عصر نو
www.asre-nou.net

تکلم و توهم


Tue 27 03 2018

اسماعیل رضایی

پویایی کلام و بیان به پویایی اندیشه و عملی وابسته است که در پروسۀ تحولی وتکاملی در راستای پیوند و همسویی با روندهای الزام و نیاز جامعه و انسان گام بر دارد. نمودهای انقلابی را می توان در این پروسۀ رشد و بالندگی زیست انسانی یافت که تعالی اندیشه و کمال انسان را در درک و فهم بهینه از نیاز و الزام در خود جای داده است. بیان ابتر و کلام قاصر و ناگویا آدمی را در بد کنشی ها و پلشتی های حیات از درک واقع روندهای دورانساز جامعه و انسان دور ساخته و در پسمانده های اندیشه و عمل بجای مانده از گذشتگان بدنبال مفری برای رهایی از چنگال مخوف و اهریمنی حاکمیت زور و تزویر روان می سازد. این واپسگرایی ایده ای، آدمی را در تاویل و تفسیر های مبهم و گنگ و خودساخته و خود پرداخته، از اصول و مبانی ایده ای دور ساخته؛و ناتوان در پاسخگویی به ابهام و ایهام روندهای پیش روی به بارزه های کیش شخصیت پناه برده و در پس گفتمان دیگران به رتق و فتق امور می پردازد.

بسیاری علم و اندیشه علمی را ابزار تاویل و تفسیر های ذهنی و مبنای روایت ها و حکایت هایی قرار می دهند که در صعود و سقوط خویش، علم و مبانی ایده ای را در ظرف انگاره های کاذب برای توجیه رویکردهای فاقد تعریف و تکلیف جامع برای رهایی از موانع و محدودیت های محیطی بکار می گیرند. براین اساس بازسازی و بازیابی رویکردهای گذشته، وی را به هویت های کاذب و از رمق افتاده ای متصل می سازد که مجرد و منفرد از داده های علمی و یافته های عینی تکامل تاریخی جامعه و انسان می باشد. این تجرید و انتزاع هماره تاریخ رنج و اندوه بی پایان ناشی از بد فهمی و نافهمی روندهای تکامل تاریخی را برگردۀ رنجبران و ستمدیدگان تاریخ فزونی بخشیده است. چرا که علم را از انسان و عملکرد انسانی مجزا و در تاریک خانۀ ذهن و اندیشه خویش بدنبال مفری برای رهایی و آزادی از جور و ستم جباران و ستمگران روان ساخته است. با نگاه علمی آدمی را محصول محیطی می یابد که در آن می بالد؛ ولی در عمل تابع و عامل تحقق ذهنیت آلوده و آغشته به توهماتی است که فردی یا گروهی از آن ها تغذیه می شوند.

توهم محصول جدایی و تفرق از روندهای کمال و تعالی جامعه و انسان در پروسۀ تکامل تاریخی مفهوم یافته و خلاء حاصل از آن با رجوع به گذشته و استعانت از رهنمودها و راهبرد های اندیشه ورزان گذشته پر می شود.تعصب و دگم اندیشی نیز محصول همین روند ناسازگار و ناپایدار با پویایی و پایایی ایده و عمل انسانی می باشد. انسان متوهم با نگاه تقدس گون به آثار و اعمال گذشته از واقعیت می گریزد و حقیقت را کتمان می کند. در پس همین واقع گریزی است که از اصل و اساس و بنیاد و ریشه نمودهای ایده ای فاصله گرفته و برای توجیه روندهای نامتعارف خویش به بزرگنمایی رویکردهای گذشته روی آورده؛ و با تاویل و تفسیرهای توجیه گرایانه، سعی در اثبات و اعمال ذهنیت آلوده و متعصب خویش برای القا به دیگران دارد. براین سیاق و روال است که برخی جان های پاک با کوله بار مبارزاتی سالیان دراز، خود را در حد «خواجگان حرمسرا» تنزل می دهند تا اثبات نمایند که لنین یک انقلابی راستین و بنیانگذار بنایی است که خللی در آن وارد نمی شود و یا نتوان کرد. بدون اینکه لحظه ای درنگ نماید یا نمایند که در این میان سرنوشت ویا جایگاه مبانی مارکسیسم چه می شود. رجوع به گذشته و توقف در آموزه ها و رویکردهای انقلابیون گذشته برای نیاز و الزام کنونی و آینده، از شاخصه های بارز توهمات سیاسی برای گذر از موانع و ضرورت های حاکم بر جامعه های انسانی محسوب می شود. چرا که قداست و فراست لنینی همچنان راهنمای عمل بسیاری در پیشبرد امر مبارزاتی محسوب می شود. در حالیکه جهان و تحول تاریخی نظام سلطه سرمایه اشکال نوین و متفاوت با گذشته را مطالبه می کند که با راه لنینی فاصله بعید دارد. تجربه انقلاب اکتبر به رهبری لنین و شکست تاریخی آن، به وضوح بارزیت مبانی مارکسیسم برای اتخاذ اشکال مبارزاتی متناسب با تحول محیطی را نشان می دهد. اگربا درک صحیح و بدون تعصب و پیشداوری با روندهای متحول حاکم بر جامعه های انسانی روبرو شویم.

مبانی مارکسیسم بسیار گویا و ظریف روند تحولات تاریخی و چگونگی شکل گیری فرماسیون های نوین اقتصادی اجتماعی را بیان داشته است. در بطن مبانی مارکسیسم آموزه های لازم برای گزینش و درک ضرور روندهای انقلابی کاملا بارز و شاخص است. متاسفانه بسیاری با نگاهی مذهب گون به تحولات تاریخی و انقلابی ، تلاشی برای درک و شناخت ویژگی ها و شاخصه های کنونی، برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی براساس مبانی پویا و گویای مارکسیسم از خود بروز نمی دهند. جالب تر اینکه برخی می پندارند که بی عملی و یا بد عملی نیروهای چپ و مترقی به علت فاصله گرفتن از مواضع انقلابی چپ های گذشته ازجمله راهبردها و رهنمودهای انقلابیونی چون لنین دانسته و همگان را متهم به خصلت خرده بورژوایی با نمودهای مصلحت اندیشی و منفعت طلبی می نمایند. بدون درنگ به اینکه لنین نه کارگر بوده و نه دهقان بلکه از قشر خرده بورژوازی بوده با درک و فهم بهینه وبا صداقت و شور انقلابی که در یک مقطع خاص تاریخی موجد تحولی چشمگیر در عرصه جهانی بوده است. ولی این دستاورد قابل ملاحظه را بایستی در بستر تاریخی و روند های مستعد جهانی در آن مقطع برای یک دگرگونی بنیادی و اساسی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. اگر بخواهیم مبنای این نمود تحولی را در راستای دستاوردهای عظیم و گسترده بنیان های صنعتی و تکنیکی مد نظر قرار دهیم ؛ بایستی به این امر نیز توجه داشت که در همان مقطع تاریخی در آلمان هیتلری نیز تحول صنعتی و تکنیکی عظیم و گسترده ای رخ داده که نمایانگر پتانسیل نهفته ای است که در یک مقطع تاریخی سر برآورد و بسیاری از جوامع را که در کوران تبادل و تبدیلات انقلابی بودند را متحول ساخت. اگرچه عملکرد انقلاب اکتبر با تاثیرات گسترده اش در نمودهای انقلاب های جهانی، با عملکرد فاجعه بار هیتلر در سطح جهانی قابل مقایسه نیست.

در روند تحولات تاریخی بسیاری از انقلابیون و رهبران تحت تاثیر شور احساسی و هیجانی ناشی از تحرکات گسترده اجتماعی به اتخاذ و اعمال مواضعی دست یازیدند که با روح زمانه و مبانی ایده ای در تضادی آشکار قرار داشته اند که منجر به فاجعه های عظیم تاریخی شده اند. چرا که هماره تاریخ دوچیز برای بشریت فاجعه به همراه داشته است؛ یکی اعمال و ابرام بر اداره امور اجتماعی با سازه های کهنه و فرسوده وبا ایده ای واپسگرا، و دیگری تلاش برای استقرار سازه های نوین و مترقی که بنیان های مادی و معنوی جامعه هنوز مستعد پذیرش آن ها نبودند و نیستند. جای تعجب است که بسیاری با اصرار و تاکید بر نمودهای سوسیالیستی انقلابات گذشته از نیازها و گزینش اشکال مناسب مبارزاتی در برابر فجایع کنونی صاحبان قدرت و مکنت فاصله گرفته اند. این روند نامتعارف را برخی ناشی از دور شدن از روحیه انقلابی انقلابیون گذشته و تحکیم روحیات خرده بورژوا منشانه دانسته و بدون توجه به نیاز و الزام کنونی و تحول و تکامل انسان و ابزار، رجوع به گذشته و احیای روحیه انقلابی گذشته را تنها راه نجات می دانند. کسانی که هیچ توجهی به دگرگونی بافت و ساخت طبقاتی و روابط و مناسبات انسانی بر بستر دگرگونی های عظیم دانش و تکنیک ننموده؛ و بر دگم های ایده ای خود پای می فشارند. و هرگز نیندیشیده اند که روز به روز از مبانی و اتخاذ اشکال راهبردی و کاربردی آن و از پویایی و پایایی ذاتی آن برای مبارزه با پلشتی ها و زشتی های حاکم کنونی، دور شده اند.

مبانی علمی مارکسیسم می گوید که حد تحول کیفی به کمیت مطلوبی وابسته است که در پروسۀ تحول و تکامل جامعه و انسان نمود می یابد. این کمیت مطلوب فقط به سازه های اقتصادی و یا تکنیک و فن وابسته نیست؛ بلکه به کمیت بهبود یافته فهم و درک انسانی در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی نیز اتکا دارد. مگر می شود؛ با یک جریان روشنفکری و یا حزب سیاسی با اتکا به نمودهای انقلابی بدون توجه به بسترهای اجتماعی انسانی فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی، بر استقرار فرماسیون نوین ابرام و اصرار ورزید. با دور شدن تدریجی مارکسیست ها از مبانی و ابرام بر سازه های فکری گذشته، درک و شناخت روند تحول و تکامل تاریخی برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی با چالش های جدی روبرو شده است. خطاهای گذشته بروشنی و به صراحت می گوید که مبارزه با روندهای فاجعه بار کنونی، نیارمند درک و فهم روندهای تحولات تاریخی نظام سلطه سرمایه برای یک مبارزه واقعی و سرنوشت ساز می باشد. تاکید بر برخی نمودهای سطحی و روبنایی و اینکه انقلابات بورژوا دموکراتیک عموما توسط بورژوازی صورت گرفته و در انقلاب اکتبر با قهر انقلابی کارگران و دهقانان همراه بوده؛ نمی تواند مبین استقرار یک فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی باشد که بسترهای اجتماعی انسانی آن هنوز مهیا نبوده است. چرا که نه کارگر به درک لازم متقابل انسانی برای یک سامانه انسانی در جامعه دست یافته بود؛ و نه دهقان از فهم ضروری برای زدایش پلیدی های فکری برخوردار بود. بلکه یک جریان روشنفکری متوهم با ترکیبی نامتوازن فکری و عملی تلاش بی سرانجامی را برای هدایت کارگران و دهقانان بسوی بهشت موعود از خود بروز داده اند.

نظام سلطه سرمایه با افت و خیزهای مداوم خویش نشان داد که هنوز از پتانسیل لازم برای استمرار حیات خویش بهره مند است. این توانایی اگرچه با اتکا به ابزار و تکنیک های ارتباطی و رسانه ای با رشد روزافزون و دم افزون خویش ممکن است فزونی گیرد؛ ولی نمی تواند به دوام و بقای طولانی و همیشگی آن منجر شود. برای مبارزه با فرصت طلبی ها و بارزه های شاخص و فاجعه آفرین لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بایستی در زمان زیست و با شناخت جایگاه و پایگاه استقرار حاکمیتی آن اشکال نوین مبارزاتی متناسب با زمان را اتخاذ کرد. چرا که برخلاف تصور برخی ها نزدیک شدن به مواضع نئولیبرالی و خرده بورژوازی مشکل مبارزاتی نیروهای چپ در مبارزه با فاجعه های جهانی حاکمیت لیبرالی و نئولیبرالی نیست؛ بلکه دور شدن از اصل و اساس بنیان های ایده ای است که با توقف در سازه های فکری گذشته وبا دگم و تصلب اندیشه از راه یابی به نمودهای نوین اشکال مبارزاتی می پرهیزد. پس وظیفه مارکسیست ها و نیروهای مترقی، مبارزه با نمودهایی است که تلاش صعب و مداومی را برای انحراف افکار عامه از روندهای نوین در حال شکل گیری که به نفع سردمداران قدرت و مکنت عمل نمی کند؛ می باشد.چراکه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم فرزندان خلف واپسگرایی ایده ای، جامعه جهانی را در پرتگاه سقوط و نزول و اضمحلال قرار داده که از شاخصه های بارز آن ایجاد یک عدم تعادل اقتصادی اجتماعی با فاصله طبقاتی رو به تعمیم و تعمیق می باشد که برای لاپوشانی آن به توحش و بربریت روی آورده است. مسلما پویایی جامعه و انسان برای تعدیل این عدم تعادل و ایجاد بسترهای انسانی تر زیست انسانی می باشد. این فرایند نیازمند کمیت مطلوبی است که با مبارزات اصولی و منطقی چپ های مبارز و نیروهای مترقی حاصل می آید. پس این ویژگی نیازمند یک نقد پویا و پایا از نمودهای کهن است که امروز به مانع و رادع اتخاذ اشکال مبارزاتی برای تغییرات کنونی جامعه های انسانی مبدل شده اند.

دگماتیست ها عموما ورای باورهای جزمی خویش، اندیشه و باور دیگری را برنمی تابند. براین اساس به خودسانسوری و دیگر سانسوری روی آورده و خود را فهیم تر و آگاه تر از دیگران می پندارند. در این عرصه بین جزم اندیشان دینی و دگم اندیشان چپ هیچ فرق و فاصله ای وجود ندارد؛ چرا که هردو جریان انحرافی و واپسگرا بوده و از رشد و توسعه ارزش ها و الزامات نوین و مورد نیاز جامعه های انسانی ممانعت بعمل می آورند. جزم اندیشان و خشک مغزان با توقف در سازه های فکری قدیمی، نه تنها تغییر و تحول و نوآوری های فکری را بر نمی تابند؛ بلکه باورهای نوین دیگران را با توجیه و تاویل های عوام گونه از دایره گفتمان عمومی دور می سازند. فاصله گیری از مبانی ایده ای که استواری اندیشه و عمل آدمی بر آن اتکا دارد؛ نیز ریشه در دگم های ایده ای دارد که با توقف در واپسگرایی ایده ای، مبانی و قواعد و قوانین مبتنی بر آن را در خواست و تاملات نامتوازن و نامتعامل خویش تحلیل می برند. پس قادر به درک روندهای نوین تحول و تکامل نبوده و به عنصری اپورتونیست و دنباله روی جریانات مسلط مبدل می شوند. جزم اندیشان از خود چیزی برای گفتن و شدن ندارند بلکه با اتکا و استناد به آرا و نظرات دیگران و بویژه گذشتگان به تعبیر و تاویل های روندهای کنونی روی می آورند. چرا که از مبانی ایده ای که راهنمای پویایی اندیشه و عمل آدمی در تبادل و تبدیلات محیطی می باشد؛ فاصله گرفته اند. براین اساس اگر چه خود را پیرو فلسفه و اندیشه علمی قلمداد می کنند؛ ولی پویایی و زایایی علم را در خواست و تمنیات انجمادی اندیشه و عمل خویش به اسارت می گیرند. براین اساس زمان توقفگاه و جولانگاه نمودهای بی بدیلی می شود که مکان را در ناسازمندی و ناسازگاری با نیاز و الزام واقعی و حقیقی انسان ها به جهنمی برای زیست عمومی مبدل می سازد. خودفریببی با بزرگنمایی رخدادها و رویدادهای محیطی برای ارضای تمایلات و توجیه رویکردها و همچنین گریز از مسئولیت ها در برابر روندهای نامتعارف و نامطلوب محیطی، از ویژگی های بارز دگماتیست ها و جزم اندیشان می باشد. پس بدلیل عدم درک روندهای کنونی تحولات تاریخی و ویژگی های انقلابی محصول تحول و تکامل به بزرگ نمایی روندهای انقلابی گذشته و دستاوردهای آن دلمشغول می دارند.

نیروهای مترقی و چپ ها در روند تحولات تاریخی با گریز از مبانی ایده ای از درک مرحله گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی و تسریع روند های مراحل گذر تاریخی نظام سرمایه برای تدارک یک کمیت مطلوب و فراروئیدن بنیان های نوین اقتصادی اجتماعی، همواره غفلت ورزیده اند. چرا که همواره برای کسب قدرت سیاسی و هژمونیت اجتماعی از درک این مسئله که هر نمود نوین در کنار یک پدیدۀ مسلط بتدریج به امحا ویا استحاله آن به نفع پدیدۀ مسلط عمل خواهد کرد؛ عاجز بوده اند. نظام سلطه سرمایه نه تنها دراعصار گذشته تاریخی، که هم اکنون نیز از ظرفیت لازم برای تداوم حیات خود بهره مند است؛ این بهره مندی با ضعف نیروهای چپ بدلیل پراکندگی ایده و عمل و اتخاذ اشکال نامتناسب و غلط در رویارویی با تعدیات و تجاوزات مداوم عمال سرمایه که خود از عدم شناخت مراحل گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه نشئت می گیرد؛ دامنۀ جدید و گسترده ای یافته که روز به روز حقوق زحمتکشان و محرومان را محدود و محصور ساخته است. بنا براین کسی یا کسانی که چرایی حاکمیت زن بارگان و منحرفان از عرف و اصول انسانی ویا پوپولیست های ریز و درشت بر سرنوشت انسان ها را محصول دور شدن از اصول انقلابی گذشته و خصلت های خرده بورژوا مابانه می پندارند، بایستی بدانند که از اصل و اساس بنیان های مبارزاتی و ویژگی های بارز و شاخص مرحلۀ کنونی گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه فاصله گرفته اند.

منظور از مرحلۀ گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه ، درک بارزترین، شاخص ترین و ضعیف ترین حلقه عملکرد کنونی آن در ارتباط با جامعه و انسان است که ضرورت مبارزه با آن برای گذر به مراحل انسانی تر زیست اجتماعی برای نیروهای مترقی، امری الزامی می باشد. چرا که عدم درک این امر مهم، مبارزات و اتخاذ اشکال مبارزاتی را در بدفهمی ها و نافهمی های عملکرد محیطی تحت تاثیر روندهای التهابی و آفرینش های ذهنی مداوم رویکردهای عمال سرمایه از محتوا و مضمون اصیل و انقلابی تهی می سازد. درک و فهم این مهم نیز نیازمند درک مفهومی و محتوایی مبانی مارکسیسم می باشد که روند تکامل و تکمیل جامعه و انسان را در کمیتی مطلوب برای جهشی کیفی می داند. نظام سرمایه وارد فاز نوینی از روابط و مناسبات اقتصادی احتماعی شده است که متمایز و متباین با اعصار گذشته تاریخی آن از جمله انقلاب اکتبر و ره آوردهای فکری انقلابیون آن چون لنین می باشد.تحولات تکنیکی و جهانی شدن روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی و به تبع آن از هم گسیختگی روابط و هژمونیت قدرت های سلطه گر و در تلاش برای احیای اشکال نوین هژمونیت و استعمار و استثمار جامعه های انسانی، فاز نوینی را در روندهای تحولی جامعۀ جهانی گشوده است که با گذشتۀ آن اختلاف بارز و فاحش دارد. برای جلوگیری از روندهای فاجعه باری که عمال سرمایه برای ایجاد و برقراری اشکال نوین سلطه گری خویش در پیش گرفته اند؛ بایستی یک تجدید نظر بنیادین در شیوه های مبارزاتی به عمل آورد تا مانع از تحقق اهداف شوم و صد انسانی رویکردهای کنونی نظام سلطه سرمایه شد. نظام سلطه سرمایه با هژمونیت قهری و بهره گیری های نامتعارف و ضدانسانی از تکامل دانش و فن، اندیشه و عمل انسا ن ها را در یک رقابت کور و بی هدف برای برتری های صوری و مجازی، از مبارزه با ویژگی های فاجعه بار نظام متعدی سرمایه دور ساخته است.براین اساس بسیاری امر مبارزه را با نگاهی تحقیرآمیز و بی تفاوتی و بی اعتنایی نگریسته؛ و با بی توجهی و فاصله گیری از مسئولیت انسانی خویش، از کنار اینهمه فجایع و حد و هدم جامعه و انسان توسط عمال سرمایه و بدون درنگ و تامل به آسانی گذر می کنند.این ویژگی مبین مبارزات نامتعارف و اتخاذ اشکال مبارزاتی ناصحیصی است که به عامل دافعه در فعل و انفعالات اجتماعی برای درگیر شدن با پلشتی ها و پلیدی های نظام مسلط مبدل شده اند.

تمامی کجروی ها و کج اندیش های نیروهای مارکسیست، چه آن هایی که با نگاه اسپارتاکوسی به دولت و قدرت می نگرند؛ و چه آن هایی که ضعف کنونی را محصول دور شدن از بن مایه های انقلابی گذشته می پندارند؛ ویا عافیت طلبانی که می پندارند؛ روند تکاملی و تغییرات تدریجی به روندهای فاجعه بار کنونی خاتمه خواهد داد؛ همگی محصول دور شدن از مبانی مارکسیسم با بن مایه های انقلابی و انسانی اش می باشند. یک انسان انقلابی با درک عینی و علمی به روندهای تکاملی، در زمان می زید و مکان را با استعانت از نیازهای زمان بارور می سازد. برای بارورشدن مکان و تحقق آرمان های انسانی، نبایستی لحظه ای از مبارزه اصولی و منطقی با نظام سلطه سرمایه غفلت ورزید. این مبارزه نفس گیر و خستگی ناپذیر است که به زدایش آگاهی های کاذب و نهادینگی اگاهی های واقعی انسان ها برای گذر از روندهای نامطلوب و فاجعه بار کنونی منجر می شود. متاسفانه بسیاری از نیروهای چپ تحت تاثیر روندهای نامتعارف کنونی در دام داشتن های بیشتر و رقابت های نامناسب و فاقد منطق و اصول مبارزاتی بر علیه نظام سلطه سرمایه، در توجیه و تاویل های غیر واقعی خود، از مبانی و اشکال مبارزاتی مناسب و متناسب با روندهای حاکم کنونی فاصله گرفته اند.

نتیجه اینکه: انسان ها تحت تاثیر مداوم فراشد های پیرامونی، می اندیشند؛ وبا این فکر و اندیشه به تقابل و تعامل با رویکردهای محیطی می نشینند. عدم درک و فهم لازم از فراشدهای محیطی منجر به اعمال سطحی و متوهمانه پیرامون جامعه و انسان می شود که آدمی را در تعصبات خشک و بی مایه و جزم اندیشی به اسارت می گیرد.این دگم و جزم اندیشی با واپسگرایی ایده ای، دیگر نمودهای فکری و عملی را برنتافته و خود و اعمال خویش را برتر و شایسته تر از دیگران پنداشته و به خود سانسوری و دیگر سانسوری هدایت می شود. براین اساس از شیوه های اصولی برای درگیر شدن با پلشتی ها و پلیدی های محیطی فاصله گرفته و با رجعت به گذشته مبارزات تاریخی در تلاشی بی سرانجام به کپی برداری های ناقص و ناقض برای زدودن روندهای نامتعارف و فاجعه بار کنونی روی می آورند. این نمودهای فکری دگماتیستی و جزم اندیشانه در تمامی نحله های فکری و عقیدتی به یکسان عمل نموده و جامعه و انسان را زیر ضربات خردکنندۀ خود از اهداف و آرمان های انسانی دور می سازد. بسیاری از نیروهای چپ مارکسیست با توقف در اشکال مبارزاتی گذشته و الگو گیری نامناسب از مبارزات انقلابیون گذشته از درک ضرورت های مبارزاتی کنونی کاملا دور شده اند.بارزترین نمودهای این نگاه دگماتیستی مارکسیست ها دور شدن از مبانی مارکسیسم بعنوان راهنمای عمل آن ها در اتخاذ بهترین شیوه های مبارزاتی متناسب با روندهای گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه می باشد. عدم درک گذر تاریخی نظام متعدی سرمایه، امر مبارزه را در سلایق و علایق فردی و گروهی فرو نهاده است. درحالیکه فهم مرحلۀ کنونی گذر تاریخی نظام سرمایه امر مبارزه مشترک و یکپارچۀ نیروهای مترقی را تسهیل و در مجاری مورد لزوم جامعه و انسان هدایت می کند. اکنون هم بورژوازی و هم طبقه گارگر و دیگر افشار اجتماعی تحت تاثیر روندهای تکاملی و تحولی دانش و فن، ماهیتا دگرگون شده و برای زدایش اگاهی های کاذب القایی نظام سلطه سرمایه، بایستی اشکال نوین مبارزاتی منطبق بر روندهای تکاملی کنونی روی آورد.

اسماعیل رضایی
پاریس
27/03/2018