارسی در طول تاریخ رشد کرد و همه فرهیختگان ایرانی، در چهار سوی این سرزمین، در این رشد نقش داشته اند. این میراث مشترک، ثروت معنوی و فرهنگی همه ایرانیان و مردم کشورهایی است که به این زبان علاقه دارند. متاسفانه در روزگار کنونی افراد تنگ نظری هستند که نسبت به زبان فارسی کینه دارند. بطور مسلم این واکنش منفی از نادانی است. در عرصه زبان و فرهنگ، مانند محمد قاضی باشیم.

جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه