عصر نو
www.asre-nou.net

داستان مرگان شوستر
و اولتیماتوم روسیّه - بخش ۲


Tue 22 05 2018

بهزاد کشاورزی



ادامۀ وقایع غم انگیز سال ۱۲۹۰ ش. جنایاتی که در این سال ارتش روسیّه در ایران کرد.
هیچ ستم چون این ستم که بر ما می رود ندیده ام، بر ما ستم می کنند و از ما می خواهند بر ستمی که بر ما می رود شکر گزار باشیم.
« امام محمد غزالی ۴۵۰ – ۵۰۵ هجری قمری »

داستان مرگان شوستر
و اولتیماتوم روسیّه

بخش ۲ (بخش ۱)

رویداد پارک شعاع السلطنه

پس از فرار محمدعلی از ایران[۱] ، اینک حکومت فرصت یافته بود تا حساب کسانی را که در فتنۀ شاه مخلوع با وی همراهی کرده بودند، مورد بررسی قرار دهد. یکی از افراد مؤثّر در این مورد، ملک منصور میرزا شعاع السلطنه برادر محمدعلی بود. او علاوه بر اینکه در حملۀ شاه یاغی به ایران و در قتل و کشتار و خونریزی های ناشی از این حمله در کنار وی بوده و شریک جرم شاه فراری محسوب می شد. بلکه یکی از کسانی بود که موجبات حملۀ محمدعلی به ایران را فراهم ساخته بود. او از مدت ها پیش برای باز گردانیدن محمدعلی به قدرت، دسیسه چینی می کرد. بدین شرح که وی به همراهی دویست نفر از رجال کشور و به سرکردگی کسانی همچون امیرمفخم و سردار جنگ بختیاری، جمعیتی را تشکیل داده و قسم نامه ای نیز امضا کرده بودند که به هر وسیلۀ ممکن برای بازگردانیدن محمدعلی میرزا به پادشاهی فعالیت نمایند. شعاع السلطنه و برادرش سالارالدوله به همین منظور برای ملاقات با شاه مخلوع به « وین » رفتند تا نقشۀ دسیسۀ خود را به اجرا درآورند[۲] و سپس در طول حملۀ محمدعلی به ایران، قدم به قدم او را همراهی کردند.

به همین دلیل مجلس شورای ملی پس از شکست و فرار محمدعلی از ایران، از ملک منصور میرزا شعاع السلطنه به اتهام سردستگی قوای ضد انقلابی، سلب حقوق تابعیت کرده بود و لذا در تاریخ ۱۱ مهر ۱۲۹۰/ ۴ اکتبر ۱۹۱۱ ، دولت، به شوستر دستور داد که اموال او را ضبط کند[۳].

شوستر ابتدا چگونگي تصميم دولت ايران را به اطلاع وزرای مختار انگلستان و روسيه رسانيد[۴] و هيچ يك از دو سفارتخانه مذكور مخالفتی با اين امر به نشان ندادند. ليكن سركنسول روس در تهران « فدوروویچ پوختيانوف » ( که متعلق به گروه ناسیونالیست های افراطی روسی بود که از عقد پیمان ۱۹۰۷ روس و انگلیس افسوس می خورد و آرزوی بازگشت به دوران باشکوه رقابت نامحدود روسیه با بریتانیا را داشت )[۵] و به همین دلیل ملایمت وزیر مختار کشورش ( پاکلوسکی ) را در مقابل ایرانی ها نمی پسندید، از اين فرصت طلائي جهت مداخله در امور داخلي ايران استفاده كرد. بدين معني كه بلافاصله پس از دريافت اطلاعيۀ شوستر ( بدون اخذ اجازه از وزیر مختار سفارت روسیه )، چند تن قزاق ايراني را جهت حفاظت املاك شعاع السلطنه بدانجا گسيل داشت. بهانه كنسول در این مداخله بر اين پايه بود كه اولآ شعاع السلطنه تابعیت روسی دارد و ثانیآ املاکش در گرو بانك روس قرار دارد و بنا بر این کشور ایران هیچگونه حقی بر اموال شاهزاده ندارد. در صورتی که او تابعیت دولت عثمانی را داشت نه روسی را![۶] علاوه بر آن، نه تنها وي به بانك روس ديناري بدهكار نبود و اموال وي در گرو آن بانك قرار نداشت، بلكه حتي مبلغ هيجده هزار تومان (۳۶۰۰ پوند) نيز موجودي نقدی[۷] در آن بانك از خود بجاي گذاشته بود[۸]. و بالاخره بر اساس اعتراف صریح وزیر مختار روسیه (پاکلوسکی)، اسناد بدهی شاهزاده در بانک روسیه جعلی بوده است. ( ما در صفحات آتی به این مطلب اشاره خواهیم کرد ) به هر حال، شوستر در روز ۱۶ مهر ماه، مأمورانی را برای ضبط کلیۀ اموال شعاع السلطنه – از جمله پارک او - گسیل داشت. مأمورانِ ضبطِ پارکِ شاهزاده که مركب از يك مستوفي، دو مهندس، يك سركرده و چهار ژاندارم خزانه بودند، جهت انجام مأموريت خويش به پارك شعاع السلطنه رسيدند و با نشان دادن كارت مأموريتشان به قزاقان ایرانی و با موافقت ايشان وارد پارك شدند و به كار پرداختند[۹]. پوختیانوف پس از اطلاع از این رویداد، بلافاصله گروه دیگری را که مرکب از دو سرکرده و دوازده قزاق روسی بودند، برای اخراج مأموران دولتی به پارک مذکور فرستاد. آنان مأموران دولتی را از پارک بیرون راندند و خود در آنجا مستقر شدند[۱۰]. شوستر پس از دریافت این خبر، بی درنگ به پاکلوسکی که در زرگنده سکونت داشت تلگراف زد و نسبت به انجام کار غیرقانونی سرکنسول روس، به او اعتراض نمود[۱۱] و یاد آور شد که او برای بازپس گرفتن پارک شاهزاده هرچه زودتر اقدام خواهد کرد. پاکلوسکی به عنوان نفر اول سفارت روس در ایران، مخالفتی با این عمل شوستر نشان نداد[۱۲].

با اینهمه، فردای آن روز ( ۱۷ مهر ) شوستر دو تن از معاونان خویش را به دیدار پوختیانوف فرستاد. آنان پس از نشان دادن حکم دولت در بارۀ ضبط املاک شعاع السلطنه، از او خواستند که قزاق ها را از پارک فراخواند و هرگاه مخالفتی در این مورد دارد با دولت مطرح سازد. لیکن چون با مخالفت وی برخورد کردند، از همان جا، پنجاه نفر ژاندارم خزانه[۱۳] و پنجاه تن مأمور شهرباني و سركردگان آنان را بر سر پارك فرستادند و آنان قزاقان سفارت روس را در آن مكان خلع سلاح كرده و از پارک بیرون راندند و خود در آنجا مستقر شدند[۱۴]. دوساعت و نیم پس از نیمروز، دو سرکردۀ روسی با یک تن «ایوب خان» نامی ( که سرهنگ قزاقخانه بود ) به درِ باغِ شعاع السلطنه آمدند و پس از توهین به مأموران دولتی و تهدیدِ آنان، اندکی در آنجا ایستاده و بازگشتند[۱۵]. ( کسروی معتقد است که این عمل دسیسه ای بود از سوی پوختیانوف. او امیدوار بود که مأموران دولتی تحریک شده و برعلیه مأموران روسی اقداما ت خصمانه کنند تا بدانوسیله او بتواند پرونده ای برعلیه ژاندارم های ایرانی تهیه کند و همین طور نیز شد.)[۱۶].

به دنبال این پیش آمد، دولت ایران طبق یک درخواست رسمی از سفارت روسیه، اخراج پوختیانوف و همکار وی « پطروف » را از ایران خواستار شد. لیکن روشن است که ایران در آن تاریخ هیچگونه اعتباری در بین دول دیگر نداشت. به ویژه که از نظر روسیه، کشور ایران جزو مایملک او محسوب می شد و هیچگونه حق اظهار نظری حتی در امور مربوط به خودش را نیز نداشت و لذا نه تنها سفارت هیچگونه وقعی به این در خواست ایران نگذاشت[۱۷]، بلکه نراتوف ( کفیل وزارت امور خارجۀ روسیّه ) از این « گستاخی » دولت ایران به شدت برآشفته شد و یکی از علل اولتیماتوم روسیه به دولت ایران نیز همین درخواست ایران بود.

پس از پیشامد فوق، وزیر مختار روسیه و سرکنسول آن کشور در تهران، هرکدام جداگانه گزارش هائی برپایۀ وقایع اتفاق افتاده را به وزارت امورخارجه کشور خود فرستادند. پوختیانوف در گزارش خود ژاندارم های ایرانی را متهم کرد که به مأموران رسمی دولت روسیّه توهین کرده اند. لیکن پاکلوسکی در گزارش خود یادآور شد که ضبط اموال شعاع السلطنه امری مربوط به دولت ایران است و اصولآ سفارت روسیه حق مداخله در این موضوع را نداشته است. وی توضیح داد:

«...شعاع السلطنه تبعۀ دولت عثمانی است و تحت حمایت دولت روسیه نیست. شاهزاده به بانگ روس بدهی ندارد اگرچه سند مجعولی به آن بانگ سپرده است مبنی بر اینکه املاک خود را در گرو بانگ نهاده است و این کار را در سال ۱۹۰۸ انجام داده تا ملک خود را حفظ کرده باشد، اما همه کس در تهران به ماهیت مجعول معامله پی برده است.»[۱۸]

پاکلوسکی ادامه داد که مأموران ایران قصد دولت را دائر بر ضبط املاک شعاع السلطنه به اطلاع سفارت روس رسانیده بودند. پوختیانوف مجاز به مداخله نبوده است و « اوامر قاطع و صریح » به او داده شده بود که دخالت نکند...

اختلاف نظر دیپلماتیک بین روس ها

در این تاریخ نه تنها پوختیانوف، بلکه کنسول هایِ دیگرِ برخی از شهرستان های ایران، از جمله میلر در تبریز، دابیژا در مشهد، نکراسوف در رشت، همگی جزو گروه ناسیونالیست ها به شمار می رفتند و آنان نیز رفتار قاتونی پاکلوسکی را در مقابل دولت ایران نمی پسندیدند و اغلب گزارشات خویش را – بدون گذر از طریق سفارت – مستقیمآ به وزارت امورخارجه ارسال می داشتند[۱۹]. همچنین کفیل وزارت خارجۀ روسیه شخصی بود به نام « نراتوف ». این شخص ( همچون کنسول های نام برده ) جزو گروه ناسیونالیست هائی بود که طرفدار برتری کامل روسیه بر ایران بودند. به همین دلیل جانب گزارش پوختیانوف را – اگرچه می دانست که غیرواقعی و ساختگی است - گرفت و برعلیه دولت ایران به شدت عکس العمل نشان داد و تمام تقصیرات را به گردن ایرانی ها انداخت. به پاکلوسکی نیز دستور داد که:

- از دولت ایران بخواهد که ژاندارم های خود را از پارک شعاع السلطنه بردارد و آن پارک را زیر حفاظت بریگاد قزاق تحت فرماندهی یک افسر روسی قرار دهد.

- دولت ایران به خاطر این که مأمورانِ سرکنسولگری را مورد تهدید قرار داده است از سفارت روسیّه پوزش بخواهد.

- درخواست اخراج سرکنسول روسیه و همکارش را به دولت ایران مسترد ساخته و به آنها اعلام کند که « اگر ایرانی ها بار دیگر به خود اجازۀ چنین کاری دهند، شما از مکاتبه با کابینه خودداری خواهید کرد »...

نراتوف پیش نویس یادداشت خود را حتی به اطلاع تزار نیکولای دوم نیز رسانیده بود و او زیر یاداشت نوشته بود: « خوب است »[۲۰].

پاکلوسکی از حمایت پوختیانوف به وسیلۀ نراتوف به شدت عصبانی بود و خود را تحقیر شده می دید. لذا طی سومین تلگراف خود که در روزهای ۱۹ و ۲۰ مهرماه ارسال کرد، مخالفت خود را با دستورات نراتوف اعلام داشته و او را تهدید به استعفا کرد. لیکن نراتوف بدون توجه به مخالفت وزیر مختار، روز ۲۸ مهر ماه، تلگرافی سخت و قاطع به وی ارسال و ضمن آن انجام درخواست های قبلی را تکرار کرد. او در جواب اینکه پاکلوسکی نوشته بود که اذهان ایرانیان نسبت به روس ها خشمگین است، نوشت:

« نباید فراموش کرد که ایرانی ها فقط در مقابل زور خم می شوند و هر امتیازی را که به آنها داده شود حمل بر ضعف طرف مقابل می کنند.»[۲۱]

این دستخط نیز به اطلاع تزار رسیده بود و او در حاشیه نوشته بود: « خیلی خوب است »[۲۲].

ادامه دارد

____________________________

[۱] - ن -ک: نشریّۀ انترنتی عصرنو. مقالۀ برگ هائی از تاریخ مشروطیت ایران. http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=43663
[۲] - صفائی، ابراهیم، همان گذشته، ص ۲۴۰ ( ح ).
[۳] - هیئت دولت برای پرهیز از گرفتاری های بعدی، از طریق وثوق الدوله ( وزیر امور خارجه ) به وزرای مختار دو کشور روسیه و انگلیس خبر داد که دارائی چند تن از کسانی که در شورش بر ضد دولت شرکت کرده بودند، مصادره خواهد کرد. البته در این ملاقات، پاکلوسکی - وزیر مختار روسیه - نظر وثوق الدوله را به این مطلب جلب کرده بود که شاهزاده تبعۀ عثمانی است. ( او تابعیت عثمانی را بدین جهت پذیرفته بود تا خود را از تعقیب احتمالی مقامات ایران مصؤن داشته باشد). و اگر دولت ایران اموال او را ضبط کند، مسؤول پرداخت وام صاحب آن اموال به بانک روس خواهد بود. ن- ک: کاظم زاده، فیروز، همان گذشته، ص ۵۸۹.
[۴] ـ كسروي، تاريخ ۱۸ ساله آذربايجان، ص۲۲۵.
[۵] - پوختیانوف سالیان دراز در ایران به سر برده بود. وی در طی سال های آشفتۀ انقلاب مشروطیت ایران سرکنسول روس در تبریز بود و در حقیقت کسی در کارهای وی مداخله نمی کرد. اکنون نیز در سمت کنسول روسیه در تهران سعی می کرد به صورتی مستقل از سفارت روسیه عمل کند. به همین دلیل روابط کنسولگری و سفارتخانۀ روس تیره و نامطبوع بود. ن- ک: کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۸۹.
[۶] - کاظم زاده، همان، ص ۵۹۱.
[۷] ـ ادوارد بروان، نامه هائي از تبريز، چاپ دوم، ص۵۶ و۵۵.
[۸] ـ ملكزاده مي نويسد كه در همان روزها از طرف سفارت روس به وزير خارجه ايران اطلاع داده شد: كه بواسطه درخواست تلگرافي نزهت السلطنه از امپراطور روسيه، از اين تاريخ مشاراليها به تبعيت دولت روسيه در آمد و تمام املاك شعاع السلطنه در تحت حفاظت دولت روس قرار گرفت، ج۷-۶، ص۱۴۵۶.
[۹] - کسروی، تاریخ هیجده ساله...، همان گذشته، ص ۲۲۵.
[۱۰] - کسروی، همان.
[۱۱] - پاکلوسکی پس از دریافت تلگراف شوستر، اقدامات او را قانونی تلقی کرد و از سرکنسول خود در این مورد توضیح خواست. کاظم زاده، همان، ص ۵۹۰.
[۱۲] - وی جواب داد:
«...اگر تمام حقوق اتباع روسی تأمین شود، سفارت روس با اقدامات دولت ایران علیه املاک شعاع السلطنه مخالفتی نخواهد داشت...»
[۱۳] ـ كسروي، همان، ص۲۲۵. ونیز ن- ک: شوستر، مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمۀ ابوالحسن موسوی شوشتری، انتشارات بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه، تهران، ۱۳۵۱، صص ۱۹۳- ۱۹۴.
شوستر، همان گذشته، ص ۱۹۴. و نیز ن- ک:کسروی، همان گذشته، صص: ۲۲۵- ۲۲۶همان گذشته، ص
[۱۴] ـ براي آگاهي از تفصیل واقعه مراجعه شود به: كسروي، همان، ص۲۲۳ به بعد. ادوارد براون، همان، ص۶۵ به بعد. ملكزاده، همان، ج۷-۶، ص۱۴۴۵ به بعد.کاظم زاده، همان، ص ۵۸۹ به بعد.
[۱۵] - . ونیز ن- ک: کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۹۱.
[۱۶] - کسروی می نویسد: «...از آن سوی روسیان به پیش آمد رنگ دیگری داده عنوان نمودند که دوتن سرکردۀ روسی از جلو پارک می گذشته اند و ژاندارم ها خواسته اند آنها را بزنند و تفنگ به روی ایشان کشیده اند. این زمان دانسته شد آمدن آن دو سرکرده به جلو باغ از بهر چه بوده. همان بالا، ص ۲۲۶. و نیز ن- ک: کاظم زاده، ص ۵۹۱.
[۱۷] - کسروی، تاریخ هیجده ساله، ص ۲۲۶. و نیز کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۹۲.
[۱۸] - کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۹۱.
[۱۹] - همان بالا، ص ۵۹۴.
[۲۰] - همان بالا، ص ۵۹۲.
[۲۱] - کاظم زاده، همان، ص ۵۹۴.
[۲۲] - همان بالا.