عصر نو
www.asre-nou.net

مرغ زمستان


Sun 28 01 2018

فرخ ازبرى

farrokh-Azbari.jpg
زيباى من چه شد كه ز ما دل بريد و رفت
آخر چه شد كه مرغ دل ما پريد و رفت

دنياى روشنى كه نفس هاى تازه داشت
دردا كه بى خبر ز بر ما دويد و رفت

عمرى به پاى عطر بهارش خزان كه شد
تا ناله هاى مرغ زمستان شنيد و رفت

در سايه بان چادر شب ها شكسته ام
چون ماه من دمى به سرايم دميد و رفت

با ثانيه ى هيچِ گذرگاه بى غرور
بر شانه هاى باغ چه ناگه جهيد و رفت

بر جان من خيال رخش نقش بسته بود
تصوير عشق بر در دل خط كشيد و رفت

اكنون مرا هنوز نمازم به ياد اوست
يارب چه بود، آنهمه سجده نديد و رفت

با لحظه هاى خيس چگونه صدا شوم
پژواك بى صدائى ما را بريد و رفت .

فرخ ازبرى _ آلمان
٢٦ ژانويه ٢٠١٨