عصر نو
www.asre-nou.net

در بارسِلُن و حومه


Wed 1 08 2018

بهمن پارسا

صبحگاهان دیداری تازه کردم با بارسِلُن؛
به دیدارم با لبخندی مرا نواخت
"پارسال دوست،امسال آشنا"
و که چطوری پیرمرد؟!
عیالوار آمده ای اینبار وامّا خوش آمده یی.
راست در افق زیبایش نگریستم و گفتم:
کاتالُنیا را درود باد برای همه ی آنچه بوده و هست!
ونم چشمانم را مثل جرعه یی شراب قرمز نوشیدم.
سپس تر مدیترانه بر ساحل نگاهم کرد
هنگام که خویش را در پهنای دلپذیرش به افق پیوند میزدم
بی شماران موج را به خوش آمد روانه ی ساحل کرد
وگفت:
عیالوار آمده یی ، عیالوار تر
واینک بر قلّه ِ برفین به سختی صخره یی پیداست!
انگشت اشاره در آب فرو بردم و چشیدم
و با مدیترانه گفتم:
نازیننا هنوز نمک گیرم
واین شوری ، این بار شیرین ترین شهد جهان است در کام من.
آی زمین دلاور و ای آبی ِ مهربان بی پایان
آی "کاتالُنیا" چشمم به دیدارت روشن شد،
وببین، مرا و عیال و فرزندان ِ فرزندانم را و
بازهم مرا بخوان، بخوان تا بیش جانت رابا جانم درآمیزم
که حالا این پرنده مرا تا کجاها از تو دور خواهد ساخت.
"کاتالُنیا" بامید دیدار هرچه زودتر.

*******
اِل پرات. بارسِلُن. 27 ژوییه 2018