عصر نو
www.asre-nou.net

حافظه کلامی در شعر


Fri 20 04 2018

بیژن باران

bijan-baran.jpg
علم- شعر واقعیت است. ریچارد داوکینز

حافظه کلامی یا رویدادی برای شاعر یا اطلاعات عمومی می باشد. شعر عروضی غالبا در حافظه کاری با معلومات عمومی بوده؛ شعر نو متکی به حافظه اپیزودیک می باشد. حافظه آنی، آتی، کاری است. شعر تناسب بین حافظه رویدادی با بار عاطفی و اطلاعات عمومی با روایت کلان شاعر است. ولی در هر شاعر یکی بر دیگری می تواند رجحان داشته باشد. در خواندن شعردر اعصار بعد، اولی از اوضاع اجتماعی زمان شاعر دومی از وضع روحی فردی شاعر اطلاعات می دهند.

حافظه دراز مدت 2نوع است: 1- تصریحی یعنی اعلانی declarative. 2- تلویحی یعنی پلگانی procedural. حافظه اعلانی می تواند رخدادی episodic یعنی تجربی در باره یک رویداد خاص در زمان و روال سریال باشد. فرد رویداد واقعی حادث در زندگی خود را بعدها بازسازی می کند. این حافظه رویدادی آتوبیوگرافیک– زمان، مکان، عواطف، دانش جنبی مربوط بوده؛ فرد تصریحی بیان می کند. فرد خود در این رویدادها کننده بوده؛ بار عاطفی و تمام جو رویداد بخشی از حافظه اویند؛ فقط رئوس رویداد نیستند.

حافظه آتوبیوگرافیک گاهی حافظه اپیزودیک تجربه شخصی، اشیائ خاص، افراد و حوادث در یک زمان- مکان خاص را با حافظه معنایی اطلاعات عمومی، فاکت در باره جهان، می امیزد. یک نوع خاص حافظه آتوبیوگرافیک حافظه فلاشبک است. این حافظه جزییات زنده از اوضاع با عاطفه قوی همراه است که فراموش نمی شود. کودتای 28مرداد یا انقلاب بهمن 2نمونه از فلاشبک اند.

حافظه فلاشبک با بار عاطفی قوی زنده مانده. در طول زمان جزییات دستخوش تغییر شده؛ می تواند دقیق هم نباشد. شاید مفاد آن در مرور ذهنی و خواندن شواهدی در باره آن تغییر یابند. اگرچه فرد آن را خود تجربه کرده؛ با اعتماد و با جزییات آن را در بیان بازسازی می کند.

خاقانی، 520- 595 ه ق در سفر عراق در 551 ه ق از خرابه های کاخ 120 هزار متر/ گز مربع مدائن، با گور سلمان فارسی، 37 کیلومتری بغداد، دیدن کرد. گنبد آن بلندای 35 متر، پهنای 25 متر، درازای 50 متر بود. با دیدن این خرابه مقوله ناپایداری جهان در ذهن شاعر عبور کرده؛ عبرت گرفته تا به اخلاف هزار سال بعد هدیه کند:

هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن، هان!
ایوان مداین را آیینه عبرت دان.
یک ره ز ره دجله، منزل به مدائن کن.
وز دیده دوم دجله، بر خاک مدائن ران.


امکان دارد رباعیات خیام 439-526 ه ق/ 427-510 ش را خاقانی خوانده بود. خیام اطلاعات جغرافیایی و تاریخی را خلاقانه تصویر می کند. او 10سال در اصفهان بوده؛ شاید به تخت جمشید سفری کرده بود. از جمله 2 رباعی زیر نمونه حافظه فلاشبک اند:

آن قصر که بهرام درو جام گرفت،
آهو بچه کرد و روبَهْ آرام گرفت؛
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر،
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو،
بر درگهِ او شهان نهادندی رو،
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی‌گفت که: "کوکو، کوکو؟"


این تاق خشتی به فرمان شاپور اول، سلطنت 241-272م، تکامل تاقهای یزد بوده؛ نخستین بنایی است که سقف با تیر چوب را با تاق جانشین کرد. تخت جمشید مانند بناهای مصری و یونانی از جمله پارتنون- سقف شان با تیرهای چوبین از خطر آتش، عناصر طبیعی باران و برق در امان نبودند.

لذا این نوع معماری در مصر، یونان، روم، ایران – همه بدون سقف با ستونهای بجامانده- نمونه تخت جمشید. معماری تاقی از راه سوریه و فلسطین به روم نشت کرد. در حمام کاراکالا روم 212- 216م به سقفهای کلیساهای کاتیدرال اروپا تکامل یافت که تیر چوبی در سقف ندارند.

نمونه حافظه فلاشبک شعر فروغ: آن روزها رفتند. شعر دلم برای باغچه می سوزد روایت خانوادگی در تمثیل اوضاع اجتماعی است. در این شعر اعضای خانواده و نظرات سیاسی آنها ارایه می شوند. در این مفصل پدر نماینده گی گذشته را می کند؛ خود را در درک حال و آینده ناتوان می بیند. http://archive.mashal.org/content.php?c=shehr&id=02085

واقعه 2بازوی ورودی به مغز و خروجی بیان دارد. رئوس اپیزود اینهایند: من، دیگران، مکان، زمان، عاطفه، دیالوگ. این رئوس در حافظه انبار شده؛ گاهی برخی جزییات در آن تداخل کرده؛ یا برخی سیناپسها پاره می شوند. در بازآوری زمان محو شده؛ دیالوگ خلاصه می شود. خاطره اپیزودیک دارای چکیده یعنی شمای کلی تجربه و جزییات است. حافظه در سیناپسها بین عصبها در مولکولهای شیمیایی جای داشته؛ داده های اینکود شده، معنی محتوای خاطره هم هست.

گاهی یکی از عناصر خاطره مانند مکان فعال می شود. تداعی و القا هم جنبه دیگر این فعالیت ربط عصب اند. عصب ربط ادراک منظره یا فعالیت از فکر ذهنی را به خاطره وصل کرده؛ آن را به حافظه کاری ربط داده؛ در خواب با تخیل در می آمیزد. روشن است که با حافظه زوالپذیر، زمان و تجارب بعدی مفاد/ فحوای خاطره را پس و پیش می کنند. این زوال در بیمار الزهایمر عیان است.

تکه هایی از حافظه حذف، افزوده، جابجا می شوند. نمونه: خرفستر ساسانی در حشره. در ادبیات شفاهی دخل و تصرف بمرور زمان نسخه های گوناگون از ابیات شاعران پدید می آورد. تغییر در حافظه را در زبان هم می توان دید که واژه ها در اعصار کوتاه و فاسد می شوند. نمونه: چسفیل از چسترفیلد میسوری برای ذرت بوداده؛ شبیه آدامس از شرکت ادام از آمریکا بود. از روسی هم چسان فسان/ آرایش شیک، زپرتی/ خراب، فکسنی/ مزخرف بفارسی آمده اند.

حافظه دراز مدت کودکی و کسب شده از خواندن و شنیدن، در زنجیره رویدادی، دستور نحو/ ترکیب مبتدا و خبر جمله، نام افراد و مکانها، تقویم ایام دستکاری می شود. حلقه دوستان و خانواده در بازآوری این خاطرات کمک می کند تا تصحیحات با دیگران انجام شود. از اینرو به دیدار دوستان و آشنایان برای صحت حافظه نیاز است.

حافظه معنایی فاکتها، معناها، مفاهیم، دانش در باره جهان عینی را در ساختاری داشته که فرد آن را گرفته است. این حافظه اطلاعات عمومی مشترک با دیگران، مستقل از تجربه فرد، زمان مکان محاط بر گرفتن آنها، می باشد. لذا این حافظه دربرگیرنده غذا، پایتختها، رسوم اجتماعی، کاربرد ابزار، واژه ها، فهم ریاضیات است. بیشتر حافظه معنایی تجریدی/ آبستره و ربطی بوده با معنی نمادهای لغوی تداعی شده که بخش تجربی آن حذف شده.

حافظه معنایی از حافظه رخدادی مشتق شده؛ که اطلاعات مربوط به فرد تراشیده می شوند. یعنی فاکتها یا مفاهیم از تجربیات فرد و حافظه رویدادی ناشی می شود. این تجربیات زیربنای حافظه رویدادی اند. نمونه: من در کتاب سوم خواندم: پاریس پایتخت فرانسه است. ولی بخش اول "من .. که" در حافظه حذف می شود.

گذار از حافظه رویدادی به معنایی تدریحی بود. حساسیتها و تداعیات به حافظه رویدادی کاهش می یابند. پس اطلاعات کلی شده؛ به حافظه معنایی تصعید می یابد. این گذار در برخی افراد ناکامل بوده؛ لذا آنها در بحث از حافظه اپیزودیک کمک گرفته؛ موضوع را شخصی می کنند. یعنی از پدر، مادر، خویشان، تجربه شخصی شاهد می آورند. مباحث، پدیده ها، مفاهیم، ایده ها هم مانند خویشان باید آشنا به ذهن باشند تا آنها را بجا آورده، فهمیده، بکار برد. لذا در مطالعات فرد دنبال آثاری در تایید معیارهای آَشنا در ذهن خود رفته؛ نه نظرات مخالف.

رودکی در 1100 سال پیش در 80سالگی بجرم قرمطی نابینا شد. او کلیله و دمنه را بشعر در آورد که ابیاتی از آن در میان 1000 بیت او مانده. زادگاه رودکی قریه‌ی پَنـُج/ بنج‌رودک نزدیک 2شهر نخشب و سمرقند در گذشته ذکر شد. ولی روستای پنج‌رود، ناحیۀ پنجکنت تاجیکستان همان بنج‌رودک معرب پنج‌رود فارسی در ۱۹۳۹ زادگاه رودکی خوانده شد. در ۱۹۵۶ در 1100 سالگی رودکی، در نبش قبر این گور، میخائیل گِراسیمف نشان داد: جسد نژاد سفید، دندان‌ها فروریخته بنا به توصیف در شعرش، کاسۀ چشمان با حالت حدقۀ چشمان یک نابینا، استخوان گردن دال بر نابینا بودن او بود.

رودکی نابینای مادرزاد نبوده، بلکه در دهۀ شصتم عمر چشمانش را میل کشیده؛ چند دنده‌اش را شکسته‌اند. پیراهن، قبای پشمی‌ای به تن، دستار بر سر متعلق به دوران زندگی رودکی بودند. او شاد، هوشمند، آوازخوان بود. شعر او بخاطر صداقت شخصیت شاعر رگه هایی از زندگی خصوصی او را در بر دارد. شاید صداقت عاطفه و انسانگرایی بر زبانبازی و آرایه های ادبی بیشتر بر دل خواننده می نشینند.

ای آن که غمگنی و سزاواری. وندر نهان سرشک همی باری. از بهر آن کجا ببرم نامش. ترسم ز بخت انده و دشواری. رفت آن که رفت و آمد آنک آمد./ بود آن که بود، خیره چه غمداری؟ هموار کرد خواهی گیتی را؟ گیتی‌ست، کی پذیرد همواری./ مستی مکن، که ننگرد او مستی./ زاری مکن، که نشنود او زاری./ شو، تا قیامت آید، زاری کن./ کی رفته را بزاری باز آری.

فردوسی فرمول اجتماعی زرتشت پندار، گفتار، کردار- نیک از حافظه اعلانی را در بیت زیر ارایه داد: بزرگی را سراسر به گفتار نیست./ دو صد گفته چون نیم کردار نیست. فرمول زرتشت با خرد و تجربه شخصی فردوسی راستآزمایی شده؛ پس از 2هزاره بازسازی شده؛ در سده 21 بازآورده می شود. پس محتوای حافظه اعلانی در تاریخ 3هزار ساله گذر کرده؛ تکرار می شود- چون شکن آب از قطره باران.

شعر سعدی ترکیب 2حافظه تجربی و اعلانی موفق است. او در جامعه 800سال پیش تضاد اشراف و عوام را موجز در بیت زیر بیان کرد. او با شک، رندانه، روی "نه" ایهام یا 2معنایی متضاد تاکید کرد: تن آدمی شریف است به جان آدمیت./ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.

کلیات حافظ در بروز جزییات زندگی خصوصی او تهیگی/ خلاء دارد. در حافظ حافظه رویدادی به حافظه اعلانی تصعید شده؛ از رویدادهای شخصی به ارجاعات عام تاریخی، اجتماعی، جهانی می رسد. این تصعید در بسیاری افراد رخ نمی دهد. بیان آنها در سطح رویدادهای خصوصی می ماند. نوعی وابستگی به خانواده در بیانات آنها مشهود است.

در غزل حافظ حافظه اپیزودیک ضعیف است؛ در مقابل حافظه معنایی و فرهنگستانی او بیمثال است. لذا با مطالعه کلیات حافظ خواننده چیزی زیاد از بیوگرافی، فردیت، حال حافظ نمی یابد. اگر کلیات حافظ به صورت نرم برای ایندکس درآید؛ می توان لیست اسم خاص در آن را برای اشارات، تلمیحات، افراد، رویدادها، ارجاعات یافت؛ آنگاه دید که یک لغتنامه طولانی خواهد شد. حافظ با ارجاعات ترک، شیراز، هندو، سمرقند، بخارا دست و دلبازی خود را برای نزدیکی با معبود ردیف می کند: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.

در بازه زمان 8 سده بیت فوق را 3شاعر بصورت غیرشخصی در نشان دادن مهارت خود نوشتند. صائب با غلو حافظ را پاسخ گفت: هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد./ نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را. اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را.

شهریار هر دو را شماتت کرد: هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد/ نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را/ سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند./ نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را/ اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را.

مولانا 1207م – م1273 در شعر عروضی زیر، نه بطور شرح نفس بلکه با نهی و امر صفات یا معکوس- تصویر خود را در جامعه می نمایند. او محتوای حافظه اپیزودیک خود را به حافظه اعلانی تصعید کرد. او بینابینی بودن میان 2غایت سماء و زمین نوشت:

نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...

شعر نیمایی و نو بنا به روح زمان مدرن فردیت را در بر دارد. شعر نو گوشه هایی از زندگی شاعر را برملا می کند. تا جایی که برخی شاعران حدیث نفس می کنند. کاربرد محتوای حافظه در شاعران مدرن از یک غایت آتوبیوگرافیک مانند فروغ تا اطلاعات عمومی پروین اعتصامی می باشد. اصولا شعر آرمانی مانند شعر سعید از جزییات زندگی شاعر تهی است. نمونه سلطانپور: ای دست انقلاب/ مشت درشت مردم/ گلمشت آفتاب/ با کشورم چه رفته است. شعر حدیث نفس صرف از درج حوادث اجتماعی عاجز است- نمونه های شاعران حجم و ناب.

خاطرات کودکی با عواطف قوی شان در شعر اهمیت فراوان دارند. گاهی کلمه خاص می تواند لولای حافظه تجربی فردی و حافظه معنایی کلی باشد. نمونه برف در کودکی و میانسالی معنای فرهنگی denotative و تجربی connotative متفاوت دارند. برای کودک بازیگوشی، نورویی، رازگونگی آسمان به زمین داشته؛ برای بزرگسال سرما، چتر، زمین نخوردن به ذهن می آورد.

بروز حافظه اعلانی را در شعر برف نو شاملو با تعمیم و عینی کردن تجربه کودکی از برف، می توان دید: برف نو! برف نو! سلام! سلام!/ بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام. شاملو تجربه کودکی با پرنده را در مسنی باز سازی کرد: گنجشگک اشی مشی/ لب بوم ما مشین/ بارون میاد خیس میشی،/ برف میاد گوله میشی. می توان تجربه کودکی کس دیگر را شاعر مسن بازسازی کند. شاملو در شعر قبل و شازده کوچولو زبان عاطفی کودکی را بازسازی کرد.

در شعر فروغ جزییات زندگی شخصی الویت دارند. این به دلیل زن بودن او هم هست. در زنان رویدادهای شخصی و حافظه پلگانی قویتر اند. نمونه: حافظه پلگانی گام به گام: اجرای دستور پختن، سوار کردن یک اسباب بازی. این نوع شعر در شعر عروضی قرون وسطا تابو یا نامرسوم یود. در عصر مدرن شعر تجربه فرد، حدیث نفس، جریان سیال ذهنی در غزل جی آلفرد پروفراگ الیوت به اوج رسید:

پس بگذار برویم، من و تو،
دمی که غروب در آسمان گسترده
چون بیماری بیهوش روی تخت.
بگذار برویم، به خیابان های نیمه خلوت،
انزوای پر همهمه ی شب های بیخوابی
به هتل های ارزان یک شبه..

زنان بهتر از مردان حافظه رخدادی و پلگانی بکار می برند. لذا در ادبیات عصر مدرن زنان در داستانها با زنجیره حوادث، درج ریزه کاریهای محل وقوع، عواطف مربوط به رویداد را خوب بیان می کنند. آگاتا کریستی نمونه موفق داستانهای پلیسی است. فرخزاد نمونه خوب کاربرد حافظه اپیزودیک در شعر فارسی است. حافظ نمونه خوب کاربرد حافظه معنایی است. گفته شده افراد هر 2 دست حافظه اپیزودیک بهتر از افراد راست یا چپ دست دارند؛ زیرا رابطه 2نیمکره مغز کورپس کالوسوم کلفتر دارند.

در کودکی تصحیح تلفظ تابع ناحیه یا منطقه است. در تهران دهه 30 بخشهای تلفظی/ لهجه شابدالعظیم، شمرون، چاله میدون، گلبندک با هم تفاوت داشتند. در آمریکا هم لهجه های شهر نیویورک در نواحی کویینز، بروکلین، برانکس، منهتن، ستاتن آیلند، و آنسوی رود هادسن نیوجرسی قابل تمیز بودند. ولی باگسترش شهرنشینی، رسانه ها، آموزش- لهجه رسمی یکنواخت عالب شد.

هر دو حافظه رویدادی و معنایی پروسه اینکودینگ شبیه دارند. واژه با شنیدن صوت و خواندن نور با پلسهای برقی مغز وارد شده؛ در حافظه قرار می گیرد. پروسه اینکودینگ و سپردن واجها در سلول حافظه مانند مدار انگشت فردی اند. لذا در سپردن کلام به حافظه سلیقه فردی دخیل بوده؛ پس تفاوتهای بیانی در جامعه دیده می شود.

در پروسه گفتن و نوشتن کلمات دیکودینگ شده؛ از مغز به عضلات دهان و دست تبدیل می شوند. حافظه معنایی غشاء پیشانی و شقیقه ای را عمدتا فعال کرده؛ ولی حافظه اپیزودیک هیپوکامپوس لوب شقیقه را فعال کرده تا این خاطرات شخصی با زندگی عینی قاطی نشود.. پس از تحکیم حافظه در نوغشاء انبار می شود. حافظه عناصر یک رویداد خاص در بخشهای بینایی، بزاقی، شنوایی مغز توزیع می شوند. آنها در هیپوکامپوس ملحق شده تا اپیزود را بسازند.

در کودکی تلفظ با لحن، تاکید/ اکسانت، معنی در مغز می نشیند. برخی استعداد بخاطر سپردن جزییات صدا را داشته؛ در هنر نمایش، دکلامسیون، سینما کاربرد دارد. در شعر نبود تلفظ، مکث، توقف، تاکید به کاربرد موقعیتی کلمات منتهی می شود. سوار کردن کلمات بر وزن در موسیقی و شعر عروضی مهم بود. ولی در شعر سپید، وزن طبیعی کلمات در شعر تعبیه است.

حافظه چهره افراد، نام آنها، مزه مشروبات، موسیقی متن در یک مهمانی چنان با هم می آمیزند که نیازی به هیپوکامپوس برای الحاق انها نیست. موسیقی آنشب می تواند ایندکس/ شاخصه آن حافظه باشد. برای یادآوری آن خاطره- شنیدن آن قطعه موسیقی آن مهمانی را تداعی کند. حافظه فضایی بیشتر در هیپوکامپوس راست، برای تصویر ذهنی فضای مهمانی است.
http://www.human-memory.net/types_episodic.html

منابع. ‏2018‏/04‏/20