عصر نو
www.asre-nou.net

تاملاتی درباره جدل‌های نظری


Sat 14 04 2018

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad03.jpg
کافی است افزایش توجه و واکنشها را دریافته باشیم که در شبکه های اجتماعی و رسانه های گروهی بوجود میآیند؛ به وقتی که دو نفر بر سر موضوعی کارشان به جدل میرسد و بقول رندان پنبه یکدیگر را میزنند.

بنابراین رازی سر بسته نیست که اگر بخواهید حرفتان مخاطبان بیشتری بیابد، کفایت میکند که آن را در جدلی با یک مخالف نظری بیان دارید.

با این روش، کنجکاوی بیشتری را در دیگران تحریک کرده ­اید. از این رو تعجب ندارد که در میان جماعتهای متمایل به جدل، مولفان و به اصطلاح روشنفکران سنتی و مدرن در شمار صدرنشینان جدول باشند.

در واقع برای جلب نظر گسترده فرقی نمیکند که چه موضوعی با عث جدل گشته باشد. برای اذهان عمومی گاهی فرقی نمیکند که موضوع مهم یا بی اهمیت باشد. هر موضوعی مردمان خاص خود را جمع میکند.

چنان که از جدل بر سر علل سقوط ارزش پول و اقتصاد ملی در قیاس با دلار موضوع محسوب میشود تا رواج جراحی زیبایی در جامعه که ابواب جمعی فیلم و سینما مشتریش هستند.

بر سر هر کدام از اینها میشود در مراسم عزا و عروسی با این و آن همنوع دچار زاویه شد و گپ و گفت را به جدل و مناقشه کشاند.

گرچه بدین نکته نیز بایستی اذعان داشت که جدلهای ضبط شده در خاطره تاریخی همیشه موضوعهای مهمی داشته‌­اند. موضوعاتی که دور رعایت آرمانها و احترام به پرنسیپها گشته و گروههای له و علیه خود را ساخته­‌اند.

در اروپای قرنهای پیشین "ماجرای دریفوس" نوعی جدل نظری است که امیل زولا را به صحنه کشاند تا در فرانسه علیه پیشداوری نسبت به اقلیت قومی و عقیدتی هشدار دهد. مجادله فویرباخ انسان شناس با شاگردان مومن به متافیزیک هگل نمونه­‌ای دیگر از جدل نظری است که در قرنهای پیش باعث نقطه عطفی در تاریخ فلسفه شد.همچنین دعوای هاینریش هاینه با لودویگ بورنه در آلمان بر سر استقلال هنرمند یا وابستگی­‌اش به جریانات سیاسی نیز مناقشه عقیدتی محسوب میشود.

در ماشینهای جستجوگر امروزی اینترنت میتوان زیر عنوان جدلهای روشنفکری گشت و دید که مثلا جدل هاینه و بورنه سپس در شکل چالش برتولد برشت و گوتفرید بن، یا تقابل سارتر و کلود سیمون و یا موضعگیریهای لوکاچ و آدورنو خود را در قرن بیست بازتولید کرده است.

در ایران قرن بیستم میلادی نیز شاهد جدلهای نظری هستیم که، گاهی برغم عدم آگاهی عمومی نسبت به اهمیت آن، برای ما تاریخساز بوده و به زندگی جمعی نقش و نگار خود را زده­اند.

کل مردم بواقع پیشکش تان، ولی چند درصد از تحصیلکردگان جامعه امروزی ما این نکته را میداند که در حول و حوش پایان سلطنت پهلوی اول چه جدل نظری بر سر تحول مذهبی در ایران صورت گرفته است؟

جدلی که با انتشار "اسرار هزارساله" علی اکبر حکمی زاده در ۱۹۴۳ و طرح پرسشهایی از یکسو و "کشف الاسرار" روح الله خمینی به سال ۱۹۴۴ میلادی در مقام پاسخگویی و به سکوت کشاندن پرسشگراز سوی دیگر موجودیت یافت. در خفا مردن حکیمی زاده یا ترور کسروی توسط فدائیان اسلام نواب صفوی، نشان میدهند که خواسته تحول مذهبی در نیمه اول قرن بیست میلادی چه بهایی برای نیک اندیشان جامعه داشته است.

در واقع امروزه ما، با استیصال جمعی و نیز با بی لیاقتی حاکمان مان، تاوان آن عدم توفیق طرح حکمی زاده را میدهیم که خواستار خرافه زدایی از تشیع گشته بود. تاوان را از ۱۹۷۹ و با تثبیت رژیم ولایت فقیه بر ایران پرداخته‌­ایم و هنوز میپردازیم و گویا در آینده نیز خواهیم پرداخت.

از منظر تاریخی، حکمی زاده ترقیخواه بود که از معاشرت با کسروی تاریخدان تاثیر مثبتی گرفته وهمراه تحولات مدنی جهانیان گشته بود. کافی است خواسته ها و طرح او را با برنامه سید قطب یعنی همدوره مصری­اش مقایسه کنید که پدر نظری اخوان المسلمین محسوب میگردد.

هر دوی این مسلمان زادگان در لحظه­‌هایی از بلوغ خود از محیط بومی و تربیت سنتی فاصله میگیرند و به ینگه دنیا و اتازونی آنزمان سفر میکنند. حکمی زاده از قم به تهران آمده، در پی سفر به ضرورت تحول در مذهب رایج کشور میرسد. اما سید قطب نمیتواند شوک فرهنگی خود را بدرستی هضم کند. بطوری که حضور اجتماعی زنان در غرب و نیز تفاوت رفتار جنسیتها در دو جامعه غربی و عربی را توجیه افراطی شدن خود و برخورد فله­‌ای به دیگران میسازد.

در حالی که این همتای مصری حکمی زاده ایرانی پیش‌شرط‌های مناسبتری برای رشد و به روز شدن داشته است. زیرا که فرزند نماینده مجلس حزب ملی گرا بوده، اما بخاطر عدم درک وفهم مکانیسم رشد جوامع غربی و بیزاری از تغییرات بوجود آمده پس از فرارفت از فئودالیسم به سرمایه داری به جامه مرد مذهبی افراطی در میآید. بدین ترتیب وی بطور پیامد داری بر طبل غرب ستیزی کوبیده، و در نتیجه برای خشکه مقدسان توجیه نظری تراشیده و غرب را همتای جاهلیت پیشا اسلامی خوانده است.

در واقع گذر ایام آشکار میکند که روح الله خمینی،اولین خلیفه نظام اسلامی در ایران معاصر، با برنامه و طرز کار سید قطب مصری همنوایی کرده است. او که، با نگارش "کشف الاسرار" سیصد صفحه ای در واکنش به دفتر سی صفحه ای حکمی زاده تحول خواه، بر طبل خودپرستی بومی کوبیده و بسیج مریدان برای کسب قدرت سیاسی در چند دهه آینده را شروع کرده است.

کسب قدرتی که باید کادرهای تشکیلاتی و فعالین حزبی خود را در قامت "جوانان غیور" بپروراند. نیروی سرکوبی که هرگونه دگراندیشی و مخالف سیاسی خود را با مشت محکم و چوب و چماق و سلاح سرد و گرم حذف و نابود میکند. نکته خیره کننده بعدی در اینست که خلیفه دوم نظام اسلامی در ایران، یعنی علی خامنه­‌ای، نیز مترجم آثار سید قطب به فارسی بوده است. موضوعی که در جای خود بایستی بدان بیشتر پرداخت.

اکنون پیش از آن که به مورد دیگری از جدل نظری هنرمندان ایرانی بپردازیم که در قالب فیلم و سینما نمونه­‌هایی از تیپ اجتماعی مورد نظر را بدست داده­، نگاهی به توضیح آیت الله خمینی در مورد کارکرد "جوانان غیور" بیندازیم. توضیحی که در همان "کشف الاسرار" سراغش را میشود گرفت. او نوشته است:

"جوانان غیرتمند ما، این اوراق ننگین، این مظاهر جنایت، این شالوده های نفاق، این جرثومه های فساد ، این دعوتهای به زردشتی گری، این برگرداندن به مجوسیت، این ناسزاهای به مقدسات مذهبی را بخوانید و در صدد چاره جویی برآئید. با یک جوشش ملی، با یک جنبش دینی ، با یک غیرت ناموسی، با یک عصبیت وطنی ، با یک اراده قوی ، با یک مشت آهنین باید این تخم ناپاکان را از زمین بر اندازید." ( کشف الاسرار،ص ۷۴)

این که تعدادی از اهل قلم و حرف هموار کننده راه قدرتمداری روح الله خمینی گشته‌­اند، از سوی نقد فرهنگی تبعیدیان اعلام گشته و نام اشخاصی چون جلال آل احمد، علی شریعتی و همدستان را انگشت نشان کرده است. البته این نقد فقط معترضان رژیم شاهی را منظور نکرده بلکه حتا در میان مهندسان مشاوری که با سیستم سلطنتی همنوا و همکار بوده­‌اند، از سید حسین نصر گرفته تا احمد فردید و داریوش شایگان و امثالهم ، نیز باعث و بانی رژیم فقاهتی دیده است.

اما در عالم پُرتاثیر فیلم و سینما کمتر کسی چون پرویز صیاد و مسعود کیمیایی با آفرینش فیگورهای سینمایی با اسم "صمد" و "قیصر" آن تیپ اجتماعی را به جامعه معرفی کرده‌­اند که دو گوش دیگر مثلث "جوانان غیور"ی را میساخت.

جوان غیوری که آیت الله خمینی برای بوجود آمدنش دعا و آرزو کرده بود.

از اینرو تقابلی که در این سالها میان کیمیایی و صیاد بوجود آمده جدلی بی اهمیت نیست. این تقابل در پنبه زدن دو طرفه موجودیت یافته است.

از یکسو پرویز صیاد در نمایش"محاکمه سینما رکس" کارگردان وهنرمندی را بعنوان "مسعود طلایی" در خدمت رژیم سرکوبگر و نیرنگ باز حاکم افشا میکند. چرا که در دوره اول حیات رژیم کیمیایی سرپرستی شبکه دو تلویزیون کشوری را برعهده داشته است. از سوی دیگر کیمیایی در رمان"جسد شیشه­‌ای" در پایان روایت حجیم و پر از قهرمان خود، در بخش "جان فورد" ضد قهرمانی را بعنوان بازجو شکنجه گر ساواک معرفی میکند که با دو نام"صمد پرویزی" و " پرویز شکارگر" انگشت نشان گشته است.

البته وظیفه ناظرین چنین جدل و تقابل این نیست که به نفع یکی از طرفین دعوا جبهه بندی کند.

منتها نمیشود از این واقعیت گذشت که صیاد با ساختن نمایشنامه "صیاد و صمدش" دست به ساختارشکنی از آفریده خود زده است. وی "صمد"، این جوان دهاتی از خود راضی و در عین حال ساده لوح و توامان زرنگ و خرمردرند، را در دسترس نگاه نقاد قرار میدهد تا به پیامد حضور چنین تیپهای اجتماعی بیندیشد و صدمات و ضربه‌­هایش برای شهرنشینی ارزیابی کند.

اما از کیمیایی که در غربت از او شایعه همکاری با دستگاه امنیت رژیم کنونی در گردش است، چنین فاصله گیری از آفریده خود به چشم نخورده است. کیمیایی فرصتی را از دست نداده تا کماکان از "قیصر" همچون نماد حق طلبی سخن براند. در حالی که این فیگور سینمایی چیزی جز نماد عصیانی علیه نهادهای مدنی جامعه و دور زدن قانون و اعمال کینه شخصی نبوده است. او که برای انتقام مرگ خواهر تجاوز شده سرخود و برای دفاع از ناموس هیجانزده شده و به شکار تجاوزگران میرود ، به حتم اگر خواهر تجاوز شده­‌اش در قید حیات میماند برای حفظ آبروی خانواده کمر به قتل وی میبست. و این دیالکتیک گروتسک در بطن دیدگاهی نهفته است که میان دوگانه ناموس و آبرو اسیر است.