عصر نو
www.asre-nou.net

سوسیال دموکراسی


Mon 25 09 2017

اسماعیل رضایی

آدمی در تقابل با رویکردهای نامتعارف محیطی، از توهم و تخیل برای برونرفت از تالمات و رنج های درونی مدد می گیرد.این اتوپیسم اگر چه با تحول و تکامل همراه نیست؛ولی در بطن خود ایده های انسانی و اجتماعی را مروج است که دورنمای امیدبخش و چشم اندازهای نوینی را در برابر انسان ها می گشاید.پس قلمرو اندیشه که باز تابی از واقعیت های محیطی می باشد؛ اگر در بند و حصر عادات و دگم های ایده ای قرار نگیرند؛قادر به همراهی و همسویی با ملزمات زمان و مکان خواهند بود.زمان که پرتوی از انگاره ها و افعال انسانی را در خود جای داده است؛ در بطن و متن پویایی و زایایی جامعه، سپری شده؛ و حاوی ملزمات خاص و ویژگی های منحصر بفرد گذر حیات فردی و جمعی می باشد. پس هر مقطع تاریخ تحول اجتماعی دارای ممیزات و فراشدهای خاصی است؛ که با درک و فهم آن ها بایستی به تبیین و تحلیل حوادث و رخدادهای محیطی مبادرت کرد. خارج از حیطه درک زمان و فهم روندهای گذر تاریخی، تمامی ابتکار و عمل انسانی در بیراهه ها و کجراهه های اتخاذی عمومی از پتانسیل و توانمندی خود باز می مانند.

اصولا نوپایی و نوزایی در مقاطع خاصی از تحول و تکامل ممکن می باشند. بدین مضمون که کیفیت نوین نیازمند کمیتی مطلوب است؛ که در پروسۀ طولانی تحول و دگرگونی های اجتماعی انسانی حاصل می آید. پس امر آرمانی و ایده آلی معطوف به ارادۀ فردی یا جمعی نمی تواند محقق شود. بلکه به کمیتی نیازمند است؛ که در پروسۀ زمانی الزامی بستر تحقق و استقرار آن فراهم آمده باشد. اینکه تا کنون بسیاری از ایده های علمی و انقلابی با بار ارزشی و انسانی نتوانستند بر بسیاری از ضرورت های دست و پا گیر طبیعی و اجتماعی فایق آیند؛ و نمودهای ضد انسانی و ضد ارزشی را از دایرۀ زیست جمعی بزدایند؛ محصول فراهم نبودن بسترهای لازم برای درک و هضم آن ها بوده است. انسان ها اصولا دارای یک فاصله قابل فهم و ملموس با روند تکاملی دانش و فن می باشند؛ که آن ها را از مزایای کمیتی لازم برای یک کیفیت نوین محروم می سازد. چرا که تحول دانش و فن نهادین و درونی بوده؛ در حالی که انسان ها به بسیاری از عوامل محیطی وابسته اند که به واسطه آن ها به دانش و فن متصل می باشند. این عوامل واسطه ای روند کسب معرفت و درک الزامات محیطی را متناسب با روند تحول و تکامل دانش و فن، به چالش می کشند. براین اساس همواره یک فاصله و تنش مداوم بین توسعه ابعاد تکنیکی و کنش های انسانی مشهود است.

طبقه بندی تحولات تاریخی با نگاهی علمی و عینی، روند تحقق ایده آل های انسانی را تسهیل می کند.این روند نیازمند مبانی علمی است؛ که دارای شمول عام برای تمامی پدیده های طبیعی، اجتماعی و انسانی می باشد. بدین مفهوم که قادر باشد فرگشت مداوم جامعه و انسان را در بطن خود داشته باشد.با این رویکرد آدمی قادر خواهد بود؛زمان مناسب تحقق ارمان ها و ایده آل های اجتماعی انسانی را دریابد. مبانی علمی با توضیح روشن و صریح چگونگی شدن و گشتن جامعه و انسان، آدمی را از خطا و اتخاذ مواضع فاقد مبنا و معنای واقعی و حقیقی دور می کند. طبقه بندی روندهای تحولات تاریخی این امکان را فراهم می سازد؛ که آدمی حال را بیابد؛ و جایگاه آینده را با تحلیل و تبیین علمی و عینی نه تاویل و تفسیرهای ذهنی و پنداری که امروز بسیاری را در اسارت خود دارد؛باز شناسد. نظام های مسلط نیز در پروسۀ تحولات تاریخی مراحل مختلفی را طی کردند. با شناخت این مراحل تاریخی می توان پتانسیل و ظرفیت کنونی نظام های مسلط را باز شناخت؛ و برای تقابل و تعامل گام های موثر برداشت.تمام نظام های مسلط در طول حیات بشری مراحل مختلفی را تا فراهم آمدن یک کمیت مطلوب برای کیفیتی متناسب با تکامل دانش و انسان طی کردند.نظام سلطه سرمایه نیز تاکنون دو مرحله از روند تکامل تاریخی خود را پشت سرگذاشته است.1مراحلی که بسیاری از نمودهای خشن و بربریت نظام سلطه سرمایه را در یک مبارزۀ مداوم نیروهای مترقی، انسانی تر و اصولی تر نموده است. اکنون در مرحله سوم گذر تاریخی سلطه سرمایه، جامعه های بشری با تحول و تکامل بی بدیلی مواجه می باشند؛ که بسترهای یک تحول کیفی تر و مطلوب تر از گذشته را در پیش روی خود دارد.

روند نامتعادل و نامتوازن ذاتی نظام سرمایه همواره جامعه و انسان را در بحران های مداوم ادواری خویش از روند معمول و طبیعی خود باز داشته است. درتمامی مراحل بحرانی، نظام سلطه سرمایه برای مهار مبارزات توده ای متناسب با گستره و دامنۀ بحران و فضای بحرانی، با عقب نشینی های محتاطانه و دادن امتیازات ویژه، به حیات متعدیانۀ خود تداوم بخشیده است. دولت رفاه که بسیاری آن را با سوسیال دموکراسی هم ارز می پندارند؛ یکی از ترفندهای دارندگان قدرت و مکنت و در برآمدهای بحرانی سلطه سرمایه برای استمرار حیات آن نمود یافته است. چرا که از یکطرف تا کنون بسترهای تحقق سازه های سوسیال دموکراسی فراهم نبوده؛ و از طرف دیگر دولت های رفاه برای ترمیم آثار نامطلوب بحران های ادواری ترفندهای خاصی را برسازوکارهای مسلط نظام سرمایه بکار گرفته؛ ولی در تعدیل و تغییر ساختارهای معیوب و بحران ساز گامی برنداشته اند. سوسیال دموکراسی محصول مقطعی از تحول تاریخی نظام سلطه سرمایه است که با تصحیح ساختاری و تعدیل و تعادل روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی همراه است. مرحلۀ تاریخی که نظام سرمایه قادر به ادامۀ حیات با سازه های مسلط و کهنه نبوده و نیاز به یک تحول بنیادی دارد. پس برخلاف پندار بسیاری با ذهنیت آلوده نسبت به عملکرد برخی نمودهای مترقی و انقلابات ناکام در جهان، سوسیال دموکراسی یک حرکت رفرمیستی یا پارلمانتاریستی محض نیست؛ بلکه یک نمود انقلابی است؛ که در بطن خود دگرگونی و تحول را یدک می کشد. کمیت مطلوبی است؛ که کیفیت نوینی را مطالبه می کند.

سوسیال دموکراسی نوعی نگرش انسان مدارانه و متد انضمامی اعتدالی نظام سلطه سرمایه است؛ با گرایش به ایجاد یک تعادل نسبی و باز توزیع مناسب اکتسابات محیطی می باشد. براین اساس اکنون بسترهای تحقق آن در حال شکل گیری است؛ چرا که نظام سلطه سرمایه در یک بحران مهیب و شکننده فروخسبیده؛ که دامنۀ فقر و نابسامانی های اجتماعی را ابعاد فاجعه آمیزی بخشیده؛ و سازه های مسلط کنونی نیز از پاسخ به نیاز و انتظار باز مانده اند. این روند نابهنجار کنونی و رویکردهای عمال سرمایه برای برونرفت از آن، به تشدید دامنۀ بحران و افزایش تضادهای درونی نظام سرمایه منجر شده؛ که بسوی تراکم کمی مطلوب تری هدایت می شود؛ که جامعه های انسانی را بسمت یک تحول کیفی رادیکال سوق خواهد داد. بدین مفهوم که هر چه قدر نظام سلطه سرمایه در برابر تغییر و نیاز کنونی مقاومت ورزد؛ و از برقراری سازه های نوین و مورد لزوم سر باز زند؛ به همان نسبت روند تغییر و دگرگونی را رادیکالیزه خواهد نمود. سردمدادران قدرت و مکنت اکنون در یک توهم ویرانگر از درک حقایق و روندهای اجتناب ناپذیرتغییر ساختاری فاصله گرفته؛ و در تلاشی مذبوحانه و تخریب و ترهیب جامعه و انسان، می خواهند جامعه را از روند طبیعی و تکاملی اش باز دارند. پس با تاکید بر داشته ها و غفلت از قدرت های بی بدیل و بی نظیر تحول و تکامل دانش و فن، که عرصه های نوینی را در تعاملات انسانی گشوده؛ و بسوی تراکم آگاهی های حقیقی و واقعی و درک و فهم بهینۀ گذر حیات اجتماعی انسانی در حرکت است؛ براقدام و عمل نامتعارف خویش ابرام می ورزند. اکنون انتقال یافته ها آسان و پالایش داده ها از آلایش مجهولات با شفافیت بسیاری از نمودهای ناگویا و مرموز حاکمیت سرمایه مقدور بوده؛که براساس آن جامعه و انسان روندهای حاکم کنونی را نفی می کنند.

سوسیال دموکراسی مرحله ای از تکامل اقتصادی اجتماعی است؛ که در آن بسیاری از نمودهای نامتعارف کنونی تعدیل و یا حذف خواهند شد. براین اساس تمامی نظام هایی که تا کنون با نام سوسیال دموکراسی معرفی شده اند؛ استثنائاتی بر قاعده بوده؛ و در بحران ها و نمودهای نامتوازن و نا متعادل نظام سرمایه شکل گرفته؛ و با سازه های دولت رفاه به حیات خود تداوم بخشیده اند. مقایسه سوسیال دموکراسی با حکومت های مسلطی که مدعی سوسیال دموکراسی هستند؛ مبین درک غلط از روند گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه بوده؛ و همچنین نگاهی غیر علمی وتسلیم طلبانه بر روند جاری نظام سرمایه را در خود جای داده است. براین اساس ، تا کنون تمامی تبیین و تحلیل های مطروحه پیرامون سوسیال دموکراسی در چارچوب نظام سرمایه و حدود و حصور آن در ایجاد چالش و موانع جدی برای استقرارآن بوده است.در حالی که سوسیال دموکراسی مرحله ای از تحول تاریخی است؛ که نظام سرمایه برای گریز از سقوط و نزول حتمی بدان روی می آورد. با تکیه بر قاعده و قانون کنونی که تحت تاثیر مداوم تحول و تکامل بوده؛ نمی توان به ارزیابی و تبیین مطلوب روندهای کنونی حاکم بر جامعه جهانی پرداخت. چرا که با تکیه بر قاعده و قانون حاکم که همواره در تغییر و تحول اند و گریز از مبانی علمی که تحرک و تحول در بطن آن نهفته است؛ گذشته و سنت هایش با بار سنگین عادت و رخوت، تامل و تحمل را کاهش داده؛ و دور اندیشی و واقع بینی را از دایرۀ تعاملات و تبیین و تحلیل روندهای متکاثر محیطی به بی راهه سوق می دهد. براین اساس است؛ که سوسیال دموکراسی در بازدۀ زمانی و شاخصۀ ویژه خود تا کنون مورد تبیین و ارزیابی مورد لزوم قرار نگرفته است. بلکه همواره حول محور نظام مسلط کنونی سرمایه و رویکردهای آن پیرامون شاخصه ها و سازوکارهای متشکله و بنیادین آن استوار بوده است.

نظام سلطه سرمایه از تمامی ابزار و اهرم های تهاجمی و حمایتی برای استمرار روند کنونی حیات خویش بهره می گیرد. ولی این ابزارها و اهرم ها خود تابع بسیاری از قواعد و قوانینی هستند؛ که تحت تاثیر نمودهای نوین تحول و تکامل الزاما از کارآمدی لازم باز مانده وبه نفع سازه های مسلط عمل نمی کنند. پس نیازمند گزینش های نوین برای استمرار حیات خویش می باشند. مالکیت خصوصی، دستمزد، ساعات کار، و یکی از اهرم های قوی کنونی کوچ یا فرار سرمایه و......... همگی محصول اکتساباتی است که در پس آگاهی های کاذب و عادت گونه به امری مطلوب و عامه پسند روی آورده، و نظام سرمایه با اتکا بدان ها بر تداوم روند های کنونی ابرام می ورزد. اینکه ابزاری چون سود، مالکیت خصوصی و یا فرار سرمایه قادر به توقف روند تحولی و تکاملی تاریخ تحولات اجتماعی انسانی هستند؛ نگاهی غیر علمی و عینی به روندهای کنونی تغییر و دگرگونی جامعه و انسان محسوب می شود. مطمئنا این ارزش های کاذب و دروغین و جاذبه های تقدس گونه اش، در پس شفافیت روزافزون کنونی عملکرد نظام سلطه سرمایه، در نیاز و انتظار نوین جامعه و انسان تحلیل خواهند رفت. اما این نیاز و انتظار متناسب با فرگشت اجتماعی، از ظرفیت و پتانسیل لازم برای برقراری یک جامعه کاملا آرمانی و انسانی برخوردار نیست؛ بلکه قادر به تعدیل و تعادلی است که روندهای فاجعه بار کنونی را بهبود خواهند بخشند. اینکه سوسیال دموکراسی درگذشته از بسیاری از مواضع خود عقب نشینی کرده و بدلیل فراهم نبودن بنیان های مادی لازم موفق نبوده؛ تائیدی بر عدم امکان آن در آینده نمی باشد.

اصولا هر پدیده و ساختار مسلط تا زمانی که از ظرفیت و پتانسیل لازم برای پویایی و بالندگی بر خوردار باشد؛ نمودهای نوین سازه ای را یا به حاشیه رانده ویا تدریجا در خود مستحیل می سازد. این ویژگی در نمودهایی چون سوسیال دموکراسی و اردوگاه های به اصطلاح سوسیالیستی کاملا مشهود است. عدم توجه به این امر مهم همواره نیروهای مترقی را در اتخاذ مواضع مبارزاتی با موانع عدیده ای مواجه ساخته است. نظام سلطه سرمایه تا کنون از یک تعادل پایدار ومتوازن با رشد و توسعه نیروهای مولده برخوردار بوده؛ وتوانسته با ترفند ها و تفکیک و تشکیک های طبقاتی، ثبات و سلطه خویش را تامین و تضمین کند. ولی اکنون با رشد چشمگیر نیروهای مولده و گهنگی و فرسودگی سازه های مسلط، یک عدم تعادل و توازن شکننده و انهدامی ایجاد شده؛ که تنها با دگرگونی سازه ای و رویکردهای تعدیلی فواصل طبقاتی امکان برقراری یک تعادل و ثبات نسبی مقدور می باشد. این مرحلۀ تعادلی گذر تاریخی، با کنترل افسار گسیختگی سرمایه مالی و سود بری بی رویه سرمایه مالی و صنعتی و همچنین بازنگری و اصلاح قوانین کار، مالیات ها، رفاه اجتماعی، سامان یابی یا نظام مندی نوین تولید و توزیع با نظارت وبازنگری بر مالکیت ابزار کار و ایجاد بسترهای مناسب تامین بهداشت روانی2 عمومی که اکنون به یکی از چالش های اساسی و مهم تعاملی درون اجتماعی و بین انسانی مبدل شده است؛همراه خواهد بود. سوسیال دموکراسی اگر چه تا کنون بدلیل پتانسیل مطلوب نظام سلطه سرمایه برای حیات خویش، از ایفای نقش واقعی خود باز مانده است؛ ولی اکنون با چالش ها و بن بست های رو به توسعه سازه های مسلط، تدریجا از حاشیه به متن آمده؛ و رسالت واقعی خویش را برای ایجاد یک تعادل و توازن مورد لزوم ایفا خواهد کرد؛ و این تنها راه ممکن برای نظام سرمایه از اضمحلال و فروپاشی می باشد.

انتزاع روند تکامل اجتماعی از بسترهای تاریخی آن،قدرت تبیین و تحلیل منطقی و اصولی متناسب با زمان را از آدمی سلب، و در دام تئوری سازی ها و تئوری بافی های فاقد بنیان های علمی و عینی هدایت می کند. با این ویژگی قدرت بازآفرینی و بازسازی هویت های خلاق متناسب با تحول و تکامل از دست رفته؛ و آدمی با نمودهای تصادفی و عاریتی با فرایند تبادل و تبدیلات محیطی روبرو می شود.براین اساس با نگاهی معماگونه و تردید و تشکیک های مداوم به رخدادهای محیطی، از اتخاذ مواضع صریح، الگو پذیر و راهگشا فاصله می گیرد.فرایندی که اکنون نیروهای مترقی را از شناخت مبرمات کنونی تحولات تاریخی باز داشته و در دام تردید و تخمین های فاقد مبنا و معنا گرفتار نموده است. روندی که با نگاهی مبهم به دستاوردها و ناکامی های مبارزات تاریخی گذشته،بدون توجه به علل و عوامل آن، در کام تردید و ابهام گزینی های ناشی ازعدم درک و فهم گذر تاریخی تحولات کنونی فرو خسبیده است. براین اساس است که جایگاه کنونی نظام سلطه سرمایه و بدیل و آلترناتیو آن در حدس و گمان ها و طرح و تبدیل های نگاه و نظر اندیشمندان و سیا ست مداران گذشته جای خوش کرده است. پس سوسیال دموکراسی برای برخی ها همان نظام سلطه سرمایه قلمداد شده و برای بعضی ها با سوسیالیسم همطراز می گردد. و بسیاری نیز آن را آزمونی شکست خورده پنداشته که درهاضمه نظام کنونی سرمایه هضم خواهد شد.

مقطع کنونی نظام سلطه سرمایه که با شاخصه جهانی شدن همراه است؛ و بدلیل ناتوانی سازه های مسلط در فضاسازی لازم و ظرفیت پذیری نوین، نمودهای نامتعارف بسیاری را بر جامعه های انسانی تحمیل کرده است. این روندهای نامتعارف به تشدید تضادهای طبقاتی و تعمیق فقر عمومی روی آورده که یک عدم تعادل ویرانگر و انهدامی را در برابر سلطۀ قدرت و مکنت قرار داده است. با وجود این، بدلیل عملکرد عادات نهادین اکتسابات محیطی و آگاهی های کاذب، نظام سرمایه هنوز از پتانسیل لازم برای تداوم حیات خویش بهره مند می باشد. چرا که کمیت مطلوب برای یک تحول کیفی جهت برقراری فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی، تنها در آمار و ارقام خلاصه نمی شود؛ بلکه نگاه و عمل آدمی نیز بایستی به یک کمیت مطلوب در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی دست یابد؛ تا امکان تحقق کیفیت نوین فراهم آید. ولی این پتانسیل موجود با ایجاد یک تعادل لازم بر سازه های نوین امکان استمرار خواهد داشت. سوسیال دموکراسی قادر است تعدیل و تعادل لازم را برای ظرفیت سازی و فضایابی مناسب برای تداوم حیات نظام سرمایه فراهم نماید. رادیکالیزه بودن سوسیال دموکراسی نیز به نیاز زیر بنای مادی هر جامعه ای بستگی دارد؛ که تحت تاثیر روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان فراهم می آید.

نتیجه اینکه: آدمی رنج حیات را با وهم و خیال پوشش داده؛ تا ناکامی ها و نامرادی های زندگی را توجیه پذیر سازد. این اتوپیا که ریشه در واقعیت های محیطی دارد؛ عموما از شرایط علمی و عینی زمان خود دور می باشند. چرا که تحقق نیاز و انتظار جامعه و انسان به درک تحولات تاریخی و مراحل گذر آن در روند تبادل و تبدیلات محیطی وابسته است. انتزاع پدیده ها و نگاه کلی به رویکردهای آن در تحول و تکامل، شناخت و فهم علل و عوامل رخدادها و کامیابی ها و ناکامی های مداوم تاریخ تحولات اجتماعی را با موانع و مشکلات عدیده ای روبرو می سازد. چرا که این امر اتخاذ مواضع روشن و صریح برای درگیر شدن با چالش ها و موانع پویایی و بالندگی جامعه و انسان را با مشکل مواجه می سازد. با درک مراحل گذر تاریخی هر پدیده و رویدادهای تاریخی آن، امکان تبیین و تحلیل بهینه و مطلوب برای ارائه راه کارهای مناسب گذر از موانع و محدودیت ها تسهیل می گردد. براین اساس نظام های مختلف تاریخی در گذر تحولات تاریخی خویش دارای شاخصه های ویژه ای بوده اند؛ که با شناخت ممیزات آن، مسیر های نوین و تحولات کیفی مورد لزوم میسر گردیده است. نظام سلطه سرمایه نیز در گذر از تحولات تاریخی خویش مراحل مختلفی را سپری کرده است. شناخت این مراحل و تبیین و تحلیل آن ها قادر است؛ روند حال و آینده را با دقت و صراحت بیشتری مورد ارزیابی قرار دهد. نظام سلطه سرمایه در مراحل گذر تاریخی خویش تا کنون،سیطره و سیادت متعدی و متجاوزانه اش را با آگاهی های کاذب نهادین و جهت دهی تمایلات و تمنیات آدمی در راستای تقابل و تخالف تخریبی و تحدیدی، از روند مطلوب و بهینه زیست جمعی باز داشته است. در مرحله کنونی گذر تاریخی نظام سرمایه که با تحولات عظیم و روزافزون دانش و فن و به تبع آن بحران حاد و رو به تعمیق بحران های ادواری اش و همچنین جهانی شدن روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی همراه می باشد؛ به یک عدم تعادل عمیق و شکننده ای روی آورده؛ که نیازمند یک دگرکونی سازه ای برای تعادل و برونرفت از این بحران عمیق و تهدید کنندۀ استمرار حیات سلطه سرمایه می باشد. پس کمیتی مطلوب برای یک تحول کیفی در روند تکامل تاریخی برای یک دگرگونی سازه ای و نمودهای نوین تعاملات اجتماعی فراهم آمده است. اما این نمودهای نوین ساختاری بدلیل فراهم نبودن یک کمیت مطلوب در روابط و مناسبات بین انسانی و درون اجتماعی قادر به برقراری یک فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی نیست؛بلکه عامل تعدیل و تعادلی است که نظام سرمایه با تکیه بدان می تواند از پتانسیل باقی مانده خود برای تداوم حیات خویش از آن بهره گیرد. سوسیال دموکراسی مرحله ای از تکامل تاریخی نظام سرمایه است؛ که می تواند؛ تعدیل و تعادل لازم برای تداوم حیات نظام سرمایه را برای برونرفت از بحران و روابط و مناسبات نوین الزامی تحول و تکامل کنونی جامعه و انسان را تامین نماید.

اسماعیل رضایی
پاریس
25 /09/ 2017

_____________________

1 نظام سلطه سرمایه تا کنون دو مرحله از تحولات تاریخی اش را پشت سرگذاشته است؛ و اکنون وارد مرحله جدید گذر تاریخی اش شده است.در مرحله اول با کشف و تهاجم به سرزمین های جدید برای انباشت ثروت آغاز گردید. در این مرحله یعنی«سرمایه داری تهاجمی»پایه های استعمار و استثمار ملت ها بنا نهاده شد. در مرحله دوم تحول نظام سرمایه، قدرت های فائقه جهانی برای تقسیم مجدد سرزمین های اشغالی خود در برابر هم صف آرایی کردند. این مرحله یعنی«سرمایه داری تقابلی» که با دوجنگ خوفناک و دهشتبار جهانی همراه بود؛قدرت های بزرگ جهانی برای حصه ای بیشتر به تقابل و رویارویی برخاسته و جهان را در خوف و مرگ فرو بردند. و اکنون با تراکم ثروت و مکنت در دست عدۀ قلیلی و فقر و فاقه اکثریت جامعه های انسانی، یک عدم تعادل و توازن و بدنبال آن تضاد و تقابل حاد طبقاتی شکل گرفته که سازه های حاکم بدلیل فرسودگی و کهنگی قادر به ایجاد تعادل لازم نمی باشند.این مرحله «سرمایه داری تعادلی» نیازمند یک تغییر ساجتاری برای تعادل و توازن لازم و خروج از بحران می باشد.

2 منظور از «بهداشت روانی» این است؛ که جامعه های انسانی توانایی های لازم را برای همسویی، همراهی و همپویی با روند تحول و تکامل را دارا گردند.