عصر نو
www.asre-nou.net

آیه‌های لندنى مخملباف!


Mon 5 03 2018

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
اين جناب مخلملباف باز دوربينش را زمين گذاشته و لب به سخن گشوده و دست به قلم برده و مثل دهه‌ى اول بعثت‌اش در سينماى ايران، آیه‌های نوینی بر زبان و كاغذ جارى مى‌كند.

او این روزها هر دو ويژگىِ دوره‌ی بروبیای‌اش در حوزه تبليغات اسلامى را مجددا به نمايش گذاشته: خالى‌بندىِ چريكى، و پزهای روشنفكرانه.

من نمونه‌هائى از آن را بيست‌وهفت سال پيش در فصل "سینمای الگوی اسلامی" در كتاب سراب سينماى اسلامى‌ام آورده‌ام و تنها يك فراز کوتاه از آن را اين‌جا نقل مى‌كنم. آن هم نه فرازى از آيه‌هائى كه او در سياه‌مشق‌هاى اوليه‌اش در زمينه‌ى امدادهاى غيبى و فرهنگ حزب الهى و سينماى الگوى اسلامى صادر كرده، بلكه پس از ادعاى خانه‌تكانىِ ذهنی‌اش با فيلم "دستفروش" كه مورد عنايت منتقدين سينمائى قرار گرفت:

[او در پاسخ این سوال که چرا چندین سبک مختلف در دستفروش وجود دارد، می‌گوید:

"این سبک قرآنی است... در دستفروش پنج‌ شبه سبک مشخصی را می‌بینید: ناتورالیسم، رئالیسم، اکسپرسیونیسم و سور رئالیسم و در مجموع سمبولیسم را... البته می‌توانید این اتیکت‌ها را بردارید و جایش بگذارید سبک قرآنی‌ای که مخملباف می‌فهمد... پس من برای عبور از عالم غیب، یک پل صراط سبکی می‌خواسته‌ام و برای همین بین رئالیسم و سوررئالیسم، آن شبه اکسپرسیونیسم را گذاشته‌ام."

مخملباف که در بار کردن آش اسلام و اکسپرسیونیسم و سینما و پل صراط و عالم غیب، دست کمی از مرادش در پختن حلوای انقلاب و خربزه و سینه زنی و امپریالیسم و اقتصاد ندارد، معتقد است که او و یاران مکتبی‌اش "در یک مرحله‌گذار از هنر مسلمانی به هنر اسلامی هستند. اینکه مشخصات هنر مسلمانی و هنر اسلامی چیست و چه تفاوقی با هم دارند، اینکه این مرحله گذار چه مشخصاتی را داراست، مشغله ذهنی او نیست. او فقط با این عبارات مثل تسبیحی که در دست دارد، بازی می‌کند.] سراب سينماى اسلامى ایران، چاپ اول، ص ٥٥

*

می‌دانم که مخملباف در دو دهه گذشته بر همان سبک و سیاق باقی نمانده و فیلم‌های دیگری هم ساخته که از ارزش هنری و انسانی بهره داشته‌اند. نمونه تازه‌اش فيلم "باغبان" است كه من در پاسخ به پرسش برخی از رسانه‌ها در مورد اين فیلم و حضور مخملباف در جشنواره‌ی فيلم اورشلیم نوشتم:

[فیلم "باغبان" را - جز چند صحنه کوتاهش- هنوز ندیده‌ام ولی عمل مخملباف را در ساختن فیلمی در مورد هموطنان بهائی‌ام تحسین می‌کنم. ما هنرمندان ایرانی، از نویسنده و شاعر گرفته تا فیلمساز و نقاش و اهل نمایش، در مورد بهائیان هموطن کوتاهی‌های بسیاری داشته‌ایم که هرچه در جبران آن بکوشیم زیاد نیست.... شرکت در جشنواره اورشلیم را مثل شرکت در هر جشنواره سینمائی دیگری حق هر فیلمساز می‌دانم و اگر بخواهم حرف دلم را بزنم از این که این‌همه جنجال از سوی مخالفان و موافقان برپا شده در شگفتم!] از دور بر آتش 27 جولای 2013

اما حالا انگار فیلش یاد هندوستان کرده باشد مدتی است خودش را مجددا در موقعیت یک پیام‌آور می‌بیند و صدور آيه‌هاى تازه‌اى را از لندن آغاز كرده است. او در نامه‌هاى سرگشاده‌اى كه با برادر دینی‌اش، تاج‌زاده، رد و بدل مى‌كند - و در آن‌ها هر يك تا دلتان بخواهد به ديگرى حالِ انقلابى مى‌دهد و طرف را مبارز و متعهد و ... خطاب مى‌كند-، باز از همان آش‌های پیش‌گفته می‌پزد!

در یک گفتگوی تلویزیونی از دموکراسی دفاع می‌کند و بلافاصله هشدار می‌دهد که اگر از دل دموکراسی، رژیم مخالف میل او در آید همان "محسن چریک" می‌شود. اولا در کجای دنیا حمله به یک پاسبان و چاقو زدن به او یک حرکت چریکی نامیده شده؟ (شاید در زندان، پشت سرش به تمسخر کسی او را محسن چریک نامیده، و او این را جدی گرفته!) دوم اینکه نشان می‌دهد وقتی او فیلم "نون و گلدون" را در نقدِ همان عملش می‌ساخت صداقتی در کارش نداشت بلکه تنها چشمش به مد روز سینمای جشنواره‌ای بود.

از حق نگذرم او گاهی هم کارهای با نمک می‌کند. نمونه تازه‌اش انتشار خبری است از سوی او (یا خانه سینمای مخملباف که باز یعنی خودش!) که مدعی می‌شود مخملباف در انگلستان به خاطر حرفهایش در بی.بی.سی فارسی تهدید به مرگ شده است!!

سخن را کوتاه مى كنم ولی نه به این کوتاهی که از این ادعای ماندلائی تازه‌اش بگذرم که در نامه سرگشاده‌اش به رضا پهلوی نوشته:

[با انتقام مخالفم! براى همين وقتى در حوالى انقلاب ٥٧ آزاد مى‌شدم، قبل از خروج از زندان، لحظه‌اى جلوى در ايستادم و به پشت سرم نگاه كردم و آنچه از شكنجه در چهار سال و نيم زندان شاه بر من وارد شده بود را بخشيدم و سپس از زندان خارج شدم.]

همکار مهربان، اگر اهل بخشش بودی وقتی تمام امکانات سینمائی یک مملکت به چنگت افتاد سوژه اولین فیلمی که سناریواش را نوشتی و بعثت‌ات را در سینمای ایران با آن آغاز کردی "توجیه" نمی‌بود که خلاصه قصه‌ى داعش‌پسندش که در نشریات سینمائی انتشار داده‌ای این است:

"یک گروه مخفی که علیه رژیم شاه مبارزه می‌کند پس از کشتن موفقیت‌آمیز یک مقام آمریکائی، در زمان مسافرت نیکسون به ایران تصمیم به اجرای طرح عملیات چند انفجار در نقاط مختلف تهران می‌گیرد. یکی از افراد گروه توسط ساواک دستگیر می‌شود و ساواک با شکنجه و نیرنگ او را وا می‌دارد که خانه تیمی خود را لو دهد. علی که تازه وارد این گروه شده در خانه تیمی در حال بحث با بهروز- یکی دیگر از افراد گروه- است که ساواکی‌ها سر می‌رسند. علی با منفجر کردن یک نارنجک خودش و بهروز و سه تن از ساواکی‌ها را می‌کشد." ماهنامه سینمائی فیلم، شماره 13، ص 44