عصر نو
www.asre-nou.net

نگران روزه تان نباشيد!


Wed 6 06 2018

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
تق، تق ... تق...
( بعله؟!)
قيژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ......توق.
( سلام )
( سلام؟!)
( فرموده بوديد بيايم خدمتتان، اجازه هست؟)
( آه!... بعله، بفرمائيد داخل، بفرمائيد.)
قيژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ، تق
( با اجازه تون اگر اشکال ندارد اين چند تا نامه را امضاء کنم و.....بيايم خدمتتان. حال و احوالتان خوب است انشألله؟).
( به مرحمت جنابعالی، شکر.)
( ولی مثل اينکه تعدادشان بيشتر از آن است که فکر می کردم. به اين طريق اگر بخواهيد منتظر تمام شدن امضاها باشيد که حالا حالا ها بايد همينطور... بعله... بنابراين شما فرمايشتان را بفرمائيد. گوشم به شما است و من هم همينطور که امضاء می کنم. ... آه! دهان روزه، چرا سر پا ايستاده ايد؟! خواهش می کنم بفرمائيد ؛ بفرمائيد ....)
( خيلی ممنون.)
( خواهش می کنم؛ بعله.... بعله..... می بينيد! کار! کار! کار! تمامی ندارد اين کار! اين روزها، هرچند هم که آدم، حسن نيت داشته باشد و بخواهد که گرهی از کار مردم بگشايد، بازهم آخرش، معلوم می شود که آنطور که شايد و بايد، نتوانسته است کاری انجام بدهد! هی شعار می دهند که خواستن، توانستن است! به نظر شما، واقعا، خواستن، توانستن است؟!).
( البته، بستگی به....).
( خب، بعله، بستگی به آدمش دارد؛ البته، بلا نسبت شما، هميشه، آدم هائی هم پيدا می شوند که چوب لای چرخ بگذارند و هی بگويند که ما، اين را می خواهيم يا آن را می خواهيم؛ خب، حتما، برای اين مخالفت خوانی های خودشان هم ، دليلی دارند! منظورم به شما نيست. نخير. گله و شکايتی هم در کار نيست. نخير. اصلا و ابدا. هی شعار می دهند که خواستن، توانستن است! درست است. ما هم مخالفتی با اين نداريم که هرکسی به هرچی که دلش می خواهد و آرزويش را دارد، برسد! ولی، خواستن داريم تا خواستن! متوجه منظور من که هستيد؟!).
( بلی،. بلی.)
( البته ممکن است که با نظر من، مخالف باشيد!).
(خير، خير.)
( ايرادی هم ندارد که مخالف باشيد. نخير، اصلا ايرادی ندارد. اصلا اين حق شما است که ... می بخشيد. شايد که اين حرف ها، چندان ربطی هم به مشکل شما نداشته باشد! ها؟!).
( والله غرض از مزاحمت...).
( در هر صورت، شماهم، آدمی هستيد. شما هم، در اين انقلاب شراکت داشته ايد و هنوز هم داريد!)
(بلی. بلی. کاملن صحيح می فرمائيد).
( اگر به طور مثال، از همين خود شما بپرسم که تا به حال، همه ی خواسته هائی را که از انقلاب داشته ايد، برآورده شده است، به طور قطع، جوابتان منفی است. درست است؟).
( البته، هر خواسته ای....).
( اگر غير اين باشد، غير واقعی است. ممکن است، بعضی ها بگويند که به طور مثال، همين خود شما، در مورد انقلاب ، حسن نيت نداشته ايد و...).
( عرض کردم که غرض از مزاحمت، همين مسئله ای است که.....).
(و شايد هم داشته ايد و هنوز هم داريد. ولی بازهم با همه ی آن حسن نيت ها، موفق نشده ايد که به خواسته هايتان جامه عمل بپوشانيد. درست است؟).
( البته، هر خواسته ای که انسان...).
(حالا، اين اشکال در خود شما بوده است و يا در نوع خواسته ای که داشته ايد، واردش نمی شوم و دهان روزه، سرتان را به درد نمی آورم. اما، اين را مطمئن هستم که اگر خواسته ای مربوط به خود آدم باشد، خب، يک طوری می شود ترتيبش را داد و با آن کنار آمد. البته، در مورد شما، هنوز چه جورش را نمی دانم. چون، چه جوری اش، برمی گردد به خود آن آدم؛ بر می گردد به دسته و گروه و سازمان و جناح و حزبی که آن آدم به آنجا وصل است. البته، قطعا، شما به جائی وصل نيستيد! هستيد؟!).
(خير! خير!)
( باشيد هم به خودتان مربوط است. بعله. ربطی به ما ندارد. ولی در هر صورت، اگر مشکلتان، خصوصی بود، خب همانطور که عرض کردم، می شد با آن، يک جوری کنار آمد، ولی متاسفانه، اينطور نيست. فکر نکنيد که من، شما را درک نمی کنم. نخير! من، شما را، خيلی خوب هم درک می کنم و از صميم قلب هم، احساس همدردی کردن شما را با انقلاب می فهمم و با شما هم احساس همدردی می کنم! ولی، چاره چيست؟! در اين مورد، از انقلاب هم که بگذريم، پای يک سری اصول در ميان است. موضوع شخص شما وو بنده و ايکس و ايگرگ و اينجور چيزها، در ميان نيست. نخير! نخير! موضوع يک سری اصول و مصالحی در ميان است که امروز، هزاری هم که در برابر آن مقاومت کنيم و از خودمان، استقامت نشان بدهيم، بازهم کاری از پيش نمی بريم! چرا؟! چون، آن اصول و مصالح، قوی تر از خود ما است! متوجه منظورم که می شوديد ؟!)
(بلی؛ بلی، صحيح می فرمائيد)
( اصلا، اينطور خدمتتان عرض کنم که ما، بدون اجازه ی آن اصول و مصالح، حتی حق نداريم که آب بخوريم تا چه رسد به آنجور چيزها و کارهائی که خدا را شکر، تا به حال، توی پرونده ی شما، وارد نشده است و اميد واريم که وارد هم نشود! متوجه منظورم که هستيد؟!).
( بلی، بلی. متوجه هستم!).
( درست است که مسئله ی شما، از جنس اينجور چيزها نيست، ولی در هرحال، يک طوری مسئله دار شده ايد که کارتان به اينجا ها کشيده شده است! اين اصل مطلب است و بقيه اش، حرف مفت است! معذرت می خواهم که مجبور هستم اينطور با شما حرف بزنم. می خواهم لوب و لباب قضيه را خدمتتان عرض کنم که صحبت از بشر و مشر و اينطور چيزهائی در کار نيست! اصل، اين است که ما، آزاد نيستيم که هرجور دلمان می خواهد فکر کنيم و حرف بزنيم و خدای نخواسته، آن فکرها و حرف ها را به مرحله ی عمل در آوريم! يعنی می خواهم عرض کنم خدمتتان که بشر و مشر به جای خود، حتا بنده که اينجا در رو به روی شما ايستاده ام، غلط می کنم که با شما، جور ديگری به غير از آنچه آن اصول و مصالح دستورش را داده است، حرف بزنم! و شما هم با عرض معذرت، غلط می فرمائيد آنطور حرف بزنيد که می زده ايد! اصلا، شمائی وجود نداريد. منی وجود ندارم. انقلابی، وجود ندارد. ايرانی وجود ندارد. آزادی ای وجود ندارد. نخير! آنچه وجود دارد، همان اصول و مصالح است که می دانيد! بنده را هم که می بينيد، خود خودم که نيستم. نخير! غلط می کنم که خود خودم باشم. شماهم غلط می فرمائيد که خود خودتان باشيد. شما و من و ديگران، از اين پائين تا آن بالا ، همه و همه مان، مجری دستورات همان اصول و مصالح هستيم! غير از اين است؟!)
( خير، خير!)
( خب! پس سرمان را بايد پائين بيندازيم و دستورات را اجرا کنيم. چرا هی چون و چرا می کنيم؟! چرا هی اما و اگر، توی کار می آوريم؟! چرا هی چوب لای چرخ می گذاريم؟! می بخشيد، اما اگر بهتان برنخورد، بايد بگويم که خيلی هم بيجا می کنيد که...)
( بنده قربان؟!)
( بلی شما! غلط می کنيد! گه می خوريد که....).
( آخ خخخخخخخ).
(لااله الاالله!... بر شيطان لعنت! آخه چرا باعث عصبانيت ما می شويد که اينطور از کوره در برويم و توی اين ماه پر از برکت و رحمت، با دهان روزه ، بزنيم توی دهان شما؟!)
(زديد به دماغم قربان. در هر حال مهم نيست. خودتان را ناراحت نکنيد)
( لااله الاالله.... بر شيطان لعنت...... می بخشيد که کمی عصبانی شديم!)
( اشکالی ندارد)
( حق با شما است. قصدمان آن بود که بزنيم توی گوشتان، اما متاسفانه، مثل اينکه زديم به دماغتان!... بر شيطان لعنت!).
(مهم نيست. با دهان روزه، خودتان را ناراحت نکنيد)
( خواهش می کنم تنهايم بگذاريد! برويد! برويد!)
( چشم. چشم. الساعه)
( برداريد...چندتا کلينکس برداريد و بگيريد جلوی دماغتان. چيز مهمی نيست. اگر کمی سرتان را بالا بگيريد، خونش بند می آيد)
( بلی. بلی، بند می آيد)
( در ضمن، با آن درخواستی هم که داشتيد، موافقت می شود)
( ممنون. سپاسگزارم. خداوند شما را از ما نگيرد)
( برای روزه تان هم نگران نباشيد. اگر احتمالا ، خون وارد دهانتان شده باشد و آن را، بی اراده، پائين داده باشيد باعث باطل شدن روزه تان نمی شود. لااله الاالله!..... بر شيطان لعنتت!).
( ديگه فرمايشی نداريد؟).
( نخير، ديگه عرضی ندارم. می توانيد تشريف ببريد. فقط مواظب باشيد که خونتان روی زمين نريزد. در ضمن، اگر کسی هم ، توی راهرو پرسيد، بفرمائيد که فشار خونتان بالا است، ناگهان، خون دماغ شده ايد).
( چشم!).
( لااله الاالله!.... استغفرالله..... بر شيطان لعنت!).
قيژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ..... توق.