سازماندهی رمز پیروزی خیزش مردم ایران
Sun 31 12 2017
عباس شکری
در آغاز ضمن تبریک سال نو میلادی آرزو میکنم خیزش مردم ایران برای آزادی و عدالت، برای صلح و ارامش، برای استقلال و شرافت انسانی در آغوش پیروزی فرود آید و سال پیش رو سرشار باشد از دوستی و مهربانی و خالی از هر نوع خشونت.
تحلیل خیزش مردم در چند روز گذشته کاری است بس دشوار. زیرا از یک طرف هنوز سمت و سوی معینی ندارد و از طرف دیگر، برای رسیدن به سرانجامی به سامان، نیازمند زمان بیشتری است. اما با این وجود و با توجه به آنچه در سالهای گذشته رخ داده میشود با نگاهی به دیروز و امروز، آنچه در چند روز گذشته بر ایران و ایرانی رفته است را بررسی اجمالی کرد.
در این مجال بنا ندارم به چرایی این خیزش اعتراضی بپردازم که پرداختن به آن دفتری است هفتاد من. اما با نگاهی به خیزش
خودانگیختهی مردم ایران در گوشهگوشه این خاک بلازده، میشود به این نتیجه رسید که مردم دیگر از نهادهای دینی روی برگردان شدهاند و خواستشان فراتر از گفتن «الله اکبر» بر پشت بام است و حمایت از اصلاحطلبهای حکومتی که شعار «یا حسین، میرحسین» نماد آن بود. فساد دستگاههای دولتی، روحانیت، بیت رهبری و مجموعه زیر نفوذش، لقمهی نان سفرهی مردم را از دستشان گرفته و به جیب کسانی میریزد که دغدغهای مگر فساد، دروغ، تزویر و کلاهبرداری ندارند. به همین دلیل هم هر دو جناح حکومت با آمدن مردم به خیابانها، سردرگم شدهاند و در پایان هم راهی مگر به هم آمیختگی و رسیدن به نقطه سرکوب ندارند. البته از هم اکنون در حرف و گفتار دولتیها میشود تصمیم به سرکوب را شاهد بود. وزیر کشور اعلام میکند که اعتشاش را تحمل نمیکنیم. فرمانده سپاه هم همین حرف را به صورت تهدید بیان میکند. عارف از حق مطالبات در چهارچوب قانون سخن میگوید؛ کدام قانون اما ایشان اشارهای به آن نمیکند. انگار ایشان نمیداند که طبق قانون اساسی، تظاهرات بدون حمل سلاح برای احقاق حق آزاد است. بخشی از اصولگراها هم از همان روز نخست فتنه جدید را بر زبان آوردند که یعنی باید سرکوب شود.
اگر نظریهی توطئه (فتنه جدید دشمن از زبان ائمه جمعه) و رقابتهای جناحی را کنار بگذاریم – که نقش چندانی در این رخدادها ندارند- در مورد ماهیت اعتراضات سه نظریه قابل طرح است:
۱- اعتراض عمومی به فساد و ناکارآمدی دستگاههای دولتی و غیردولتی.
۲- اعتراض به وضعیت رقت بار معیشتی.
۳- اعتراض به استبداد دینی.
در این روزها شاهد آن بودهاین که در میان شعارهای داده شده شعارهایی که در مخالفت با استبداد دینی است، پر رنگتر هستند: "مرگ بر دینکتاتور"، "مرگ بر روحانی"، "مرگ بر خامنهای"، "اصلاحگرا، اصولگرا / دیگه تمومه ماجرا" و... چه آنها که به خیابان آمده و شعار میدهند و چه آنها که از ترس خشونت نیروهای نظامی رژیم دم بر نمیآورند از اصلاح رژیم در سه وجه کارآمدی، حاکمیت قانون و توجه به مطالبات عمومی مایوس شدهاند. اعتراضات دی ماه ۹۶ را میتوان فریاد ناامیدی خواند. شعارها نشان میدهند که طیفی از گرایشهای مختلف اصلاح طلب، اصولگرا، سلطنت طلب و حتی سنتگرا در میان تظاهرکنندگان وجود دارد اما آنچه همهی آنها را در کنار هم قرار داده مخالفت با اصرار حکومت بر حفظ وضعیت موجود یعنی اتلاف، امتیازات، رانتها و سوء استفادههاست که همه در حکومت ولایت فقیه ریشه دارند.
در چنین شرایطی است که هر دو جناح حکومت، اگر احمدینژاد را جدا کنیم، در کنار توافقشان برای سرکوب خیزش عمومی مردم، برای وجیه و شکیل جلوه دادن خویش، دندان برای دیگری تیز کرده و مانند روزهای انتخابات، نمایش دیگری راه انداختهاند که یکی بر طبل دشمن خارجی میکوبد و فتنه جدید و دیگری بر طبل تظاهرات حق مردم است اما در چارچوب قانون.
اما گویا این دفعه قرار نیست که مردم در همان دامچالهای بیفتند که سالهای پیش. مردم باوجود سازمان نیافتگیشان و گاه حتا کور عمل کردنشان، دست حاکمیت را خواندهاند و به روشنی میگویند: هدف ما نه فقط رفع گرسنگی و بیکاری که نابودی رژیم فاسد جمهوری اسلامی است. شاید تا دو دهه پیش میشد دستگاه روحانیت را برای مردمی که دل در گرو دین و بویژه اسلام داشتند، پاک و منزه حلوه داد، اما از آنجا که استقلال روحانیت در سایه رهبری ولایت فقیه وابسته به کیسههای پولی است که برآمد کاهش درآمد مردم میباشد، تفاوتی بین حکومت و روحانیت دیده نمیشود. در این معنا امروز روحانیت و حکومت آن چنان در هم آمیختهاند که دیگر هیچ کس در ایران نمیتواند حساب آنها را از هم جدا کند و هر شعاری علیه یکی از این دو علیه دیگری نیز خواهد بود. خامنهای از روحانیت مستقل چیز باقی نگذاشت. امروز رگهای حیاتی روحانیت شیعه همه از لولههای نفت و گاز و معادن و صادرات و واردات میگذرد. در هیچ یک از اعتراضات دهههای شصت تا هشتاد روحانیت مستقیم هدف قرار نگرفته بود. مجاهدین خلق در اوایل دههی شصت خود را مخالف حکومت خمینی معرفی میکردند و نه ضد آخوند. اصلاح طلبان در دهههای هفتاد و هشتاد به دنبال اصلاح فقه و فقها بودند و نه کنار گذاشتن آنها. شورشهای شهری نیز مقامات سیاسی را هدف قرار میداد و نه سازمان روحانیت را. در هیچ مقطعی نیز تا این اندازه روحانیت جیرهخوار حکومت و ایدههایش مسلط تام و تمام بر امور جاری کشور نبود. خیزش دی ماه ۹۶ جرقهای از بیداری مردم ایران نسبت به مخاطرات نهاد روحانیت برای کشور و جامعهی ایران را به نمایش میگذارد. مردم کوچه و بازار ممکن است نتوانند به نحو تحلیلی این مخاطرات را بیان کنند اما با عمق وجود خطر تداوم حکومت روحانیون بر کشور را احساس کردهاند.
خیزش روزهای اخیر در دی ماه 96 خورشیدی، از یک سو دو سوی حکومت که پسوند «گرا» را به دروع به نامهای اصلاح و اصول افزوده بودند، به هم نزدیک کرده است و از سوی دیگر، مردم را به هم پیوند داده تا سرنوشت خویش را در صورتی که این تلاش تداوم داشته باشد، در دست بگیرند. مردمی که در هنگام انتخابات، مردمی فهیم، فهمیده و بافرهنگ خوانده میشدند، پیوند امروزشان برای دستیابی به آنچه به دروغ و تزویر در دوران انتخابات به آنان قول داده بودند، آنها را عامل فتنه جدید و دشمن خارجی کرده است. مردم به عین شاهد هستند که دولت به هیچ وجه در جهت منافع آنها حرکت نمیکند. میبینند که از جیب خالی آنها هزینههای چند برابر شدهی دستگاههای تبلیغ مذهبی و روحانیت را تامین میکند. میبینند که دولت از بودجه کمک به سوریه، عراق، یمن و هر کسی در هر گوشهی جهان که گوش به فرمانشان باشد را حتا یک ریال کاهش نداده، اما با طرح بودجه کاری کرده که سفره خالی مردم هم از زمین رخت بربندد و چشمان اشکبار کودکان با اندوه لقمهای نان راهی گورستان شود. به همین خاطر هست که سمت و سوی شعارها نسبت به سال 88 تغییر کرده است. البته در تغییر این شعارها گاه بوی یک گام به پیش و سه گام به پس به مشام میرسد. شعار «ملت که شاه نداره / حساب و کتاب نداره» و «ای شاه ایران / برگرد به ایران» که از سوی هوادارن سلطنت به میان مردم برده میشود، اگر همهگیر شود، خبر از عقبماندگی خیزش دارد. کسانی که دل به این شعارها میدهند، به جای این که تاریخ دقیق حکومت شاه را بررسی کنند، به ناکارآمدی رژیم در مقایسه با رژیم شاه مینشینند. بدیهی است که کارکرد رژیم غیرانسانی ولایت فقیه در ایران، چنان است که نه تنها میشود شاه را نماد دموکراسی و عدالت خواند که از او بدتر هم میتواند جانشین خوبی برای رژیم آدمخوار اسلامی در ایران باشد.
اما در بین دانشجویان شعار «نان، مسکن، آزادی»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «دانشجو، کارگر / پیوندتان مبارک» و... نشان از وجه اجتماعی و عدالتجویی برخی از تظاهرکنندگان دارد. کسانی که اسیر آنچه خواستهای اقتصادی خوانده شده است، نمیشوند و پا را فراتر گذاشته و خواهان آزادیاند. در این کلمه، که اگر نباشد، عدالت هم نیست، میشود همهی خواستها را طلب کرد. با برقراری آزادی و عدالت، مردم به خواستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیشان خواند رسید.
البته چنانچه در ابتدا هم اشاره کردم، هنوز بسیار زود است که بر خیزش چند روز اخیر، تحلیلی همهجانبه نوشت. اما باوجود چند نکته بالا، خودبخودی بودن و سازماندهی نداشتن مردم برای دستیابی به هدفی معین، میتواند یاس و ناامیدی را زود بین آنان بگستراند و از خیابان به خانه برگرداندشان.
سازماندهی و رهبری، يک ضرورت حياتی، و يک تضمين حداقلی برای رسيدن قيام های مردمی به پيروزی، و يا به نقطهيی است که بتوان خود را بر آن استوار کرد و برای برداشتن گامهای بعدی آماده شد.
امید که چنین سازماندهی هر چه زودتر سامان بگیرد و از پراکندهکاری ناگزیر، جلوگیری شود تا هدف در مقابل و دید مردم قرار بگیرد. بنابراین شرط پیروزی هر خیزش انقلابی، تنها آمدن به خیابانها نیست، برنامهریزی و سازماندهی همهجانبه برای رسیدن به هدف از یک سو، تداوم حضور در خیابانها، هر روز افزایش میزان خواستهها و نافرمانی مدنی و سرانجام اعتصابهای سراسری کارگری و کارمندی از سوی دیگر میتوانند خیزش را تبدیل به قیام ملی کند و در نهایت هدف را پیش رو قرار دهد.
|
|