عصر نو
www.asre-nou.net

« والس اندوهگین» اسکار نِدبال *-**

به ه.ا. سایه
Wed 6 12 2017

محمّد رضا فشاهی

پنجره باز بود و در راستای افق بود
آسمان بود و مرد بود و شبانه یی از شبانه های شوپن در هوا پراکنده
آسمان همچون دریا بود


پنجره باز بود و پهنای بی کران زمان و مکان بود
آسمان بود و مرد بودو جزیره یی سپید رنگ در آب‌های سبز فلک پراکنده
آسمان زیبا بود اما آسمان فلات مرد نبود


در دور دست دور ژرفای لاژورد شعر جهان بود
در دوردست دور معنای شعر سبز زمان بود آری اما
غواص شعر ناب و گیله مرد سترگ غزل که در مهرگان روح خویش بود
آهنگ مست بردگان جهان رابه آواز خوانده بود
امواج رود سرخ قرن را به دریا سپرده بود. و«رقص مرگ» شهسواران شیدا رابه شهپر پندار دیده بود
سهم من این است ؟
سهم ما این است؟
سهم ما خفتن و رفتن در بستر خاک غربت بود؟


پنجره باز است اکنون
ترانه یی از ترانه های دلتنگ راخمانینوف در هوا پراکنده
شاعرمیکده ی عیاران می پرسد ارغوانم کو ارغوانم را دیدی سر راه؟
باد می گوید روزگارش خوش باد
ارغوانت ماندست؛ ارغوانت خواهد ماند
ارغوانت سر سبز در بیشه ی روح گیتی خفته است

پاریس— اکتبر - نوامبر۲۰۱۷
آبان— آذر ۱۳۹۶
_______________________

*واالس اندوه ناک la valse triste اثری است تراژیک و بسیار کوتاه(۶دقیقه و ۱۸ ثانیه) از اسکار ندبالoskar Nedbal آهنگساز چک (۱۹۳۰=۱۸۷۴) سیبیلیوس هم اثری با همین عنوان دارد؛ اما از دیدگاه من؛ ذات تراژیک اثر ندبال نیرومند تراز اثر سیبیلیوس است.

**این شعر زاده ی اندوهی بی پایان است که پس ازخواندن شعر «ارغوانم» از هوشنگ ابتهاج (سایه) گریبانم را گرفته و رهایم نمی کند‌:

آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمده ای
که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیرشده ست؟
چه به او گفتی؟ او با تو چه گفت؟

نه ؛ چرا می پرسم

ارغوان خاموش است
دیرگاهی ست که او خاموش است
آشنایان زبانش رفته ند
ارغوان ویران است
هردومان ویرانیم.

کلن= خرداد ۱۳۹۶

شعر اورا که خواندم از ته دل گریستم؛ و هربار که به یاد آن می افتم بغض گریبانم را می فشارد. والس اندوهگین اُسکارنِدبال پاسخی است که از ژرفای قلبم برخاسته؛ آنهم برای تسلای شاعربزرگ هوشنگ ابتهاج یا ه .ا.سایه. شعری است برای تسلای او ودیگر نسل های سوخته میهنمان؛ یعنی برای آنان که توبه نکردند و در پی آن پرستش«شیطان زرد و سبز» را پیشه نساخته اند؛ آنهم در این روزها که زهرو کین خفاشان از آسمان می بارد؛ و«نوشته جات» چند‌‌ش اور زائران سابق آرامگاه لنین؛ گوی سبقت ازگفته هاو نوشته های چرچیل و روزولت و مک کارتی ربوده اند!

باری این این شعر از دیدگاه فرم و شکل؛اندکی با شعرهای گذشته ام تفاوت دارد.آمیزه یی است از کلام و پیام شعر قدیم و جدید؛زیراکه سایه؛ هم شاعر بزرگ نیمایی؛ هم چنانکه محمد حسین شهریارمی گفت«شهریارغزل معاصر» هم شناسای موسیقی غرب و شرق است. در این شعر؛ زمان گذشته و زمان حال درهم آمیخته؛و سطرهابه خاطر حفظ تصاویروآهنگ؛ ونیزپرهیز ازدراز گویی؛ بلندو کوتاه اند.