عصر نو
www.asre-nou.net

بهرامان بی گور


Wed 16 05 2018

مهستی شاهرخی


آن قصر که جمشید در ان جام کرفت
آهو بچه کرد و روبه ارام گرقت
بهرام که گور می گرقتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
«خیام»



شیرین، شیرینی اش به تلخی گرایید
شیرین، نه آب تنی کرد و نه شیرینی
شیرین، شور و تلخ شد و زهرِ دنیا به کلامش شد
آنگاه که زبان باستانی اش را نفهمیدند
شیرین، یک آبِ خوش از گلویش فرو نرفت تا این که بر سردار رفت

فرهاد، یارشیرین نبود، اما با او به سر دار رفت
فرهاد، سر به شیدایی بر نیاورده بود
فرهاد، در سیاهچال دیوان و ددان بیهوده زجر کشید
پیش از آن که بیگناه به جرمِ تبار باستانی اش بر سر دار برود
فرهاد خود نقشی در بیستون شد

فرزاد چون خورشیدی می درخشید
فرزاد، هنوز هیچ کمانی را نگشوده بود
فرزاد، پایش را از خاک باستانی اش فراتر نگذاشته بود
فرزاد، در سنگلاخِ خشک میهن نهالِ فرهنگ می کاشت
فرزاد، آموزگار ماهی های کوچک کامیاران بود

مهدی، آزاده مردی از تبار شیرین و فرهاد و فرزاد
مهدی، به جرمِ انسانیتِ بسیارش بر سر دار رفت
مهدی، با رویای آزادی خلق اش بر سر دار رفت
مهدی، در بهار چوبه دار را از جوانیش رویاند

علی، از تبار باستانی شیرین و فرهاد و فرزاد و مهدی بود
علی، جوانمردی در سحرگاه زندگی، در یک سحرگاه بر سر دار رفت
علی و مهدی و شیرین و فرزاد و فرهاد. اسطوره اسلامی نبودند این پنج تن
چهار مرد و یک زن (و نه چهار زن برای یک مرد) که در یک سحرگاه و در لحظه اعدام با هم برابر و شریک شدند اسطوره ای اسلامی نیستند اسطوره ای باستانی اند. آنها اسطوره ای حماسی اند.
همگی بهرامانی بی گورند که پس از مرگ نیز بی گور ماندند
از هراس شبحِ مرده ایشان است که دیوان و ددان را خواب به چشم نمی آید
اینان در قلب ملتی جای دارند و گرامی اند
فرزاد و فرهاد و شیرین و علی و مهدی، این پنج تنِ ملتِ ما

15 مه 2018 پاریس
مهستی شاهرخی
_________________________________________________________

در هشتمین سالگرد مهدی اسلامیان – علی حیدریان – فرزاد کمانگر- فرهاد وکیلی- شیرین علم هولی آتشگاه، که پس از زندان و شکنجه به اتهام واهی در 19 اردیبهشت 1389(2010/5/9) ناگهان در یک سحرگاه به دار آویخته شدند و تاکنون گورشان مشخص نشده است.